Saturday, August 31, 2002

مليٌت و هويٌت ملي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

س - شما از ” مليٌت ” و ” هويٌت ملي ” در قرن هفتم و هشتم ميلادي صحبت ميكنيد در حاليكه ميدانيم كه اين پديده از دستاوردهاي تحوٌلات سياسي
اروپا در قرن 19 ميلادي است. آيا اين ؛ نوعي ” قرينه سازي تاريخي ” نيست؟

ج - حقيقت اينست كه من با درك رايج دربارهْ ” مليٌت ” موافق نيستم ؛ بلكه معتقدم كه مردم ما - از ديرباز - بسياري از عناصر تشكيل دهندهْ ” مليٌت ” را مي شناخته اند :
تصور سرزمين مشترك ؛ زبان مشترك ؛ آئين ها و احساسات مشترك ؛ جشن هاي مشترك ؛ پرچم مشترك و خصوصآ تصوٌر « ايران زمين » و « قوم آريائي »
و وجود نوعي ” هوشياري تاريخي ” در تاريخ و فرهنگ ما - و خصوصآ در ادبيات حماسي ما - بخوبي نمايان است .
بقول يكي از محققان : « اين عناصر ؛ چيزهائي نيستند كه از خارج وارد ايران شده باشند. ”اين عناصر ؛ زادهْ و پروردهْ تاريخ و فرهنگ كهنسال ما هستند و در سير
تاريخ ايران و پيدايش جنبش هاي مختلف اجتماعي ؛ سياسي و مذهبي ؛ تجليات اساسي داشته اند ...»
در فرهنگ و ادبيات ما ؛ مفهوم « وطن » و « مليٌت » ( به معناي سياسي فلسفهْ ناسيوناليسم ) بطور كلي شناخته شده بود ؛
اين مسله ؛ در اشعار و سروده هاي حماسي ما ( خصوصآ در شاهنامهْ فردوسي ) كاملآ نمايان است و در اشعار ساير شاعران ما نيز - بخوبي - بچشم ميخورد.
« نظامي » ( در قرن 12 ميلادي ) گفت :

همة عالم ؛ تن است و ” ايران ” ؛ دل
نيست گوينده زين قياس خجل
چون كه ” ايران ” دل زمين باشد
دل ؛ ز تن به ’بود ؛ يقين باشد

« حافظ » نيز در قرن 14 ميلادي سرود :

غريب را دل سرگشته در وطن باشد

در قرن 16 ميلادي ؛ ” هويت ملي ” ما ؛ زيرآوار نوعي ” هويٌت مذهبي ” ( شيعي ) مدفون شده بود و بخاطر اختناق سياسي و مذهبي پادشاهان صفوي ؛
بسياري از شاعران و متفكران ايراني به ” هند ” گريختند. در اشعار اين شاعران و متفكران ؛ ” مهر وطن ” ؛ علاقه به ” خاك ” ( ايران ) ؛
آرزوي بازگشت به ” ايران ” و بسياري از ويژگي ها و مشخصات « ناسيوناليسم » را ميتوان يافت. بعنوان مثال : « كليم كاشاني » - با اين اعتقاد كه
««« در خاك وطن ؛ تخم مرادي نشود سبز »»» عازم ” هند ” گرديد ؛ اماٌ - همواره - ” ياد وطن ” را در دل و نام ” ايران ” را بر لب داشت ؛
بطوريكه بزودي از ترك ايران پشيمان شد و ...

مهر وطن نگر كه ز ’گل چشم بسته ايم
نتوان ؛ ولي ز ’مشت خس آشيان گذشت

موجم كه سفر از وطنم ؛ دور نسازد
آوارگيم ؛ باعث دوري ز وطن نيست

گرچه در خاك وطن ؛ گوشهْ آبادي نيست
باز دلبستهْ آن خاك خراب آبادم

اسير ” هند ”م و زين رفتن بيجا ؛ پشيمانم
كجا خواهد رساندن پرفشاني ؛ مرغ بسمل را

به ” ايران ” ميرود نالان ” كليم ” از شوق ؛ همراهان
بپاي ديگران همچون جرس طي كرده منزل را

بنابراين : من فكر ميكنم كه استخراج همهْ مقولات فرهنگي ؛ سياسي و فلسفي ما ( از جمله ” مليٌت ” ) از درون تاريخ سياسي و فلسفي ” غرب ” نادرست باشد.
خود ” تاريخ فلسفهْ غرب ” هم اصطلاح نادرست و يا غير دقيقي است ؛ زيرا كه ” تاريخ فلسفهْ غرب ” چيزي جز تاريخ اخذ و اقتباس از فرهنگ و فلسفهْ يونان
و روم نيست و فرهنگ و تمدن روم و يونان نيز به نوبهْ خود حاصل اختلاط ديگر فرهنگ هاي مديترانه و حتٌا مصر و ايران است.

بقول گروهي از محققان : بايد از ” تاريخ سير فلسفه در غرب ” سخن گفت نه از ” تاريخ فلسفهْ غرب ” ...
حتٌا خود اين تقسيم بندي رايج در ” دوره بندي تاريخ جهان ” هم ؛ چندان دقيق نيست ؛ مثلآ : ” قرون وسطي ” .
ميدانيم زماني كه اروپا ( غرب ) در تاريكي هاي قرون وسطي بسر مي ’برد ؛ در ” ايران ” دانش و فلسفهْ و هنر و ادبيات ؛ رونق بسزائي داشت ...
ميخواهم بكويم كه اينگونه ” تسخه برداري ” ها ؛ چندان تطابقي با سير تاريخ و فلسفهْ ايران ندارد.
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Friday, August 30, 2002

دو قرن سكوت



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

س - بهر حال ؛ شما اين ” دوقرن سكوت فرهنگي ” را چگونه توضيح ميدهيد؟
ج - روشن است ! وقتي دشمن به خانه و كاشانهْ شما حمله ميكند و مي خواهد همهْ هستي تاريخي تان را نابود كند ؛
طبيعي است كه شما ديگر فرصت شعر گفتن و پرداختن به فرهنگ و فلسفه را نداشته باشيد ... و بعد ... پس از اشغال و استقرار دشمن ؛
نوعي ” شوك ” ( شوك روحي ؛ قرهنگي و اجتماعي ) شما را ” زمينگير ” ؛ متآمل و ” متفكر ” ميكند ( مثل شوك اوليٌه اي كه پس از استقرار حكومت ” ’ملا ”ها ؛
گريبانگير روشنفكران ما شد ) در چنين شرايطي ؛ توليدات فرهنگي ؛ فلسفي و هنري به حداقل ممكن كاهش مي يابد ؛ تا زماني كه جامعه از آن ” شوك ”
( روحي ؛ فرهنگي و اجتماعي ) رها شود و به اصطلاح ” خودش ” را پيدا كند تا هنرمندان و متفكران جامعه در اين شرايط جديد ؛ شكل ؛ شيوه و زبان جديدي
در ارائةْ آثارشان بيابند... طبيعي است كه اين امر ؛ زمان درازي طول ميكشد ؛ كه تبلور عيني آنرا - مثلآ - به شكل « دوقرن سكوت »
( بعداز حملهْ اعراب ) و سكوت و ركود فرهنگي بعداز اعلام و استقرار خشونت بار ” جمهوري اسلامي ” ؛ ملاحظه ميكنيم.
بعداز گذشت 13 سال ؛ اينك - بتدريج - روشنفكران و هنرمندان ايراني خود را باز مي يابند.
غنا و توجهي كه اينك در عرصهْ ادبيات و فرهنگ ايران مي بينيم ( از شعر و قصه تا سينما و نقاشي و تحقيقات تاريخي ) از يك ” بازگشت به فرهنگ ”
و از يك ” خويشتن شناسي تاريخي ” و بطور كلي از يك ” مقاومت فرهنگي ” در ايران حكايت ميكند.
بعد از گذشت 13 سال - كه با خونين ترين سركوب ها و گسترده ترين و شديدترين تبليغات آموزشي و پرورشي همراه بود ؛
اينك ؛ مقامات ” جمهوري اسلامي ” از شكست سياست هاي خود در « اسلامي كردن جامعهْ ايران » سخن ميگويند.

- حقيت اينست كه تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛ چنانكه بايد و شايد ؛ مورد توجهْ روشنفكران و محققان ما نبوده است.
غيراز تني چند ؛ ديگران با تفاخر و تبختر دانشمندانه ؛ آنچنان دچار ” حاشيه نويسي ” و سرگرم يافتن ” نسخه بدل ” ها و يا ” كاوش ” در تاريخ فوت فلان پادشاه
و شاعر و يا مبتلا به ” نسخه نويسي ” از تاريخ انقلابات چين و كوبا و شوروي بودند كه از تاريخ اجتماعي ايران و از جوهر عقايد شاعران و متفكران ايراني
و خصوصآ از ” شكل ” ابراز اين عقايد و افكار ؛ غافل ماندند ؛ غفلتي كه در فقدان آگاهي تاريخي مردم ما و سرانجام ؛ در استقرار حكومت ” ’ملاٌ ” ها نقش فراوان داشت.
اينكه گفته اند : ««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»
حقيقتي است كه ما - متآسفانه - در سال هاي آخر قرن بيست آنرا تجربه كرده ايم. از اين گذشته ؛ در تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛
اقشار و طبقات اجتماعي ؛ گرايش هاي فلسقي - فرهنگي و جريانات سياسي - اجتماعي ؛ آرايش مشخص تري دارند.
اين امر ؛ اولآ ناشي از اينست كه ( مثلآ نسبت بدوران اشكانيان و ساسانيان ) آثار مكتوب بيشتري از اين دوران باقي مانده و در نتيجه :
از خلال اين آثار ؛ مي توان به ثحولات اجتماعي و فرهنگي اين دوران بهتر آشنا شد ؛و ثانيآ : ناشي از اينست كه دوران يعداز اسلام ؛
بيش از هميشه به ما و به تاريخ و فرهنگ ما ؛ حمله شده ؛ و لذا : مقاومت و حضور مردم ما - در صحنه هاي تاريخ - بيشتر و آشكارتر است.
’سنتٌ ” نقالي ” در قهوه خانه ها و ” زورخانه ”ها و رواج شاهنامه خواني و شاهنامه سرائي در اين دوران ؛ ” سنگر ”ي بود براي حفظ ارزش هاي تاريخي و مليٌ ما
و ” سكو”ئي بود براي پرتاب يا انتقال اين ارزشها به نسل هاي آينده ؛ يعني : مقاومت فرهنگي. پس عجيب نيست كه ما - در اين دوران - شاهد شاهنامه هاي مختلفي هستيم :
شاهنامهْ مسعودي ؛ مروزي ؛ دقيقي ؛ فردوسي ؛ گرشاسب نامه ( اسدي طوسي ) ؛ بهمن نامه ( ايرانشاه ) ؛ فرامرز نامه ؛ بانوگشسب نامه ؛ شهريار نامه ؛
آذر برزين نامه ؛ بيژن نامه ؛ ’لهراسب نامه ؛ سوسن نامه ؛ داستان جمشيد ؛ جهانگير نامه ؛ سام نامه ............. تا شاهنامهْ صبا ( در عصر قاجار )...
گذشته از محتواي ايراني اين شاهنامه ها ؛ حتٌا از نظر زبان و شكل و لحن بيان هم آنها - عميقآ - ايراني هستند ؛ بطوريكه اگر - مثلآ - به محتوا و زبان و لحن و بيان
شاهنامهْ فردوسي توجه كنيم ؛ بنظر ميرسد كه او يك ««« زرتشتي دو آتشه »»» بوده نه يك فرد به اصطلاح مسلمان و شيعي.

ميخواهم بگويم ؛ ” تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛ تاريخ « هزارويكشب » و يا تاريخ « صحراي كربلا » نيست . ”
تاريخ ايران بعداز اسلام ؛ تاريخ تحولات و فراز و فرودهاي ملتي است كه عليرغم حملات بنيان كن اقوام مختلف ؛ با شكل ها و شگردهاي مختلف و هنرمندانه اي
( كه در طرح هاي مينياتور ؛ قالي ؛ كاشي كاري ها و در فرقه هاي مختلف عرفاني ؛ ادبي و اجتماعي ما نمايان است ) كوشيد تا هويٌت و موجوديت تاريخي خود را
حفظ كند ؛ بهمين جهت است كه من معتقدم آگاهي ازاين دوره از تاريخ ايران ؛ ميتواند به « خودآگاهي » و « خودآئي ملي » ما كمك كند.

تنها با درك و خصوصآ ” هضم ” اين گذشتهْ تاريخي - فرهنگي و سپس پيوند آن با « تفكر تكنولوژيك » معاصر است كه ما ميتوانيم
««« از ” گذشته ” به ” حال ” و از ” حال ” به ” آينده ” حركت كنيم. »»»
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Wednesday, August 28, 2002

ديدگاه ها ؛ گفتگو با ميرفطروس



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

مير فطروس ميگويد : ” از جمله اينكه من - اساسآ - « اهل قلم » هستم تا « اهل سخن » ( البته اگر اين « اهل قلم » را بتوان در مورد حقير بكار برد )
به اين معنا كه بقول زنده ياد « دكتر ساعدي » من « آدم شفاهي » نيستم. يعني آنچه را كه مي انديشم ؛ مي نويسم و حتٌي
ميخواهم بگويم ” من با قلمم مي انديشم ” .

گفتگو با ” علي ميرفطروس
س - شما ؛ مطالعات اصلي تان دربارهْ تاريخ اجتماعي ايران اسلامي است . ميخواهم بدانم كه اين دوره از تاريخ ايران چه اهميتي دارد و چرا؟
مورد علاقهْ يا مطالعهْ شماست ؟
ج - اوٌل اجازه بدهيد كه در توضيح اصطلاحي كه بكار برده ايد ؛ به نكته اي اشاره كنم : ” راستش اينكه من با بكار بردن اصطلاح « ايران اسلامي »
چندان موافق نيستم ؛ بخاطر اينكه پذيرش يا بكاربردن اين اصطلاح در بررسي جامعه شناسانهْ تاريخ ايران ؛ داراي نتايج يا الزاماتي است كه بر محتوا و شكل
تحقيقات ما اثر خواهد گذاشت ؛ مثلآ با پذيرش اصطلاح « ايران اسلامي » مينوان ( مانند بعضي از محققان ) معتقد بود كه : ” فرهنگ ايراني در اساس ؛ ديني و اسلامي بوده ”
و يا ” ايران در سراسر تاريخ و فرهنگش چيزي كه نداشته ؛ فرهنگ و متفكر بوده ؛ زيرا كه بخاطر جوهر اسلامي فرهنگ ايراني ؛ ما - همواره - دچار نوعي
« امتناع تفكر » بوده ايم..... ” حتٌي كار را بجائي بكشانيم كه مدعي شويم : « قيام بهمن 57 هم ؛ بخاطر ’پشت كردن رژيم پهلوي به انديشهْ ها و ’سنٌت هاي اسلامي بوده »
و يا « آيت اللٌه خميني و جمهوري اسلامي ؛ محصول فرهنگ ايراني و تبلور تاريخي خواست قلبي مردم ايران بوده و ... »
وقتي مرحوم ” دكتر علي شريعتي ” و ” مطهري ” در اثبات « استقبال ايرانيان از هجوم اعراب »!!! و نفي هرگونه مقاومت ايرانيان در برابر اسلام و اعراب تآكيد ميكنند :
” كجا ايراني از همان اوٌل در برابر اسلام قرار گرفت و نخواسته اسلام را بپذيرد؟ يك جا ؛ يك نمونه نيست. اين ايران اسلامي است ...” دقيقآ ناظر بر چنين درك و استنباطي است.

مي بينيد كه استفاده از اصطلاح « ايران اسلامي » چه نتايج و الزاماتي بدنبال دارد. لذا من با اصطلاح « ايران بعداز اسلام » موافق ترم.
( - بهر حال ؛ ايران - بعنوان يك كشور ” مفتوحه ” - در قلمرو خلافت و فرهنگ اسلامي بوده ... )
- درست ! امٌا قلمرو جغرافيائي خلافت اسلامي با قلمرو فرهنگي خلافت اسلامي ؛ دو حوزهْ جداگانه است. ميخواهم بگويم كه - بر خلاف كشورهائي مثل :
” مصر ؛ سوريه ؛ عراق و لبنان و... ( با آن تاريخ و تمدن كهنسال شان ) ايران - اساسآ - « اسلامي » و خصوصآ « عربيزه » Arabise نشد.
به عبارت ديگر : بخاطر شرايط جغرافيائي ؛ تاريخي ؛ اجتماعي و سياسي ؛ ايران بعنوان يك « چهارراه جهاني » يا « جامعهْ باز » همواره محٌل برخورد
اديان و عقايد مختلف بوده ؛ از اين رو : هيچگاه - كاملآ - به حوزهْ فرهنگي و ديني خلافت اسلامي در نيامد.
جامعهْ ايراني ؛ پس از استقرار و حاكميت اعراب مسلمان ( كه با مقاومت ها و جنگ هاي فراوان و تحميل انواع فشارهاي اجتماعي و اقتصادي همراه بود )
هيچگاه « خود » را نفي و انكار نكرد ؛ بلكه پس از قرن ها مقاومت نظامي و سياسي - فرهنگي كوشيد تا هويت تاريخي ؛ زبان ؛ فرهنگ و ’سنٌت هاي
ملي خود را در طوفان بنيان كن حملهْ اعراب ؛ حفظ كند ؛ اينكه استاد ” عبداحسين زرين كوب ” از « دوقرن سكوت » ياد كرده اند ؛
تنها ناظر بر « سكوت فرهنگي » است نه سكوت نظامي و مبارزاتي ....
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Saturday, August 24, 2002

علي ميرفطروس



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


با درود همزبان خوبم
در طول دو ماه گذشته فرازهائي از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتهْ «« علي ميرفطروس »»
را در اين تارنما براي آگاهي شما از ” تاريخ ايران و اسلام ” ؛ باز نويسي كردم.
” ميرفطروس ” در ” آخرين شعرش ” - كه رد ’بحبوحهْ انقلاب 1357 سروده شده - دربارهْ « انقلاب » و شخص « خميني » گفته بود :
« نه !
مرگ است اين
كه به هيآت قديسان
بر شطٌ شاد باور مردم
پارو كشيده است.....
آوازهاي سبز چكاوك نيست
اين زوزه هاي پوزهْ ” تازي ” هاست
كز فصل هاي كتابسوزان
وز شهرهاي تهاجم و تاراج مي آيند...
خليفه !
خليفه !
چشم و چراغ تو روشن باد !
اخلاف لاف تو اينك
( در خرقه هاي توبه و تزوير
با ’مشتي از استدلال هاي لال )
” حلاج ” ديگري را بر ” دار ” مي برند..... »

انقلاب 57 و بدنبال آن ؛ حوادث خونين سال هاي 58 - 62 همهْ آزاديخواهان ايران را ” غافلگير ” كرده بود
و اينك ” پرستش انقلاب ” ؛ ميرفت تا به ” ’پرسشي انقلابي ” ’مبدل شود : چرا ” خميني ” ؟ ؛ چرا اصلآ - ” انقلاب ” ؟

چونان پرندهْ پرشوري در ” بهار آزادي ” مي خواستيم كه پر بگشائيم و پر زنيم ؛ دريغا مه در حريق بادهاي ’مهاجم ؛ پر سوختيم و پرپر زديم....
« هواي باغ نكرديم و فصل باغ ؛ گذشت » ... و ما - باز - دربدر مانديم ... در زمهرير گزمه ها و گريزها - هريك - جان پناهي ’جستيم و گريزگاهي ؛
زيرا « قصابان دستار بند » - با گندنك ترين دهان ها - « اين ’حجت با ما تمام كرده بودند كه اگر مي خواهيم در اين سرزمين اقامت ’گزينيم ؛ مي بايد با ” ابليس ” قراري ببنديم » ...

نه در ” ماندن ” اميدي بود و نه در ” سفر ” اختيار يا انتخابي ...
ترك كرديم خان و مان خود را ( بي هيچ توشه اي ) ... با پاي آبله ؛ دره ها و دريا ها ؛ كوه ها و دشت ها را پيمئديم :
خليج ’خوف ؛ كردستان پريشاني ؛ بلوچستبن اندوه ؛ افغانستان گريه و عشق ‏باد جان را درنورديديم ؛
بي آنكه ” آنطرف ” ؛ دوستي - يا دستي - در انتظارمان باشد ؛ ... و بقول ” ميرفطروس ” :
« ما از ستيغ و تيغ گذشتيم
بي آنكه رحمتي را
- يا كمتزين نگاهي را حتي’ -
از هيچ ناخدا و خدائي
چشم اميد داشته باشيم ... »
باري ! ” تاريخ ما ؛ تاريخ بيقراري ما بود ” ...

رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.




Friday, August 23, 2002

شيعه گرائي ايرانيان



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

نتيجه و پايان سخن : شيعه گرائي توده هاي ” ايراني ” ضمن اينكه داراي علل سياسي بود ؛ از يك زمينهْ روحي و معنوي نيز ناشي ميشده است.
توده هاي ” ايراني ” - كه در تسلسل هجوم ها و سركوب هاي پي در پي ؛ تكيه گاه اقتصادي و امنيت اجتماعي خود را از دست داده بودند ؛
پس از قرنها مقاومت در برابر اعراب و اسلام ؛ سرانجام ” تشيٌع ” را بعنوان سنگري در برابر مذهب رسمي ’خلفا ” ’سنٌي ” برگزيدند.
بر اين اساس است كه بسياري از جنبش هاي توده اي از قرن سوم هجري به بعد داراي لفاٌفهْ ” مزدكي - شيعي ” بوده اند.
همچنين : توده هاي ستمديدهْ ” ايراني ” ( روستائيان و زحمتكشان شهرها ) با گرايش به ” خاندان علي ” و با يادآوري خاطرهْ ” شهداي كربلا ” ؛
مظلوميت ها و محروميت هاي خويش را فراموش ميكردند و ” آرامش ” مي يافتند - آرامشي كه آنرا در هستي تاراج شدهْ خود نتوانسته بودند بدست آورند.

- پيدايش ” اسلام راستين ” و ” تشيٌع سرخ علوي ” از اوايل سالهاي 1330 و خصوصآ با رفرم ارضي - اجتماعي ” شاه ” در سال 1342 -
با رشد خرده بورژوازي مدرن شهري در عرصهْ مناسبات اقتصادي - اجتماعي همراه بوده است. همهْ انواع ” اسلام راستين ” خواستار بازگشت به
” حكومت صدر اسلام ” ( حكومت زمان حضرت محمد و علي ) ميباشند و كوشش ميكنند تا “ دگم’ ”ها و باورهاي ديرين خويش را با توسل
به علم ؛ فلسفه و جامعه شناسي مدرن ( ترموديناميك ؛ فلسفهْ ماركسيسم ؛ اگزيستانسياليسم و ... ) ابراز نمايند.

فلسفهْ سياسي ” اسلام راستين ” ( در همهْ اشكال آن ) اعتقاد به ” ولايٌت ” ( سرپرستي ) و گردن گذاشتن به سلطهْ مطلقهْ ” امام ” يا ”‌پيشوا ” است.
جامعهْ آرماني نظريه پردازان ” اسلام راستين ” و ” تشيٌع سرخ علوي ” : ” ’امت ”‌نام دارد. ” ا’مت ” در حقيقت يك جامعهْ اعتقادي است.
سلطهْ يك ” ايدئولوژي عام و فراگير ” - كه تنها بوسيلهْ ” امام ” يا ” پيشوا ” قابل تعبير ؛ تفسير و تغيير است -
- تمام حيات اجتماعي - سياسي و همهْ عرصه هاي فعاليت هنري - فرهنگي جامعهْ را مي پوشاند.

- آزادي ؛ برابري ؛ برادري ؛ عدالت اجتماعي ؛ سوسياليسم و جامعهْ بي طبقهْ توحيدي تنها و تنها با اعتقاد به اسلام
و در دايرهْ بستهْ ” ’امت ” ( جامعهْ اسلامي ) و به شرط عضويت در آن ؛ قابل تصور است.

- ” اسلام راستين ” و ” تشيٌع سرخ انقلابي ” در جامعهْ شناسي سياسي امروز - خود را در نوعي ” توتاليتاريسم ” ( فاشيسم و نازيسم )
به نمايش ميگذارد. آنچه كه ما - امروزه - در ” ايران ” شاهد آن هستيم ؛ تجلٌي عيني اين ’مدعا است.

“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
پايان -----» آغاز رساله : دسامبر 1985 ------» پايان رساله : ژانويه 1988.
“ علي ميرفطروس “

آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش ؛ بيدار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

Thursday, August 22, 2002

نتيجه و پايان سخن



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

نتيجه و پايان سخن : از مجموعهْ آنچه كه گفته ايم ميتوان ملاحظات و نتايج زير را يادآور شد :
- ايران بخاطر شرايط سياسي - جغرافيائي خويش - بعنوان يك ” چهارراه جهاني ” - از يكطرف كانون تلاقي تمدن ها و فرهنگ هاي مختلف بوده
و از طرف ديگر : همواره مورد حملات و هجوم هاي اقوام مختلف بوده است.
- اين حملات و هجوم ها - هربار - با غارت ها ؛ غنيمت ها و قتل عام هاي گسترده و با ويران كردن سدها و شبكه هاي آبياري ؛ نابودي نيروهاي توليدي
و فروپاشي مناسبات اقتصادي - اجتماعي ؛ باعث وقفه ها و گسست هاي متعدد در تكامل تاريخي جامعهْ ايران گرديد.
- اين حملات و هجوم ها در تسلسل تاريخي خود ؛ باعث دلسردي و عدم علاقهْ روستائيان و پيشه وران به تعمير و ترميم شبكه هاي آبياري
و كشاورزي و احياء امور مربوط به حرفه و فن ( صنعت ) گرديد.

- سلطهْ سلاطين و اميران وقت در امور آبياري و پيشه وري ؛ جدانشدن صنعت و مناسبات شهري از اقتصاد روستائي و پديد نيامدن ” شهرهاي خودمختار ”
و ” مستقل ” ( آنچنانكه در تحولات اجتماعي غرب شاهد آن بوديم ) از جمله نتايج اين حملات و گسست هاي تاريخي بوده اند.

- حملات و هجوم هاي اقوام و قبايل بيگانه تآثيرات ’مخرب خود را بر ” شعور اجتماعي ” جامعهْ ايران باقي گذاشته و باعث قطع رابطهْ جامعه با ” ’بعد تاريخي ”
خويش گرديدند. هر حمله اي با ويراني مدارس بزرگ علمي ؛ آتش زدن كتابخانه هاي عظيم و با آوارگي و فلاكت فلاسفه و دانشمندان همراه بود.
بعبارت ديگر : اين حملات و هجوم ها - هر يك - شمشيري بودند كه - هربار - جامعهْ ايران را از ” ريشه ” و گذشتهْ خويش قطع كردند
بطوريكه مجبور شديم - هربار - ” از صفر آغاز كنيم ”: بدون هويت تاريخي ؛ بي هيچ خاطره اي از گذشته ؛ بي هيچ دورنمائي از آينده و ....

- تلفيق ” دين ” و ” دولت ” و نقش تعين كنندهْ آن در حاكميت ؛ تقريبآ در همهْ جا و در همهْ نظام هاي ما قبل سرمايه داري وجود داشته است و تنها ؛
و ’مختص به ايران و ديگر جوامع آسيائي نيست. بطوريكه - مثلآ - در اروپا تا حوالي قرن يازدهمٌ ميلادي ؛ روحاني ( كشيش ) كسي است كه گنجينهْ دانش را در اختيار دارد ؛
نه اشراف سواد خواندن دارند ونه روستائيان . كليسا - همچنين - با قدرت اقتصادي - سياسي خود ؛ پاسدار يك ” ايدئولوژي ” عام و فراگير ( مسيحيت ) ميباشد.

- حملهْ اعراب به ايران - چه از نظر سياسي و چه از نظر اقتصادي - اجتماعي ؛ مهمترين و مؤثرتر از حملات اقوام ديگر نظير :
( اسكندر ؛ ’مغول ها ؛ ’غزها ؛ تيموريان و ... ) بوده است. چرا؟ كه برخلاف ديگر اقوام ’مهاجم ؛ اعراب ؛ با ” شمشير ” و ” قرآن ” از يكطرف كوشيدند
تا با اشغال نظامي ” ايران ”؛ استقلال و ” شكل سياسي ” حكومت ” ايران ” را نابود كنند ( سرنگوني امپراطوري ساساني )
و از طرف ديگر تلاش كردند تا با ” قرآن ” و ” اسلام ” « ملت ايران » را در « ’امت اسلام » و ” دين و فرهنگ و زبان و خط ايراني ” را در
” دين و فرهنگ و زبان و خط عربي حلٌ كنند. ”

- اسلام - اساسآ و خصوصآ - از طريق توسلٌ به ” قهر ” و خشونت و ’كشتارهاي گسترده و با تحميل انواع فشارهاي اقتصادي - اجتماعي و سياسي -
- كه در مجموع ؛ بسيار سخت و طاقت فرسا بودند - وارد ” ايران ” شد.

- توده هاي ” ايراني ” - پس از قرن ها مبارزه و مقاومت در برابر اعراب و اسلام - سر انجام ؛ در تسلسل همهْ آن حملات و هجوم ها ؛
ستم ها و سركوب ها ؛ ويراني ها و پريشاني هاي پيدرپي ؛ بتدريج از ” خود ” بي خود شد و خاطرهْ ” مزدك ”ها و ” بابك ”ها را از دست داد و
و چهرهْ ” حضرت علي ” و ” امام ’حسين ” را بخاطر كشيد و آنان را بعنوان تجسمٌ مظلوميت ها و محروميت هاي خويش ؛ با خود ” خودي ” ساخت.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش ؛ بيدار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Wednesday, August 21, 2002

نظام توتاليتر ؛ اسلامي و روشنفكران



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.


9 - ضديت با روشنفكران :

روشنفكران و دانشگاهيان - چه در رژيم هاي ” توتاليتر ” و چه در ” حكومت هاي اسلامي ” - مورد مسخره ؛ استهزاء ؛ دشنام و ناسزا قرار ميگيرند.
روشنفكران بعنوان ” غرب زده ” ؛ ” سازمان شكن ” ؛ ” منحرف ” ؛ ” عامل بيگانه ” ؛ ” كمونيست ” و ” كافر ” ؛ عوامل اخلال و اغتشاش جامعهْ معرفي ميشوند
و هر دو نظام ( توتاليتر و اسلامي ) خواهان طرد ؛ تعقيب و سركوب آنان هستند.

10 - اقتباس و استفاده از واژه ها و مفاهيم ساير مكاتب فلسفي و جامعه شناسي :

ايدئولوژي ” توتاليتاريسم ” و ” اسلام راستين ” فاقد محتواي اقتصادي - اجتماعي دقيق و روشن است و لذا از عناصر
” ايدئولوژيك ناسيوناليستي ؛ سوسياليستي ؛ داروينيسم اجتماعي ” و غيره ..... اقتباس ميكنند.
نوشته ها و سخنراني هاي ” هيتلر ” و ” موسوليني ” و نظريه پردازان ” اسلام راستين ” سرشار از واژه ها و مفاهيمي چون :
خلق ؛ تاريخ ؛ جامعهْ بي طبقه ؛ سوسياليسم و ... ميباشد. آنان كوشش ميكنند تا عقايد ” ارتجاعي ” و ضددمكراتيك خويش را
به زبان ” علمي ” و ” ماركسيستي ” بيان نمايند.

در واقع ” ايدئولوژي توتاليتر ” ( فاشسيم و نازيسم ) و ” ايدئولوژي اسلامي ” بخاطر محتواي ’كليٌ ؛ مبهم و ناروشن خويش در حوزهْ برنامه ريزي هاي
اقتصادي - اجتماعي ؛ بيشتر جنبهْ ” منفي ” ( يعني نفي ارزش هاي نظام بورژوائي و سوسياليستي ) دارند و علت اينكه رژيم هاي ” فاشيستي ” و ” اسلامي ”
شكل هاي بسيار متفاوت يافته اند در درجهْ اوٌل ؛ زائيدهْ همين بي شكلي ها ؛ ’كليٌ بافي ها و ايده آليسم نظريه پردازان آنها است.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش ؛ بيدار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Tuesday, August 20, 2002

تماميت خواهي و « جامعهْ بي طبقه »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

7 - ايجاد ” جامعهْ بي طبقه ”

هم رژيم هاي ” توتاليتر ” و هم نظريه پردازان ” اسلام راستين ” ايجاد و استقرار ” جامعهْ بي طبقه ” را در گفتارها و نوشته هاي خويش تگرار ميكنند.
اين ” جامعهْ بي طبقه ” - اساسآ و ابتدائآ - قبول قلسفهْ سياسي ” تشيٌع ” يا ” توتاليتاريسم ” و گردن گذاشتن بر رهبري ” امام ” يا ” پيشوا ” ؛
يكي شدن اعتقادات ؛ بينش ها ؛ روش ها ؛ راهها ؛ وحدت و ” يگانگي خلق ” يا ( ’امت ) است.

هم حكومت هاي ” توتاليتر ” و هم حكومت هاي ” اسلامي ” با تبديل كردن ” طبقات ” به ” توده ها ” ( ’امت ) و با تآكيد بر ارزشهاي ” ايدئولوژيك ” -
- بجاي تكيه بر مبارزهْ و منافع طبقاتي - عملآ باعث ” يگانگي ” ( توحيد ) و آشتي طبقات ميشوند. از اينرو : رژيم هاي ” توتاليتر ” ( فاشيست و نازيست )
و رژيم هاي ” اسلامي ” - هردو - هم بر عليه ” جهان بورژوازي ” و هم بر عليه ” سوسياليسم انقلابي ” مبارزه ميكنند.

8 - ضديت با آزادي و دموكراسي :

هم رژيم هاي ” توتاليتر ” و هم رژيم هاي ” اسلامي ” با آزادي و دموكراسي ( بر اساس منشور انقلاب كبير فرانسه ) دشمني شديد دارند.
موسوليني ” در سال 1924 گفت : ” همهْ كساني كه قرباني انديشه هاي جزمي نشده اند ؛ اين را حقيقتي روشن ميدانند كه انسان از آزادي خسته شده است....
انسان آزادي را به گند كشيده است . آزادي ديگر آن باكرهْ پرهيزگار نيست ”. ( ص 72 - توتاليتاريسم - مقايسه كنيد با نظرات ” دكتر شريعتي )

ضديت با آزادي را ميتوان جوهر انديشهْ ” نظام توتاليتر ” و ” اسلامي ” دانست زيرا استقرار ” فاشيسم و نازيسم ” و ” نظام اسلامي ” ؛ ممكن نميگردد
مگر وقتي كه از نقيض آنها يعني ( آزادي ) اثري نمانده باشد. اين ضديت ؛ عليه چيزهاي ديگري نيز كه با آزادي پيوند نزديك دارند -
مثلآ عقيده به پيشرفت ؛ انسانيت ؛ اصالت فرد ؛ دمكراسي و آزادي زنان - متوجه است.

در حقيقت رژيم هاي ” فاشيستي ” و نظريه پردازان ” اسلام راستين ” در انكار اصول انقلاب كبير فرانسه بويژه ( آزادي ) وحدت نظر دارند
و همچنين با مفهوم ” پيشرفت ” و ” مدرنيسم ” - كه سرمايه داري و سوسياليسم - به يكسان - از آنها هواداري ميكنند - مخالفت مي ورزند.

مثال : ((( ” دكتر شريعتي ” ضمن مخالفت با آزادي ؛ دمكراسي و دستاوردهاي علمي و عقلي غرب و ستايش از طباطبائي ؛ بهبهاني ؛ ’مدرٌس و
بويژه آيت اللٌه خميني ” ضعف اساسي ” نهضت مشروطه ” را كمبود ” جهان بيني سياسي و ايدئولوژيك اسلام يا شيعه ” دانسته و متآسف است كه :
” روح و بينش مشروطه بيش از آنچه كه تحت جهان بيني سياسي و ايدئولوژيك اسلام يا شيعه باشد ؛ تحت تآثير فرهنگ انقلاب كبير فرانسه است. ”
” دكتر شريعتي ” در اين باره - بويژه - نظرات ” شيخ فضل اللٌه نوري ” و ” آيت اللٌه خميني ” را تكرار ميكند. ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش ؛ بيدار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Monday, August 19, 2002

توتاليتر ؛ بسيج و بسيج توده اي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

6 - ” بسيج ” و ” بسيج توده اي ” :

” بسيج ” و ” بسيج توده اي ” يكي از جنبه هاي اساسي رژيم ” توتاليتر “ است. منظور از ” بسيج ” فراگردي است كه رژيمهاي ” توتاليتر ” بوسيلهْ آن ميخواهند
مردم را به پشتيباني از هدف هاي رسمي ؛ فعال سازند ؛ زيرا - بر خلاف حكومت هاي استبدادي ديگر - رژيم هاي ” توتاليتر ” تنها به حمايت ” غيرفعٌال ” يا
خاموش مردم ؛ قانع نيستند بلكه ميخواهند مردم با شور و اشتياق در اجراي هدف هايشان شركت كنند. اعتقاد به ” بسيج توده اي ” در نظام هاي ” فاشيستي ”
از اين ديدگاه ناشي ميشود كه ” توده ”ها - ذاتآ - ” ’كنش پذير ” ؛ ” غيرمتقكر ” ؛ ” نابالغ ” و ” دست آموز ” هستند.
بايد توجه داشت كه ” بسيج توده اي ” را نبايد به معناي ” ارادهْ آزاد ” تلقي كرد ؛ زيرا پشتيباني توده اي با كمك اجبارهاي پنهانو آشكار - از بالا ؛
تدارك ميشود و بنابراينبايد در متن ” اجبار داوطلبانه ” آنرا در نظر داشت.
وقتي مثلآ گفته ميشود كه : «« عضويت در نيروي مسلح ” اس اس ” يا ” سپاه پاسدار ” يا ” بسيج ” ؛ داوطلبانه است »»
و در عين حال اعلام ميشود كه : «« هركس ” پيشوا ” يا ” امام ” را دمست دارد نبايد از انجام اين خدمت سرباز زند ديگر ” آزادي اراده ” از ميان رفته است.
شخص ؛ مجبور است كه براي عضويت در آن سازمان ” داوطلب ” شود. بر اين نوع اجبار ؛ بايد ” ارعاب روحي ” و ” اجبار مادي ” را نيز افزود ؛
كسي كه از دستور ” پيشوا ” اطاعت نكنند ؛ از بسياري حقوق و مزاياي شغلي و اقتصادي - اجتماعي محروم خواهد ماند.

رژيم هاي ” توتاليتر ” با « بسيج توده اي » كوشش ميكنند تا خود را ” تجلي آرمان توده ها ” و ” نماينده و سخنگوي منافع خلق ” ( ’امت ) معرفي نمايند. ‌
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش ؛ بيدار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Saturday, August 17, 2002

فاشيسم ؛ نازيسم و اسلام.



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

2 - ايدئولوژي فراگير ؛ براي ” تشريع ” تصميمات ” پشوا ” ( امام )
” توتاليتاريسم ” ( سلطه گرائي ) و ” اسلام شيعي ” - اساسآ و ابتدائآ - يك نظام ” ايدئولوژيك ” ميباشند ؛
در اين دو سيستم ؛ ” ايدئولوژي ” ( فاشيسم ؛ نازيسم و اسلام ) بعنوان يك « حقيقت برتر » همهْ ارزش ها و عقايد اجتماعي ؛ سياسي و اخلاقي جامعه را تحت سلطهْ خويش دارد.
.
ايدئولوژي در رژيم ” توتاليتر ” چيزي شبيه به آميختگي ” دين ” و ” دولت ” در نظام اسلامي است آنچنانكه رئيس سياسي جامعه در عين حال رئيس مذهبي
آن تيز هست.او است كه قوانين مدني ؛ شرعي و اخلاقي را تنظيم ؛ تفسير و اجراء ميكند.

” ايدئولوژي ” - بعنوان ” يك حقيقت برتر ” - چه در رژيم هاي ” توتاليتر ” و چه در حكومت هاي اسلامي ( بويژه شيعي ) خود را از طريق
تبليغات گسترده ؛ تفتيش ؛ بازرسي فكري ؛ تكفير مذهبي ؛ قهر و خشونت ؛ ارعاب ؛ ترور جسمي و فكري ؛ سركوب هر نوع ” دگرانديشي ” و ” آزادفكري ”
تحميل و ” تثبيت ” ميكند. اصول ايدئولوژيك بعنوان ” وحي ’منزل ” و ” كلام آخر ” به ابزار تحميق توده ها و وسيله اي براي سركوب آزادي ها و آرمان هاي
دموكراتيك روشنفكران جامعه بدل ميشوند.
نازيسم در ( آلمان ) ؛ فاشيسم در ( ايتاليا ) ؛ استالينيسم در ( شوروي ) و حكومت جمهوري اسلامي در ( ايران ) نمونه هاي عيني و تاريخي اين مدعا هستند.

« ايدئولوژي » براي رژيم هاي ” توتاليتر ” دو نقش اساسي دارد ؛ نخست : ايجاد ” مشروعيت ” براي رژيم و رهبر است.
رهبر در رژيم ” توتاليتر ” ( مانند ” امام ” و ” پيشوا ” در حكومت اسلامي ) براي جلوه دادن اختيارات بلامنازع خويش ؛ ناگزير بايد از ” ايدئولوژي ” كمك بخواهد
زيرا براي مشروعيت حكومت او هيچ منبع ديگري وجود ندارد. اين بدان معنا نيست كه ” ايدئولوژي ” حكومت هاي ” توتاليتر ” ( از جمله حكومت اسلامي )
يك مقولهْ مشخص و تفسير شده است ؛ زيرا اگر نقش ” رهبر ” تنها عملي كردن برنامهْ روشن و از پيش ’معين شده باشد اصالت با ” ايدئولوژي ”
و برنامه است نه با ” رهبر ”. هر چه ” ايدئولوژي ” روشن تر وبرنامه دقيق تر باشد ؛ دست و پاي رهبر ” فرهمند ” بيشتر بسته است .

” هيتلر ” در ” نبرد من ” نوشته است ؛
” براي بسياري از پيروان ؛ جوهر جنبش ما ؛ در نٌص برنامه ها و اساسنامهْ ما نيست بلكه در معنا هائي است كه ما ميتوانيم به آنها بدهيم ” ( نبرد من - ص 67 ).

دومٌين نقش ” ايدئولوژي ” در رژيم ” توتاليتر ” و ” اسلامي ” عبارتست از ايجاد ” از خودبيگانگي ” و ” جنون جمعي ” در ميان توده هاي هوادار است.
موج تظاهرات جنون آميز ؛ خودسوزي ها و سيل نامه ها و طومارهاي گريه آلود - در بيان عجز و ناتواني و بي ارزشي وجود تودهْ هوادار و در ستايش ” عظمت ” ؛
” آگاهي شگرف ” و ” معجزه آسا ”ي رهبر - سراسر نشريات ؛ روزنامه ها و برنامه هاي راديو - تلويزيوني رژيم ” توتاليتر ” را ’پر ميكنند.
اين امر ؛ ” از خودبيگانگي ” و رواج ” بي حسي اخلاقي ” در ميان توده ها را تشديد ميكند. هنگامي كه ” رهبر ” دست به تجاوزات آشكار
به حقوق مردم ميزند و حتا چارچوبهاي پذيرفته شدهْ اسمي را نيز زيرپا ميگذارد ؛ چيزي بايد وجود داشته باشد كه ’جلو ’بروز خشم مردم را بگيرد
و آن را بسوي ديگري متوجه نمايد. در اينجاست كه ” ايدئولوژي ” از طريق ” جنون جمعي ” و همراه با ” بي حسي اخلاقي ” نسبت به قربانيان -
بكمك رژيم هاي ” توتاليتر ” مي شتابد.

هيتلر ” و ” خميني ” موفق شدند اين ” بي حسٌي اخلاقي ” را بوجود آوردند.
وظيفهْ ” ايدئولوژي ” اينست كه ” مسائل”ي بوجود آورد كه بتوان خشم مردم را از كم و كاستي ها و بي نوائي هاي موجود ؛ متوجهْ آنها كرد.
اين مسئولين و ’مقصرين ؛ گاهي مشخص ترند ( براي ” هيتلر ” : يهوديان و براي ” آيت اللٌه خميني ” : شيطان بزرگ - آمريكا - و جنگ عراق و ... )
و گاهي مبهم تر ( مانند ” خرابكاران ” ؛ ” خائنين ” ؛ ” ضد انقلاب ” و ... )

بايد يادآور شد كه تفاوت اصلي ميان نقش ” ايدئولوژي ” در رژيم هاي ” توتاليتر ” و رژيم هاي ” دموكراسي ” ؛ « انحصاري بودن » ” ايدئولوژي ”
در رژيم هاي ” توتاليتر ” است.

((( ” بي حسٌي اخلاقي ” مبهم )))
مثال : ««« رهبري ” سازمان مجاهدين خلق ” ؛ براي سرنگوني رژيم ” خميني ” - ابتداء - وعدهْ يك ماهه و بعد ششماهه ؛ و بعد يكساله و ... ميداد ؛
اما پس از شكست تاكتيك هاي ” سازمان ” و در نتيجه : قرباني شدن هزاران مجاهد خلق و دستگيري و زنداني شدن دهها هزار هوادار ديگر - در برابر
اعتراضات و انتقادات شديد و روزافزون توده هاي سازماني ؛ ” رهبري ” با ايجاد مسئلهْ ’پرجنجال ” انقلاب ايدئولوژيك ” ضمن عدم تشكيل كنگرهْ سازماني ؛
طرد و اخراج عناصر ناراضي و ” مسئله دار ” و در نتيجه : تحكيم و تثبيت ” رهبري خاص الخاص مسعود رجوي ” ؛ اذهان اعضاء و هواداران سازمان را -
مدت ها - به ” انقلاب ايدئولوژيك ” و ” دستاوردهاي رهائي بخش آن ” سرگرم ساخت. »»»
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + (((خبرچين )))

Friday, August 16, 2002

« اسلام راستين » و « توتاليتاريسم »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

....... ” اسلام راستين ” و ” توتاليتاريسم ” ( تمام خواهي و سلطه گرائي )

مطالعهْ تطبيقي آراء نظريه پردازان ” اسلام راستين ” با اصول و ويژگي هاي ” توتاليتاريسم ” ( سلطه گرائي ) اين واقعيت را روشن ميكند كه :
آراء و عقايد اين نظريه پردازان داراي ذخائر فراواني از اصول و ويژگيهاي ” توتاليتاريسم ” ( تمام خواهي ) - «« فاشيسم و نازسيم »» ميباشد ؛
از جمله ميتوان از اصول و مشخصات زير ياد كرد :
1 - وجود يك ” شخصيت گيرا ” ؛ ” كيش شخصيت ” ؛ ( اصالت رهبر ).
2 - ايدئولوژي فراگير براي ” تشريع ” تصميمات ” پيشوا ”.
3 - اعتقاد به ناداني و گمراهي اكثريت مردم جامعه.
4 - كنترل و سلطهْ گستردهْ پليس سياسي و نفي قلمرو شخصي و خصوصي افراد.
5 - ايجاد همصدائي و ” وحدت كلمه ” .
6 - ” بسيج ” و ” بسيج توده اي ”.
7 - ايجاد ” جامعهْ بي طبقه ” .
8 - ضديت با آزادي و دموكراسي .
9 - ضديت با روشنفكران .
10 - اقتباس و استفادهْ از واژه ها و مفاهيم ساير مكاتب فلسفي و جامعه شناسي .

1 - وجود يك ” شخصيت گيرا ” ؛ ” كيش شخصيت ” ( اصالت رهبر )

هم در آراء نظريه پردازان ” اسلام راستين ” و هم در سيستم ” توتاليتاريسم ” حضور و وجود يك ” شخصيت گيرا ” و ” ابرمرد ” نقش و جايگاه اساسي دارد.
در تفكرات اسلامي ؛ اين ” شخصيت گيرا ” ؛ ” امام ” يا ” ولي فقيه ” است و در نظام ” توتاليتاريسم ” ( سلطه گرا ) اين ” شخصيت فرهمند ” « پيشوا » ناميده ميشود.
تصادفي نيست كه مرحوم ” دكتر شريعتي ” با آگاهي از نقش ” پيشوا ” در نظام فاشيستي - در مبحث ” امامت ” - از ” امام ” بعنوان ” پيشوا ” نام ميبرد.

” امام ” يا ” پيشوا ” كسي است كه صفات ” فوق انساني ” دارد و اين صفات داراي برجستگي هائي است كه دارندهْ آن ( يعني ” امام ” يا ” پيشوا ” )
را بصورت ” مرد تقدير ” و ” فرستادهْ خدا ” ’معرفي ميكند. بر اين اساس چنين وانمود مي شود كه در تصميمات ” امام ” يا ” پيشوا ” حكمتي است كه
زمينيان ( يعني مردم جامعه ) از درك و فهم آن ؛ عاجز و ناتوانند. به اين جهت خصوصي ترين اعمال ” رهبر ” يا ” پيشوا ” ( حتٌي’ ازدواج ها و طلاق هايش... )
اقدامي ” تاريخ ساز ” و در جهت ” منافع خلق و انقلاب ” معرفي ميشوند. در حقيقت ” امام ” يا ” پيشوا ” عامل حيات و بقاي جامعهْ است.
... و بقول ” دكتر شريعتي ” :« ” حيات و بقاي جامعه به وجود ” امام ” يا ” پيشوا ” بستگي دارد ”.» از اينرو : هم در رژيم ” توتاليتر ” و هم در رژيم اسلامي ؛
” امام ” يا ” پيشوا ” تنها يك رئيس مقتدر حكومت نيست بلكه كسي است كه در برابرش هيچ ” نهاد ” مستقلي وجود ندارد.
او با يك دستور يا ” فتوا ” ؛ حتا تنها حزب موجود و ” خودساخته ” را تعطيل ميكند. از اينرو : نظام ” توتاليتر ” و ” نظام اسلامي ” را نمي توان نظام ” تك حزبي ” دانست.

هم رژيم هاي ” توتاليتر ” ( فاشيست و نازيست ) و هم حكومت هاي اسلامي ( خصوصآ شيعي ) افراد را - بسادگي - قرباني چيزي ميكنند كه ” مصلحت جامعه ” ميدانند.
موج دستگيري ها ؛ شكنجه ها ؛ الغاء آزادي بيان و انديشه ؛ سركوب زنان و روشنفكران و قتل عام ” اقليت ” ها ( ملٌي ؛ مذهبي ؛ سياسي ) همه و همه ميتوانند با
” مصلحت جامعه ” - كه در حقيقت ” مصلحت و منفعت خود ” امام ” يا ” پيشوا ” است - ” توجيه و تشريع ” شوند.

اصل ” اصالت رهبر ” در رژيم ” توتاليتر ” يك سلسله مراتب قدرت ايجاد نمي كند و مانند رژيم ” اقتدارگرا ” ( ’اتوريتر ) قدرت به ترتيب از بالا به پائين سير نمي كند.
در واقع ؛ اصل اقتدار و مرجعيت در رژيم ” توتاليتر ” از جهاتي اساسي بر عكس رژيم ” اقتدارگرا ” است زيرا اقتدار مرجعيت در شكل هاي ’سنتي آن -
همواره - به قصد محدود كردن آزادي است و هدفش هرگز الغاء آزادي نيست حال آنكه رژيم ” توتاليتر ” ؛ هدفش الغاء آزادي است.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Tuesday, August 13, 2002

جدائي « دين » از « دولت »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

ما - در صفحات گذشته - بروشني نشان داده ايم كه حكومت اسلامي - در همهْ اشكال آن - اساسآ يك حكومت ” ايدئولوژيك ” و ” تئوكراتيك ” است و هرگونه آزادي ؛
عدالت و ديگر ارزشهاي اجتماعي - تنها و تنها با اعتقاد افراد به دين - و خصوصآ به اسلام - قابل طرح است ؛ بنابراين : تصوٌر ” عدم اعتقاد افراد به يك دين يا مذهب ” و در عين حال برخورداري آنها از حقوق برابر ” در امر انتخاب شدن ؛ استخدام ؛ تحصيل ؛ قضاوت و ... ” ميتواند فقط يك ” قيد محال ” باشد ؛ زيرا ” جمهوري دموكراتيك اسلامي ”
نيز - چنانكه از نام آن پيداست - اصول و ارزش هاي اساسي خود را از اسلام و از اصول ” تشيٌع ” ميگيرد ؛ اسلامي كه بقول ” مسعود رجوي ” :
” كبيرترين ارزش هاي آن ؛ خداست ... جوهر نظام ؛ نفي همهْ چيزهاي ديگر است. ” ( ديدگاههاي مجاهدين دربارهْ قانون اساسي دولت اسلام - ص 75 ).

در طرح ” رابطهْ دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي با دين و مذهب ” - همچنين - تآكيد شده است كه اين دولت :
” هيچ دين و مذهبي را بهيچ عنوان داراي حقوق و امتياز ويژه اي نمي شناسد و تبعيض در ميان پيروان اديان و مذاهب گوناگون را مردود مي شمارد ”.
اين ادعا نيز هم با آيهْ هاي قرآن مغاير است «« هر كس غير از اسلام ؛ دين ديگري اختيار كند ؛ هرگز از او پذيرفته نيست ( سورهْ آل عمران - آيهْ 85 ). »»
و هم با نظرات اعلام شدهْ رهبران سازمان مجاهدين خلق. از جمله ” مسعود رجوي ” ( رهبر مجاهدين ؛ مسئول شوراي ملي مقاومت و نخست وزير دولت موقت
جمهوري دموكراتيك اسلامي ) ضمن اينكه ” همهْ مكاتب فلسفي و سياسي - از عقليون تا ايده آليست ها و ماترياليست ها و ... ” را ” مكاتب مصلحت گرائي يا
پراگماتيستي آمريكائيو نتيجهْ زندگي كاسبگارانه ” ميداند. ( تبيين جهان - دفتر 11 - ص 30 ) تآكيد ميكند كه دفاع از اسلام ؛
دفاع از مذهب جعفري است زيرا : ” مذهب جعفري ( شيعهْ دوازده امامي ) چيزي نيست جز اسلام واقعي ” ( تبيين جهان - دفتر اوٌل - ص 41 ).

” محمد علي توحيدي ” ( عضو دفتر سياسي سازمان مجاهدين خلق ) نيز دربارهْ ارزش و ارجحيٌت تامٌ ايدئولوژي اسلامي مجاهدين نسبت به مذاهب و ايدئولوژي هاي
ديگر تآكيد ميكند : ” انديشهْ مجاهدين ؛ نقطهْ پايان كيفي بر همهْ برداشت ها و تفاسير طبقاتي از اسلام در تاريخ معاصر است ... از نظر مجاهدين ؛
اسلام مكتبي است كه عالي ترين جايگاه را در صدر كليهْ مكاتب مترقي و انقلابي حائز است ” ( نشريهْ مجاهد - شمارهْ 276 - ص 20. مقايسه كنيد با نظرات :
” ابوذر ورداسبي - جزميت فلسفهْ حزبي - ص 144و158و168 + مجيد شريف - نشريهْ راه آزادي - شمارهْ 2 - ص 36 - 37 ).

بنابراين : تآكيد بر اينكه : ” دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي ؛ هيچ دين و مذهبي را - بهيچ عنوان - داراي حق و امتياز ويژه اي نمي شناسد
” اگر يك فريب سياسي ” نباشد - حداقل يك ” مانور سياسي ” در برابر ” ترك ذهني ” و ترديد روزافزون مردم ايران نسبت به ارزشها و عقايد اسلامي است.
ما - بروشني - نشان داده ايم كه « جدائي ” دين ” از ” دولت ” » و ” عدم تبعيض و امتياز نسبت به اديان و عقايد ديگر ” ؛ اساسآ در ذات ” انحصارگرا ” ؛
” تمام خواه ” و ضددموكراتيك اسلام شيعي نمي تواند ” واقعيت ” داشته باشد و بهمين جهت ما - عميقآ - معتقديم كه ” جمهوري دموكراتيك اسلامي شوراي ملي مقاومت ”
( و تنها نيروي اصلي و اساسي آن ؛ يعني سازمان مجاهدين خلق ) نيز - اساسآ - حكومتي ايدئولوژيك ؛ تئوكراتيك و لذا ضددموكراتيك خواهد بود.

اين اعتقادي است كه در نوشته ها و نظرات شخصيت هاي وابسته به ” شوراي ملي مقاومت ” و ” سازمان مجاهدين خلق ” نيز - پنهان و آشكار - تصريح و تآكيد شده است.
” آيت اللٌه جلال گنجه اي ” ( نمايندهْ جمعيت ” داد ” در شوراي ملي مقاومت و از وابستگان به سازمان مجاهدين ) - بروشني - يادآور ميشود :

««« ” قابل تصوٌر نيست كه در اين مرز و بوم ( ايران )جدا و بيگانه از مذهب ؛ قدمي از قدم برداشته شود براي ملت ايران (؟!) هر گام به پيش نه تنها در تضاد
با مذهب ؛ مورد قبول اين ملت نخواهد بود ؛ بلكه فقط با دستمايه اي از انديشه ها و نيروهاي اين مذهب ( تشيع ) قابل پيمودن است ... هرگونه تلاش براي ضديت با اين
مذهب ( تشيع ) نه تنها در تضاد با منافع انقلاب و مقاومت قرار دارد بلكه تلاشي است عبث و مايهْ انفراد و تجزيهْ عاملان آن خواهد گرديد. ”»»»
( راه آزادي - نشريهْ جمعيت ” داد ” : عضو شوراي ملي مقاومت - شمارهْ 6 - ص 19 و22و70 ).

” ابوذر ورداسبي ” - نظريه پرداز ” اسلام راستين مجاهدين ” نيز تآكيد ميكند : ” رژيم جديدي كه با مبارزات مجاهدين خلق مستقر خواهد شد
( يعني جمهوري دموكراتيك اسلامي ) بهرحال صبغهْ اسلامي آن و تآثير ايدئولوژي اسلام در آن ؛ انكارناپذير است.” ( راه آزادي - شمارهْ 2 - ص 29 ).

بنابراين با قاطعيت ميتوان گفت كه در ” جمهوري دموكراتيك اسلامي مجاهدين ” نيز مانند ( جمهوري اسلامي ” آيت اللٌه خميني ” ) وجود آزادي ؛ دموكراسي و ادعاي اينكه :
” هيچكس به دليل عدم اعتقاد به دين يا مذهب محروميتي نخواهد داشت ” تنها يك ” افسانهْ سياسي ” است تا شكلي از ” حقوق واقعي ”.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Monday, August 12, 2002

جدائي « دين » از « دولت »



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.
جدائي ” دين ” از ” دولت ”
با توجه به ماهيت ايدئولوژيك نظام اسلامي - و جايگاه ” اسلام ” - بعنوان يك ” حقيقت برتر ” - و با توجه به نقش ؛ مقام و منزلت ” امام ” يا ” ولي فقيه ” - بعنوان ” پيشوا ”
و ” تجسم عيني ايدئولوژي اسلام ” - عقيدهْ نظريه پردازان ” اسلام راستين ” دربارهْ عدم جدائي ” دين ” از ” دولت ” قابل درك است؛
زيرا كه گفته ايم : امام يا ( ولي فقيه ) در ” كنار ” قدرت اجرائي نيست ؛ او خود ؛ مسئوليت مستقيم سياسي جامعه را داراست و رهبري مستقيم اقتصادي ؛ ارتش ؛
فرهنگ ؛ سياست خارجي و ادارهْ امور داخلي جامعه با اوست . يعني ” امام ” يا ” ولي فقيه ” هم پيشواي ” دين ” است و هم رئيس و رهبر ” دولت ” .
بنابراين : « در آراء و عقايد نظريه پردازان ” اسلام راستين ” مسئله اي بنام جدائي ” دين ” از ” دولت ” - اساسآ - نمي تواند وجود داشته باشد. »
چرا كه در حقيقت « ” امامت ” : جنبهْ معنوي شخصيت امام » و « ” خلافت ” : جنبهْ سياسي - اجتماعي اوست » ؛
مسئوليت ” امامت ” و ” خلافت ” در فلسفهْ سياسي اسلام هردو يكسان است و تفاوتي ندارند.
نگاه كنيد به : ( احكام السلطانيه - ماوردي - ص 4-6 و مقايسه كنيد با نظر ” دكتر شريعتي ” - ص 583-585و589و630 - امت و امامت + ولايت فقيه - خميني - ص57و58 ).
بر اين اساس است كه بزرگترين نظريه پرداز ” اسلام راستين ” و ” تشيٌع سرخ انقلابي ” ( مرحوم دكتر علي شريعتي ) جدائي ” دين ” از ” دولت ” را -
-- ” انعكاسي از فكر القائي جديد غربي ” ميداند و تآكيد ميكند :
” اين نظريه ( جدائي ” دين ” از ” دولت ” ) را قدرت هائي بنام تشيع ساخته اند.... اين نظريه ؛ تعبير ديگري از تفكيك سياست از روحانيت
كه فكر نميكنم كسي با روح اسلام آشنائي داشته باشد و از دنيا هم باخبر باشد و نداند كه : اوٌلآ اين نظريه از اسلام نيست و نداند كه از كجاست و چرا طرح شده است ...
( امت وامامت - ص 584و589و630 مقايسه كنيد با نظر ” آيت اللٌه خميني ” - ولايت فقيه - ص 17و16 )

بر اين اساس است كه نظريه پردازان ” مجاهدين خلق ” نيز طرح ” جدائي دين از دولت ” را امري ” ارتجاعي ” و ساخته و پرداختهْ ” ابرقدرت ”ها ميدانند.
آنها ضمن اينكه آگاهانه و عامدانه همه جا واژهْ ” سياست ” را بجاي ” دولت ” بكار برده و بدين وسيله سعي در القاء شبهه و پرهيز از پاسخگوئي روشن به مسئلهْ
« دين از دولت » دارند ؛ يادآوري ميشوند كه : ” جدائي ” دين ” از ” سياست ” ( يعني دولت ) بخصوص در اين مقطع حساس و سرنوشت ساز ؛ يك معني مشخص
سياسي دارد و مطامع ’معين سياسي و طبقاتي ؛ طرح و تبليغ آن را ايجاب ميكند و نه موازين معتبر علمي (؟؟!!) و همانطور كه گفتيم :
تا آنجا كه به اسلام اصيل و انقلابي مربوط ميشود ؛ اين مطامع ؛ ارتجاعي بوده و سمت و سوي ضددموكراتيك دارد ” ( ابوذر ورداسبي - نشريهْ راه آزادي --
-- وابسته به جمعيت ” داد ” : عضو شوراي ملي مقاومت - شمارهْ 2 - ص 31 ).

حكومت اسلامي ” آيت اللٌه خميني ” مدت 23 سال نمونهْ واقعي و برجستهْ يك حاكميت اسلامي را دربرابر همهْ جهانيان به قضاوت گذاشته است و اينك بسياري
از توهمٌات ؛ خوش باوري ها و نا آگاهي هاي نخستين را -- دربارهْ خصلت ” عدالت گرا ” و ” آزاديخواه ” اسلام - از چشم ها و ذهن ها زدوده است و
باعث گرديده تا ” ترك ” چشمگيري دربارورها و عقايد اسلامي مردم ايران بوجود آيد و آنان را دربرخورد با مسائل سياسي - مذهبي آينده هوشيارتر سازد.
” اين ترك چشمگير ” -- كه ” ارتداد ” و بي اعتقادي تدريجي بخش مهمي از مردم نسبت به عقايد و ارزشهاي اسلامي از وجوه مشخصهْ آنست --
” سازمان مجاهدين خلق ” و مدعيان ” جمهوري دموكراتيك اسلامي ” را دچار هراس كرده است. از جمله نگاه كنيد به :
( مقالهْ مجيد شريف - نشريه مجاهد - شمارهْ 276 - ص 16و19 + مصاحبهْ ” مسعود رجوي ” - نشريه مجاهد - شمارهْ 118 ).

رهبران ” سازمان مجاهدين خلق ” كه تا ديروز ” آيت الله خميني ” را ” پدر بزگوار ” و ” سمبل شرف ملي و اسلامي ” ميناميدند و اسلام او را ؛
« ” چهرهْ راستين ايدئولوژي اسلام ” » مي خواندند ؛ نگاه كنيد به : ( مجموعهْ اعلاميه ها و مواضع سياسي مجاهدين - ص 20و30و94و... ).
اينك از استقرار ” اسلام راستين ديگر ”ي سخن ميگويند
(( ” مسعود رجوي ” در مصاحبهْ با نشريهْ ” المصٌور ” يادآور ميشود : ” واقعيت اينست كه ما خميني را از سال 1970 ( 1348 ) مي شناختيم و ميدانستيم كه
او ” ’ملائي ” ارتجاعي است ” -- نشريهْ مجاهد -- شمارهْ 184 . ))

تصويب و انتشار ” طرح رابطهْ دولت موٌقت جمهوري دموكراتيك اسلامي با دين و مذهب ” - تنها - در پيوند با ” ترك ذهني ” و بي اعتقادي روزافزون مردم ايران
نسبت به ارزشها و عقايد اسلامي قابل درك و تفسير است. در مادهْ يك اين طرح آمده است :
” هيچ يك از شهروندان بدليل اعتقاد يا عدم اعتقاد به يك دين يا مذهب ؛ در امر انتخاب شدن ؛ انتخاب كردن ؛ استخدام ؛ تحصيل ؛ قضاوت و
ديگر حقوق فردي و اجتماعي ؛ مزيٌت و يا محروميتي نخواهد داشت. ”
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Saturday, August 10, 2002

جامعهْ توحيدي (؟؟؟)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.
در نزد نظريه پردازان ” اسلام راستين ” آزادي ؛ ” ايده آل ”نيست. وسيله اي براي تحقٌق ” ايده آل ” است و اين ” ايده آل ” همان
” حقيقت برتر ” ( جامعهْ توحيدي ) است كه ايدئولوژي اسلام آنرا نشان داده است ( امت و امامت - شريعتي - ص 504و505 ) بنابراين :
در همهْ حكومت هاي اسلامي ( در هر نام و شكل آن ) ” آزادي ” با ” اسارت در دين ” آغاز ميشود ؛ بهمين جهت است كه همهْ نظريه پردازان ” اسلام راستين ”
( از ” آيت اللٌه خميني” و ” مطهري ” تا ” دكتر شريعتي ” و ” مجاهدين ” ) - يكصدا - مخالفت خويش را با آزادي و دموكراسي غربي اعلام ميكنند :
آنان به روشني - يادآور ميشوند كه ” حكومت اسلامي هرگز مشابهتي با دموكراسي غربي ندارد ” چرا كه آزادي و دموكراسي غربي ” ؛
” تمامآ خرافه اي بيش نبوده و نيست ” ( مسعود رجوي -- ديدگاههاي مجاهدين ... ص 114 + راه حسين - مجاهد شهيد احمد رضائي - ص 8 ).

آزادي ؛ دموكراسي و ليبراليسم غربي در ديدگاه نظريه پردازان ” اسلام راستين ” چونان ” حجاب عصمت به چهرهْ فاحشه ” است ( دكتر شريعتي - حسين ؛ وارث آدم - ص99 ).
در نزد آنان ” آزادي در جوامع غربي ؛ در آزادي شهوات خلاصه ميشود. آزادي غربي بنام آزادي زن و صريح تر : آزادي روابط جنسي ؛
روح دختران ؛ زنان و جوانان را سخت فاسد كرده است ... ” ( ” آيت اللٌه مطهري - پيرامون انقلاب اسلامي - ص 103و104 + مسئلهْ حجاب - ص 244 ).
از اين گذشته ؛ در جامعه اي كه اكثريت مردم آن - پيشاپيش - ” تاقص و نادان و گوسفند ” قلمداد شده اند ؛ رعايت آزادي و دموكراسي نه تنها معقول و منطقي نيست.
بلكه بقول ” مرحوم شريعتي ” : ” حتا خطرناك و ضدانقلابي ” ميباشد چرا كه ” اصل حكومت دموكراسي - بر خلاف تقٌدس شورانگيزي كه اين كلمه دارد --
- با اصل تغيير و پيشرفت انقلابي و رهبري فكري ( يعني امامت و ولايت ) مغاير است ”.( ’امت و امامت - دكتر شريعتي - ص 604و607و622 ).

مخالفت نظريه پردازان ” اسلام راستين و انقلابي ” با آزادي و دموكراسي غربي - اساسآ - از واپس گرائي تاريخي ( بازگشت به حكومت صدراسلام )
و از انگيزه هاي ارتجاعي آنها ( تحقٌق امامت و ولايت فقيه و استقرار جامعهْ ” توحيدي ” ) سرچشمه ميگيرد وگرنه روشن است كه آزادي و دموكراسي غربي -
با همهْ ضعف هاي آن - يك پيشرفت تاريخي در مبارزات بشريت ستمديده است. اين آزادي و دموكراسي نه يك ” كلمهْ مبتذل ” و صرفآ ” آزادي انتخاب بين -
” كارتر ” و ” ريگان ” است ” ( ” مسعود رجوي ” - ص 74و114 - ديدگاههاي مجاهدين ... )
و نه ” هديهْ بورژوازي ” و ” لقمهْ چرب و شيرين مسمومي است كه با صد منٌت به ما اعطا ميكنند ” ( دكتر شريعتي - ص 622 - ا’مٌت و امامت )
چنين نگاهي به ماهيٌت و منشاء آزادي و دموكراسي غربي در حقيقت جلوه اي از نظريهْ ” ولايت ” است كه اكثريت مردم
( حتٌي در جوامع غربي ) را نادان و ناقص و منحط ” قلمداد ميكند.

آزادي و دموكراسي غربي حاصل قرن ها مبارزهْ خونين كارگران و زحمتكشان محروم و روشنفكران مترقي جوامع اروپائي و آمريكائي است
كه در روند تاريخي خود سرانجام - بر بورژوازي اروپا و آمريكا ” تحميل ” شده و از جمله باعث طرد ؛ انزوا و اختتام --
-- حاكميت ” دين ” در سياست ” دولت ” ها گرديد ( جدائي ” دين ” از ” دولت ” ) .
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Friday, August 09, 2002

توحيد - اساس همهْ نواميس اسلامي(؟)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. . توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

توحيد ” زيربناي همهْ ارزش ها و ” اساس همهْ نواميس اسلامي ” است.
متفكر معروف اسلامي ( علامهْ سيد محمد حسين طباطبائي ) دربارهْ اهميت اعتقاد به ” توحيد ” و پيوند آن با ” آزادي ” و ” عدالت اجتماعي ” يادآوري ميشود :
” عده اي از مفسٌرين و كساني كه در اين زمينه ها به بحث پرداخته اند با زحمت فراوان خواسته اند اثبات كنند كه در اسلام آزادي عقيده وجود دارد.
اينان به آيهْ « لااكراه في الدٌين » و نظاير آن استدلال كرده اند ... آنچه فعلآ در اينجا ميتوانم بگويم اينست كه ( توحيد اساس همهْ نواميس اسلامي است )
و با وجود اين ؛ چگونه ممكن است اسلام ؛ قانون آزادي عقيده را تشريع كند؟ اسلام در تمام قانوگزاري هاي خود ؛ جز بر پايهْ توحيد ؛ اتكاء نداشته است.
اين توحيد يعني اينكه « سه اصل ’مسلٌم توحيد ؛ نبوٌت و معاد » را قبول داشته باشد... بنابراين :
« آزادي در دايرهْ اين عقايد وجود دارد و اگر آزادي را خارج از اين دايرهْ نيز جاري و ساري بدانيم ؛ دين را از اصل ؛ ويران كرده ايم ” »
( روابط اجتماعي در اسلام - ص 46و47و67و68 + بحثي در مرجعيت و روحانيت - ص 85 - 86 ).

بر اين اساس كه ” آيت الله مطهري ” نيز ضمن اينكه ” سوسياليسم علمي ” را ” مولودي آلوده ” مينامد ؛ با تكيه بر آراء ” علامهْ طباطبائي ” تآكيد ميكند :
” ما ؛ عدالت را هم در سايهْ خدا ميخواهيم ؛ اگر بنا باشد عدالت باشد اما از نام و ياد خدا اثري نباشد ؛ ما از چنين عدالتي بيزاريم. ”
( پيرامون انقلاب اسلامي - ص 54و55 و 307 + سوسياليسم ؛ مولودي آلوده - كيهان هوائي 21 آبان و 28 آبان و 5 آذر 1365 ).
بنابراين جامعهْ سوسياليستي مورد نظر راديكال ترين نظريه پردازان ” اسلام راستين و انقلابي ( يعني دكتر شريعتي و مجاهدين ) براي ما قابل درك ميشود:
جامعه اي كه -- اساسآ -- بر طرز فكر خداپرستي استوار ميباشد :
” رژيم اقتصادي اسلام سوسياليسم عملي است كه بر طرز فكر خداپرستي استوار ميباشد ..... جامعهْ بي طبقهْ ؛ اين اصل است اما بر خلاف سوسياليسم غربي ؛
هدف نيست فلسفهْ سياسي و شكل رژيم در جامعهْ بي طبقهْ مبتني بر اصالت رهبري ( يعني امامت و ولايت ) است...
سوسياليسم راستين و جامعهْ بي طبقهْ بدون مذهب ممكن نيست. ” ( تاريخ تكامل فلسفه - ص 7 - م.آ 31 + اسلامشناسي 1 - ص 75 - م.آ 16 +
+ مذهب ؛ عليه مذهب - ص 222 - م.آ22. مقايسه كنيد با نظر ” آيت اللٌه مطهري ” - كيهان هوائي - ص 12 - 5 آذر 1365 +
+ احمد رضائي - راه حسين - ص 7 + ضرورت عام رهبري - محمد حسين حبيبي - ص 139 و 140 ).

” ابوذر ورداسبي ” ( نظريه پرداز اسلام مجاهدين ) نيز تآكيد ميكند : ” اقتصاد اسلامي جزئي از سيستم ” ولايت ” است.
سيستمي كه خود در جهت ايدئولوژي اسلامي و در داخل اين جهارچوب حركت كرده ؛
پاسدار همهْ اصول و ارزش هاي اخلاقي ؛ سياسي و فرهنگي اسلام است. ؛ ( جزميٌت فلسفهْ حزبي -- ص 207 ).

اينكه رهبران سازمان مجاهدين خلق - عليرغم شعارهاي ’تند و ” ايده آليسم انقلابي اوليٌه ” در تشكيل ” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” و استقرار ” قسط ” و ” عدالت اجتماعي ”
اينك به ” واقع گرائي توحيدي ” رسيده اند ؛ خود نشان دهندهْ فروريختن ” ’دگم ”ها و توهٌمات اوليٌهْ آنها به سود ” واقعيت ” ( سرشت طبقاتي اسلام ) است:
” ما الان - به هيچ وجه - نمي خواهيم مالكيت خصوصي نباشد ؛ سرمايه داري يا بازار ملي نباشد.... ما با انحراف و فساد اجتماعي ( بجاي سرمايه داري )
ميخواهيم برخورد كنيم ؛ سر همين مشروب خوري ... فحشا و .... ” .... ” ما با سرمايه داري و بازار ملي خود - در مرحلهْ كنوني تاريخ نه تنها مخالفتي نداريم
بلكه تقويت آنرا نيز خواستاريم. ” ( تببين جهان - مسعود رجوي - ج7 - ص49 + ديدگاههاي مجاهدين خلق دربارهْ قانون اساسي دولت اسلام - ص28 ).

((( لازم به توضيح نيست كه قيد ” الان ” و ” مرخلهْ كنوني تاريخ ” در بينش اسلامي شيعه ميتواند بمعناي نسل ها و قرن ها و يك ” قيد محال ” باشد ؛
همچنانكه ” ولايت امام ” و ” ولي فقيه ” ( بعنوان رهبر حكومت و سرپرست جامعهْ نادان و گمراه ) ميتواند تا رسيدن جامعه ” به مرحلهْ رشد سياسي
و فكري كامل ؛ بطور مستمر بخواهد ” ادامه يابد ” ( دكتر شريعتي - حسين ؛ وارث آدم - ص 266 + امت و امامت - ص 506 و 630و631 ).-- )))

” مسعود رجوي ” در يكي از آخرين مصاحبه هاي خويش - دربارهْ سوسياليست بودن حكومت اسلامي خود - به روشني اعلام كرده است :
” وزارت امور خارجهْ آمريكا ؛ ما را ماركسيست خوانده است كه اينهم حقيقت ندارد... ما بازار و مالكيت خصوصي و سرمايه داري ملي را ميپذيريم.
ما مالكيت خصوصي را ميپذيريم ” ( مصاحبهْ مسعود رجوي با روزنامهْ فيلادلفيا - نشريهْ مجاهد - شمارهْ 295 ).

در نزد نظريه پردازان ” اسلام راستين ” آزادي ؛ ” ايده آل ” نيست. وسيله اي براي تحقق ” ايده آل ” است و اين ” ايده آل ” همان ” حقيقت برتر ”
( جامعهْ توحيدي ) است كه ايدئولوژي اسلام آنرا نشان داده است. ( ’امت و امامت - شريعتي - ص 504.505 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Wednesday, August 07, 2002

آزادي ؛ برابري و برادري در اسلام !




ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.
چنان درك ” اخلاقي ” از برابري ؛ برادري ؛ يگانگي و مساوات كه در بخش هاي قبلي به آن اشاره شد - آيا به اين معناست كه نظريه پردازان ” اسلام راستين ”
( بويژه ” دكتر شريعتي ” و ” مجاهدين ” ) خواستار استقرار ” سوسياليسم ” ؛ ” آزادي ” و ” جامعهْ بي طبقهْ ” در مفهوم ( اقتصادي - اجتماعي ) آن نيستند ؟
ما -- در گذشته -- نشان داده ايم كه اسلام بنابر ماهيت طبقاتي و سرشت ايدئولوژيك خود ؛ تاريخآ نمي توانست - و نمي تواند - حاصل آزادي ها و برابري هاي
حقيقي باشد. اختلاف طبقاتي و تبعيض نژادي بصورت تفاوت بين مالك و مملوك ؛ زن و مرد ؛ برده و آزاد ؛ مسلمان و غير مسلمان ؛ مؤمن و كافر --
بعنوان يك ” نٌص ” و ” ’حكم ثابت ” در سراسر قرآن تآكيد و تكرار شده است . نگاه كنيد به : ( اسلامشناسي - علي ميرفطروس - چاپ نهم - ص48 و 53 - 63 +
- + پندار يك ” نقد ” و نقد يك پندار - دربارهْ اسلام و اسلامشناسي - ص 40 - 48 و 55 - 58 و 76 - 80 ).

” در قرآن و احاديث پيغمبر ؛ سخني از آزادي و آزادي بيان و عقيده وجود ندارد ”
( ’حجٌة الاسلام سيد علي خامنه اي - رئيس جمهوري اسلامي ايران - كيهان هوائي - 9 ارديبهشت 1366 - ص 8 )
با اينحال گروهي از نظريه پردازان ” اسلام راستين ” از آزادي ؛ برابري ؛ عدالت اجتماعي و حتا سوسياليسم سخن گفته اند و خصوصآ
از ” شورا ” و ” حكومت شورائي ” ياد كرده و در اين باره به آيه هائي از قرآن ( امر’هم ’شوري’ بينهم ) استناد كرده اند (!) ولي اشتباه است ؛

((( لازم به ذكر است كه اين جمله ؛ « امر’هم ’شوري’ بينهم » شكل ناقص و تحريف شدهْ آيهْ 159 - سورهْ آل ’عمران است
و تنها بمعناي ” شورا ” - در معناي امروزي نيست ؛ بلكه ’موٌيد نظريهْ ” ولايت ” است. در اين آيه ؛ خدا به ” محمد ” ( رسول ؛ امام و وليٌ جامعه )
توصيه ميكند كه : اگر ” امت ” بناداني دربارهْ تو بد كنند ؛ براي دلجوئي آنها در كار جنگ مشورت نما ؛ امٌا ؛ آنچه خود تصميم گرفتي انجام ده. ” ))).

اگر معتقد شويم كه آزادي ؛ دموكراسي ؛ عدالت اجتماعي در ” جمهوري دموكراتيك اسلامي مجاهدين ” و يا در نظام اسلامي مورد نظر
” دكتر شريعتي ” و ” بني صدر ” قابل تحقق است زيرا - چنانكه گفته ايم - اسلام اساسآ يك نظام ” ايدئولوژيك ” است و بنابراين :
«« هرگونه آزادي ؛ برابري و عدالت اجتماعي در دايرهْ بستهْ ” ايدئولوژي اسلام ” و به شرط اعتقاد به آن ؛ طرح ميشود.»»
بهمين جهت در نظام اسلامي ؛ انسانها نه بر اساس خاستگاه طبقاتي خويش ؛ بلكه - ابتداء - بر اساس گرايش هاي اعتقادي خويش به :
” مؤمن ” و ” كافر ” تقسيم ميشوند ( ص 578 - امت و امامت - شريعتي ). در اين ” طبقه بندي ” آنچه اصل و اساسي است نه انسان -
بعنوان موجود آزاد اجتماعي -- بلكه ” اصل ” ؛ اسلام - بعنوان يك ايدئولوژي و يك ” حقيقت برتر ” است.
اسلامي كه بقول ” مسعود رجوي ” : ” ’محكم و استوار بر جاي خودش خواهد ماند. هيچ كس و هيچ مكتبي هم تا ابد ؛ معترضش نخواهد شد ؛
هركس معترض بشود چون با حقٌ درآويخته ؛ به خاك سياه خواهد نشست ” ( تبيين جهان - دفتر اوٌل - ص 30 ).

بنابراين در نظام اسلامي ؛ اصل بر ” اصالت ايدئولوژي ” است نه بر ” اصالت انسان ” و هدف : اسارت انسان ها در برابر يك استبداد بيروني ( بنام خدا و امام )
و انقياد آن ها به يك ” ايدئولوژي عام ” و فراكير ميباشد. بقول ” دكتر شريعتي ” ؛ هدف : ” بازگشت به مذهب بعنوان يك استراتژي و يك ايمان ؛ و اسلام يك ايدئولوژي ميباشد ”
( تكيه به مذهب -- ص 22 -- 23 ) بر اين اساس است كه ” دكتر شريعتي ” تآكيد ميكند : ” بايد يك جنگ آزادي بخش براي خود اسلام آغاز كنيم كه اسلام آزاد بشود.
خود اسلام نجات پيدا كند ؛ نه اينكه مسلمان ها نجات پيدا كنند ..... ( جهت گيري طبقاتي در اسلام - ص 133 - م.آ 10)

” مسعود رجوي ” مانند : ( آيت اللٌه طباطبائي ؛ آيت اللٌه مطهري ؛ دكتر شريعتي و ديگر نظريه پردازان ” اسلام راستين ” ) در تبيين اهميت و ’اولويٌت ارزش هاي اجتماعي
يعني ( آزادي ؛ دموكراسي ؛ عدالت اجتماعي ؛ اعتقاد به دين و ... ) در نظام اسلامي ؛ بروشني تآكيد ميكند : .... سيستم سياسي چيست ؟
اللٌه اكبر . كبيرترين ارزش ها ؛ خداست ... پس تمام چيزهاي اين سيستم ؛ اين فرهنگ و اين جامعهْ في الواقع اسلامي به اين ختم ميشود كه خدا را دريابد ؛
نه توي انشاء ؛ بلكه در عمل ؛ توي عمل يعني چه ؟ يعني جوهر نظام ؛ نفي همهْ چيزهاي ديگر باشد... جوهر نظام ؛ خداست ”.
( ديدگاه هاي مجاهدين خلق دربارهْ قانون اساسي دولت اسلام - ص 75 ).

دكتر ” شريعتي ” نيز -- در توضيح نخستين و مهمترين ارزش ها در ديدگاه اسلامي -- يادآور ميشود :
توحيد يكي از اصول اسلام -- در كنار ديگر اصول اعتقادي ؛ مانند نبٌوت و قيامت و غيره -- نيست بلكه توحيد زيربناي همهْ اين عقايد است.
«« توحيد زيربناي حيات فردي و اجتماعي ؛ مادي و معنوي است. به عبارت ديگر ( توحيد ) مبنا و جهت اساسي همهْ وجوه زندگي انسان ؛
انديشه ؛ احساس ها و اعمال با هر شكلي و كيفيتي است. ” »» ( اسلامشناسي ؛ درسهاي دانشكدهْ مشهد - ص 67و68 - م.آ31 .
مقايسه كنيد با نظرات ” آيت اللٌه مطهري ” - جهان بيني توحيدي ؛ وحي و نبوٌت - ص 231 + پيرامون انقلاب اسلامي - ص 88 + تنبيه الامه و تنزيه الملٌة -
-- علامهْ محمد حسين نائيني -- مقدمهْ ” آيت اللٌه طالقاني -- ص 8 ).

بنابراين : ” توحيد ” زيربناي همهْ ارزش ها و ” اساس همهْ نواميس اسلامي ” است. آزادي ؛ دموكراسي ؛ عدالت ؛ مساوات و. برابري اجتماعي
فقط و فقط با پذيرش اين ” اصل ” قابل تصوٌر و تصوير است. اين امر ناشي از همان ” جهان بيني توحيدي ” است كه با قبول نكردن هيچگونه تضاد ؛
دگرانديشي و تنوٌعي ؛ ميخواهد ” به هر قيمتي ” جامعه را نه به ” سعادت ” بلكه بسوي ” كمال ” هدايت نمايد.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Sunday, August 04, 2002

خداگونگي انسان در مذهب شيعه !



ايران آرا




من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.
قبلآ گفتيم كه ” خداگونگي انسان ” و ” خليفه بودن انسان در زمين بجاي خدا ” در اسلام و خصوصآ در شيعه نه بر ” نوع انسان ”
بلكه ناظر بر ” فرد ” ( يعني پيغمبر ؛ امام و ولي فقيه ) است. ....
” مهدي خدائي صفت ” ( عضو دفتر سياسي سازمان مجاهدين ) در بارهْ ” انقلاب ايدئولوژيك ” و نقش و جايگاه معنوي ” مسعود رجوي ” در انديشهْ و اعتقاد مجاهدين -
بروشني - تآكيد ميكند : ” ما به ” خدائي ” معتقديم كه در عمل روزمرهْ مه حضور داشته باشد . خدائي كه بتوانيم با او رابطه اي واقعي و عيني برقرار كنيم و اين ؛
جز از طريق تنظيم رابطه با رهبري تام وتمام عقيدتي حاصل نمي شود ” ( نشريهْ مجاهد - شمارهْ 246 - 19 ارديبهشت 1364 - ص 35 - ).

هدف اساسي و رسالت غائي ” امام ” پرورش و ايجاد يك ” ا’مت ” ( جامعه ) است يعني ايجاد يك ” جامعه ” مبتني بر يك ” ايدئولوژي ”.
بنابراين : ” ا’مت ” يك ” جامعهْ اعتقادي ” است و ” امام ” رهبر عملي و عيني ” ا’مت ” است. يعني زمامداري كه اين ” جامعهْ اعتقادي ” را بسوي تحقٌق هدف هائي كه
” مكتب و مذهب ” ؛ آن را تعيين كرده ؛هدايت ميكند و رسالت ” ا’مت سازي ” پيامبري را ادامه ميدهد. اگر ” ملٌت ” در تنوٌع آراء و عقايد و در گوناگوني مناسبات اجتماعي
واقعيت ميابد ؛ ” ا’مت ” - اما - تنها و تنها بر اساس ” وحدت كامٌه ” ؛ يگانگي عقيده يا ” توحيد فكري ” بوجود مي آيد :
” افراد يك ” ا’مت ” - از هر خون و خاك و نژاد - يك گونه مي انديشند ؛ ايماني يكسان دارند و در يك رهبري مشترك اجتماعي تعهد دارند كه بسوي تكامل حركت كنند ؛
جامعه را به “ كمال ” ببرند نه به ” سعادت ” ( امت و امامت - ” دكتر علي شريعتي ” ص 520 - م.آ26 ).
” آيت الله مطهري ” نيز يادآور ميشود : ” هدف كوشش هاي بشر ؛ خدا است ؛ راه رسيدن به آن ايمان است . محل و محمل اين كوشش ” ا’مت ” است ...
زيرا ” ا’مت ” يك اجتماع ديني است ” ( جهان بيني توحيدي - ج 2 - ص 87 ). بدين ترتيب : « جامعهْ بي طبقهْ توحيدي » نظريه پردازان ” اسلام راستين ” ؛ تولد ميابد.
” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي - در واقع قبول فلسفهْ سياسي تشيٌع ؛ گردن گذاشتن بر امامت و پيشوائي امام يا ” ولي فقيه ” ؛
يكي شدن اعتقادات ؛ بينش ها ؛ روش ها ؛ راه ها و توحيد در انديشه و عمل است : ” اجتماعي كه اسلام بوجود مياورد ؛ اجتماعي است ” متشابه الاجزاء
كه هيچيك از افراد اجتماع بر ديگري تقدم نارند ؛ هيچگونه برتري جوئي و فخرفروشي و بزرگ منشي در بين نيست ... ؛ همهْ امتيازات طبقاتي ’ملغي ميباشد ”.
( روابط اجتماعي در اسلام - علامهْ طباطبائي - ص 84 + بحثي در بارهْ مرجعيت و روحانيت - ص 99 ) .

در چنين جامعه اي ؛ انسان ها : ” جز به خدا و پيامبرش به چيزي نمي انديشند ؛ ايشان را ايدئولوژي و آئيني جز دستور خدا و پيامبر نيست ؛
همه به يك راه روند و يك هدف دارند و روش شان يكي است ؛ و چون همه در يك راه و بسوي يك هدف مشترك روانند - البته - با يكديگر جدائي ( يا تمايزي ) ندارند ”
( جزميت فلسفهْ حزبي - ص 260 - ابوذر ورداسبي . ) بنابراين : ” جامعهْ توحيدي ؛ يعني جامعه اي بر اساس جهان بيني توحيدي كه بر طبق آن ؛ جهان ؛
ماهيٌت از اوئي و بسوي اوئي دارد ... اين جهان بيني داراي يك ايدئولوژي توحيدي است كه از آن به ” توحيد عملي ” تعبير ميشود يعني رسيدن انسان ها به
يگانگي اخلاقي و يگانگي اجتماعي ” . ( آيت الله مطهري - پيرامون انقلاب اسلامي - ص 88 ).

دكتر شريعتي ” نيز تآكيد ميكند : ” در جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” تمام ذرات و همهْ حركات و پديده هاي وجود با يك آهنگ و به يك جهت در حركت اند
و هر چه به آن سوي ؛ روي ندارد ؛ نابودشدني است. جامعه اي كه ” در همه جا ؛ جوٌ فكري مشابه بوجود ميايد ؛ در فضائي تنفس ميكنيم كه همه جايش از يك نور و
يك گرما و يك ا’كسيژن سرشار است ؛ جامعه اي كه در همه جاي آن بتوانيم ا’كسيژن اسلام را تنفس كنيم ؛ جامعه اي كه
” مذهب به عنوان يك استراتژي و اسلام بعنوان يك ” ايدئولوژي ” همهْ عرصه هاي فكري ؛ فرهنگي ؛ ارزشي ؛ اخلاقي ؛ سياسي و اجتماعي انسان را در بر ميگيرد ” ( اسلامشناسي - ج1 - دكتر شريعتي - ص 172 - م.آ16 + تكيه به مذهب - ص 22 - 23 ).

بدين ترتيب : ” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” آيا همان جامعهْ اسلامي زمان حضرت « محمد ؛ ابوبكر ؛ ’عمر ؛ ’عثمان و علي و فرزندانش نيست ؟
كه با بكارگيري خشن ترين شيوه هاي قهر و سركوب كوشيدند ” ا’مٌت اسلامي ” را ايجاد نمايند ؟
” جامعهْ بي طبقهْ توحيدي ” آيا همين جمهوري اسلامي ” آيت الله خميني ” نيست كه با ” وحدت كلمه ” ؛ اختناق و استبداد گسترده ؛ و با تفتيش عقايد ؛
دستگيري ها ؛ شكنجه ها و اعدام هاي ’قرون وسطائي ؛ سعي در تحقٌق و استقرار آن داشت و دارند؟؟؟
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس

آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Saturday, August 03, 2002

امامت و ولايت



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

” انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين خلق ” در حقيقت طرح و تثبيت نظريهْ ” امامت ” و ” ولايت ” در ايدئولوژي و فلسفهْ سياسي مجاهدين بود.
اين ” انقلاب ايدئولوژيك ” با طرد عناصر غير اسلامي و التقاطي ( ماركسيستي -- سوسياليستي ) بسود تحكيم ” اصول اساسي شيعه ” و
به ضرر آرمان هاي دموكراتيك اوليهْ مجاهدين ( مثل حكومت شورائي ) نظريهْ ” امامت ” و ” ولايت ” را در بينش سياسي - ايدئولوژيك مجاهدين خلق
تحكيم وتثبيت كرده است.
متآسفانه تاكنون هيچ تحليل ’مدوٌني از طرف رهبري سازمان مجاهدين در توضيح فلسفهْ وجودي اين ” انقلاب ايدئولوژيك ” انتشار نيافته است ؛
تنها سند ارآئه شده ؛ بيانيهْ معروف دفتر سياسي و كميتهْ مركزي است كه آنهم اجمالآ و ’عمدتآ به شرح پروسهْ اين ” انقلاب ” اختصاص دارند
تا به توضيح مباني فلسفي و ايدئولوژيك آن.
در اين سند ( ص 15 ) از ازدواج ” مريم و مسعود رجوي ” بعنوان بزرگترين و خطيرترين ابتلآء ” ياد شده است. بي آنكه كمترين توضيحي
دربارهْ معنا و مفهوم اين ” ابتلاء ” ارائه شده باشد. عدم توضيح روشن اين ” انقلاب ايدئولوژيك ” به جامعهْ سياسي ايران ؛ خود ميتواند جلوه اي از نظريهْ ” ولايت ” باشد
كه بر اساس آن ” امام ” مسئول توضيح و پاسخگوئي به ” ’امت ” ( جامعه ) نيست ؛ در تصميمات او حكمتي است
كه زمينيان از فهم و درك آن عاجز و ناتوانند ؛ هم از اينرو است كه آقاي ” مهدي ابريشم چي ” ( شخصيت دوٌم سازمان مجاهدين ) تآكيد ميكند :
” رهبري ” ( امام ) مطاقآ هيچ تعيٌني به سمت پائين ( توده ها ) را نمي تواند بپذيرد ” ( سخنراني مهدي ابريشم چي - نشريه‎ْ مجاهد - شمارهْ 255 - ص 23 )
بنابراين : هرگونه تآمٌل ؛ تعقل و ترديد در فلسفهْ وجودي ” انقلاب ايدئولوژيك ” امري باطل و بيهوده است چرا كه براي فهم و درك
” آگاهي شگرف ” و ” رهبري خاص الخاص مسعود رجوي ... تنها و تنها با رهائي كامل از هر گونه ترديد ميتوان بسوي آن دست دراز كرد ”
( ضرورت عام رهبري -- محمد حسين حبيبي -- ص 34 )

” انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين ” و طرح مسئلهْ ” رهبري خاص « مسعود رجوي » ” - جدا از علل و انگيزهْ هاي سياسي - تشكيلاتي آن( طرد و تصفيهْ عناصر نارضي ؛
” مسئله دار و ” معتزض به رهبري آقاي ” رجوي ” و در نتيجه : رفع خطر انشعاب در سازمان مجاهدين ) و جدا از جوانب اسرار آميز ؛ اخلاقي و عاطفي آن --
-- ( مثل چگونگي و چرائي ازدواج آقاي ” رجوي ” با همسر نزديك ترين دوست خود - خانم ” مريم ابريشم چي ” -- آنهم با داشتن يك كودك خردسال )
اگر براي همهْ سازمان هاي سياسي ايران ” حيرت ” و ” شگفتي ” بدنبال داشت ؛براي آگاهان مسائل اسلامي و خصوصآ شيعي ـ اما ـ قابل فهم و پذيرش بود ؛
زيرا روشن بود كه ” مجاهدين خلق ” با اعتقاد به اسلام و قبول فلسفهْ سياسي تشيٌع ( يعني ” امامت ” و ” ولايت ” بعنوان جهارجوب ايدئولوژيك و ارزشي خود )
سازمان خود را اساسآ بر ’حول ” رهيري ” و تداوم نظريهْ ” امامت ” و ” ولايت “ بنا نهاده اند.

” مسعود رجوي ” ( همانند آيت الله خميتي ؛ آيت الله مطهري ؛ « دكتر شريعتي » و .... ) تآكيد كرده است :
امامت يعني تداوم اصل نبوت و عنصر رهبري كننده در تاريخ .... مجاهدين را هيچ اختلافي با مجاهدين صدر اسلام نيست ” ( تبين جهان --
-- دفتر لوٌل - ص 37 و 41 . و همچنين نگاه كنيد به كتاب : ضرورت عام رهبري - ص 50 و 147و148 ).

با اعتقاد به ” امامت ” و ” ولايت ” است كه ” مسعود رجوي ” اصل ” انتخاب ” و
” انتخاب چند درجه اي رهبري ” را مغاير با اصول عقيدتي خويش ميداند و تآكيد ميكند : ” علي العموم در سازمان ها و احزاب ....
كميته هائي در پائين ترين سطوح بايد باشد كه به ترتيب كميته هاي بالاتري را انتخاب كنند ... ولي ما بر اساس اصول عقيدتي خودمان از
انتخاب چند درجه اي رهبري بيش از پيش پرهيز ميكنيم ( لذا ) دفتر سياسي و كميتهْ مركزي از اين پس در ا’رگان واحدي كه هيآت اجرائي سازمان مجاهدين خلق است --
-- ادغام ميشود ... اما رهبري ما وجه مشخصه اش وجه عقيدتي و ايدئولوژيك است -- در رآس رهبري دستجمعي سازمان - بمعناي رهبري عام - قرار دارد ”
( سخنراني ” مسعود رجوي -- نشريهْ مجاهد - شمارهْ 283 -- نهم اسفند 64 ).

قبلآ گفتيم كه ” خداگونگي انسان ” و ” خليفه بودن انسان در زمين بجاي خدا ” در اسلام و خصوصآ در شيعه نه بر ” نوع انسان
” بلكه ناظر بر ” فرد ” ( يعني پيغمبر ؛ امام و ولي فقيه ) است چرا كه نشان داده ايم كه در قرآن ؛ انسان ها - در تحليل نهائي - يا « عبدالله » هستند يا « اغنام الله » -- ( گوسفندان خدا ) . با اين ديدگاه و با اعتقاد به اصل ” امامت ” و ” ولايت كليٌه ” يا ” رهبري تام و تمام ” است كه در ديدگاه مجاهدين خلق :
آقاي ” رجوي ” نيز چونان موجودي ” فوق بشري ” ’متصٌل به ” منبع وحي ” و حتا ” خدا ” قلمداد ميشود كه ” آينده ” را ميبيند و جهان و جامعه را در حيطهْ ” آگاهي شگرف ”
خويش دارد. ( براي آگاهي از نمونه هاي اينگونه ” باورها ” در نزد مجاهدين و علل رواني و اجتماعي آن نگاه كنيد به : ( انديشهْ رهائي - شمارهْ 5 - ص 30 - 98 +
+ نشريهْ مجاهد - شمارهْ هاي 250 تا 260 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Friday, August 02, 2002

ولايت فقيه(؟)



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران ؛ پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي و همة مردم ؛بويژه جوانان است كه -
با حفظ همبستگي هاي درون خلقي - ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.

««بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.»»

(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

مسئلة “ ولايت فقيه “ بر اساس آيهْ 59 - سورهْ نسا قرار دارد. در اين آيه ؛ ’قرآن به مسلمانان تآكيد ميكند كه : “ اطيعواللٌه و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنكم “
( يعني : خدا و رسول خدا و جانشينان وي را اطاعت كنيد. ) فقها و مفسرين شيعه “ اولي الامر “ را ناظر بر “ امامان شيعه “ و جانشينان آنان ( فقها ) ميدانند.
” آيت الله خميني “ در اين باره تآكيد ميكند : «« “ رسول اكرم (ص) در رآس تشكيلات اجرائي و اداري جامعةْ مسلمانان قرار داشت ؛ بعد از رسول اكرم ؛
ائمهْ اطهاراند كه متصدي اجراي احكام و برقراري نظامات اسلامي باشند و پس از آنها فقهاي عادل علمدار اين مقامات هستند ...
فقها از طرف “ امام (ع) ’حجٌت “ بر مردم هستند ؛ همهْ امور و تمام كارهاي مسلمين به آنان واگذار شده است ؛ در امر حكومت ؛ تمشيٌت امور مسلمين
تا اخذ و مصرف عوايد عمومي . از آنجا كه فقها ؛ ْامناء ْرسل هستند بايد رئيس ملت هم باشند ... خلاصه اجراي تمام قوانين مربوط به حكومت ؛ به عهدهْ فقهاست
از گرفتن خْمس و زكات و صدقات و خيريه و خراج تا اجراي حدود و قصاص و ... ؛ حفظ مرزها و نظم شهرها ... و اين مسلٌم است كه --
” الفقهاء حكام علي السلاطين ” ... ( ولايت فقيه - ص 19و20و21و35و39و42و43و45و47و65و67و70و76و + كشف الاسرار - ص 232و233و234 ).

بزرگترين نظريه پرداز ” اسلام راستين و انقلابي ” ( مرحوم دكتر علي شريعتي ) نيز در بارهْ نقش سياسي - اجتماعي ” امام ” و ” ولي فقيه ” يادآور ميشود :
« ” امام در كنار قدرت اجرائي نيست. هم پيمان و هم پيوند با دولت نيست. نوعي همسازي با سياست حاكم ندارد.
««« او ( امام ) خود مسئوليت مستقيم سياست جامعه را داراست »»» و رهبري مستقيم اقتصاد ؛ ارتش ؛ فرهنگ ؛ سياست خارجي و ادارهْ امور داخلي جامعه با اوست .
يعني “ امام ” ««« هم رئيس دولت است و هم رئيس حكومت و ... »»» شيعه پيروي از “ امام “ را بر اساس آيهْ ” اطيعوا الله و اطيعوا الرسول -
و اولي الامر منكم ” توصيه ميكند و ” امام ” را ” ولي امر ” ميداند كه خدا اطاعتش را در رديف اطاعت از خود و اطاعت از رسول به شمرده است و اين تقليد نيز
براي رهبري غير ” امام ” ( يعني فقيه ) كه نايب اوست در شيعه شناخته ميشود ( زيرا كه ) العلماء حكام علي الناس ”.
( امت و امامت - ص 592 - م.آ26 + نقش انقلابي ياد و يادآوران - ص 208 و209 م.آ7 + جهتگيري طبقاتي اسلام - ص 152و153 - م.آ10 --
مقايسه كنيد با : نظرات ” آيت الله طباطبائي - بحثي در مرجعيت و روحانيت - مقالهْ ولايت و زعامت - ص 94 + ” آيت الله مطهري ” -
خلافت و ولايت در سنٌت و قرآن - مقالهْ ولاءها - ص 362و364 - 369 + ” آيت الله سيد صادق روحاني ” - نظام حكومت در اسلام - ص 17و30و71و181 ).

” مجاهدين خلق ” نيز در بارهْ اهميت ” رهبري ” و لزوم تقليد يادآور ميشوند :
««« ” وقتي فرد ؛ رهبري انقلاب را ميشناسد و او را در جايگاه خودش قرار ميدهد ؛ مي بينيد و متوجه ميشويد كه نبايد خودش را
درگير آن تضادهائي بكند كه حل آن در عهدهْ رهبري است...... چنين فردي هيچگاه خودش را - در تشخيص ايدئولوژيك -
در موضع بالاتر از رهبري قرار نمي دهد ... ( زيرا كه ) اجتهاد ؛ وظيفهْ ارگان رهبري و ادارهْ كنندهْ جامعه و باصطلاح مركزيت اجتماع است
كه طبعآ توده هاي مردم بايستي از دستورهاي اين رهبر ؛ اطاعت و پيروي كنند : يعني تقليد
( نشريهْ مجاهد - شمارهْ 260 - ص 10 + چگونه قرآن بيآموزيم 2 - ص 64 - از انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران ).

روشن است كه در اين ” تقليد ” هر گونه تفٌكر ؛ تعقل و ترديد ؛ ” ممنوع ” و حتا “ گناه كبيره ” خواهد بود. در چنين شرايطي : ” ايمان به سلطه ” با ” سلطهْ ايمان ”
در هم آميخته و لذا : كنجكاوي كردن ” ؛ ” اما گفتن “ ؛ “ ليت ولعل كردن ” خطرناك است و بقول ” دكتر شريعتي ” « ” بايد اطاعتي كوركورانه و تشكيلاتي داشت...»
اين معناي تقليدي است كه در تشيع وجود داشت و همين تقليد نيز براي ” امام ” ( ولي فقيه ) كه نايب اوست در شيعه شناخته ميشود.
تقليد نه تنها با تعقل ناسازگار نيست ؛ بلكه اساسآ اقتضاي عقل ؛ تعبد و تقليد است ” ( نقش انقلابي ياد و يادآوران - ص 208و209 م.آ 7 + حسين وارث آدم - ص 267 ).

” آيت الله طالقاني در توضيح اطاعت و تقليد در نظام اسلامي يادآوري ميكند كه : ” ... تنها دعوت پيغمبران ؛ توحيد در ذات و توحيد در عبادت نبود.
توحيد در ذات و در عبادت ؛ مقدمهْ و پايهْ فكري وعملي بوده براي « توحيد در اطاعت » - اين همان حقيقت اسلام است كه آئين پيغمبر خاتم به آن ناميده شد ؛ يعني :
تسليم اراده و فكر و عمل و از ميان برداشتن هر مقاومت و مانعي ... ” ( تنبيه الامه و تنزيه المله - علامه مخمد حسين نائيني - مقدمهْ ” آيت الله طالقاني - ص15 ).

بنابراين : ” امام ” يا ” ولي فقيه ” : «« ” اگر فرمان داد فلان محل را بگيريد ؛ فلان خانه را آتش بزنيد ؛ فلان طايفه را كه ’مضٌر به اسلام و مسلمين و ملت ها هستند ؛
از بين ببريد ؛ ( نه تنها حكم به عدل فرموده بلكه ) ” بر همه لازم است كه از او اطاعت كنند ...
و هر كس تخلٌف كند ؛ خداوند بر او احتجاج خواهد كرد ” »» ( ” آيت الله خميني ” - ولايت فقيه - ص 75 و 78 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))