Monday, September 30, 2002

حاكمان بيگانه ؛ كتاب سوزان و آگاهي ستيزان(!)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

حاكمان بيگانه - عمومآ - عنايتي به اوضاع و احوال مردم نداشتند. اين امر ؛ باعث دلسردي و عدم علاقهْ مردم به احياء شبكه هاي آبياري و ترميم سازمان هاي توليد ميشد ؛
بقول ” رشيدالدين فضل اللٌه ” ( وزير عهد ايلخانيان ’مغول ) : ” كلوخ و خاشاك را در نظر ’حكامٌ ؛ اعتبار ’بود و رعايا را نه !
و خاشاك شوارع ( جاده ها ) آن كوفتگي نمي يافت كه رعيتٌ ..... ”

از طرف ديگر : ” ايران ” از نظر جغرافيائي ( با وسعتي به مساحت سه برابر فرانسه ) منطه اي است خشك و كم باران و زلزله خيز.
شهرهاي ’مهم ” ايران ” در قرون وسطي’ ؛ بخار خشكسالي و زمين لرزه - بارها - دستخوش قحطي و مرگ و مير و ويراني شدند بطوريكه مثلآ :
” در يكي از قحطي ها و خشكسالي هاي دورهْ ” ايلخانيان ” ( بسال 1300 ميلادي ) بيش از صدهزارتن در شيراز و ولايات فارس از گرسنگي ’مردند
و بيش از 30 ناحيهْ ’مهم حاصلخيز فارس ؛ خالي از سكنه شد و بقول « وصافٌ » : ” هيچ آدمي و چارپاي در آن حدود نماند ... ”
نمونهْ ديگر ؛ شهر ” سيراف ” ( در نزديكي بوشهر كنوني ) است كه در هزار سال پيش ( 348 هجري = 959 ميلادي ) داراي بنا هاي چند طبقهْ گران قيمت بود ؛
بطوريكه بقول « اصطخري » : يكي از ’تجاٌر « سيراف » بيش از سي هزار دينار طلا ( در حدود 000/120 ’دلار ) خرج ساختمان خانهْ خود كرده بود.....
در اين شهر ؛ تاجران و بازرگانان ’معتبري زندگي ميكردند - مثلآ - وقتي يكي از آنان درگذشت يك سوم دارائيش به نهصد هزار دينار طلا ( 000/600/3 ’دلار )
بالغ ميشد. امٌا همين شهر آباد و ’پر رونق ؛ بر اثر زلزله و هجوم اقوام بيگانه و تغييرات طبيعي خليج فارس ؛ در سال 1000 ميلادي بكلي ويران گرديد.

در حوزهْ توسعهْ فرهنگ و فلسفه بايد گفت : در زماني كه بزرگترين كتابخانه هاي اروپا ( مثلآ كتابخانهْ ” بامبرگ ” در ” آلمان ” ) حدود 100 جلد كتاب داشت ؛
تنها در شهر «« نيشابور »» بيش از 20 كتابخانهْ بزرگ بود كه در يكي از اين كتابخانه ها ؛ 12 هزار جلد كتاب از انواع علوم وجود داشت ؛
بطوريكه « ياقوت حموي » ( سياح عرب ) توانست دويست جلد كتاب از كتابخانهْ مزبور به امانت بگيرد.
اين كتابخانه ها در حملهْ ” ’غزٌ ”ها ( در سال 1153 ميلادي ) و خصوصآ « ’مغول »ها ( 1261 ميلادي ) سوختند و يا غارت گرديدند
و بقول « حافظ ابرو » : ” مجموع ؛ به نرخ كاغذ و ’مقوا فروختند ” ..... و يا در حملهْ « سلطان محمود غزنوي » به شهر « ري »
15 هزار كيلو از كتب فلسفه و نجوم و ‏ثار « ’معتزله » را جمع آوري كردند و در گودالي كه بعدها بنام «« تلٌ كتاب »» معروف شد - ريختند و نابود كردند.
فقط فهرست كتابهاي موجود در كتابخانهْ « ري » به 10 جلد ميرسيد. ( دربارهْ اين حملات به كتابخانه ها نگاه كنيد به : ” ملاحظاتي در تاريخ ايران و اسلام ” ).
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Sunday, September 29, 2002

بياد داشته باشيم...



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

در اين ” زمستان بي برگي ” و در اين ” گرداب تاريخي ” ( كه همهْ جان و جهان ما را مي بلعد ) بايد همهْ اين گذشتهْ تاريخي را بياد داشته باشيم ...
بايد گفت و تكرار كرد كه ما ؛ ملتٌ ” بي ريشه ”اي نبوده و نيستيم بلكه ريشه در اعماق تاريخ و تمدن بشري داريم. بايد گفت و تكرار كرد كه در كشاكش هاي تاريخي ؛
آنچه ايران را پايدار نگهداشته ؛ اسلام نبود ؛ بلكه اين ؛ زبان و فرهنگ و ادب پارسي بود... متآسفانه ؛ برخورد بيگانه وار روشنفكران ما به تاريخ و تمدن و فرهنگ
” ايران ” ؛ آنچنان بود كه يا سخني در اين باره نگفتند و يا اين گذشتهْ تاريخي را تا حد ” تاريخ صحراي كربلا ” تنزٌل دادند.

با اين توضيح ’گذرا و شتابزده ؛ فكر ميكنم - الاٌن - بتوان به سئوال اصلي شما ؛ جواب داد. به راستي ! با وجود آنهمه فرهنگ و فلسفه و پيشرفت علم و دانش ؛
چرا جامعهْ ما به اين بقول شما ” فلاكت تاريخي ” رسيده است ؟ .بسياري از ’محققان ؛ اين ” عقبگرد تاريخي ” را ناشي از يك ” تقدير تاريخي ” ( و بدتر از آن )
ناشي از ” خصلت غير عقلي ايرانيان ” دانسته و اين ” عقب ماندگي تاريخي ” را مسئله اي ” وجودي ” ( انتولوژيك ) بشمار آورده اند و اصلآ به علل ” تاريخي ”
يا ” جامعه شناسانه ” ( سوسيولوژيك ) توجهي نكرده اند.

شما ميدانيد كه فلسفه و علم و ادبيات و سياست ؛ پديده هائي هستند حاصل ” شهر ” و ” شهرنشيني ” ؛ لذا هرگاه و هر ’كجا كه به مناسبات شهر و شهرنشيني حمله شد ؛
به فلسفه و علم و دانش سياسي نيز آسيب هاي جدٌي وارد شد. فكر ميكنم “ رنه گروسه ” ( ’محقق نامدار فرانسوي ) است كه ” ايران ” را به ” چهارراه حوادث ”
تشبيه كرده است. همانطوريكه در جاي ديگر گفتم : ” ايران ” بخاطر موقعيت جغرافيائي و سياسي خود - همواره - عرصهْ هجوم ها و حملات اقوام گوناگون بوده است.
اين اقوام مهاجم ( عمومآ ) از نظر اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي ؛ بسيار عقب تر از جامعهْ ” ايران ” بودند ؛ لذا هر يك از اين هجوم ها ؛ سازمان هاي اجتماعي ؛
شبكه هاي توليدي و اساسآ سير طبيعي تكامل اجتماعي ” ايران ” را دچار توقٌف و انحطاط ساخت.

اينكه « فردوسي » در ( شاهنامه ) نگاه نگرانش هميشه بسوي شمال شرقي ” ايران ” است و - اساسآ - « توران » ( سرزمين « انيران » )
را همين ناحيه ميداند براي اينست كه بيشتر حملات و هجوم هاي ويرانگر به ” ايران ” ؛ از شمال شرقي ( دقيقآ از بالاي سر نيشابور و سمرقند و بخارا )
صورت گرفته است. قبايل و عشاير چادرنشين ” تركمن ” ( در صحراي ’غزٌ ؛ قره قوم ؛ قزل قوم و ... ) بر اساس نياز اقتصادي و خوي شباني خود ؛
مراتع و چراگاه را منبع هستي و عامل حيات خود ميدانستند ؛ از اين رو ؛ به جستجوي چراگاه هاي جديد ؛ در حمله به ” ايران ” ؛
طبيعتآ شهرها و مظاهر فرهنگي را ويران ميكردند بطوريكه مثلآ در حملهْ ’تركان ” ’غزٌ ” به ” كرمان ” ( در سال 1180 ميلادي ) بقول مؤلف « تاريخ كرمان »:

««« ” ’غزٌان هركجا ناحيتي معمور يافتند يا خطهْ مسكون ديدند ؛ آثار آن ؛ نابود ساختند تا كار بجائي رسيد كه كرمان
( كه از فرط راحت و كثرت نعمت با ’سغد و سمرقند ؛ لاف زيادي ميزد ) در خرابي ؛ ديار لوط گرديد ... جاده هاي كاروان رو به سبب اضطراب ؛ بسته شد ...
صد هزار آدمي در پنجه و چنگال نكال ( شكنجه ) افتادند و مردم از فرط گرسنگي و قحطي ؛ هسته هاي خرما را آرد كرده ؛ ميخورند و سپس سفره هاي چرمين ’كهنه
و دلوهاي دريده را مي سوختند و مي خوردند »»»

عواقب شوم حملات و هجوم هاي اقوام ” تركمن ” و ( ’مغول ) به شهرهاي بزرگي مانند نيشابور ؛ ’بخارا ؛ سمرقند ؛ مرو ... را بياد داريم.
هر يك از اين شهرها ( خصوصآ نيشابور و سمرقند و بخارا و خوارزم ) در قرون وسطي’ از مراكز ’مهم علم و فلسفه و دانش بود
و مناسبات شهري در آن ها ؛ رونق فراوان داشت. يكي از ايران شناسان معروف در تحقيق خود نشان داده كه در طول تاريخ ” ايران ” بعداز اسلام ؛
شهري مانند « نيشابور » بيش از 80 بار مورد هجوم و ويراني قرار گرفت و مهاجمان چادر نشين - هربار -
«« در آن ؛ جو كاشتند ؛ بطوريكه اثري از عمارات آن شهر ؛ باقي نماند ... »»
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Thursday, September 26, 2002

« دينگرائي » و « اسلاميٌت »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

س- با اينهمه ؛ هنوز علٌت يا علل اين ” فلاكت تاريخي ” ناگفته مانده است ؟ با اين گذشتهْ تاريخي ؛ چرا ما - بر خلاف جوامع غربي - از تكامل اجتماعي
و تاريخي ( و مثلآ از استقرار دموكراسي ) محروم مانديم ؟ فكر نمي كنيد كه ” دينگرائي ” و ” اسلاميٌت ” ما ؛ عامل ’مهمي در عقب ماندگي تاريخي ما هستند ؟؟؟

ج - ’مسلمٌآ ” دين ” يكي از عوامل ’مهم اسارت تاريخي جامعهْ ما بوده است. امٌا قبلآ لازم است كه علل پايداري و تداوٌم سلطهْ مذهب در جامعهْ ”ايران ”
را توضيح بدهيم.

بياد داشته باشيم : در دوراني كه اروپا در ’مرداب يك خواب سنگين چند قرني بسر مي ’برد و ” دين ” و ” كليسا ” بر تمامت هستي
فرهنگي ؛ سياسي و اجتماعي اروپا حاكم بود ؛ مردم ما در همين دوران - مشعل فكر و فلسفه و تمدن و فرهنگ را در دست داشتند.

بياد داشته باشيم : كه بنيادهاي ” راسيوناليسم ” « عقل گرائي » در فلسفهْ از جمله بوسيلهْ متفكران ” ايراني ” ( معتزله )
پي ريزي شد و انديشه هاي فلسفس « ابن سينا » ؛ « ’سهروردي » و « ’ملا صدرا » ؛ سهم بزرگي در تاريخ فلسفهْ غرب داشته است .
نآثير فلسفهْ عقلي « ابن سينا » در اروپا آنچنان بود كه مثلآ كتاب « شفا » در قرن 16 ميلادي بيش از 40 بار در اروپا تجديد چاپ شد
و اصولآ اين عصر را در اروپا « عصر ابو علي سينا » مينامند.
حتٌي’ بايد گفت كه آثار فلاسفهْ يونان ( مانند ” ارسطو ” ) ابتداء ؛ با ترجمهْ كتاب « ابو معشر بلخي » ( المدخل الكبير ) به لاتين ؛ در دسترس لروپائيان قرار گرفت
زيرا فلاسفهْ سرزمين هاي اسلامي در سدهْ دهٌم و يازدهٌم ميلادي بر كتاب هاي « افلاطون » و « ارسطو » و « استرابون » شرح ها نوشتند
در حاليكه اروپائيان تا قرن هفدهٌم ميلادي چنين نكردند.

بياد داشته باشيم : كه علم « جبر » - كه امروز در اروپا نيز به همين نام معروف است - حاصل كوشش هاي « محمد خوارزمي »است
و نخستين كتاب « جبر و مقابله » ( در قرن نهٌم ميلادي ) به همت اين ” رياضي دان ” بزرگ ” ايراني ” تآليف شده و سپس به زبان لاتين ترجمه و به اروپا راه يافت.

بياد داشته باشيم : كه دانشمندان ” ايراني ” مانند : « ابن راوندي » ؛ « محمد زكرياي رازي » ( در علم پزشكي و رياضيات و فلسفه )
« كرجي » ؛ « شرف الدين طوسي » ؛ « قطب الدين يزدي » ؛ « سموآل بن يحيي » ؛ « ابوجعفر بلخي » ؛ « محمد فرازي » ؛ « احمد مروزي » ( در جبر و مثلثات و نجوم )
« ابوالحسن طبري » ؛ « ابوموسي’ جابر طوسي » ؛ ( در علم پزشكي و شيمي ) - هر يك - خدمات ارزنده اي به تاريخ و تمدن بشري كرده اند .
( مثلآ : نسبت « جابر » به علم شيمي را مانند مقام « ارسطو » در علم منطق دانسته اند. ) همين دانشمند حدود 210 جلد كتاب و رساله در فلسفهْ و علم طبيعي
و شيمي نوشت كه هر يك در اعتلاي دانش و تمدن در قرون وسطي’ نقش اساسي داشته اند. يا مثلآ « زكرياي رازي » ( كاشف ” الكل ” ) كه با ” فلسفهْ نبوٌت ”
( كه اصل اوليهٌ و اساسي اسلام است ) شديدآ ’مخالف بود. او به « 5 قديم » ( ’قدماء خمسه ) معتقد بود و در كنار ” خدا ” ؛ چهار اصل ديگر را نيز مانند ” خدا ” ؛ قديم ميدانست.

« رازي » از نخستين دانشمندان و فيلسوفاني است كه در قرون وسطي’ به اعتبار و اصالت ” عقل ” در همهْ انسان ها تآكيد كرد و از اين پايگاه ؛
عليه ” رسالت پيغمبران ” به مخالفت برخاست. « رازي » از نخستين متفكراني بود كه در حدود هزار سال پيش به « تفكيك ” دين ” از ” دولت ” »( سياست ) اشاره كرد.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, September 25, 2002

« تداوٌم حافظهْ تاريخي جامعه »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

س - ولي ميدانيد كه بعداز استيلاي اعراب و اسلام ؛ زبان نويسندگان ما - عمومآ - زبان عربي بود ؛ اين مسئله با آنچه كه شما دربارهْ
« مقاومت فرهنگي » و « حفظ زبان » و « تداوٌم حافظهْ تاريخي جامعه » گفته ايد متناقض است ...

ج - سخن شما ؛ حاوي بخشي از واقعيت است نه تمام آن. اعراب مسلمان با حمته به ” ايران ” كوشيدند هم شكل حكومتي ” ايران ” را عوض كنند
و هم باورها و اعتقادات ملي و مذهبي مردم را تغير دهند و هم - خصوصآ - زبان عربي را جايگزين زبان فارسي كنند.
شما ميدانيد كه ملت ها در كشاكش هاي مختلف تاريخي ؛ خود را به يك ” شكل ” ابراز نمي كنند.حضور يك ملٌت در مقاطع دشوار تاريخي ميتواندبه شكل هاي مختلف
و ظريفي تجٌلي نمايد. وقتي عرب ها ؛ آثار مكتوب و ” دانشنامه ”هاي ” ايرانيان ” را به آب ريختند و يا در آتش سوزاندند و وقتي روشنفكران ” ايراني ”
از بكارگيري خط و زبان پهلوي ؛ ممنوع شدند و مجبور به استفادهْ از زبان عربي ( كوفي ) شدند ؛ براي آنكه در يك انزواي فرهنگي نپوسند و نابود نشوند ؛
جهت بيان وجودي خويش ؛ متون فارسي ( پهلوي ) و يوناني را به عربي ترجمه كردند. مثلآ « ابن ’مقفع » زندگي نامهْ ««« مزدك »»» را نوشت
و آثار ” ارسطو ” و ” پورفير ” ( فيلسوف خردگراي مكتب اسكندريه ) را از پهلوي به عربي درآورد.
بعدها - با صبوري ها و ظرافت هاي بسيار ؛ خطوط تعليق و نستعليق و شكستهْ نستعليق را بوجود آوردند كه تقريبآ به خطوط اوستائي و پهلوي شباهت داشت...

وقتي چنگ « نكيسا »ها را شكستند و صداي « باربد »ها را خاموش كردند و رقص و موسيقي و نقاشي و پيكرسازي را حرام دانستند ؛
اين ملتٌ ؛ تمام ظرافت ها و ظرفيت هاي هنرمندانهْ خود را در رنگهاي رعناي كاشي كاري ها و ’گنبدها و بناهاي تاريخي و در خطوط خروشان مينياتورهاي ” ايراني ”
ريخت ؛ يعني : ««« بيان انديشه در خط و رنگ »»».
اينهمه رنگهاي رعنا و سخنگو ( كه كاشي كاري هاي مساجد و بناهاي به اصطلاح ” اسلامي ” را ’پر كرده است ) ؛ اينهمه قالي ها وقلمدان ها
و نقاشي هاي خوش نگار ( كه بنام ” هنر اسلامي ” قلمداد ميشوند ! ) همه و همه ؛ تجلي رقص و موسيقي و نقٌاشي است در فرهنگ ايراني بعداز اسلام ؛
و بعد ؛ شعر فارسي كه چه در زبان ( وزن ) و چه در كلام تصويري ؛ آينه دار همهْ اين رقصها و خروشها و ’خنياگري هاست :
×××××
آمد بهار جانها ! اي شاخ تر به رقص آ !
چون يوسف اندر آمد ؛ مصر و شكر به رقص آ !
از پا و سر ’بريدي ؛ بي پا و سر به رقص آ !
يوسف ز چاه آمد ؛ اي بي هنر به رقص آ !
اندر بهار ’حسنش ؛ شاخ و شجر به رقص آ !
×××××
صورتگر نقٌاشم ؛ هر لحظه ’بتي سازم
وانگه همه ’بت ها را در پيش تو اندازم
صد نقش برانگيزم ؛ با روح در آميزم
چون نقش ترا بينم ؛ در آتشش اندازم
×××××
مي بده ! مي بستان ! دست بزن ! پاي بكوب !
بخرابات نه از بهر نماز آمده اي
×××××

” زبان رسمي ” در دربار ’خلفاء و حكمرانان اسلامي ؛ عربي بود ؛ پس بسيار طبيعي است كه مورخين و نويسندگان و دبيران ” ايراني ” در دستگاه هاي حكومتي
به عربي بنويسند و سخن بگويند. با اين حال بايد گفت كه زبان عربي - اساسآ - زبان الهيٌات و مذهب بود
و زبان جاري مردم و خصوصآ زبان فرهنگ و ادب ؛ همچنان فارسي باقي ماند.

حقيقت اينست كه ” زبان ” ( و فرهنگ ) مانند يك موجود زنده ؛ ويژگي ها و طبيعت خاص خودش را دارد. تا زماني كه تمايل يا همخواني ذاتي فرهنگي نباشد ؛
هيچ زبان و فرهنگي را نمي توان از ميان ’برد و زبان و فرهنگ ديگري را جايگزين آن كرد ؛ در اين مورد - البته - كوشش ها و هوشياري هاي نگهبانان
زبان و فرهنگ ( يعني شاعران و متفكران جامعه )بسيار بسيار ’مهم است : جانشينان اسكندر در ” ايران ” ؛ كنند. اعراب مسلمان هم چنين كردند
( نمونهْ جديد آن ؛ كوشش نا فرجام هفتاد سالهْ روس ها در از ميان بردن خط و زبان فارسي در تاجيكستان و جايگزين كردن ” خط سيربليك ” و زبان روسي است ).
بياد داشته باشيم كه كشورهاي متمدني مانند ” مصر ” و ” سوريه ” پس از سلطهْ اسلام ؛ زبان شان را از دست دادند ؛
در اروپا ( فرانسه ) نيز متفكراني بودند كه هزار سال به زباني غير از زبان خود مي نوشتند و مي سرودند.
زبان و فرهنگ ” ايراني ” ؛ اگر چه در فضائي آ اسلامي ” روئيد ؛ امٌا - همچنان - « ايراني » باقي ماند...
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Monday, September 23, 2002

مسلمان سازي مردم ايران



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


.

««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم. »»»


گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

من در بارهْ چگونگي ورود اسلام به ايران و ” مسلمان سازي مردم ” ؛ در كتاب « ’ملاحظاتي در تاريخ ايران و اسلام » صحبت كرده ام ؛
امٌا در اينجا بازهم تآكيد ميكنم كه :
««« عامل زور و خشونت و تحميل انواع ماليات ها و فشار هاي اجنماعي و اقتصادي ؛ در ” مسلمان سازي ” مردم ايران ؛ تآثير اساسي داشته اند. »»»

( ظاهرآ رويدادهاي هولناك و فجايع خونين 13 سالهْ اخير در استقرار حكومت اسلامي ايران ؛ بايد ما - ” ايرانيان ” - را به مفهوم عامل
« زور و خشونت » در « مسلمان سازي ايرانيان » ؛ آگاه تر كرده باشد ).

پس از اينكه مهاجمان ” اسلام پناه ” ؛ مقاومت ها و پايداري هاي ” ايرانيان ” را در هم شكستند ؛ از كشته ها ؛ پشته ها ساختند و از خون مردم ؛ آسياب ها گرداندند
و اجساد مبارزان را براي عبرت مردم بر دو طرف جاده ها آويختند
و « منكران توحيد بارتعالي’ را به برهان قاطع شمشير ؛ ’مسخر گردانيدند و بوم اعتقاد ايشان را در دام اسلام افكندند »
و در نتيجه : از نظر نظامي بر جامعهْ ” ايران ” « غالب » گرديدند ؛ اينبار ؛ شاعران و نويسندگان ” ايراني ” ؛ وارد پيگار شدند ...
اساسآ يكي از ويژگي هاي مردم ما - در طول تاريخ - اين بوده كه وقتي مورد تهاجم يا تجاوز اقوام بيگانه قرار گرفتند ؛
پس از مقاومت ها و مبارزه هاي نظامي هنگامي كه در دفاع از ميهن خود شكست خوردند ؛ زبان و تاريخ و فرهنگ را بعنوان
پناهگاه و پايگاه مقاومت خويش انتخاب كردند. يعني آنجا كه خشونت ها و قتل عام هاي گستردهْ مهاجمان ؛ تمام قلعه هاي نظامي جامعه را فتح كرد
و به اصطلاح ؛ دشمن ” غالب ” شد ؛ شاعران و نويسندگان و فرهيختگان جامعه ؛ در حصار زبان و فرهنگ ” سنگر ” گرفتند
و با خلاقٌيت در عرصهْ شعر و هنر و انديشه ؛ به تداوٌم حيات تاريخي جامعه كمك كردند.

وجود آنهمه ” شاهنامه ”ها و ” ابومسلم نامه ” ها و ... در ايران بعداز اسلام ؛ نشانهْ هوشياري تاريخي و همٌت بلند نياكان ما ؛ در ثبت و ضبط
خاطره هاي قومي جهت حفظ و تداوم ” حافظهْ تاريخي ” جامعه بوده است.
وقتي ” هايدگر ” ميگويد : « زبان ؛ خانهْ وجود است »
و يا ” الفونس دوده ” ميگويد : « ملت مغلوب تا وقتي زبان خويش را بخوبي حفظ كند ؛ گوئي كليد زندانش را در دست دارد. »
ناظر به اهميٌت و نقش ” زبان ” در تداوم حيات تاريخي ملت هاست. اينكه « فردوسي » ميگويد : ” بسي رنج بردم در اين سال سي / عجم زنده كردم بدين پارسي ” ؛
دقيقآ به اهميت ” زبان ” در پايائي و ماندگاري مليت ما توجه كرده است.
( در اين باره نگاه كنيد به بحث ارزشمند ” شاهرخ مسكوب ” در كتاب « مليت و زبان » ).
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Sunday, September 22, 2002

فلاكت تاريخي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد
««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم. »»»


س - شما در كتابهاي خود از شكوفائي شهرها و رونق فرهنگ و تمدٌن ” ايران ” در قرون وسطٌي’ ياد كرده ايد ؛
سؤالي كه پيش ميايد اينست كه : با آنهمه شكوفائي و رونق اجتماعي و فرهنگي ؛ چرا و چگونه جامعهْ ما تكامل تاريخي خود را طي نكرد
و اينك به اين « فلاكت تاريخي » ’دچار شده است ؟

ج - متآسفانه مدتهاست كه در گوش ما خوانده اند تا از تاريخ و مدنيٌت مان يا سخني نگوئيم و يا از آن بعنوان ” موزه اي خاموش ” ياد كنيم ؛
مانند ” كوزه ”اي تاريخي و قديمي امٌا ’تهي - يا بقول ” اخوان ثالث ” : ” از ’تهي سرشار ” . امٌا - خود - در سخن گفتن از تاريخ و مدتيٌت غرب ؛
آنچنان پيش ميروند كه گوئي ؛ ” غرب ” ؛ آغاز و پايان تاريخ و تمدٌن بشري است.

تآكيدهاي من بر روي گذشتهْ شكوفاي فرهنگ ” ايران ” ؛ براي اينست كه نشان بدهم كه در تاريخ ’پرآشوب جهاني ؛ ما چه بوده ايم ؟
چگونه ” شديم ”؟ و در اين شرايط حساس كنوني ( كه هستي تاريخي ما عميقآ تهديد ميشود ) چه بايد باشيم ؟ زيرا كه معتقدم :
رفتن به ” آينده ” مستلزم داشتن پايگاهي در ” گذشته ” با ” گذشته گرائي ” يا ” اسارت در گذشته ” اشتباه نشود!

روشن است كه تاريخ يك ملتٌ ؛ نه ” موزه ” است و نه ” پرستشگاه ”. ما با درك و شناخت گذشتهْ تاريخي خود ؛ بايد ” حال ” و ” آيندهْ ” خو.د را قراتر ببريم.
بنابراين : بررسي و شناخت گذشته ؛ براي ما - امروز - انگيزهْ و اهميت سياسي نيز دارد ( آنهم در شرايطي كه همهْ تاريخ و فرهنگ ما ” تكفير ” ميشود. )
ما با سخن گفتن از گذشتهْ تاريخي خود ؛ ” خويشتن ” را ” اثبات ” ميكنيم و با ” اثبات هويٌت خويش ” ؛ براي استقلال و آزادي خود تلاش ميكنيم...
بايد بدانيم كه ما از جملهْ نخستين ملت هائي بوده ايم كه در عرصهْ جهاني نه تنها ” حضور فيزيكي ” بلكه ” حضور تاريخي ” داشته ايم
و از طريق اين ” حضور تاريخي ” ؛ ” هويٌت ” خود را سازمان داده ايم. « هگل » ” ايران ” را « خانهْ خود » مي نامد كه در آن ؛ فرد اروپائي ؛
با سرشت ها و جوانمردي ها و عاطفه هاي انساني برخورد ميكند. ( در نظر ” هگل ” در خانهْ خود ؛ يعني آزاد بودن و احساس امنيٌت كردن )
او سرشت ها و جونمردي ها و عاطفه هاي انساني ” پارسيان ” را با سرشت ها و عاطفه هاي انسان غربي ؛ شبيه ميداند و تآكيد ميكند :

تاريخ جهان ؛ نخست با امپراطوري « پارسيان » تحقٌق يافت و « پارسيان » نخستين قوم تاريخي هستند ...
بين تفكر « پارسي » ( ايراني ) با تفكر و تمدٌن ” غرب ” همانندي هاي بسيار وجود دارد. به اعتقاد « هگل » :
تفكر غربي ؛ اصول و مباني خود را از « روشنائي زرتشت » ميگيرد.


’مهم تر اينكه : ما به اين ” هويٌت تاريخي ” آگاه بوده ايم و اين ” آگاهي ” باعث گرديد كه عليرغم ’گسست هاي متعدد تاريخي ؛ « ايرانيٌت » خود را - همچنان - حفظ كنيم.
در جهان امروز ؛ كمتر ملتٌي را ميتوان يافت كه آثار مكتوب هزار سال پيش شان را بتوان - امروزه - خواند و فهميد ؛ در حاليكه پس از گذشت
هزار سال ؛ ما هنوز ” شرح تعرٌف ” يا ” تاريخنامهْ طبري ” ( اصيل ترين و ’كهن ترين ’متون زبان فارسي هستند ) و يا اشعار « رودكي » را -
- براحتي - ميخوانيم و از آنها لذٌت مي بريم.
اينكه « فردوسي » تقريبآ تمام « شاهنامه » را وقف بازسازي ” ايران ” باستان ميكند و تقريبآ هيچ اعتنائي به
دوران اسلامي ندارد ؛ بسيار بسيار تآمٌل انگيز است. او طي 30 سال رنج و مرارت ؛ با سرودن شاهنامه ؛ خواست تا به معاصران
و به آيندگان خويش يادآوري كند كه با آن پشتوانهْ تاريخي و فرهنگي ؛ چيزي بنام ” تمدٌن اسلامي ” يا ” هويٌت اسلامي ” يك جعل جابرانه و جاهلانه است.
چرا ؟ - براي اينكه بقول ’متفكر معروف اسلامي ( دكتر شريعتي ) : ” اعراب صدر اسلام ؛ اصلآ خط و فرهنگ و حتٌي’ يك صفحه كتاب نداشتند. ”
بنابراين چگونه مي توانستند الهام بخش و بنيانگذار چيزي بنام ” تمدٌن اسلامي ” باشند؟؟؟
جالب است كه وقتي از ” تمدٌن درخشان اسلامي ” صحبت ميكنيم ؛ بيرون از ” عربستان ” است و در غير عرب !!!
كدام اديب و حكيم و طبيب و مورٌخ و شاعر و هنرمند ” اسلامي ” ؛ عرب است ؟؟؟ بقول ” شريعتي ” :( ” هيچكس ! همه ” ايراني ” اند.... )
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Saturday, September 21, 2002

تفسير تاريخ گذشته



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

تفسير تاريخ گذشته و ارزيابي آن با ارزش ها و ديدگاه هاي امروز ؛ ” ضٌحاك ماردوش ” و « كاوهْ آهنگر »
ج -- تاريخ - مانند ديگر مقولات هنري و فرهنگي - در گذشته ؛ اساسآ در دربارها و با كمك و حمايت پادشاهان و اميران رواج يافت ؛
بنابراين : در ارزيابي تاريخ گذشته ؛ اولآ بايد به محدوديت هاي سياسي و تاريخي آن زمان توجه كرد ؛ و ثانيآ - و خصوصآ - از ” قرينه سازي ”
و ” اينهماني ” در بررسي اعتقادات متفكران گذشته بايد پرهيز كرد.
اينكه بعداز گذشت 700 - 800 سال ؛ الان و در آستانهْ قرن بيست و يكم بنشينيم و با تورٌقي در ديوان ” مولانا ” و « حافظ » و يا ” شاهنامهْ فردوسي ”
آنان را ” فئودال ” ؛ ” ضد زن ” ؛ و ” مردسالار ” ؛ ” مداح شاه شجاع خونخوار ” و ... بدانيم مطمئنآ نه به نفع ماست ؛
نه به نفع « حافظ » و ” مولانا ” و ” فردوسي ” است و نه به نفع تحقيقات تاريخي است.
اينگونه باورها و اعتقادات در آثار اكثر فلاسفه و متفكران قديم ” يونان ” و ” اروپا ” نيز وجود دارد.
فراموش نكنيم كه مثلآ در كشور ’مدرن و ’متمدٌن ” سوئيس ” ؛ زنان تا 15 سال پيش ؛ حق رآي نداشتند و از بسياري از حقوق اجتماعي - سياسي محروم بودند :
يعني ’ساطه و تداوم ” مردسالاري ” در اواخر قرن بيستم آنهم در يكي از پيشرفته ترين كشورهاي اروپائي ! .

آثار و اشعار شاعران و متفكران ” ايران ” در قرون وسطي’ را در ” ’كليت ” آن ها بايد بررسي كرد.
بهمين جهت است كه عليرغم ضعف هائي كه به آن اشاره ميكنند ؛ مردم ما - در طي قرون و اعصار - با اشعار
« حافظ » و « مولانا » و « سعدي » و « فردوسي » زندگي كردند و آنان را بزرگ و گرامي داشته اند.

مسئله اينست كه در بررسي تاريخ ” ايران ” ؛ بايد حقيقت را - و همهْ حقيقت - را گفت و از « دستچين كردن وقايع » بايد پرهيز كرد ؛

اينكه پايداري و مقاومت ” ايرانيان ” در جنگ هولناك « جلولا » و « نهاوند » ( بقول ” طبري ” )
و يا قرن ها مقاومت ” ايرانيان ” در برابر اعراب و اسلام را نديده بگيريم ........
و يا نقش قهر و خشونت ( بعنوان وسيله اي براي ’سلطهْ و اعمال حاكميٌت ) ؛ قتل عام هاي گسترده ؛
ايجاد ترس و وحشت و تحميل ماليات هاي سنگين و انواع فشارهاي اجتماعي براي ” مسلمان سازي ” ايرانيان را نديده بگيريم ؛
امٌا از « استقبال ’مشتاقانهْ ” ايرانيان ” از اعراب و اسلام » سخن بگوئيم.

اينكه 30 سال رنج « فردوسي » را به حساب ” شعر دوستي ” سلطان محمود غزنوي ( كه اصلآ فارسي بلد نبود ) بگذاريم
و يا كشمكش هاي خونين ” اصحاب فقه ” و ” اهل فلسفه ” را تا حدٌ يك ” كشمكش داخلي براي حفظ اسلام ” تنزٌل بدهيم
و يا اقدامات ” زضاشاه ” - در جهت نوسازي و توسعهْ اجتماعي و صنعتي ايران بازمانده از شرايط هرج و مرج و « خان خاني قاجار » را نديده بگيريم
و جايگاه تاريخي او را تا حٌد ” رضا خان ’قلدر ” تنزٌل دهيم ..... از حقيقت گوئي تاريخي بدور است.
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Friday, September 20, 2002

بيطرفي در تاريخ



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

««« بعداز ” آوار جمهوري اسلامي ” ( كه اينك هستي تاريخي ما را نابود ميكند ) و پس از فرو ريختن ديوارها و ’دگم هاي ” ايدئولوژيك ” ؛
ما بايد بيش از پيش ” فروتن ” باشيم. هنگام آنست كه ما بدور از كينه ورزي هاي به اصطلاح ” طبقاتي ” به يك درك معتدل
و مشترك از تاريخ خويش نائل آئيم. اين درك ’معتدل و ’مشترك از ” تاريخ ايران ” ؛ بستر ’مناسبي براي تفاهم و همبستگي ملي ما خواهد بود. »»»

س -- اين ” بيطزفي در تاريخ ” در آثار ايرانشناسان غربي و خصوصآ روسي تا چه حدٌي رعايت شده ؟

ج -- ” شرقشناسي ” و ” ايرانشناسي ” - در آغاز - بخاطر تآمين منافع سياسي - نظامي و اقتصادي كشورهاي استعماري انگليس و فرانسه و روسيه پديد آمد.
در اين دورهْ استعمارگران با تسلط سياسي - نظامي بر كشورهاي آسيائي ؛ بعنوان ” قيٌم ” و بنام ” تمدٌن بخشي به بربرها ” ( يعني مردم آسيا )
به ترتيب كارمندان اداري و متخصصان فرهنگي براي تدوين و تآليف تاريخ كشورهاي مستعمره پرداختند.
در آثار ” شرقشناسان ” و ” ايرانشناسان ” اين دورهْ ؛ ملل مستعمره ( از جمله ايران ) مردمي عقب مانده ؛ خرافاتي ؛ ساده ؛ زودباور ؛ زورگو ؛
رشوه گير ؛ دوستدار استبداد ؛ چاپلوس ؛ راهزن ؛ حريص و ... تصوير شده اند ؛ نمونهْ اينگونه تحقيقات استعماري ؛
كتاب ” تاريخ ايران ” تآليف ” سر پرسي سايكس ” ( انگليسي ) است كه متآسفانه هنوز هم بعنوان يكي از كتب معتبر ؛ خوانندگان فراوان دارد.

با ضعف امپراطوري هاي استعماري و آغاز مبارزات آزاديخواهانه و استقلال طلبانه در ” هند ” و ” الجزاير ” و ” مصر ” و ” ايران ” ؛
بتدريج ؛ ’محققاني پديد آمدند كه بدور از منافع دولت ها ؛ با همدلي صادقانه و با نوعي علاقهْ واقعي براي شناخت تاريخ و فرهنگ كشورهاي شرقي ؛
به مطالعه پرداختند. در حوزهْ ” ايرانشناسي ” ؛ در اين دوره ؛ ما داراي چهره هاي برجسته اي مانند :
لوئي ماسينيون ؛ گيرشمن ؛ رنه گروسه ؛ هانري ماسه ؛ كلود كاهن ؛ ژان ’ابن و ژان كالمار ( فرانسوي ) ؛ ادوارد براون ؛ ريچارد فراي ( انگليسي )
آرتور كريستن سن ؛ آسموسن ( دانماركي ) ؛ دخويه ( هلندي ) ؛ مادلونگ و ... هستيم.
بدرستي مينوان گفت كه ما - ” ايرانيان ” - بخش مهمي از شناخت ناريخي خود را مديون تحقيقات و كوشش هاي بيدريغ اين استادان هستيم .
اينك گروه بزرگي از اين ” ايرانشناسان ” به همٌت استاد « احسان يارشاطر » در تدوين كتاب عظيم « دائرهْ المعارف ايرانيكا »تلاش ميكنند.
اين كتاب - بدرستي - « شناسنامهْ اصيل و كامل تاريخ ؛ فرهنگ و مدنيٌت ايراني است. »

در بارهْ آثار ’محققان روسي بايد بگويم : تحقيقات مريوط به دورهْ قاجاريه به بعد - عمومآ - همراه به ” محدوديت ” ها و منافع دولتي هستند
( خصوصآ در رابطه با آذربايجان و ارٌان ) . متآسفانه ؛ اخيرآ بعضي از دوستان فاضل ما - متعصبانه و كينه مندانه - بر تحقيقات استادان برجسته اي مانند :
پطروشفسكي ؛ برتلس ؛ بارتولد ؛ پيگولوسكايا و ..... هم ( بخاطر متد ماركسيستي آنها ) قلم ’بطلان ميكشند ! روشن است كه اين تحقيقات
( نهضت سربداران ؛ مناسبات ارضي در ايران عهد ’مغول ؛ ناصر خسرو و اسماعيليان ؛ و ... ) با همهْ كمبودهاي شان ؛ داراي ارزش بسيارند.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Wednesday, September 18, 2002

علم تاريخ نويسي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

امٌا تاريخ نويسي - بعنوان يك ” علم ” - در قرن چهاردهم ميلادي و در آراي « ابن خلدون » ( مورخ و متفكر بزرگ ” تونسي ” ) خود را نشان داد.
بطوريكه گفتم : شيوهْ مورخين گذشته ( مثل ” طبري ” ؛ ” مسعودي ” ؛ ” يعقوبي ” و ... ) اساسآ متكي بر نقل اخبار و روايات و رويدادها بود ؛ به عبارت ديگر :
’متكي بر ” توصيف ” حوادث بود نه ” تبيين ” آنها. امٌا با نگارش ” ’مقدمه ”ي كتاب ارزشمند ” العبر ” ( = عبرت ها ) بررسي هاي تاريخي به
” فلسفهْ تاريخي ” و ” جامعه شناسي ” يا بقول « ابن خلدون » با ” علن ’عمران ” در آميخت و نقل يا ” تآْليف تاريخ ” با ” تحليل تاريخ ” همراه شد.
او كوشش كرد تا با نقد و بررسي حوادث تاريخي ؛ به قانون مندي هاي دروني حاكم بر تطوٌر تاريخي جوامع بشري آگاه شود و در اين راه - در مجموع -
” عقل نقٌاد ” را اساس قرار داد. نكتهْ ’مهم در شيوهْ تفكر « ابن خلدون » اينست كه او با اينكه انساني مذهبي بود ؛ امٌا بندرت با معتقدات ديني به تبيين حوادث تاريخي پرداخت.
او در تشريح زندگي شهري ؛ بسياري از مسائل جامعه شناسي شهري و ديني و جمعيت شناسي كنوني را مطرح ساخت و ظهور و رشد شهرها را بررسي كرد
و ’مهم تر از همهْ ؛ تبيين اقتصادي جامعه را مورد توجه قرار داد. او حتٌي’ به موضوع ’پر اهميت ” روشنفكري ” نيز اشاره كرد و تآكيد نمود :
« در جامعهْ شهري ؛ خردمندي بيش از زورمندي ؛ بكار آيد. »
« ابن خلدون » بسيار زودتر از متفكران اروپائي به ««« تفكيك ” دين ” از ” دولت ” »»» اشاره كرده.
اينكه بعضي از ’محققان « ابن خلدون » را ” پيشاهنگ جامعه شناسي ” و بنيانگذار ” فلسفهْ تاريخ ” ناميده اند ؛ بدور از واقعيت نيست.

در اينكه ” بي طرفي در تاريخ ” چقدر امكان پذير است ؟ بايد بگويم كه اين مسئله تا حدودي “ نسبي ” است. بنظر من ؛ نمي توان از يك مورخ
” مطلقآ بي طرف ” سخن گفت ؛ زيرا تحليل تاريخي - اساسآ - يك واكنش انساني است و انعكاسي از ذهنيٌت ؛ برداشت و جهان بيني فرد انساني است.
علوم انساني ( از جمله علم تاريخ ) بر خلاف علوم طبيعي يا رياضي ؛ داراي قوانين ثابت و روشن و پايدار و به اصطلاح ” دو دو تا ؛ چهارتا ” نيستند
و اگر بپذيريم كه هر مورخٌي ؛ درك ؛ دريافت ؛ برداشت ؛ حساسيٌت ؛ ديدگاه و تفكر فلسفي خود را داراست ؛ بايد قبول كنيم كه مجموعهْ اين عوامل -
- آگاهانه يا نا آگاهانه - در نگرش به حوادث تاريخي و ارزيابي آنها ؛ تآثير دارند. بنابراين :
” بي طرفي در تاريخ ” امري نسبي است . من - خودم - ’معتقدم كه در كتاب ««« حلاج »»» تا حدودي ” مجذوب ” شخصيت « حلاج » شده ام
( همانطور كه در چاپ سيزدهم ” حلاج ” به آن اشاره كرده ام ) و فكر ميكنم كه استاد ” لوئي ماسينيون ” نيز در تحقيق بسيار ارزشمند خود -
- بنام ” مصائب حلاجٌ ” - ’دچار اين نوع شيدائي و شيفتگي شده باشد ( خصوصآ در مقايسهْ ” حلاجٌ ” با ” مسيح ” ) يادم هست كه استاد بزرگوار
« دكتر عبدالحسين زرين كوب » نيز بفاصلهْ 4 - 5 سال بعداز چاپ اول كتاب ارزشمند « دو قرن سكوت » پاره اي از نظرات مطروحه در اين كتاب
را ” ناروا ” و حاصل ” خامي ” و ” تعصٌب ” دانسته اند. اين ها ؛ ’مهم نيست ؛ چرا كه تنها ” ’مرده ”ها ؛ كاري نمي كنند و لذا اشتباه هم نمي كنند ؛
’مهم اينست كه با كتاب ها و كوشش هاي موجود ؛ آيندگان مي توانند تاريخ كامل تر و بهتري بنويسند. متآسفانه در دوره هاي اخير ؛
” درك مسلكي ” يا ” ايدئولوژيك ” از تاريخ ؛ اختلالات فراواني در بررسي هاي تاريخي بوجود آورده است.
نوعي ” تاريخ حزبي ” ( مثلآ در شوروي و اقمار آن ) در حقيقت به ” تاريخ سازي ” ( بجاي تاريخ نويسي ) دامن زده است.
ما نيز - خودمان - انعكاس اينگونه ” تاريخ سازي ”ها را در جامعهْ خود احساس ميكنيم. خصوصآ در رابطه با تاريخ ’معاصر ” ايران ”
( چه از طرف مورخين راست ؛ و چه از طرف مورخين چپ ).

بعداز ” آوار جمهوري اسلامي ” ( كه اينك هستي تاريخي ما را نابود ميكند ) و پس از فرو ريختن ديوارها و ’دگم هاي ” ايدئولوژيك ” ؛
من فكر ميكنم كه ما بايد بيش از پيش ” فروتن ” باشيم. هنگام آنست كه ما بدور از كينه ورزي هاي به اصطلاح ” طبقاتي ” به يك درك معتدل
و مشترك از تاريخ خويش نائل آئيم. اين درك ’معتدل و ’مشترك از ” تاريخ ايران ” ؛ بستر ’مناسبي براي تفاهم و همبستگي ملي ما خواهد بود.

برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Tuesday, September 17, 2002

تاريخ نويسي در ايران



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


.



. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

س - تاريخ و تاريخ نويسي در ” ايران ” سابقه اي دراز دارد ؛ اساسآ مسئلهْ ” بيطرفي ” در تبيين جريانات تاريخي تا چه حدي امكان پذير است
و خود شما با اين ” بيطرفي ” چگونه برخورد ميكنيد ؟

ج - در ” ايران ” - مانند كشورهاي ’كهنسالي چون ” يونان ” ؛ ” مصر ” و ” سوريه ” - از ديرباز ؛ تاريخ نويسي رواج داشته است.
تاريخ - تا قبل از پيدايش خط و كتابت - به شكل ” شفاهي ” و بصورت ” قصص ” و خاطره ها ؛ سينه به سينه نقل ميشد و در جريان انتقال اين
خاطره ها به نسل هاي ديگر ؛ چه بسا ” واقعيٌت ”هاي تاريخي با ” افسانه ” درهم آميخت.
براي نياكان ما ؛ ” گذشته ” ( تاريخ ) همواره مانند ” آئينهْ هجرت ”ي بود كه راز شكست ها و كاميابي هاي گذشتگان را در آن مي ديدند و از آن ؛
براي كسب پيروزي ها و افتخارات آينده ؛ الهام ميگرفتند.
«« بيانيٌهْ ’كورش »» در « بابل » و خصوصآ كتيبهْ « داريوش بزرگ » در بيستون و بخشي از روايات يوناني ؛ نشانگر اينست كه تاريخ نويسي
و ضبط وقايع ايٌام از زمان هخامنشيان در ايران متداول بوده است. اگر چه با حملهْ اسكندر و اعراب و ديگر اقوام به ” ايران ”
و آتش زدن كتابخانه ها و آرشيوهاي دولتي ؛ تاريخ و تاريخ نويسي ’دچار فترت و ركود گرديد ؛ امٌا ؛ نوعي ” تعلٌق تاريخي ”
و هوشياري نسبت به ارزش ها و آئين هاي گذشته ؛ باعث ” تداوٌم حافظهْ تاريخي ” جامعه گرديد.
براي نياكان ما - در حقيقت - « آينده » بدون اتصٌال به « گذشته » قابل تصوٌر نبود.

همانطوريكه استاد ” روزنتال ” در كتاب ارزشمند « تاريخ و تاريخ نگاري در اسلام » نشان داده ؛ در صدر اسلام ؛ هيچ نشانه اي از آگاهي تاريخي
كه بيانگر كوشش اعراب جهت گردآوري و تدوين ” قصص ” در نوعي توالي تاريخي باشد ؛ وجود نداشت ؛ زيرا كه انزواي « جزيرهْ العرب »
و فقدان سازمان هاي سياسي و اداري شكل يافته ؛ اساسآ ؛ وجود اين ” آگاهي تاريخي ” و ضرورت تدوين تاريخ را غير ممكن و غير ضرور مي ساخت.

تاريخ و تاريخ نويسي در ” ايران ” بعداز اسلام نيز رواج فراوان داشت. اين ” تاريخ نويسي ” نيز - ’متكي به نقل حوادث و روايات بود ؛
مانند : ” تاريخ طبري ” ؛ ” ’مروج الذٌهب ( مسعودي ) ؛ ” يعقوبي ” و ... با كتاب ” ابوالحسن بيهقي ” معروف به « تاريخ بيهقي » جوانه هائي از
تفكر انتقادي - در نقل حوادث تاريخي - را ’ملاحضه ميكنيم.

در كتاب ارزشمند « بيهقي » ؛ ” نقل ” و ” نقد ” حوادث با هم آميخته اند. او - بدرستي - تآكيد ميكند كه :
« تاريخ ها ديده ام بسيار ؛ كه پيش از من كرده اند ؛ پادشاهان را خدمتكاران ايشان كه اندر آن ؛ زيادت و نقصان كرده اند و بدان ؛ آرايش آن ها خواسته اند ...
من خواستم كه اين تاريخ بكنم هرجا نكته اي بودي ؛ در آن آويختي ... ».
« بيهقي » با انصاف و هوشياري تاريخي به تدوين تاريخ خود پرداخت. كتاب او چه از نظر زبان و شيوهْ كلام و چه از نظر ذكر دقيق حوادث
و رويدادها و چه از نظر انصاف و اصالت ؛ داراي ارزش بسيار است.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Sunday, September 15, 2002

شاعران و متفكران دورهْ « مشروطيٌت »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .



. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

« عارف قزويني » شاعر مليٌ ” ايران ” و ترانه سراي بزرگ انقلاب مشروطيت در مبارزه با ” دين ” و پاسداران و نمايندگان آن ( شيخ ؛ زاهد ؛ فقيه و واعظ )
شعرهاي بسيار سرود.
او كه ابتداء به اصرار و تشويق پدرش ؛ سه سالي ” روضه خوان ” شده بود ؛ خيلي زود به ماهيٌت ” دين ” و ” زاهدان ريائي ” پي ’برد.
خودش ميگويد : ” مرا زير بار ننگيني ’بردند يعني ” عمامهٌ ” بر سرم گذاشتند ؛ امٌا همانطور كه ” عمامهٌ ” مرا شرمنده و رسوا كرد ؛ من هم ” عمامهٌ ” را
پيش اهل علم ؛ بصورت يك پول سياه قلب ؛ قلمداد كردم ... ’صحبت ’كفر من ؛ اندر سر منبرها شد ... ” با چنين آگاهي و دانشي بود كه
« عارف » عليه قيد و بند هاي مذهبي و ” ’ملاٌ ” هاي زمانه اش شوريد و چنين سرود :

كار با شيخ ؛ حريفان ! به ’مدارا نشود ..... نشود يكسره ؛ تا يكسره رسوا نشود
شده آن كار كه بايد بشود ؛ ميبايد ..... كرد كاري كه دگر بدتر از اين ها نشود
در تزوير و ريا ؛ باز شد ؛ اين دفعه چنان - ..... بست بايد كه پس از بسته شدن ؛ وا نشود
سلب آسايش ما مردم ؛ از اين هاست ؛ چرا -.... سلب آسايش و آرامش ؛ از اين ها نشود ؟

« عارف » چنان از ” شريعت ” و ” شريعتمداران ” بيزار بود كه حتٌي’ ( بر خلاف وصيٌت پدرش ) دستور داد تا از باغ هاي انگوري كه
قرار بود درآمد آنها صرف ” روضه خواني ” شود - ” شراب ” بگيرند و خود - هرساله - از تهران به قصد خوردن ” شراب خانگي ” عازم قزوين مي شد ...
گفتني است كه « عارف قزويني » هم بعنوان يك ” لامذهب ” و هم بعنوان يك ” ناسيوناليست ” ميگفت :
««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتٌي’ تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ” ايران ” ؛ معاوضه نمي كنم ..... »»»

با آنچه كه گفته شد : براستي ؟! آنهمه مجالس بزم و شراب و رقص ؛ آنهمه ” ادبيات بزمي ” ( مانند شاهنامهْ فردوسي و هفت پيكر و خسرو شيرين نظامي و غيره )
كه سراسر تاريخ و ادبيات ما را پوشانده اند ؛ ’كجا با ” دينيٌت ” و خصوصآ ” اسلاميٌت ” همخواني يا مطابقت دارند ؟؟؟
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))


Saturday, September 14, 2002

عليه ” خرافه پرستي مذهبي ” و ” زاهدان ريائي ”



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد
شاعران و متفكران فراواني ؛
عليه ” خرافه پرستي مذهبي ” و ” زاهدان ريائي ” مبارزه ميكردند كه از ميان آنان ميتوان به شعرهاي ««« صائب تبريزي »»» اشاره كرد :

تا از اين بعد چه از پرده برآيد ؛ كامروز ....... ’دور پروازي عمامٌه و قطر شكم است

عكس خود را ديد در مي زاهد كوتاه بين ....... تهمت آلوده داماني به جام باده نيست

مبحث عشق است اي زاهد ؛ خموشي پيشه ’كن ! ... طول علم و مو شكافي ها ؛ به عرض ريش نيست

گر ؛ به عمامٌه كسي كوس فضيلت مي زد .......... ’گنبد ” مسجد شه ” ؛ از همه فاضل تر بود

حديث زاهد دم سرد ؛ بسته گوشت را ............. ترانهْ من آتش زبان ؛ چه مي داني ؟

در كعبه ؛ ز اسرار حقيقت خبري نيست .......... اين زمزمه از خانهْ خمار بلند است

مخور ” صائب ” فريب ’رهد از عمامٌهْ زاهد .... كه در ’گنبد ز بي مغزي صدا بسيار مي پيچد

نصيحت تو بجائي نمي رسد زاهد ! .......... تو و تلاوت قرآن ؛ من و دعاي قدح

شاعران و متفكران دورهْ « مشروطيٌت » - اساسآ - داراي سه وجه مشخصٌه بودند ؛
اوٌل : ارزشگزاري به ميراث مليٌ و توجٌه به تاريخ و تمدٌن ايران باستان ( ناسيوناليسم ).
دوٌم : مبارزهْ بي پروا عليه ” دين ” و ” خرافه پرستي ” . سوٌم : اعتقاد به جلب و جذب تمدن و پيشرفت هاي علمي ’اروپا.
اين هر سه ’مشخصٌه را در آثار « ميرزا فتحعلي آخوندزاده » ؛ « ميرزا آقا خان كرماني » ؛ « عشقي » و « عارف قزويني » مي توان يافت.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.



((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Friday, September 13, 2002

مقابلهْ شاعران ما عليه ” دين ” و نمايندگان آن .



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .




. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم : بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد.
در زمان او ” مبارزالدين ” ؛ تمام ميخانه هاي شيراز را بستند و بار ديگر ” فقها ” و ” حكام شرع ” بر هستي مردم ؛ مسلط شدند بطوريكه ««« حافظ »»» ميگويد :

ببانگ چنگ مخور مي ؛ كه ’محتسب تيز است
به عقل نوش كه اياٌم ؛ فتنه انگيز است
كه همچو چشم صراحي ؛ زمانه خون ريز است


در ظل حمايت و حكومت چنين سلطان ” اسلام پنا ”ي ؛ ««« حافظ »»» قرآن خوان منطقآ مي بايست شعرهاي فراواني در مدح ” مبارزالدين ” سروده باشد.
امٌا شگفتا كه ««« حافظ »»» حتٌي’ يك بيت در مدح اين سلطان متدٌين و متعصٌب ندارد - برعكس - در طعنه به ” مبارزالدين ”
و در مبارزه با ” زاهدان ريائي ” ؛ ” فقيه شهر ” و ” شيخان گمراه ” شعر هاي فراواني سروده است :

واعظان كاين جلوه بر محراب و منبر ميكنند ........... چون به خلوت ميروند ؛ آن كار ديگر ميكنند

ما شيخ و واعظ ؛ كمتر شناسيم ........... يا جام باده ؛ يا قصٌه كوتاه

حافظا ! مي خور و رندي ’كن و خوش باش ؛ ولي ..... دام تزوير مكن چون دگران قرآن را

امام شهر كه بودش سر نماز دراز ......... به خون دختر رز ؛ خرقه را قصارت كرد
اگر امام جماعت طلب كند امروز ......... خبر دهيد كه ” حافظ ” به مي طهارت كرد

از دست زاهد ؛ كرديم توبه ............. وز فعل عابد ؛ استغفراللٌه

نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو ! ........ كه مستحق كرامت ؛ گناهكارانند
’برو به ميكده و چهره ارغواني ’كن ............ مرو به صومعه كانجا سياه كارانند !

ما مرد ’زهد و توبه و طامات نيستيم ............. با ما به جام ’پر دل صافي ؛ خطاب ’كن

دورهْ ” صفوي ” نيز ؛ دورهْ شديدترين استبداد سياسي و مذهبي بود. اين حكومت - اساسآ - حكومتي ديني بود و بهمين جهت ؛
علماي مذهبي بيش از رجال سياسي و علمي ؛ مقام و اهميٌت يافتند.
حكومت هاي ” صفوي ” با آوردن گروهي از علماي شيعي از نواحي ” لبنان ” ( جبل عامل ) كوشيدند تا اصول ” ايدئولوژيك ” يك حكومت شيعي را تدوين كنند
و لذا ” بحارالانوار ” ها و ” حق اليقين ”ها ( محمد باقر مجلسي ) پايهْ كار و ” قانون اساسي ” حكومت ” صفوي ” قرار گرفت.
با رسميت يافتن و استقرار مذهب ” تشيٌع ” ( كه با قتل عام ها و ’كشتارهاي ’گسترده همراه بود ) همهْ متفكران ؛ فلاسفه و شاعران آزادانديش
و حتٌي’ پيروان مذاهب ” تسنٌن ” مورد تعقيب و آزار قرار گزفتند ( بطوريكه بفرمان ” شاه عباس ” بزرگترين و معروف ترين نويسندهْ ” خط نستعليق ”
يعني ” ميرعماد قزويني ” را به اتهام ” تسنٌن ” قطعه قطعه كردند. )
ممنوعيت علم و فلسفه و تشويق و ترويج ” تعزيه ” ؛ گريه ؛ نوح خواني ؛ عزاداري و رواج ” خرافات مذهبي ” ؛ بار ديگر ؛ جامعهْ ” ايران ” را بسوي
انحطاط قرهنگي و اجتماعي سوق داد و باعث شد تا بسياري از شاعران و متفكران آزادانديش از ” ايران ” گريخته و به هندوستان متواري شوند.
در چنين شرايط دشواريست كه فيلسوف بزرگ ««« ’ملا صدرا »»» از ” حركت جوهري ” سخن ميگفت و شاعران و متفكران فراواني ؛
عليه ” خرافه پرستي مذهبي ” و ” زاهدان ريائي ” مبارزه ميكردند كه از ميان آنان ميتوان به شعرهاي ««« صائب تبريزي »»» اشاره كرد :

پشه از شب زنده داري خون مردم مي مكد ..... صائبا ! از زاهد شب زنده دار انديشه ’كن !

برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

Thursday, September 12, 2002

” دهن كجي ”



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
به جرآت ميتوان گفت كه در ادبيات هيچ ملتٌي در قرون وسطي’ مانند ادبيات ” ايران ” ؛ اينهمه به دين و حاميان و نمايندگان آن ؛
حمله يا ” دهن كجي ” نشده است . در واقع ؛ ادبيات ” ايران ” از اشعار و ابياتي از اين دست ؛ سرشار است :

اي ’مفتي شهر ! از تو پركارتريم .......... با اين همه مستي از تو هشيارتريم
تو خون كسان خوري و ما خون رزان .... انصاف بده ! كدام خونخوارتريم ؟

لاف جمعيٌت دل ميزني اي شيخ ؛ ولي ....... پاي تا فرق همه تفرقه و وسواسي

چيست شيخي ؟ به غير از اين گرمي : ... قد و ريش دراز و بيشرمي
آه از اين واعظان منبر كوب ! ........... شرمشان نيست خود ز منبر و چوب
آن نماز دراز كردن تو ......... وز حرام احتراز كردن تو
نه به دانش دل تو گردد نرم .... نه سرت را ز خلق و خالق شرم
چيست اين ’ترهات بيهوده ؟ ..... نقره اي بر سر مس ؛ اندوده
اعتماد تو بر ’چماق امير ........ بيش بينم كه بر خداي كبير
از برون ؛ خرقه هاي صابوني ..... از درون ؛ صد هزار مآبوني
شب كس را ’كجا كند چون روز ..... پير محراب كوب منبر سوز ؟

باز هم براي نمونه ميتوانيم به اشعار شاعران سه دورهْ مختلف اشاره كنيم. مثلآ دورهْ ” تيموري ” و ( آل مظفر ) ؛ دورهْ ” صفوي ” ؛ دورهْ ” مشروطه ”.
وجه مشترك اين سه دورهْ تاريخي اينست كه هر سه ؛ از سياه ترين دوره هاي استبداد سياسي و مذهبي است.
با اين حال ؛ مقابلهْ شاعران ما عليه ” دين ” و نمايندگان آن ( صوفي ؛ فقيه ؛ زاهد ؛ واعظ ) بسيار چشم گير است.
براي دورهْ اوٌل ( دورهْ تيموري ) من از يكي از برجسته ترين نمايندگان « آزادانديشي » يعني ««« عمادالدين نسيمي »»»
در كتابي بهمين نام صحبت كرده ام ؛ در اينجا بهتر است باز هم به ««« حافظ »»» استناد كنم :
««« حافظ »»» معاصر و معاشر پادشاه عرب تبار ’متعصب و متدينٌي است بنام ” مبارزالدين ” كه از فرط تعصٌب به دين اسلام ؛
ميخواست آرامگاه « سعدي » را ( بخاطر بعضي اشعارش بسوزاند. ” مبارزالدين ” ؛ سلطاني بود كه براي يافتن تار موئي از حضرت ” محمد ” ؛
سال ها ؛ شهر ” بم ” و ” كرمان ” را زير و رو كرد و براي استقرار اسلام ؛ جنگ هاي ’مقدس ( غزوات ) براه انداخت و براي اجراي كامل
” نهي از منكر ” و ” حدود اسلامي ” در عين سلطنت ؛ خود ؛ وظيفهْ ” محتسب ” و ” حاكم شرع ” را نيز انجام ميداد و براي اين كار ؛
در حال عبادت حتٌي’ ؛ نماز و قرائت قرآن را ترك ميكرد و متهماني را كه به نزدش آورده بودند بدست خود ميكشت و سپس بر مي گشت
و به اداي نماز و تلاوت قرآن مشغول ميشد. ” مبارزالدين ” بقول خودش 800 تن را بدست خود ’كشت.
««« حافظ »»» دربارهْ خونريزي هاي ” مبارزالدين ” ميگويد :

آنكه از شمشير او خون مي چكيد ...
سروران را بي سبب ميكرد حبس
گردنان را بي خطر سر مي ’بريد


در زمان او ؛ تمام ميخانه هاي شيراز را بستند و بار ديگر ” فقها ” و ” حكام شرع ” بر هستي مردم ؛ مسلط شدند بطوريكه ««« حافظ »»» ميگويد :
ببانگ چنگ مخور مي ؛ كه ’محتسب تيز است
به عقل نوش كه اياٌم ؛ فتنه انگيز است
كه همچو چشم صراحي ؛ زمانه خون ريز است


برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را




برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Wednesday, September 11, 2002

عرفان ( وحدت وجود ) انكار مؤدبانهْ ” خدا”ست



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
س - در يك جمعبندي كلٌي ميتوا گفت كه ما ؛ بعداز حملهْ اعراب ؛ در ” دين ” ؛ اسلامي ؛ امٌا در ”فرهنگ ” ؛ ايراني باقي مانديم...
ج - ميتوان ! ميتوان اين ارزيابي را پذيرفت ؛ امٌا من ميخواهم به يك نكته در بررسي تاريخ و ادبيات ” ايران ” بعداز اسلام اشاره بكنم.
اگر قول بعضي از محققٌان را بپذيريم كه : « عرفان ( وحدت وجود ) - انكار مؤدبانهْ خداست » . آنگاه ؛ ميتوان گفت كه ” فرهنگ ايران ”
بعداز اسلام - در مجموع - فرهنگي ” غير ديني ” و حتٌي’ ” ضد اسلامي ” اشاره كرده ام.
حال بهتر است كه به سيماي نمايندگان ” دين ” در آئينهْ شعر فارسي نگاه كنيم : سيماي ” اهل دين ” ( زاهد ؛ صوفي ؛ فقيه و واعظ )
در سراسر فرهنگ و ادب ” ايران ” بعنوان: راهزن ؛ شيطان ؛ ديو سيرت ؛ آلوده لباس ؛ شعبده باز ؛ خودقروش ؛ خونخوار و... تصوير شده است .
به جرآت ميتوان گفت كه در ادبيات هيچ ملتٌي در قرون وسطي’ مانند ادبيات ” ايران ” ؛ اينهمه به دين و حاميان و نمايندگان آن ؛
حمله يا ” دهن كجي ” نشده است . در واقع ؛ ادبيات ” ايران ” از اشعار و ابياتي از اين دست ؛ سرشار است :

نيست انكار چو گويند كه زاهد ملك است
حرف ما نيز همان است كه او ؛ آدم نيست

فتنه از عمامٌه خيزد ؛ ني ز ’خم

چو هست مايهْ واعظ چو همٌت او پست
از آن چه سود كه سازد بلند ؛ منبر خويش

مي فروشي هر چه هست از خود فروشي بهتر است
چند عيب مي فروشان ميكني ؛ اي خود فروش !
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Tuesday, September 10, 2002

حافظ



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
توجه كنيد كه « حافظ » چه نگاهي نسبت به تاريخ و فرهنگ و اخلاق و فلسفهْ هستي دارد :

بيا ساقي آن مي كه حال آورد.......... كرامت فزايد ؛ كمال آورد
بمن ده كه بس بيدل افتاده ام ............وزين هر دو ؛ بي حاصل افتاده ام
بيا ساقي آن مي كه عكسش ز جام ......به كيخسرو و جم فرستد پيام
بده تا بگويم به آواز ني ................كه جمشيد كي بود و كاوس كي
بده ساقي آن مي كزو جام جم ...........زند لاف بينائي اندر عدم
دم از سير اين دير ديرينه زن! ...........صلائي به شاهان پيشينه زن
بيا ساقي آن آتش تابناك ..................كه زرتشت مي جويدش زير خاك
بمن ده كه در كيش رندان مست ..........چه آتش پرست و چه دنيا پرست
’مغني كجائي به گلبانگ رود .............بياد آور آن خسرواني سرود
الا اي هماي همايون نظر ! ..............خجسته سروش و مبارك خبر !
فلك را ’گهر در صدف چون تو نيست....فريدون و جم را خلف چون تو نيست
’مغني ! نواي طرب ساز ’كن !...........بقول و غزل ؛ قصٌه آغاز ’كن
روان بزرگان ز خود شاد ’كن ..........ز پرويز و از باربد ياد ’كن
’چنان بركش آواز ’خنياگري............كه ناهيد چنگي به رقص آوري !

اين همه « شادي » و « شادخواري » ؛ اينهمه « بزنامه »ها و « ساقي نامه »ها و « ’مغني نامه »ها تنها و تنها ؛ متآثر از آئين هاي ايراني قبل از اسلام
يعني ( آئين ” ميترائي ” و ” زرتشتي ” ) ميتوانند باشند و ” روح اسلام ” از آنها بيزار و گريزان است.
در حقيقت شاعري مانند « حافظ » آنقدر كه از ارزش هاي ” ديرينه ” و ” پيشينه ” يعني ( ” ايران ” قبل از اسلام ) سخن گفته ؛ از ارزش هاي اسلامي - بطور ’كلٌي - غافل است.
مثلآ توجه كنيد كه « حافظ » چقدر از سياوش ؛ ’مغان ؛ پير ’مغان ؛ خرابات ؛ جمشيد ؛ فريدون ؛ كاوس ؛ جام جم ؛
كيخسرو ؛ باربد ؛ نكيسا ؛ ماني ؛ مهر ؛ شيرين ؛ آتشكده ؛ زرتشت و ... ياد كرده
و چه مقدار مثلآ از ” حضرت محمد ” و ” علي ” .... ( تقريبآ هيچ! ) در حاليكه « حافظ » تقريبآ حدود 1350 بار به نام ها و اصطلاحات و آئين هاي ” ايراني ”
پيش از اسلام اشاره كرده است. با اين حساب ؛ كساني كه از ” روح اسلامي در اشعار حافظ ” سخن گفته اند ؛ تنها از روح خودشان حرف زده اند!!!....
اگر - به راستي - فرهنگ ايراني ؛ ” اسلامي ” ( و خصوصآ شيعي ) بود ؛ امروزه بزرگترين و معروف ترين شاعران ما ؛
نه فردوسي ؛ حافظ و نظامي و مولانا و سعدي ؛ بلكه سرايندگان كتاب هاي ” طريق البكاء ” و ” طوفان البكآء ” و ” روضهْ الشهداء ” مي بودند
( كه شعرها و مرثيه هائي در بارهْ ” شهيدان كربلا ” سروده اند ).
برگفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Monday, September 09, 2002

تفكرات غيرديني و ضد اسلامي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
سخن شاعران و متفكران ما ؛ آنچنان آكنده از تفكرات غير ديني و گاهي ضد اسلامي است كه يك مسلمان معمولي ؛ جرآت شنيدن آنرا - حتا’ ندارند :

پياله بر كفنم بند ! تا سحرگه حشر
به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز

مهل كه روز وفاتم به خاك بسپارند
مرا به ميكده بر ؛ در ’خم شراب انداز
مرا به كشتي باده در افكن اي ساقي !
كه گفته اند : نكوئي ’كن و در آب انداز

بر سر تربت من بي مي و مطرب منشين
تا ببويت ز لحد رقص كنان بر خيزم

اين ” ’كفريٌات ” - كه از ” خيام ” و ” عطار ” و ” حافظ ” نقل شده - چه مناسبتي با ” باورهاي اسلامي ” دارند ؟؟؟
عدم تعصٌب ديني در ” ايران ” بعداز اسلام نيز ادامه يافت و اين امر - خصوصآ - در ادبيات عرفاني ما چشمگير است.
بقول « مولانا » و « عطار » :

سخت گيري و تعصٌب ؛ خامي است
تا چنيني ؛ كار ؛ خون آشامي است


اي تعصٌب بند بندت ؛ كرده بند!
چند گوئي چند ؟ از هفتاد و اند
در تعصٌب مي زند جان تو جوش
عاشقان را جان چنين نبود خموش !

با اين ” آزادمنشي ” و ” تسامح مذهبي ” است كه « مولانا » و ديگر عارفان ايراني « قرآن » را فقط ” پوست ”ي مينامند
و ” ذكر و نماز و روزه ” را بيهوده ميدانند :

ما ز ” قرآن ” مغز را برداشتيم
پوست ” را بهر خران بگذاشتيم
آتشي از عشق در جان بر فروز
سر به سر ذكر و عبادت را بسوز!

« حكيم ’عمر خيام » نيز ميگويد :

يكدست به ’مصحفيم و يكدست به جام
گه مرد حلاليم و گهي مرد حرام
مائيم در اين ’گنبد فيروزهْ خام
نه كافر مطلق ؛ نه مسلمان تمام

ميدانيم كه فرهنگ ” ايراني ” ؛ بيشتر در شعر و ادب ” ايران ” خود را نشان داده است. شعر ” ايران ” كوشيده تا هم بار فلسفهْ ” ايراني ” را بدوش بكشد ؛
و هم بار اساطيري ؛ هنري ؛ سياسي و عارفانهْ فرهنگ ” ايراني ” را. بهمين جهت ميتوان گفت كه :
تاريخ و فرهنگ ” ايران ” توسط شعرش از گذشته به آينده تداوم يافته است. شعر ” ايران ” ؛ بهترين جايگاه تجلي روح ” ايراني ” بعداز اسلام است
و لذا بهترين سند براي درك ” دينيٌت ” و ” اسلاميت فرهنگ ايراني ” ميتواند باشد. مثلآ به « حافظ » توجه كنيد كه گويا ( ” قرآن ” را به چهارده روايت ميخواند )
و دكتر « باستاني پاريزي » در مقالهْ ارزشمندش نشان داده كه عنوان « حافظ » بيشتر از جهت آگاهي و تسلط « حافظ » بر موسيقي به وي داده شده است ؛
بطوريكه خود « حافظ » هم نآكيد ميكند : ««« ز چنگ ’زهره شنيدم كه صبحدم ميگفت ......... غلام « حافظ » خوش لهجهْ خوش آوازم »»»
توجه كنيد كه « حافظ » چه نگاهي نسبت به تاريخ و فرهنگ و اخلاق و فلسفهْ هستي دارد :
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Sunday, September 08, 2002

آموزش هاي زرتشت



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را

در آموزش هاي « زرتشت » ؛ جنبه هاي اخلاقي و ” اين جهاني ” بر جنبه هاي متافيزيكي ( الهي ) غالب است.
در آموزش هاي ” زرشتي ” گرايش انسان به نيكي ؛ در ’حكم همكاري او با « اهورا » در ساختمان هستي است.
اين تعليم - اساسآ - ناظر بر زندگي روزانهْ آدمي و در جهت ارتقاء شرافت و فضائل انسان است ( پندار نيك ؛ گفتار نيك ؛ كردار نيك )
اين آموزش ها - بيشتر - متوجهْ شاد زيستي و شادخواري آدمي است... ايرانيان - هيچگاه - دنيا را بنام « دين » به خون و آتش نكشيدند ؛
جنگهاي صليبي راه نيانداخته اند ؛ به ’كشتارها و قتل عام هاي مذهبي ( نظير ’كشتار مخوف ” سن بارتلمي ” ) دست نزده اند ؛
« كوره هاي يهود سوزان » و دادگاه هاي « انكيزايسيون » درست نكرده اند ؛ بلكه - همواره - « ارامنه » را در داخل خانه هاي شان پذيرفته اند ؛
يهوديان را از اسارت « بابل » آزاد كرده اند ؛ يوناني هاي مطرود را پناه داده اند ...
بقول « استاد عبدالحسين زرين كوب » : ” ( تسامح و عدالت خواهي ) دو بال قوي اي بود كه فرهنگ ” ايران ” را در گذشته به اوج انسانيت رسانيد. ”

نكتهْ ’مهم اينكه : در سراسر تاريخ و فرهنگ اروپا در قرون وسطي’ ؛ « دبيران »
( نويسندگان ؛ روشنفكران ؛ مورخين ؛ مستوفيان ؛ شاعران ؛ پزشكان ؛ ستاره شناسان ؛ سند نويسان يا ديوانيان ) همواره با كليسا و روحانيت مترادف و يكي بوده اند ؛
در حاليكه در ” ايران ” ؛ « دبيران » از ديرباز ( يعني از دورهْ هخامنشيان و ساسانيان ) از حوزهْ « دينيٌت » ( روحانيت ) خارج بوده و خود ؛
طبقه يا قشر مستقلي در كنار « دولت » و « روحانيت » بشمار مي رفتند.
بعداز اسلام و خصوصآ با آغاز خلافت ” عباسيان ” ؛ بخاطر نياز حكومت ها به عوامل ديواني و اداري ؛ دبيران و نويسندگان ايراني ؛
استقلال خود را حفظ كردند و باعث پيدايش ادبياتي گرديدند كه در مجموع ؛ ادبياتي است « غير ديني » ...
سخن شاعران و متفكران ما ؛ آنچنان آكنده از تفكرات غير ديني و گاهي ضد اسلامي است كه يك مسلمان معمولي ؛ جرآت شنيدن آنرا - حتا’ ندارند :

گويند كسان : بهشت با حور خوش است
من ميگويم كه : آب انگور خوش است
اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار
كآواز ’دهل شنيدن از دور خوش است

ما ” گبر ” قديم نا مسلمانيم
نام آور ’كفر و ننگ ايمانيم
كي باشد و كي كه ناگهاني ما
اين پرده ز كار خويش بدرانيم

رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.



((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Saturday, September 07, 2002

آزاد منشي ؛ تسامح مذهبي و همبستگي انساني



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
س - همهْ اينها « غيرمذهبي بودن » يا « غيراسلامي بودن » ما را ثابت نمي كنند . فكر ميكنم كه بايد در اين باره
بطور « مستند » حرف بزنيم و از « قرينه سازي هاي تاريخي » ؛ پرهيز كنيم ...

ج - تآكيد من روي وجه غالب فرهنگ ايران است ؛ اساسآ مذهبي بودن يا نبودن يك جامعهْ ؛ امري نسبي است .
حتا’ در اروپاي امروز هم نمي توان - مطلقآ - از غير مذهبي بودن مردم فرانسه يا آلمان صحبت كرد ؛
مثلآ : طبق تحقيقي كه اخيرآ منتشر شده ؛ حدود 65% مردم فرانسه معتقد به ” معجزه ” و ” پيشگويي ” ( طالع بيني ) هستند.
باورهاي مذهبي - هنوز - در اكثريت مردم اروپا ريشه هاي عميق دارند ... معمولآ ادبيات يك ملت را ” آيتهْ تمام نما و شفاٌف روح آن ملٌت ” قلمداد ميكنند.
ادبيات - از اين ديدگاه - سند ارزشمندي براي شناخت روحيات فرهنگي ؛ اخلاقي و ديني ملٌت هاست.

با اين توضيح ؛ در يك مقايسهْ تطبيقي ؛ ما مي بينيم كه بر خلاف ادبيات اروپا ؛ ادبيات ايران در قرون وسطي’ حامل نوعي
« آزاد منشي » ؛ « تسامح مذهبي » و « همبستگي انساني » است : ” عيسي’ به دين خود ؛ موسي’ به دين خود ”
و ” بني آدم ؛ اعضاء يكديگرند ” نخستين اصل اخلاقي و مذهبي ايرانيان بود و يا : «« جنگ هفتاد و دو ملٌت ( يعني ” مذهب ” ) همه را عذر بنه ! »»

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است :
با دوستان ؛ مروت . با دشمنان ؛ ’مدارا

مباش در پي آزار و هر چه خواهي ’كن
كه در شريعت ما عير از اين گناهي نيست

منم كه ’شهرهْ شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما ؛ كافري است رنجيدن

اين تعليم ؛ جوهر اساسي همهْ ادبيات و فرهنگ ما - در سراسر قرون وسطي’ - است .
اساسآ يكي از ويژگي هاي برجستهْ فرهنگ ايراني ؛ همين روحيهْ ’مدارا و عدم تعصٌب ديني است.
در حاليكه براي ” يهودي ها ” ؛ « تورات » و براي ” مسيحي ها ” ؛ « انجيل » و براي ” مسلمانان ” ؛ « قرآن » ؛ كلام اوٌل و آخر بود.
و همهْ امور هستي را از اين سه كتاب برداشت ميكردند ؛ ايرانيان - بر عكس - چندان به « كتاب ’مقدٌس » ’متكٌي يا ’متعصٌب نبودند.
نوعي ’مداراي مذهبي - همواره - سياست عمومي ايرانيان بود : « تسامح كوروشي » معروف تر از آنست كه بخواهيم در اينجا از آن سخن بگوئيم
و ’مداراي مذهبي « يزدگرد اوٌل » نسبت به اديان ديگر ؛ آنچنان بود كخ از طرف مؤبدان زرتشتي بعنوان « يزدگرد بزهكار » لفب گرفت.

ايران ؛ بارها - پناهگاه فلاسفهْ يوناني بود كه براي گريز از تكفير و تعقيب به اين سرزمين گريخته بودند ...
تنها پس از گذشت قرن ها ( آنهم تحت فشار اديان بيگانه ) و بخاطر ” بدعت ” ها و تفسيرهاي مختلف از تعاليم زرتشت ( ظهور ماني و مزدك )
مؤبدان زرتشتي به تنظيم ” كتاب ’مقدٌس ” ( اوستا ) پرداختند. حتا’ در آموزش هاي ” زرتشت ” ؛ جنبه هاي اخلاقي و ” اين جهاني ” بر جنبه هاي متافيزيكي ( الهي ) غالب است.
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Friday, September 06, 2002

دينيٌت و اسلاميٌت(؟)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
س - همانطوريكه اشاره كرديد : در بررسي تاريخ اجتماعي ” ايران ” ؛ مسئلهْ « دينيٌت » يا « اسلاميٌت فرهنگ ايراني »
اخيرآ مورد توجهْ بعضي ’محققان قرار گرفته ؛ شما اين « دينيٌت » و « اسلاميٌت » را چگونه توضيح ميدهيد؟

ج - يك تناقض دروني يا نا آگاهي در اينگونه « توضيحات تاريخي » هست و آن اينكه : اين دسته از محققان توجه ندارند كه نه تنها فرهنگ ايراني ؛
بلكه فرهنگ جهاني ( و خصوصآ فرهنگ اروپائي ) در سراسر قرون وسطي’ آبشخور ” ديني ” داشته است.
اين ” دينيٌت ” با درجهْ تكامل اجتماعي و محدوديت هاي تاريخي قرون وسطي’ ؛ بسيار طبيعي است و غير از اين نميتوانست باشد.
سراسر تاريخ و فرهنگ اروپا در قرون وسطي’ ؛ يعني: تاريخ و فرهنگ كليسا ؛ يعني : تاريخ ’سلطهْ تاريك ترين باورها و خرافه هاي مذهبي ؛ يعني :
تاريخ خونين ترين جنگ هاي مذهبي و فرقه اي ؛ يعني : تاريخ خونين ترين و خشن ترين سركوب هاي آزادي انديشه و فلسفه.
لغت « انكيزيسيون » يا « تفتيش عقايد » - كه الاٌن هم كار’برد وسيعي دارد - يادگار همين دوران است.
و لغت « اسكولا » ( در « اسكولاستيك » ) بمعناي ” دستورات اولياء مسيحيٌت ” بود و ” اسكولاستيك ” بمعناي علم و حكمت كليسا بود كه بر اساس آن ؛
دين و ايمان بر عقل ’مقدٌم بود . در اروپا ؛ همهْ جلوه هاي فرهنگ بشري - خصوصآ فلسفهْ - « دربان كليسا » بشمار ميرفتند.

از اين گذشته ؛ كساني كه براي « فناتيسم مذهبي » حاكم بر ايران ؛ علل ” طبيعي ” يا ” ديني ” دست و پا كرده اند
و يا جامعهْ ايراني را « دين گرا » و جامعهْ اروپائي را « عقل گرا » ناميده اند ؛ بايد بخاطر بياورند كه « دين مسيح » كه در فلسطين ( آسيا ) متولد شد ؛
در آنجا رشد و گسترش نيافت ؛ اما در « اروپاي عقل گرا » مورد پذيرش و استقبال قرار گرفت.
بايد بخاطر بياورند كه آئين هاي ايراني « مانوٌيت » و « ميترائيسم » ( مهر پرستي ) قرن ها در « اروپاي عقل گرا » مورد توجه
و استقبال گستردهْ مردم بود ؛ بطوريكه اگر « مسيحيٌت » نمي بود ؛ اينك « مهرپزستي » آئين رسمي ارپائيان بود.

اين ’محققان بايد بخاطر بياورند كه خود اروپا ؛ مدت چنداني نيست كه از ” فناتيسم مذهبي ” رها شده است ؛ مثلآ : در اواخر قرن 17 ميلادي ؛
فيلسوف معروف فرنسوي ( بي ير - بيل ) ميگفت : ” شگفت انگيز است كه ما اروپائيان - نا ’برد بارترين انسان ها هستيم ؛ در حاليكه دين ما توسط كسي
پديد آمده كه سرشار از گذشت و مدارا بود ... ”.
در برابر اين ” فناتيسم مذهبي ” بود كه « ’ولتر » يكي از معروف ترين رسالات خود -- بنام « ’مدارا » Tole'rance را منتشر ساخت.
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Thursday, September 05, 2002

هوشياري تاريخي يا خودآگاهي ملٌي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را :
س - ظاهرآ اين « هوشياري تاريخي » يا « خودآگاهي ملٌي » با آنچه كه در انقلاب اسلامي سال 57 ديده ايم ؛ مغاير است .
علت اين ” تناقض تاريخي ” در چيست؟

ج - ظاهرآ بله ! بسياري از محققٌان و خصوصآ روزنامه نگاران خارجي كوشيده اند تا براي ” فناتيسم ” كنوني حاكم بر ايران يك ” توجيه ” يا ” علت تاريخي ”
دست و پا كنند و اين ” فناتيسم ” را مسئله اي ريشه اي ( يا تاريخي ) و برخاسته از فرهنگ و ” اسلاميت ” مردم ايران قلمداد كنند.
عده اي هم كوشيده اند تا ظهور ” آيت اللٌه خميني ” را تبلوري از ” استبداد آسيائي ” بدانند... من فكر ميكنم كه يكبار براي هميشه ؛ بايد به اين ” سؤتفاهم
( يا سؤء نيٌت تاريخي ) خاتمه داد.
انتساب يا تعميم جنايات ” جمهوري اسلامي ” خميني به تاريخ و فرهنگ ” ايران ” همانقدر بي اساس است كه مثلآ بخواهيم ” نازيسم هيتلري ” ؛ ” فاشيسم موسوليني ” ؛
و ” استالينيسم ” را محصولي از تاريخ و فرهنگ مردم « آلمان ؛ ايتاليا و روسيه » بشمار آوريم.
ميخواهم بگويم كه در مقايسه با كشورهاي ديگر اسلامي مثل : ( پاكستان ؛ مصر ؛ سوريه ؛ الجزاير ؛ لبنان ؛ عربستان سعودي ؛ ’اردن ؛ يمن و..... )
جامعهْ ايران را ميتوان فقط بطور ” نمادي ” ( سمبليك ) يك جامعهْ اسلامي دانست.
« نهاد مذهب » - آنچنانكه در كشورهاي فوق عمل ميكند ؛ در جامعهْ معاصر ايران - يعني از انقلاب مشروطيت تا قيام 57 - نقش تعيين كننده اي نداشته و ...
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Wednesday, September 04, 2002

مليٌت و هويٌت ملي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

سلام بر شما همزبان خوبم ؛ با پوزش از اينكه چند روزي بعلت كسالت قادر به كار نوشتن نبودم و از اين وقفه معذرت ميخواهم. ” مزدك ”

و اما دنبال ميكنيم رونويسي كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ”

س - اين ” مليٌت ” و ” هويٌت ملي ” كه شما از آن صحبت ميكنيد ؛ چيست؟ چه مشخصاتي دارد؟ خاستگاه اساسي آن ’كجاست؟

ج - - ” مليٌت ” اساسآ در برابر ” ديگران ” خود را بروز ميدهد. تاريخ ايران ؛ تاريخ هجومهاي اقوام مختلف و لذا :
تاريخ حضور اين ” ديگران ” است. منظورم از ” هويت ملي ” مجموعهْ درك و دريافت من ( بعنوان يك ايراني ) از جهان و جامعه است.
مجموعهْ كردارها ؛ منش ها ؛ احساس ها و آئين هائي است كه ” شخصيٌت “ مرا ( بعنوان يك ايراني ) از ساير ملٌت ها ؛ ’مشخص ميكند.
چيزي كه يكي از ايرانشناسان برجستهْ فرانسوي ؛ بدرستي ؛ آنرا La me de I ' Iran ( جان ايران ) ناميده است.
من در تعريف ” مليٌت ” - مخصوصآ - بر واژهْ ” شخصيٌت ” تآكيد ميكنيم تا جوهر معنوي و فرهنگي مفهوم ” مليٌت ”‌را نشان بدهم.
خوب ! اين ” هوشياري تاريخي ” كي و كجا خود را نشان ميدهد ؟ وقتي كه يك دشمن خارجي به ” شخصيٌت ” شما ( به شخصيٌت تاريخي شما )
يعني به ” هويٌت ” شما ؛ به ميهن و فرهنگ و تاريخ و آئين هاي ملٌي شما تجاوز كرده باشد. بنابراين عجيب نيست كه در طول حدود 100 سال
( از سال 129 هجري تا 228 هجري = 743 تا 842 ميلادي ) ما شاهد 145 قيام و شورش اجتماعي ؛ سياسي و مذهبي ’مهٌم در نواحي :
گيلان ؛ خراسان ؛ سيستان ؛ طبرستان ؛ كردستان و ... عليه حاكميت اعراب يا اسلام بوده ايم.
چنين هوشياري و مقاومتي در تاريخ ملت ها اگر بي نظير نباشد ؛ بي ترديد ؛ كم نظير است ... نتيجهْ اين مقاومت ها ؛ فداكاري ها و هوشياري هاي تاريخي -
كه اساسآ در ” وحدٌت ملٌي ” ما خود را نشان داده اند - از جملهْ اينست كه پس از آنهمه آوار سهمگين تاريخي ( برخلاف بسياري از كشورهاي متمدٌن قديم )
زبان ؛ ادبيات ؛ فرهنگ و آئين هاي ملٌي ما - هنوز - زنده و پايدار است.

در اينجا ؛ دلم ميخواهد به گوشهْ تاريكي از تاريخ ايران اشاره اي بكنم تا هم شاهدي براي حرف هايم ارائه داده باشم و هم اداي ديني كرده باشم
به آن قهرمانان گمنامي كه امروزه ما ؛ همهْ هستي تاريخي و فرهنگي خودمان را مديون فداكاري ها و پايداري هاي آنان هستيم :
من در بارهْ قتل عام ها ؛ غارت ها ؛ ويران كردن شهرها و آتش زدن كتابخانه ها و آواره كردن دانشمندان شهرهاي :
نيشابور ؛ بخارا ؛ مرو ؛ خوارزم و سمرقند ( كه از مراكز ’مهٌم علمي و فرهنگي ايران و جهان در قرون وسطي’ )
بوسيلهْ ” قتيبه بن ’مسلم ” ( سردار اموي و فرستادهْ ” حجاٌج ” در خراسان ) در كتاب «« ’ملاحظات در تاريخ ايران و اسلام ) صحبت كرده ام.
((( توضيح : كتاب ’ملاحظات در تاريخ ايران را ميتوانيد در آرشيو همين وبلاگ مربوط به ماه هاي جون و جولاي و آگوست مطالعه بفرمائيد. )))

در ” تاريخ سيستان ” آمده است : وقتي كه سپاهياٌن ” ’قتيبه ” ؛ سيستان را به خاك و خون كشيدند ؛ مردي چنگ نواز ؛ در كوي و برزن شهر - كه غرق خون و آتش بود -
از كشتارها و جنايات ” ’قتيبه ” قصه ها ميگفت و اشك خونين از ديدگان آناني كه باز مانده بودند ؛ جاري مي ساخت و خود نيز ؛
خون ميگريست ... و آنگاه ؛ چنگ خويش بر ميگرفت و مي خواند :
با اين همه غم در خانهْ دل
اندكي شادي بايد
كه گاه نوروز است .....
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))