Saturday, March 26, 2011


محمدرضاشاه و دشمنان سوگند خورده-اش


کوروش از تهران



ایستادگی-های شاه در برابر کارتل-های نفتی بود که سرانجام موجبات توطئه-ای جهانی علیه او را فراهم آورد تا آنجا که؛
"بی بی سی" لندن و "جیمی کارتر" مخالف او شدند و هنوز هم به دشمنی و دروغ پراکنی علیه محمدرضا شاه مشغول هستند و از دوران شکوفایی اقتصاد صنعت و فرهنگ ایران تصویری جعلی می سازند. کینه غربی-ها و استعمارگران از پهلوی-ها کینه-ای ریشه-دار است و قصد ندارند با انصاف به ارزیابی کارنامه محمدرضا «شاه» بپردازند.

کمتر حاکمی در طول تاریخ ایران به اندازه محمدرضا شاه مورد تهاجم و حملات لفظی بوده است و داوری-های غیر منصفانه نصیبش شده است. به نظر می رسد پس از گذشت سی و دو سال از انقلاب اسلامی هنوز مخالفان و دشمنان شاه حاضر نیستند به بسیاری از دستاوردهای مهم، تاریخی و سرنوشت ساز عصر پهلوی اشاره کنند.


"صدای آمریکا" هم اخیرا مانند شبکه بدنامِ
"بی بی سی لندن" به پاتوقی برای دشمنان شاه تبدیل شده تا با غرض ورزی و بغض های سیاسی و با سخنان سست و بی پایه مثلا به نقد دوران پهلوی بپردازند در حالی که تنها چیزی که در این به اصطلاح تحلیل ها دیده نمی شود نقد علمی و منصفانه است.

پرسش-های بسیار بنیادی و پر اهمیتی از مخالفان پهلوی قابل طرح است مانند:
چرا این افراد حاضر نیستند به تفاوت-های بنیانی عصر پهلوی مثلا با عصر قاجار اشاره کنند؟ و برای نمونه هرگز نمی گویند در دوران پهلوی برخلاف دوره قاجار نه تنها از مرزهای ایران محافظت شد بلکه سه جزیره همیشه ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به خاک ایران ضمیمه شد و برای نخستین بار در تاریخ معاصر دولتی مدرن و دارای بوروکراسی منظم شکل گرفت.

چرا دشمنان شاه حاضر نیستند اعتراف کنند که برخلاف دوران قبل که ایران همواره با همسایگانش مشکلات مرزی داشت در دوره پهلوی موفق شد؟
برای نمونه قرارداد 1975 الجزایر با عراق را منعقد نماید که از نظر دیپلماتیک یک پیروزی مهم برای ایران به حساب می آمد و ثبات بیشتر خاورمیانه را هم به ارمغان آورد.

در حالی که مخالفان شاه همواره از اختناق در آن دوران صحبت می کنند ولی هرگز به دستاوردهای فرهنگی اشاره نمی کنند، به رشد تئاتر، سینما و کتاب و حتا به وجود آمدن محافل روشنفکری هرگز اشاره نمی کنند و با بی تفاوتی از کنار آن می گذرند و هرگز نمی گویند طبقه متوسط فرهنگی در عصر پهلوی رُشد کرد.

دشمنان دائمی شاه هرگز حاضر نبوده-اند که صادقانه اقرار کنند در دوران پهلوی سکولاریسم هرچند به طور ناقص در ایران جریان داشت و عرصه حکومت با دین ممزوج نشده و اخلاق عمومی و شاخص-های اعتماد مردم به یکدیگر از وضعیت فعلی به مراتب بهتر بود. آنها نمی گویند در زمان حکومت پهلوی میان بهایی، یهودی، شیعه و سنی این همه تبعیض و جدایی وجود نداشت و ایمان امری خصوصی بود که باعث مختل شدن دوستی ها نمی شد.

دشمنان کینه-دار پهلوی-ها همواره در مورد دادگستری مدرن و عرفی نظام پهلوی با بی تفاوتی عبور می کنند در حالی که آن دادگستری نه تنها در زمینه شاخص-های عدالت نمره قابل قبولی می گیرد بلکه بسیاری از مخالفان پهلوی-ها هم اعتراف می کنند که تا پیش از روی کارآمدن رضاشاه در ایران امر دادرسی و قضاوت دارای تمرکز و نظمی نبود و "محاکم شرع" و احکام ناسخ و منسوخ رواج داشت. ضمن آنکه قضات عصر پهلوی اکثرا افراد خوشنام و سالمی بودند که در جمهوری اسلامی یک نمونه مانند آنها را سراغ نداریم. در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی چند نمونه مانند مرحوم «علی اکبر خان داور» یا «احمد علی آبادی» داریم؟

پرسش دیگر این است که؛ این خانم-ها و آقایانی که امروز از حقوق زنان دم می زنند چرا نمی گویند این محمدرضا شاه بود که با وجود مخالفت شدید مرتجعان مذهبی و کارشکنی مصدقی-ها توانست حق رای زنان را حتا زودتر از کشور "سوییس" به زنان ایران بدهد؟ و قانون حمایت از خانواده تا حدی توانسته بود از اجحاف در حق زنان جلوگیری کند و عملا چند همسری برای مردان امری بس دشوار شده بود.

دشمنان سوگند-خورده شاه از جمله نیروهای چپ هرگز اذعان نمی کنند در زمینه اقتصادی ایران عصر پهلوی تا چه حد توانست رُشد کند. در امور اقتصادی نیز هرگز مخالفان با آمار سخن نمی گویند. آنها هرگز اشاره نمی کنند ایران در زمان محمد رضا شاه در رشد اقتصادی از سرآمدان خاورمیانه بود و یکی از پایین-ترین نرخ-های تورم را داشت و در ایجاد اشتغال موفق شده بود بیکاری را در پایین-ترین سطح نگه دارد و طبقه متوسط اقتصادی که موتور محرکه رشد فکری جامعه است به وجود آمده بود ضمن آنکه کثیری از مردم ایران دارای پس انداز بودند.

آنها هرگز نمی گویند محمد رضا شاه با تلاش زیاد موفق شد بسیاری از بیماری-های واگیردار را در ایران ریشه کن سازد و سپاه دانش و بهداشت به دورافتاده-ترین نقاط ایران هم رسیدگی می کردنــد و بهداشت عمومی به شکل تصاعدی پیشرفت داشت.

امروز هم بعد از گذشت این همه سال و با وجود تمامی امکانات، جمهوری اسلامی قادر نیست یک تونل مانند تونل کندوان بسازد. در زمینه سازندگی و آبادانی نیز مخالفان حاضر نیستند بپذیرند که کارشناسان دوره پهلوی مانند کارشناسان سازمان برنامه و بودجه از زبده-ترین کارشناسان دوره خود بودند که توانستند با زحمات شبانه روزی صنعت ایران را متحول سازند و ایران را وارد یک چرخه مدرن صنعتی سازند. امروز چند نفر در دستگاه دولتی جمهوری اسلامی مانند عبدالمجید مجیدی یا علینقی عالیخانی داریم؟

دشمنان شاه طوری از ساواک حرف می زنند که گویی فقط ایران عصر پهلوی دارای سازمان اطلاعات و امنیت بوده و نقاط دیگر دنیا چنین سازمانی ندارند در حالی که ساواک هم مانند نهادهای امنیتی سایر کشورها وظیفه ایجاد امنیت کشور را به عهده داشت که دارای اشتباهات و کمبودهایی هم بود ولی همگان دیدند هنگامی که بختیار به نوعی ساواک را از کار انداخت چگونه شیرازه مملکت از هم پاشیده شد. این مخالفان هرگز اذعان نمی کنند که ساواک هرگز مانند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تروریست نبود و قتل-های سیاسی زنجیره-ای انجام نمی داد.

دشمنان بغض-دار شاه همواره به دروغ مدعی هستند که شاه وابسته و سر سپرده به غرب و آمریکا بود در حالی که شاه به درستی اعتقاد داشت در زمینه روابط بین الملل باید ایران دارای روابط عادی با دنیا باشد و هر گاه لازم بود در مقابل زیاده-خواهی بیگانگان می ایستاد.


او خواهان بازنگری در قراردادهای نفتی با غربی-ها بود اما مخالفان شاه هیچگاه از ایستادگی او در مقابل شرکت-های نفتی ذکری به میان نمی آورند. همین ایستادگی-های شاه بود که سرانجام موجبات توطئه-ای جهانی علیه او را فراهم آورد تا آنجا که "بی بی سی لندن" و "جیمی کارتر" مخالف او شدند و هنوز هم به دشمنی و دروغ پراکنی علیه محمد رضا شاه مشغول هستند و از دوران شکوفایی اقتصاد صنعت و فرهنگ ایران تصویری جعلی می سازند. به نظر می رسد کینه غربی-ها و استعمارگران از پهلوی-ها کینه-ای ریشه دار است و قصد ندارند با انصاف به ارزیابی کارنامه محمدرضا «شاه» بپردازند.

محمد رضا شاه یک انسان وطن دوست بود که همواره در طول دوران زمامداریش به سربلندی و رفاه ایرانیان می اندیشید و تمام سعی و تلاشش مصروف این معنا بود که دوباره ایران را به بزرگی باستانی-اش برساند. ایرانیان در زمان او دارای اعتبار جهانی بودند و به ایران به عنوان کشوری نگاه می شد که امنیت و ثبات خاورمیانه را حفظ می کرد. محمدرضا شاه و سایر بازیگران عرصه سیاست را باید از دریچه خاکستری نگریست. سیاه و سفید ساختن سیاستمداران از انصاف و خرد به دور است. کاش دشمنان شاه نیز این توانایی را پیدا کنند.

کوروش از تهران
فروردین 1390
کیهان لندن[+]

Labels:

Monday, March 21, 2011


چگونگی یافتن آرامشگاه و گور فردوسی توسی


ارباب کیخسرو زرشتی
رامبد پارسی[+]



طبق كتب تاريخی، باغ فردوسی در حاشيه اسلاميه بوده است. فردوسی را در دهكده نزديكی چون رزان دفن نكردند، چون كه به موجب فتوای رهبران مذهبی او يك مسلمان شناخته نمی شد و فكر می كردند در شاهنامه به اسلام توهين كرده است. بنابراين جنازه او را به نزد خانواده-اش بازپس می فرستند و دخترش كالبد او را در باغ متعلق به خود فردوسی به خاك می سپارد.

چگونگی یافتن گور آفریدگار شاهنامه، فردوسی توسی، و بنای آرامشگاه استاد سخن، از زبان «ارباب کیخسرو زرشتی» در زمان رضا شاه بزرگ

در سال 1926 انجمن آثار ملی تشكيل شد. نخستين اقدام انجمن يافتن قبر حكيم ابوالقاسم فردوسی شاعر ايرانی و مايه مباهات ايران بود. اين وظيفه به من محول شد. من به سمت خزانه-دار و دبير و ذكاء الملك فروغی نخست وزير به عنوان رئيس انجمن برگزيده شديم... آقايان هرتسفلد آلمانی و گودار فرانسوی نيز به عنوان اعضای افتخاری غير ايرانی انجمن منصوب گرديدند. در همين سال به خراسان(زادگاه فردوسی) رفتم كه وظايفم را انجام دهم در آنجا با مقامات عاليرتبه محلی حكومت و از جمله توليت آستان قدس ملاقات كردم. همراه اين آقايان و بسياری ديگر از سرشناسان خراسان به باغ قائم مقام در شهر توس رفتيم كه می گويند به فردوسی تعلق داشته است. ما در همان جا كار تحقيق خود را آغاز كرديم. شهر توس در آن زمان چيزی نبود به جز يك منطقه كوچك زراعی با چند باغ و كشاورز.

سفر به توس با اتومبيل بسيار مشكل بود، جاده اسفالته وجود نداشت و برايی رسيدن به خود شهر، با هزار دردسر از ميان زمين-های زراعتی و نهرها و غيره عبور كرديم. نخست مجبور بوديم از پل «كشف رود» عبور كنيم كه می گويند فردوسي آرزو داشت پس از دريافت پاداش بابت سرودن اثر حماسی خود شاهنامه، آن را بازسازی كند. قبل از ورود به باغ قائم مقام به محل خرابه گنبد مرتفع آجری رفتيم كه گفته می شود مسجدی بوده كه در دوران خلافت "هارون الرشيد" و يا پسرش "مامون" ساخته شده و در زلزله-ای ويران گرديده است. قسمتی از بنا و از جمله طاق و گچ-بُرس-های تزيينی آن سالم مانده بود. چون مسجد را به مامون نسبت می دادند، مردمان محل آن را "مامونيه" می خواندند.

سرانجام به مقصد خود رسيديم كه باغ مشجر بسيار بزرگی با درختان زردآلو بود. در ناحيه-ای از باغ در حاشيه دهكده اسلاميه توجه ما به قطعه زمين خشكی به ارتفاع تقريبا پنج در شش متر جلب شد كه آثاری از دو گور در آن ديده می شد. تكه-هايی از آجر خرد شده و بقايايی از ويرانه دو اتاق خشتی بدون طاق به چشم می خورد. پس از بحث و گفتگو درباره موقعيت طبيعی و عينی محل كه اينك در پيش روی ما بود، با نمايندگان دو دهكده «اسلاميه» و «رزان» و همچنين كهنسالان محلی كه همراه ما به باغ آمده بودند،اطمينان يافتيم كه بر اساس نشانه-های موجود همان جا محل قبر فردوسی است.
اولا؛

طبق كتب تاريخی، باغ فردوسی در حاشيه اسلاميه بوده است. فردوسی را در دهكده نزديكی چون رزان دفن نكردند، چون كه به موجب فتوای رهبران مذهبی او يك مسلمان شناخته نمی شد و فكر می كردند در شاهنامه به اسلام توهين كرده است. بنابراين جنازه او را به نزد خانواده-اش بازپس می فرستند و دخترش كالبد او را در باغ متعلق به خود فردوسی به خاك می سپارد.

ثانيا می گويند خرابه-های دو اتاق خشتی بقايای آرامگاهی است كه حدود پنجاه یا شصت سال پيش، زمانی كه آصف الدوله شيرازی حكومت خراسان را در دست داشته، بنا گرديده است. چند كارشناس فرانسوی به توس آمده بودند و بر اساس شواهد تاريخی كه در دسترسشان قرار گرفته بود اطمينان می دهند كه ْآنجا به راستی گور فردوسی است. آصف الدوله پس از تاييد آنها دو اتاق خشتی در نزديكی آن محل بنا می كند كه بعدا ويران می شود و تا قبل از آن كه ما پيدايش كنيم به صورت خرابه-ای متروك بر جای می ماند. ثالثا پيرمردان روستاهای اطراف معتقد بودند كه آنجا قبر فردوسی است و اين حقيقت را سينه به سينه از پدرانشان به ياد دارند. به علاوه گنبد كوچكی كه می بايست بر روی گور باشد، در يك زلزله خراب و آجرهای آن پخش و پلا شده بود و ما تكه-های آن را ملاحظه كرديم.

آن محل را تقريبا به اندازه يك متر خاكبرداری كردند تا آن كه در وسط آن قبری هويدا شد.حالا ديگر كاملا مطمئن شده بوديم.من به تهران بازگشتم و پيدا شدن گور را به انجمن گزارش كردم.همه خوشحال شدند و برنامه-های مربوط به آرامگاه را تصويب كردند.[+]

*****


شاهنامه و برگردان نادرست نام این اثر جاودانی به انگلیسی
در زبان فارسی، واژه «شاه» جدای از نمایندگی سامانه پادشاهی و یا شاهنشاهی، بمعنی ارزشمندترین، گرانبهاترین، بی نظیر ترین، یکتا، نمونه، و ...ادامـــه[+]
با توضیحات ارایه شده، برگردان (ترجمه) کتاب حماسی و جاودان
«شاهنامه فردوسی»
The Masterpiece or The Legendary Book

می باشد؛ و نه
Letter of Kings or Book of Kings
خوانندگان این نوشتار، به زبان-هایی که آشنایی دارند، و یا در سرزمین-هایی که زندگی می کنند، باید توجه کنند، که از همان آدم بی دانش و بی سواد و مغرض انگلیسی گرفته نشده و به المانی و یا فرانسوی و دیگر زبان ها، برگردان شده باشد.

Labels: , ,

Friday, March 11, 2011


آنان که رفتند و آنان که میروند



نادره افشاری


شاه رفت، چون نمیخواست پایه های پادشاهی اش بر دریای خون ما شناور باشد. خامنه ای و حکومت کهریزکی اسلامی [در هر دو وجهش] مانده اند؛ چون واهمه ای از حسابرسی تاریخ ندارند؛ چون نگران جان و شخصیت انسانها نیستند؛ همین است که مانده اند و همین است که «ثبات» دارند؛ هرچند که زندانهاشان جای سوزن انداختن نداشته باشد!

ما تنهائیم، تنهای تنها؛ تنها خودمانیم؛ بی هیچ پشتوانه ای؛ هیچکس پشت ما نیست. هیچ دولتی و هیچ دولتمداری؛ دولتهای «گنده» و کمی «گنده» نگران معاملات و منطقه ی نفوذشان هستند و این که اگر اوضاع خاورمیانه که مرکز ثقلش ما هستیم، به هم بخورد، نه از تاک، نشان ماند و نه از تاک نشان ِ چپاولگری.


شاه سرنگون شد، چون همه ی دولتهای چپاولگر «گنده» پشت سر «اپوزیسیون»اش بودند و با امدادهای غیبی، عینی، مالی، تبلیغاتی و لجستیکی ساپورتش میکردند. اپوزیسیون «مدرنیته» همچنان در قدرت است!

شاه رفت، چون نمیخواست پایه های پادشاهی اش بر دریای خون ما شناور باشد. خامنه ای و حکومت کهریزکی اسلامی [در هر دو وجهش] مانده اند؛ چون واهمه ای از حسابرسی تاریخ ندارند؛ چون نگران جان و شخصیت انسانها نیستند؛ همین است که مانده اند و همین است که «ثبات» دارند؛ هرچند که زندانهاشان جای سوزن انداختن نداشته باشد!

ما تنهائیم، چون اگر بتوانیم با انگشتان زخمی خودمان، پشتمان را بخارانیم و حکومت اسلامی را به درک واصل کنیم، مدل و الگوی صدها میلیون انسان اسیر نگه داشته شده در گرداب نفت و دیکتاتوری خلفا و شاهان و ریاست جمهوران مادام العمر فاسد و وابسته-شان خواهیم شد. توان ملت-ها باید دست کم گرفته شود؛ هر تغییری تنها با خواست «از ما بهتران» انجام پذیرفتنی است؛ آنان اینگونه می اندیشند!
سرنگونی-های کمدی در خاورمیانه و تغییر ناپذیری شرایط آنجا، از همین «تئوری» حکایت دارد؛ خاورمیانه-ی عربی را با دین و دیکتاتوری از ریشه سوزانده-اند؛


مدرنیته و حقوق زنان در خاورمیانه-ی عربی مضحکه-ی تاریخ است...

ما مشروطه را پشت سر داریم و 57 سال شکفتگی زنان و مردان آزادیخواه و مدرنمان را در ایران و هر گوشه ی جهان که بوده اند؛ که ریشه در آزادی و حقوق برابر انسان-ها دارند!

ما هستیم؛ چون همیشه بوده-ایم؛ چون پس مانده-‌ی تقسیم خلیفه‌-گری عثمانی اسلامی شکست خورده نیستیم!
ما هستیم، چون زنانمان را حتی اگر میسوزانیم؛ ولی ختنه نمی کنیم!
رفتن شیخ رفسنجان را به فال نیک بگیریم!

او و طیفش رفتند؛ بقیه-شان هم می روند؛ شک نکنیم!
چهارشنبه سوری شاد و شاداب بر همه-ی ایرانیان تلاشگر در راه رهایی از چنگال هر نوع پلشتی و وابستگی شاد و شادمان باد!

نادره افشاری[+]
11 ماه مارس 2011
20 اسفند ماه 1389

Labels: ,