Wednesday, January 26, 2011


ایران-ستیز، "پروفسور" ريچارد فالك
زيباترين لحظه تاريخ اسلام، ایران 1979


سـرباز کوچک[+]



ريچارد فالك: "بسيارند كسانی كه از اين انقلاب به عنوان زيباترين لحظه تاريخ اسلام نام می برند، زيرا اين انقلابی است كه توانسته است سرمشق تازه-ای را از يك انقلاب صلح جويانه و بی خون-ريزی ارائه كند، و در آينده نيز مسلما خواهد توانست نمونه-ای از يك حكومت كاملا انسانی، كه خود ما هم بدان احتياج مبرم داريم، به كشور-های جهان سوم عرضه دارد."
ريچارد فالك (Richard Falk) / نيويورك تايمز؛ ١٦ فوريه ١٩٧٩
(برگردان از شجاع الدین شفا؛ تولدی ديگر)

از نامه-ی ۱۳۲ "شخصیت علمی و دانشگاهی" كه گرچه مردم ایران را سزاوار چیزی بيشتر از قانون ‌اساسی جمهوری اسلامی نمی دانند، با وقاحت تمام خواستار "آزادی فوری و بی قید و شرط" همكارشان "مِستِر ابراهیم یزدی"، دبیرکل "نهضت آزادی" شده-اند:


"ابراهیم یزدی، مرد باشرفی است که بیش از ۶۰ سال از عمر خود را وقف اصلاحات دموکراتیک در ایران و اشاعه احترام به حقوق بشر در سراسر جهان اسلام کرده.... قبل از انقلاب، به مدت ٢ دهه، ابراهیم یزدی زندگی خود را در تبعید نستوهانه وقف افشاگری در مورد حکومت ستمگر پادشاهی پهلوی می كرد... پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ ایشان به عنوان وزیر امور خارجه ایران با عزت و وفاداری فراوان در کابینه نخست وزیری "مهدی بازرگان"، خدمت کردند. در زمان خدمت، این دو رهبر استثنايی سیاسی، مخالفت اصولی خود را با اعدام-های خودسرانه و شتاب-زده مخالفان رژیم ایران را مطرح کردند..."

رژیم شاه نمونه بارزی از پیامدهای سیاسی ِ انحطاط روند حاکم بر ایران است. علیرغم تمام مشکلات، مردم ایران با شجاعت تحسین برانگیز و فداکاری-های بسیار در نهایت موفق شدند که رژیم قدرتمند و سرکوبگر شاه را سرنگون كنند. هدف اصلی انقلاب ایران تحقق بخشیدن به بينش الهام بخش خود درباره-ی استقلال، آزادی، و حکومت مبتنی بر قانون اساسی و حاکمیت مردمی بوده است. مجددا ما از شما درخواست آزادی تمامی زندانیان سیاسی عقیدتی در زندان-ها و آغاز فصلی نوین در ارتباطات مردمی، برای به تحقق بخشیدن و به حقیقت رساندن آن بينش را خواستاریم. مردم ایران سزاوار چیزی کمتر از این نمی باشند."

ولی نكته-ای جالب در باره-ی اين پروپاگاند كه برخی ممكن است متوجه آن نشوند اين است كه توسط همان ريچارد فالك (Richard Falk) نوشته شده است. بله، برخلاف هزاران هزار ايراني كه جوانمرگ كرده-اند، ‌اعضای شورای روابط خارجی خود عمر درازی دارند. پيشتر به "پروفسور" ريچارد فالك در يادداشتی در رابطه با نشست شماری از ايران-فروشان دمكراتيك با "هیأت کمیته‌ی حقوق بشر" ‌اربابشان اشاره كرده-ام. "ريچارد فالك"، همان جانوری است كه در نشرياتی مانند "نيويورك تايمز" در دروغ-نويسی درباره "جنايات شاه" تا جايی "پيشرفت" كرد كه پس از انتقام شكوهمند محاكمه-ی پادشاه ايران به سبك محاكمه-ی نازی-ها در دادگاه نورنبرگ را هم خواستار شد.

البته تخصص فالك فقط در ايران نيست، بلكه مانند نيويورك تايمز به تمام "كشورها‌ی اسلامی" علاقه-ی دمكراتيك و حقوق بشری دارند. اين علاقه در مقاله-ای كه همزمان با نامه-ی كذا در "Foreign Policy Journal" با تيتر "استقبال از انقلاب تونس: امید-ها و هراس-ها" منتشر شده آشكار است. ايشان پس از تبليغ برای گروه-هايی چون حماس و آدم-كُشان جبهه نجات-بخش اسلامی (FIS) در الجزایر بعنوان گروه-های مستقل و ضد
استعمار، دروغ-های تهوع آور در باره-ی حكومت بن علی، انتقاد-های رد پا گم كن لازم از آمريكا، تمجید از "رابرت فيسك" و ا‌شاره به "نگرانی" آمريكا و اسرائيل از به قدرت رسيدن نوكران اسلامی ِ ضد امپرياليستی-‌شان، نوشته است:

"نیروهای سیاسی اسلامی در حال حاضر از محبوبیت بسيار زیادی در تونس برخوردارند، و صدای اصلی مهم ترین حزب سیاسی با هویت اسلامی، "Ali Larayedh" ---در زندان و زير شکنجه به مدت ١٤ سال؛ و مورد آزار و اذیت توسط پلیس مخفی بن علی در شش سال گذشته---، است كه خط میانه‌رو-ای را در باره-ی رابطه-ی اسلام با آینده-ی تونس ارائه می دهد، که شبیه توسعه در سال-های اخیر در ترکیه ا‌ست و نه تحولات مذهبی خمش ناپذير و ظالمانه-ای که انقلاب (شكوهمند) ایران را لكه دار كرده."[+]

Labels:

Saturday, January 22, 2011


یک نظر و پاسخی بر آن


سیمرغی - هوشنگ معین زاده



بشر زندگی خود را با بی خدایی آغاز کرده است. هزاران سال از دوران حیات بشر با بی خدایی سپری شده و هیچ مشکلی هم از این بابت نداشته است. دوران بسیاری هم با توهم خدایان گذرانده که هیچ یک از مشکلات زندگیش با ساختن خدایان جورواجور سر و سامان نگرفته است. برعکس بزرگترین مصیبت ها را هم از جانب سازندگان و متولیان این خدایان متحمل شده است.

مشکلات اعتقادی بشر را نمی توان با تغییر نام و تعبیر و تفسیر ویژگی-های خدای ادیان و مذاهب حل و فصل کرد. راه چاره-ی عبور از این مخمصه-ی کهنه-ی تاریخی، این است که بکوشیم تا از دست همه-ی خدایان، بویژه از شر عمله اکره-ی آنها نجات پیدا کنیم.
هم اکنون بخش بزرگی از جامعه-ی انسانی، به مرحله-ای از دانش و آگاهی رسیده که خود را بی نیاز از خدا می داند. بخشی که به خوبی نشان داده که در تمام زمینه-های مربوط به عالم هستی و زندگی نوع خود به مراتب از خدا-ی ساخته و پرداخته-ی پیامبران داناتر و تواناتر است و نیازی به هیچ یک از خدایان ندارد.
اما بخش بزرگی از همین جامعه نیز همچنان در عهد و ایام پیامبران به سر می برند و چشم و دل-شان به سوی آسمان دوخته شده تا «دستی از غیب برون آید کاری (برایشان) بکند. این جماعت نه تنها به خدا نیاز دارند، بلکه به دلیل «غایب از نظر» بودن خدا، به نمایندگان او نیز محتاجند. حاجات این بخش از جامعه انسانی نیز به همین گونه برآورده می شود که در درازای سه دهه گذشته در مملکت فلک زده-ی [اسلام-زده] ما برآورده می شود که شاهد آن هستیم. ادامـــه[+]

*****

ايرانيان واژه-ی "خدا" را هم به "الله" پيشکش کرده-اند تا شايد از جزيه پرداختن معاف بشوند. از شوربختی آنها نمی‌دانستند،
پیش‌کش کردن فرهنگ، بیگانه شدن با خویشتن و در بند بردگی گرفتار شدن است. [مـردو آنـاهيــد]- [+]

Labels: ,

Saturday, January 15, 2011


26 دی روزی تلخ در تاریخ معاصر ایران


کوروش از تهران
کیهان لندن[+]



شاه رفت و کشور ایران پس از رفتن شاه هرگز روی آرامش و آسایش ندید. خود شاه به درستی پیش بینی می کرد جمهوری اسلامی چگونه رژیمی خواهد بود و با نکته سنجی تاریخی-اش به مردم یادآور شد که کسانی روی کار آمده-اند که به نام خدا آدم می کُشند و جنایت می کنند.

بیست و ششم دی-ماه1357 - [16 ژانویه 1979]، روز غم انگیزی است برای ایران. روزی که آخرین پادشاه ایران به شکلی تلخ میهنش را ترک کرد. میهنی که سی و هفت سال با وجود همه فراز و نشیب-ها برای آن زحمت کشیده بود. میهنی که برای سربلندی-اش زجر فراوان دید و برای ساخته شدنش با شیطنت استعمارگران و خصومت بی پایان مرتجعین سرخ و سیاه رو به رو بود.

با کمونیست-های سه آتشه-ای همچون "گلسرخی" که از شدت دشمنی با شاه از مولا علی و مولا حسین دم می زد، با هوچیگری مذهبی-هایی که به سرکردگی خمینی هر روز در فکر از بین بردن مدرنیسم و سکولاریسم عصر پهلوی بودند، با چریک-های کافه نشینی که در کافه-ها صلوات سیاسی می فرستادند، با "بی بی سی لندن" که از بزرگی نام ایران و درخشش تمدن آن به هراس افتاده بود، با زنان مدرن شده-ای که دنبال خمینی افتاده بودند و حقوق خودشان را نادیده می گرفتند، با دانشجویانی که چشم بسته جزوه-های ایدئولوژیک شریعتی را نشخوار می کردند، با ملی گرایانی که از فرط دشمنی با شاه با فردی ضد ملی مانند خمینی متحد شدند، با شاعرانی که به جای ستایش مدرنیته از آن انتقاد می کردند و شب شعر گوته-شان به ناقوس مرگ دستاورد-های فرهنگی ایران تبدیل شد، با روزنامه نگارانی که با ریش سه تیغه و
کراوات برای خمینی تیتر-های آنچنانی می زدند و بی صبرانه منتظر ورود امام پاریس نشین-شان بودند، با کارگرانی که سهیم شدن در سود کارخانه را رها کرده و به وعده آب و برق مجانی خمینی دلخوش کرده بودند و با کارتری که ناگهان یادش افتاده بود در ایران حقوق بشر رعایت نمی شود.

دشمنانش هرگز نسبت به او جانب انصاف را رعایت نکردند و هیچگاه کارنامه سیاسی و اقتصادی-اش را به شکل منصفانه مورد ارزیابی قرار ندادند.

برخلاف بسیاری از پادشاهان ایران و جهان، محمدرضا شاه هرگز نسبت به هموطنانش دشمنی نورزید و حتا در هنگامه انقلاب و خروش و بی نظمی با مردم محترمانه سخن گفت و با متانت صدای اعتراض-شان را شنید. تهمت-های بسیار بر او زده شد. از شایعه قتل صمد بهرنگی تا بهتان نا جوانمردانه به او در مورد مرگ شریعتی، تا جوسازی و دروغ پراکنی درباره حادثه سینما رکس آبادان.


شاه رفت و کشور ایران پس از رفتن شاه هرگز روی آرامش و آسایش ندید. خود شاه به درستی پیش بینی می کرد جمهوری اسلامی چگونه رژیمی خواهد بود و با نکته سنجی تاریخی-اش به مردم یادآور شد که کسانی روی کار آمده-اند که به نام خدا آدم می کشند و جنایت می کنند.

محمدرضا شاه در طول حکومتش به سربلندی نام ایران و رفاه مردمانش می اندیشید. آری او هم مانند هر سیاستمداری دارای اشتباه بود ولی هرگز به وطنش و به منافع ملی کشورش خائن نبود. در بسیاری از زمینه-ها کشور ایران را وارد عصر مدرنیسم کرد و هرگز شایسته نبود او به آن وضع تلخ ایران را ترک کند. او همواره به تاریخ و هویت باستانی ایران تاکید می کرد و آن را مایه مباهات می دانست.

شاید برای شاه هیچ هدیه-ای بالاتر از این نباشد که پس از سی و دو سال کثیری از مردم ایران و به خصوص کسانی که دوران حکومت او را تجربه کرده-اند و حتا در براندازی حکومتش نقش داشته-اند از محمدرضا شاه به نیکی یاد می کنند و همواره یاد دوران او را بزرگ می دارند و به روانش درود می فرستند.

من کمتر کسی از نسل گذشته را دیده-ام که وقتی نام محمدرضا شاه می آید از زندگی توام با آرامش و رفاه اقتصادی و آبرو داشتن ایران و ایرانی در زمان حکومت او سخن نگفته باشد و از صفت «خدا بیامرز» برای او استفاده نکرده باشد.


آری 26 دی 57 شاید یکی از تلخ-ترین روزهای تاریخ ایران باشد ولی روزگار ملت ایران در چنگال حکومت جهل و جنون جمهوری اسلامی سرنوشتی بسی تلخ-تر است که تنها با پیمانی دوباره بین تمام آزادی خواهان می توان از این دوران سیاه عبور کرد.

هرچند محمدرضا شاه در روزی سرد و با دلی پُر غصه ایران را ترک کرد اما هرچه زمان می گذرد خدمات او به کشور ایران و وطن دوستی-اش بیش از پیش آشکار می گردد و مشخص می شود بسیاری از کارهای او که در زمان خودش با بی انصافی مورد بی اعتنایی نخبگان سیاسی قرار گرفت چه قدر به سود منافع ملی ایران بوده است.

Labels:

Friday, January 14, 2011


مرگی که زندگی است
به بهانه-ی درگذشت شاهپورعلیرضا


نادره افشاری




«در زندگی زخم-هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد-های باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمد-های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن...»

اسلام، دین نفرت است؛ دین وحشت و مرگ؛ دین خفت و بی آبرویی؛ خشم و دشنام؛ دین دیگرکُشی و دیگرستیزی؛ حال آن دیگری هرکه می خواهد باشد؛ جنسی دیگر، نژادی دیگر، اندیشه-ای دیگر، باوری دیگر و هر چیزی دیگر. در باور تئوریسین-ها و متولیان این دین، هرآنکس را که مانند اینان نیست و مانندشان نمی شود و نمی خواهد بشود و نمی تواند بشود، باید کُشت؛ باید به صلابه کشید.

این دین، دین نوحه و زاری است؛ دین خاک بر سر کردن؛ دین گل به سر و روی مالیدن؛ دین زنجیر و قمه زدن؛ دین عشق ستیزی و انسان ستیزی؛ دین کشور-های بدبختی است که در هیچکدامشان تمدن و تجدد و حقوق برابر انسان-ها پای نگرفته است؛ می دانستید؟

این دین، دین زندان سازی است برای زنان؛ دین یهودستیزی، دین بهایی کُشی، زردتشتی سوزانی، و دگراندیش و دگرباش ستیزی.

این دین، برآمده است از حسرت-های ناتمام ِ ساکنین سرزمین-های آفت زده و خشک اعراب بدوی؛ مکه و مدینه و فلسطین؛ دینی که این روز-ها در هیئت «فاشیسم قرن بیست و یکم، با سلاح حجاب اجباری، پرچم اسلامگرایی» به میدان آمده است، تا همه-ی دستاورد-های تمدن، حقوق برابر انسان-ها و مدرنیته را به نابودی بکشاند.

1400 سال است که ما گرفتار این توحشیم؛ گرفتار این واپسگرایی، این واپس پرستی، این عقب-ماندگی و این واپس نگری به عنوان اتوپیا و «ناکجاآباد ملازادگان ِ» ضد مدنیت و ضد مدرنیته که همیشه خاک به چشممان پاشیده-اند.

من اما باور دارم که دیگر دوران این ملازادگان، ملااندیشان، ملاباوران و ملاپرستان به سرآمده است. درگذشت دلخراش شاهپور علیرضا پهلوی که من آن را اعتراضی به اشغال سرزمینم می بینم و وصیتنامه-ی ایشان که آن نیز خود اعتراضی شگرف است بر علیه این آئین دگرستیز؛ درگذشتی که بیش از همه-ی غمی که در من [هم] پیچید، نشان داد که ما ایرانیان چگونه از نفرت و ننگ و مرگ و عزا و نابودی و دار و درفش به فغان آمده-ایم و چگونه بر آن «خودسوزی دلسوز ملی» و آن «افتضاح تاریخی سال 57» خط بطلان می کشیم؛ چه شادی آفرین و چه امید دهنده.

من این تلنگر را بر وجدان زخمی ملت ایران به فال نیک می گیرم، شاید که این «درگذشت» زمینه-ای باشد تا به خود آئیم و ببینیم که «آن خودسوزی دلسوز ملی» حتی دامن «شاهزادگان» نازپرورده-ی ما را نیز گرفته است و اینان نیز، هرچند که در پی غم نان نیستند، اما همیشه و همیشه در وحشت از آن «وحشت بزرگ حاکم بر میهنمان» آرام و قرار ندارند.

اینان، چه در جلو صحنه باشند، و چه در پشت صحنه، باز هم زهر نیش کشنده-ی انقلاب فجیع اسلامی، جان و تنشان را می آزارد.

به نوشته-ی شاهزاده-ی ناکام ادبیات ایران، صادق هدایت:

«در زندگی زخم-هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد-های باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمد-های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن...»

من اما تصور می کنم که پس از آوار بختک افتضاح تاریخی سال 57 بر ایران، و آن تجربه-ی خونین، دیگر «می توان» از «زخم-هایی که روح را آهسته آهسته می خورد و می تراشد» تا تمامت کند، سخن گفت.

می توان گفت و نوشت که تنها ناآگاهی و جهل «روشنفکران» و «پیشتازان» جامعه-ی دفرمه-ی ماست که این زخم را عمیق-تر می کند. اگر یاری-ها و همکاری-ها و همپایی-های این «افراد» نمی بود، سال-ها بود که این «زخم-ها» خوب شده بودند؛ مگرنه؟!


من مرگ خودخواسته و تراژیک این «شاهزاده» را اعتراضی اساسی بر این «وحشتبزرگ» می دانم، و نوید ایران دوستی، شادخواری و شادابی. خاکستری که باید بر سینه-ی آب-های همیشه شاداب خزر ریخته شود، باید ما را [همه-ی ما را] به یاد دورانی بیاندازد که در آن، هیچ جدایی و جداسازی-ای بینمان نبود.

همه مان در برابر قانون برابر بودیم؛ کسی ما را به بهانه-ی «زن» بودن و «باور» دیگری داشتن، به پشت دیوار-های سنگین عقل ستیزی نمی چپاند؛ همین!

نادره افشاری[+]
19 دیماه 1389
نهم ژانویه 2011 میلادی

Labels: , ,

Thursday, January 13, 2011


بنا-های تاریخی نابود می شوند



بابک مغازه-ای[+]


بناهای تاریخی میراثی تکرار نشدنی و سند هویت ملی فرزندان این آب و خاک در حال و آینده است که با کمال تاسف بنا بر خواست بخش خصوصی و تجاری و خروج تعجب برانگیز آنها از لیست فهرست آثار ثبت شده ملی یک به یک در حال خروج ازاین فهرست و تخریب هستند!؟


آیا براستی هیچ کاری نمی توان برای یادگار-های مشاهیر ایران و برگ-های زرین تاریخ این سرزمین که به دست نابودی سپرده می شوند انجام داد؟؟؟

شاید بتوان در شرایط موجود با یاری گرفتن از نهاد-های مدنی و همراهی خیرینی که خواستار حفظ و بقای آخرین یادگار-های پدران و مادران خود هستند در قالب یک بنیاد مردمی گامی برای خریداری و حفظ آنها برداشت تا روزی نرسد که دیگر دیر شده باشد.
برخی نظرات و پیشنهادات بابک مغازه-ای، دبیر کل و سخنگوی انجمن ایران شناسی کُهن دژ[+]

فروش آثار تاريخی بلامانع اعلام شد
خروج 35 اثر از ثبت فهرست آثار ملی

در این خصوص می توانید در روزنامه تهران امروز
[+]
و خبرگزاری برنا[+]بخوانید و در صورت تمایل منتشر سازید.
در ضمن به زودی پیشنهادات گسترده-تری نیز در خصوص راه-کاری به منظور حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست ایران از طرف این انجمن ارائه خواهد شد که به اطلاع شما عزیزان خواهد رسید.
بابک مغازه-ای
دبیر کل و سخنگوی انجمن ایران شناسی کهن دژ

Labels:

Saturday, January 08, 2011


پاسخ یک جوان ایرانی،
به عقده گشایی-های بهرام مشیری


سروش سکوت



به شما می گویم، نه شما و نه هیچ کس دیگر، نمی توانید دنیای علیرضا و علیرضا-ها را درک کنید؛ شاید جوانی چون من، کمی بتوانم آن را دریابم...

پاسخ یک جوان ایرانی، به گمانه-زنی-های کاراگاه مابانه-ی "بهرام مشیری"، درباره-ی درگذشت «شاهپور علیرضا پهلـوی»

آقای مشیری! چشم-ها را (از تعصب) باید شست و جور دیگر باید دید!

آقای بهرام مشیری گرامی! با درود
دیروز که برنامه-ی شما[+] را می دیدم، شگفت زده شدم که شما چگونه ناگهان از شاهنامه خوانی و داستان بمباران هیروشیما، به خبر درگذشت، شاه پور علیرضا پهلوی، پریدید؟!

اما به یاد می آورم که شما، ماهیگیر قهاری هستید و از موقعیت-ها، خوب به سود خود بهره می برید!

آقای مشیری! من در اینجا، قصد حمله کردن به کسی را ندارم؛ زیرا به عنوان یک جوان که همه-ی عمرش را در ایران تحت حاکمیت سی و چند ساله-ی مولایان گذرانده و از این زندگانی بیست و چند ساله، چیزی جز، داغ و سوگ عزیزان و از دست دادن بهترین روز-های جوانی، ندیدم. و وقتی امیدوارانه، رو به سوی امثال شما کردم، تا با روشنگری و آگاه-سازی مردم، تجربه-ی شومِ شورشِ 57 را تکرار نکنند و مبتلا به "دور باطل تاریخ" نشوند!

اما افسوس که در امثال شما، چیزی جز تعصب، یک سونگری، دامن زدن و آتش افزودن به درگیری-های فسیل-مآبانه ندیدم!!! و بی گمان نباید از جوانانی همچون بنده، انتظار داشته باشید که با این همه پرده و حجاب در برابر دیدگانتان، از کسانی چونان شما، الگو برداری کنیم.

در اینجا پاسخ کوتاه خود را به گمانه-زنی-های کاراگاهانه و یک سو نگرانه-ی شما، درباره-ی درگذشت (در درجه-ی اول) یک جوان ایرانی (و پس از آن) پسر شاه فقید ایران، شادروان «شاه پور علیرضا»، می آورم؛ باشد که دیگر شاهد این اظهارات خودخواهانه و داغ-تازه-کن شما نباشیم و از شما و هوادارانتان خواهش می کنم به بنده انگ و رنگ وابستگی به حزب و گروه خاصی را نزنید (از همان انگ-هایی که در برنامه-هایتان به خیلی ها می زنید!)؛ چراکه


با تمام گوشت و پوستم از این همه درگیری خسته شده-ام و خودم را هم-نسل با جوانی می بینم که صرف نظر از پایگاه اجتماعی و جایگاه سیاسی، هم-نسل و هم-درد من بود و یکی از عوامل مرگ علیرضا و علیرضا-ها را همین درگیری-های مانند شما می دانم

(من نام این درگیری-ها را بگو-مگو-های عشیره-ای می گذارم، درست شبیه همان درگیری-های اعراب و تازیان که سر یک چیز کوچک هم جنگ خونین به پا می کردند! بگو-مگوهایی که همه-ی وابستگانش، از چپ تا متمایل به چپ! خود-خواهانه، بیگانه-پرستانه و بدون در نظر گرفتن منافع ملی، بــانی آن هستند!):

1- آقای مشیری! در قاموس واژگانی و فرهنگ لغات شما، چیزی به نام "حریم خصوصی" چه جایگاهی دارد؟ وقتی یک خانواده-ی داغدار از مرگ جوان-شان (باز هم تکرار می کنم برای صدهزار بار دیگر، کاری به جایگاه خانوادگی و فرزند شاه بودن او ندارم) از همه-ی رسانه-ها و نویسندگان و مجریان می خواهند که برای گذار از داغی به این سنگینی، وارد "حریم خصوصی"شان نشوند، آیا به نظر شما و براساس همان فرهنگ لغاتتان، این به معنای کتمان واقعیت است؟!

2- آیا شما، کاراگاه جناحی این پرونده هستید؟ آیا در محل درگذشت شاهپور حضور داشتید که اینقدر مطمئا سخن از قتل و این جور چیز-ها می زنید؟ و دیگر اینکه به نظر شما، بیشتر از اینکه نوع مرگ یک جوان مهم باشد، این مهم نیست که جوانانی همچون علیرضا قربانیان رژیم دژخیمی هستند که با اشغال ایران و بستن مرز-های آن، باعث افسردگی آن-ها در غربت می شود؟
نخیر آقای مشیری! مشکل شما آن است که هنوز درگیر تعصبات سیاسی در چمدان تاریخ مانده، هستید و قشر یک جانبه-نگری و قضاوت شخصی شما، مانع دیدن این حقیقت اصلی می شود.

البته من به عقیده-ی شما، کمال احترام را دارم؛ ولی می خواهم بدانم، آخر، جرم علیرضا و علیرضا-ها چیست که باید مرگ و زندگیشان در ترازوی عقاید سیاسی امثال شما، سنجیده شود؟!

3- شما در برنامه-ی پلیسی-تان گفتید که علیرضا پهلوی، قربانی جاه-طلبی-های شه-زاده رضا پهلوی بوده است!
آقای مشیری! این دیگر چه حرفی است؟

نخست- شاهپور علی-رضا پهلــوی راهش را درست رفته بود و راه او اتفاقا از هر مبارزه-ی سیاسی عمیق-تر و موثرتر بود. او راه خود را درست رفت و نیازی به اما و اگر و معما-سازی شما ندارد.

دوم- شما از این سخنان، چه منظوری دارید؟ کدام جاه-طلبی؟ آیا تا به حال شما شنیده-اید که شاهزاده، ادعای جانشینی و رهبری کرده باشد؟ خدایا! شما را به هر که می پرستید و نمی پرستید، از این حرف ها نزنید!
روش فعالیت شاهزاده و شهبانو، همان است که پیش از این بوده و بار-ها گفته است و این ربطی به شاهپور علیرضا ندارد.

4- آقای بهرام مشیری! شما فرموده-اید که: "این چیزی که می گویند شاهدخت لیلا از غم پدرش به زندگیش پایان داده و علیرضا هم از غم درگذشت خواهرش، از آن حرف-هاست و نمی تواند واقعیت داشته باشد!" پرسشم از شما این است که؛

آیا شما تا به حال با چنین زندگی-ای روبرو بوده-اید؟ آیا شما داغ مرگ خواهر یا برادر را کشیده-اید؟ آیا غم-های شهبانو فرح را چشیده-اید؟ آیا پدرتان در غربتی غم-انگیز، درگذشته است؟ که اینگونه با اطمینان سخن می گویید؟!

خلاصه، به شما می گویم، نه شما و نه هیچ کس دیگر، نمی توانید دنیای علیرضا و علیرضا-ها را درک کنید؛ شاید جوانی چون من، کمی بتوانم آن را دریابم...
باز هم می گویم، به شما به عنوان یک ایرانی در تبعید که کار روشنگری فرهنگی می کنید، کمال احترام را دارم و نیز با چند نقطه نظر شما در برنامه-یتان موافقم:

تا زمانی که شاه پور علی رضا و انسان-های سودمند و سرشناس دیگری زنده-اند، کسی از آنها یادی نمی کند و با یک ایرانشناس برجسته-ی فارغ التحصیل از هاروارد حتا یک گفتگو هم نمی کنند، اما زمانی که می میرد، برایش مرثیه سر می دهند! (البته چنین انتقادی متوجه-ی خودتان به عنوان یک برنامه-ساز تلویزیونی با زمینه-ی تاریخ هم هست که چرا در این مدت یک بار از ایشان به عنوان یک تاریخ-شناس در برنامه-نتان سخن نگفتید. نمی دانم، شاید باز هم پای تعصبات سیاسی شما در میان است!).

این همان فرهنگ مرده-پرستی است که یادگار تازش بیگانگان است.

با مهر
سروش سکوت
شنبه 18 دی 1389 - 8 ژانویه 2011
*****
For the ultimate human control you need mind control.

Labels: ,

Friday, January 07, 2011


زنان، اسلام و سنگسار/به بهانه ی 17دیماه



نادره افشاری


«حُكم، حُكم "الله" است و "الله" دانا و حكیم است»
«این اندرزی است از "الله" به شما و "الله" دانا و بردبار است.»

سوره‌-ی نساء یكی از معدود سوره‌-های قرآن است كه در متنِ آن از «حقوق» زنان سخن رفته است. عبدالحمید آیتی یكی از مترجمین قرآن به زبان فارسی كه ترجمه-‌ی قرآن چاپ 1379 او را در دست دارم [1] در زیرنویس اول ترجمه -ی كتاب [2] نوشته است:
«در این سوره از حقوق زنان سخن رفته است؛ به همین سبب النساء [= زنان] نام گرفته است. 176 آیه دارد و در مدینه نازل شده است.» این سوره چهارمین سوره‌-ی قرآن هم هست. سوره با «ترس» از "الله" آغاز می‌شود؛ ترسی كه یكی از پایه‌-های اساسی استمرار حكومت این دین در ذهن توده-های مردم است. در ادامه-‌ی این ایجاد وحشت، نویسنده یا انشا كننده-‌ی كتاب تاكید دارد كه "الله" «شما را از یك تن بیافرید، و از آن یك تن، همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد.» در این‌جا باز هم انشا كننده‌-ی كتاب [یا "الله"] از ترس و ترساندن سخن می‌گوید و این كه خود [الله] همواره و همیشه «مراقب شماست.»
در زیرنویس همین جا در رابطه با آن بخش از آیه -ی شماره-‌ی یك كه اشاره‌ به آفریده شدن «همه‌-ی انسان-‌ها از یك تن واحد» دارد، یادآوری می‌كند كه "الله" «حوا را از پهلوی آدم یا آنچه از گل او افزون آمد، آفریده است.» [3]
ترجمه‌-ی آیه‌-ی شماره -ی 3 هم، چنین آغاز می‌شود:


«اگر شما را بیم آن است كه در كار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هر چه شما را پسند افتد، دو دو، سه سه، و چهار چهار به نكاح درآورید…»

البته مشخص نیست چرا كسانی كه نمی‌توانند در كار یتیمان عدالت ورزند، این اجازه را دارند كه «از زنان هر چه را پسند-شان افتد، دو دو، سه سه، و چهار چهار به نكاح درآورند؟!» و لابد در مورد ایشان هم عدالت به كار نبرند!
تاكید بر دو دو، سه سه و چهار چهار هم مشخص نیست. به همین دلیل بهتر است كه داستان دو دو، سه سه و چهار چهار را به حساب شیوه -ی ترجمه‌-ی ادبی مترجم بگذاریم و در باره-اش سخنی نگوییم. اما آنچه در این جمله-ی دو بخشی توجه را جلب می‌كند، ارتباط نداشتن دو بخش به هم پیوسته-ی جمله است. به بیانی دیگر با كمی دقت می‌توان به این نتیجه-ی رضایت‌-بخش رسید كه چند همسری [4] جایزه‌-ای است كه خداوند این جماعت، برای مردانی در نظر گرفته است كه نمی‌توانند در كار یتیمان عدالت بورزند؛ می‌ترسند، و مشخصا بر ضعف و ناتوانی-شان برای عدالت به خرج دادن آگاهی دارند. سوای نامفهوم بودن و بی‌ارتباط بودن این دو بخش از آیه [5] - براساس تبیین و تاكید مترجم - می‌توان به این جمع‌ بندی رسید كه اولین بخش از حقوق زنان از زبان "الله" این است كه افتخار دارند دسته جمعی به «حصن» یك مرد آیند؛ حتی مردانی كه در كار یتیمان عدالتی به خرج نمی‌دهند. این اولین «حقِ» زنان در سوره‌-ی نساء [زنان] است!
مترجم در زیرنویس بعدی در همان صفحه، لابد برای این كه زهر عوضی فهمیدن‌-ها را بگیرد، شاید هم برای شیرفهم‌-تر كردن دستورات خداوند در رابطه با حقوق «حقه-ی زنان» تاكید می‌فرماید كه:
«در باره-ی این آیه در تفسیر-ها بسیار سخن گفته‌-اند. یك وجه آن این است كه هم‌چنان كه باید در كار یتیمان راه عدالت پیش گیرید، در كار زنان نیز راه عدالت پیش گیرید. و به شیوه‌-ی جاهلیت بی حساب زن مگیرید. یا هرچه مالك آن شوید… زنان اسیر یا كنیزان.»
با این تاكید معلوم می‌شود كه مفسرین بسیاری در این باره سخن-ها گفته‌ و در توجیه و تاویل این بخش از آیه‌-ی سوم سوره-ی نساء كاغذ-ها سیاه كرده-‌اند. به بیانی دیگر این «علماء» كوشیده-اند تا این حكم "الله" را این گونه تاویل فرمایند كه در جاهلیت، اعراب بی‌حساب زن می‌گرفته-اند و جواز داشتن چند همسرِ هم زمان، در نهایت تعدیلی در حقوق مردان و ارتقای كیفی حقوقی زنان شمرده می‌شود.
در تفاسیر قرآنی هم در باره‌-ی «هرچه مالك آن شوید» بسیار سخن گفته‌-اند و چون این بحث، یكی از بحث-‌های شیرین و دلپذیر برای علما و مفسرین اسلامی است، حتما بخش بزرگی از تفاسیر مذهبی را به خود اختصاص داده است. در این بررسی، كار من نه وجه تفسیری این آیه و در نهایت وضع زنان در این كتاب كه بحث حقوقی این داستان است. به همان مفهومی كه مترجم [عبدالحمید آیتی] در تفسیر اطلاق نام «النساء» به این سوره یادآوری كرده است: «حقوق زنان»
من در كتاب «خشونت، زنان و اسلام» در یك تصویر فوری از عدم وجود تعدد زوجات به این كیفیت در همان جوامع اعرابِ پیش از اسلام یاد كرده‌-ام و نشان داده‌-ام كه این تفسیر، نوعی دروغ تاریخی است و اعراب در عمومیت خود این امكان را نداشته‌-اند كه چندین زن داشته باشند. حتی متمكنین مكه از قبیل ابوسفیان و عثمان و دیگران هم پیش از اسلام حرمسرا نداشته ‌اند؛ یا ما چنین اخباری را از زبان تاریخ نخوانده‌ و نشنیده-ایم؛ بنابراین حكم دو، سه و چهار اجازه‌ نامه-‌ی تازه‌ و رسمی‌ بوده است كه بعد-ها «علمای اعلام» از آن استفاده-‌ها كرده، و با اتكا به آن زنجیر-های مضاعفی را بر دست و پای زنان و دختران مسلمان و غیرمسلمان [یا آنچه كه مالك شده‌-اند] بسته-‌اند. اگر هم فرض كنیم كه این حكم در رابطه با پادشاهان ما پیش از حمله-ی «اسلام» به ایران بوده است كه چند صد همسر داشته-‌اند، چون چنین پدیده-‌ای [چند همسری بی‌ رویه] حكم كلی نمی‌توانسته است باشد؛ پس پرداختن به آن در یك كتاب «آسمانی» عمومی زیر عنوان «حقوق عموم زنان» موضوعیت ندارد؛ چرا كه چه در ایران و چه عربستان و دیگر پهنه-های بعد-ها به تصرف درآمده‌-ی اعراب، چند همسری دقیقا رابطه‌-ای مشخص با حاكمیت و قدرت داشته است، و بنابراین از حیطه‌-ی امكان عمومی توده-‌ها خارج بوده است.
در آیه-‌ی شماره‌-ی 7 آمده است: «از هرچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث می‌گذارند، مردان را نصیبی است. و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث می‌گذارند، چه اندك و چه بسیار، زنان را «نیز» نصیبی است؛ «نصیبی معین».
شیوه-‌ی بیان نصیب معین زنان از میراث پدر و مادر و خویشاوندان از دست رفته، گواهی بسیار ساده‌-ای است بر این‌ كه این «نصیب معین» كه الزاما در بخش-‌های دیگر كتاب هم انشا شده، با نصیب غیرمعین مردان، تفاوتی كیفی دارد. و زنان باید بر سقف و میزان معین حق-شان در این رابطه كاملا آگاه و راضی باشند؛ چرا كه این نوع تقسیم‌ بندی اساسا بر اساس فرمان خلل-ناپذیر "الله" انشا شده است و تفسیر و تجدید نظر-های عرفی را اساسا در آن راهی نیست!
در آیه‌-ی 11 "الله" «در باره-‌ی فرزندانتان به شما سفارش می‌كند كه سهم پسر برابر دو سهم دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو/سوم میراث از آن‌-هاست. و اگر یك دختر بود، نصف بَرَد. و اگر مرده را فرزندی باشد، هر یك از پدر و مادر یك/ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد، و میراث‌ بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یك/سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد، سهم مادر پس از انجام وصیتی كه كرده و پرداخت وام او یك/ششم باشد. و شما نمی‌دانید كه از پدران و پسرانتان كدام‌ یك شما را سودمند-تر است. این‌-ها حكم "الله" است كه "الله" دانا و حكیم است.»
از خود آیه هم به روشنی می‌توان دریافت كه میزان تقسیم ثروت بین وارثان تنها بر اساس جنسیت ایشان تعیین شده است؛ چه این دیگران [زنان] مادر، خواهر، همسر، دختران یا دیگر خویشاوندان فرد مرده باشند. برای تاكید بر خلل-ناپذیر بودن این حكم هم در انتهای آیه بر این كه این


«حُكم، حُكم "الله" است و "الله" دانا و حكیم است»

هم تاكید شده است. این جا دیگر زیرنویسی در كار نیست تا بر نصف ‌الارث بودن زنان تاكید شده باشد؛ چرا كه حتما تا سال 1379 خورشیدی كه این ترجمه به چاپ-خانه برده شده، این حكم كلی جا افتاده و به قوانین حقوقی كشور-های اسلامی هم راه یافته است!
علی شریعتی، تئوریسینی كه در توجیه و تاویل این قبیل تبعیض-های اسلامی، به حق شایسته-‌ی داشتن عنوان استادی بر دیگر تئوریسین-های بیچاره-ای از سنخ شیخ مرتضی مطهری و هم-طیفان اوست، در این دو مورد ویژه [ارث و تعدد زوجات] تفسیر و تاویل‌-های جالبی دارد؛ یكی این كه می‌فرماید: «در میان اعراب، همین حقوق نصفه/نیمه هم اساسا وجود نداشت و محمد با این كار در واقع حقوقی برای زنان قائل شده است كه در جاهلیت، زنان عرب از آن به كلی محروم بودند و اگر كل ارث و میراثی را كه زنان از مردان و مردگان دور و برشان می‌برند، جمع و تفریق كنیم، سهم-شان بیشتر از سهم مردان-شان می‌شود.»[6]
در رابطه با تعدد زوجات هم شریعتی بر همین نظر عبدالحمید آیتی منتها با جملاتی شسته/رفته-تر تاكید می‌كند كه:

«مردان در جاهلیت هزار-ها زن می‌گرفته-اند [كدام مردان] و محمد پیامبر آمده است كه این بی‌ نهایتٍ باز را به یك بی‌ نهایتٍ بسته‌-ی دو دو، سه سه و چهار چهار و هر آنچه كه مالكش شوید و… هرچقدر كه در ازدواج موقت بخواهید، و از كنیزان و اسیران … حق مردان مسلمان را تقلیل داده است!»

اساس «برهان‌-های قاطع» این توجیه كنندگان قوانین مادون قرون وسطایی اسلامی هم این است كه: «در این دایره-‌ی بسته، آزادی زنان و حقوق عادلانه-ی ایشان تنها در كنف حمایت متولیان دین عدالت-گسترِ اسلام امكان تحقق دارد و نه در هیچ جای دیگری!»
در آیه‌-ی شماره‌-ی 12 هم همچنان بر قانون نصف‌ الارث بودن زنان در رابطه‌-های متفاوت وارث و مورث تاكید شده است. و باز هم در انتهای آیه: «این اندرزی است از "الله" به شما و "الله" دانا و بردبار است.»

در آیه‌-ی بعد [ش13] هم برای دو قبضه كردن این احكام آمده است كه: «این-ها احكام "الله" است. هركس از "الله" و پیامبرش فرمان بَرَد، او را به بهشت-هایی كه در آن نهر-ها جاری است، در آورد و همواره در آنجا خواهد بود و این كامیابی بزرگی است.» به بیانی دیگر جایزه-ای هم برای كسانی كه این احكام الهی را مجری می‌دارند، مقرر شده است و آن بهشت-‌هایی است با نهر-هایی كه در آن جاری است و…

در آیه‌-ی بعد [ش14] «و هر كه از "الله" و رسولش فرمان نبرد و از احكام او تجاوز كند، او را داخل آتش كند و همواره در آنجا خواهند بود و برای اوست عذابی خوار كننده.»

اما جالب‌-ترین بخش این سوره در رابطه با زنانی است كه به كنترل جنسی/دینی مردانه تن در نداده‌-اند و براساس خواست و تمایل خودشان با مردی رابطه برقرار كرده‌ اند. لفظ «فحشا» هم كه در زبان فارسی بسیار از آن استفاده می‌شود، بیشتر در رابطه با زنانی است كه به رابطه-ای خارج از این نوع ازدواج‌-ها تن داده-‌اند؛ به این معنی كه

مردان مسلمان حق دارند از هر زنی كه ایشان را خوش آمد، دو دو، سه سه و چهار چهار و یا هر كه را كه مالك شدند، هم‌چنین از كنیزان و اسیران هر كه را كه خواستند و توانستند به بستر-شان بكشانند

، اما برای زنان هرگونه ارتباطی خارج از این قوانین مردانه، حكم فحشا و فساد را دارد.
«و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا می‌شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آن‌-ها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس دارید تا مرگ-شان فرا رسد یا "الله" راهی پیش پایشان نهد.» [آیه-ی شماره-ی15]
این البته از رقیق‌-ترین نوع تنبیهات دینی/مردانه-ای است كه برای زنانی كه به «فحشا» متهم می‌شوند، و اتهام-شان هم با چهار شاهد مرد، دو قبضه جرم تلقی می‌شود، مقرر شده است. مشخص هم نیست كه چنین زنانی چگونه جرات می‌كنند در برابر چشمان باز و دهان‌-های باز مانده-‌ی این گونه مردان، تا آخر قضیه‌-ی رابطه-‌شان را به تماشا بگذارند، تا جماعت چهار نفره‌-ی شاهدان [7] بعد-ها به محكمه بروند و مشاهداتشان را در محكمه‌-های «شرع مقدس» گواهی بدهند؟!
تاسف-انگیز این ‌كه در تفاسیر قرآنی، غلظت این تنبیهات مرتبا بالا-تر و بالا-تر می‌رود، تا به مرحله‌-ی سنگسار می‌بالد. البته بنا بر نظر «ابن وراق» در كتاب «اسلام و مسلمانی» [8] با ترجمه-ی

مسعود انصاری؛ در قرآن-های اولیه سنگسار وجود داشته است، ولی بعد-ها این قسمت را از قرآن حذف كرده-اند. خود محمد و علی هم بار-ها حكم سنگسار را در مورد قربانیان كاستی‌-های تربیتی/فرهنگی/اقتصادی جامعه‌-شان اجراء كرده-اند!

در این سوره اما به آزردن دو تنی كه مرتكب «فحشا» شده‌-اند، بسنده شده است: «و آن دو تن را كه مرتكب آن عمل شده‌ اند، بیازارید…» [آیه‌-ی شماره-‌ی16]
لازم به توضیح است كه بخش بعدی این آیه كه «چون توبه كنند و به صلاح آیند، از آزارشان دست بردارید…» به بخش منسوخ این كتاب تبدیل شده است و متهمین به خروج از دایره‌-ی كنترل جنسی [زنان] نهایتا تنها میدان سنگسار را انتظار خواهند كشید!
در آیه‌-ی شماره‌-ی 24 حكم «غریبی» صادر شده است كه زمینه-ی عملی بیشتر تجاوزات جنسی‌ است كه مردان مسلمان در یورش به دیگر سرزمین‌-ها از آن الهام گرفته-اند:

«و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده-اند؛ مگر آن ‌ها كه به تصرف شما درآمده-‌اند.»

این حكم یكی از حكم-هایی بوده كه زنان كشور-های غیرمسلمان را به عنوان غنیمت جنگی [حتی زنان شوهردار را] نصیب دلپذیری برای مجاهدین و غازیان جنگ-های مذهبی می‌كرده است. توجه بكنیم كه جریان موسوم به طالبان نیز در كشور افغانستان با تكیه به همین آیه و آیاتی نظیر آن، هرگونه تجاوزی به زنان مسلمان كشور افغانستان را حلال و حق اسلامی خود می‌شمرده‌-اند. در جنگ بین ایران و عراق هم [هر چند كه حكومت اسلامی از افشای علنی این داستان بیم دارد] زنان ایرانی بسیاری در مناطقی كه چندی تحت سلطه‌-ی نیرو-های عراقی بود، مورد تجاوز و «تصرف» قرار گرفتند؛ خیلی از ایشان هم باردار شدند كه عمال حكومتی [لابد] برای پاك كردن این ردپای اسلامی، فرزندان «دورگه‌»ی این زنان مسلمان ایرانی را پس از پاك-سازی منطقه تحت عنوان حرام-‌زاده سر به نیست كرده‌-اند.
همین داستان را ما در تراژدی هولناك-تری در زندان‌-های حكومت اسلامی هم به جان تجربه كرده-ایم كه زنان ایرانی با هر باوری در هر بازجویی، بی‌ نمازی یك پاسدار اسلام جیره-اش است. شیخ حسین‌علی منتظری [هم در زندگی-‌نامه‌-اش و هم در نامه-هایی كه به محضر نامبارك امام جماران نگاشته است] به نوعی به این نوع «تصرفات» بر زنان زندانی اذعان دارد؛ داستان تجاوز-ها با آلت و با باتوم و با شیشه-ی نوشابه در زندان-های اسلامی پس از دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری و اعتراض مردم به تقلب در انتخابات نیز، از آن تراژدی-های دردناک تاریخ ماست. من در کتاب «نه روسری، نه توسری، مملکت دوست پسری» مفصل در این مورد نوشته-ام.
كارگزاران حكومت اسلامی در زندان‌-ها فرزندان این زنان را پس از این كه در شرایط اسفناكی در زندان به دنیا می‌آمده‌-اند، سر به نیست می‌‌كرده‌-اند. در واقع این زنان مسلمان هم كه از خانه-‌هاشان و در كشور خودشان دزدیده شده و به زندان‌-ها كشانده می‌شوند [هم] مشمول همان قانون اسلامی «هر چه را كه مالك آن می‌شوید؛ حتی زنان شوهردار» هستند؛ داستان تجاوز به دختران باكره هم در شب-های پیش از اعدام، داستانی به واقع شرم-آور از همین تفسیر-های "علمای شیعی" [آخوند-ها] از منابع دینی است.
آنچه می‌خواهم در این بحث نشان بدهم، زمینه‌-هایی است كه دست مردان مسلمان را برای هر گونه تجاوزی به حریم زنان باز گذاشته و هم چنان باز می‌گذارد. در واقع همین آیات قرآن و رفتار و گفتار محمد و علی هستند كه هرگونه تجاوزی به حقوق انسان‌-ها و بخصوص زنان را توجیه می‌كنند. زنانی هم كه به این تفاسیر و این برداشت‌-ها از منابع مذهبی گردن نمی‌گذارند، اتهام والای «فاحشه» را یدك می‌كشند كه برایشان انواع و اقسام شكنجه-ها و تنبیه-ها و آزار-های جسمی و روانی به عنوان دستورالعمل انشاء شده است!
«… و باید كه [این زنان اسیر كه ایشان را نكاح [9] می‌كنید] پاكدامن باشند، نه زناكار و نه از آن‌ها كه به پنهان دوست می‌گیرند و چون شوهر كردند، هرگاه مرتكب فحشا شوند، شكنجه-‌ی آن‌ها نصف شكنجه‌-ی زنان آزاد است…» [آیه-‌ی ‌شماره-ی25]
در زیر نویس شماره‌-ی 9 كتاب در همین صفحه در توضیح زنانی كه خارج از خواست مالكان-شان به دیگری دل بسته و با ایشان رابطه برقرار كرده-اند، توضیح مكرر داده می‌شود كه: «مراد، زنانی هستند كه در جنگ با كفار مسلمان شده-اند.» یعنی همان دختران و یا زنان شوهرداری كه به عنوان غنیمت جنگی بین غازیان و مجاهدین اسلام تقسیم شده-اند.
در حكومت فعلی اسلامی در ایران چون چنین جنگی موضوعیت نیافت [با تمام تلاشی كه حاكمان اسلامی برای صدور اسلام-شان به «دارالكفر» و «دارالحرب» [10] عراق و دیگر كشور-ها كردند] این بلایای اسلامی مستقیما بر سر زنان مسلمان و غیرمسلمان شهروند ایرانی نازل شد و ایشان بودند كه حكم غنایم جنگی را یافتند و به ایشان تجاوز-ها شد و بر ایشان تحقیر-ها و تخفیف‌-ها روا شد!
در آیه-ی بعد [ش34] زمینه‌-ی خیلی از نابرابری‌-هایی كه همگی به احكام اسلامی تعبیر می‌شوند، زمینه-‌ی نظری یافته است: «مردان، از آن جهت كه خدا بعضی را بر بعضی [دیگر] برتری داده است، و از آن جهت كه از مال خود نفقه می‌دهند، بر زنان تسلط دارند.»
این البته دلیل نارسایی است كه چون مردان به زنان نفقه می‌دهند، پس اجازه دارند بر ایشان مسلط باشند؛ چرا كه همسر اول محمد [خدیجه] زن ثروتمندی بود و زندگی‌ محمد را تامین می‌كرد. در واقع محمد با برخورداری از امكانات خدیجه بود كه توانست از تلاش معاش رهایی یابد و همه-ی وقتش را به تدارك پیاده كردن دین اسلام اختصاص دهد. ابوالقاسم پاینده در پیش-گفتاری كه بر قرآن فارسی‌-اش نوشته است، در این رابطه می‌نویسد: «محمد بیست ساله پس از ازدواج «به بركت مال خدیجه [دیگر] غم معاش نداشت و برای تفكر در وضع موجود… فرصت كافی داشت و بیشتر اوقات خویش را در كوه و صحرا به خلوت و تفكر به سر می‌برد.» [11]
بنابراین نفقه دادن نمی‌تواند دلیلی بر برتری بعضی بر بعضی دیگر باشد. به بیانی دیگر اگر مبنا نفقه دادن باشد، مردانی كه از زنان-شان نفقه می‌گیرند [مثل خود محمد] هیچ دلیلی برای سلطه بر زنان-شان ندارند و می‌باید عینا در همان رابطه‌-ی رفتاری زنانی كه از شوهرانشان نفقه می‌گیرند، زیر سلطه ‌ی همسرانشان قرار گرفته و حقوقشان سلب شود.
با این تفسیر حقوقی، زنانی كه كارمند و كارگرند و هزینه-ی زندگی-‌شان را خود تامین می‌كنند، یا از ارث و میراث خانوادگی برخوردارند، از این دایره-‌ی كنترل جنسی و سلطه‌-گری خارج می‌شوند، و سلطه محدود می‌شود به زنانی كه از مردانشان نفقه می‌گیرند.
اما داستان پیچیده-تر از این حرف‌-هاست؛ حتی اگر بپذیریم كه در همین دستگاه اسلامی، كار در خانه و كار در بیرون از خانه [با چشم بستن بر دلایل جنسی] نوعی تقسیم كار است، نمی‌تواند دلیلی برای برتری و تسلط مردان باشد!


به ذكاوت ویژه‌-ای نیاز نیست تا پی ببریم كه میدان تسلط مردان بر زنان، با تاكید مشخص بر برتری جنسی مردان بر زنان، اساسا یك فرمان الهی است و بهانه‌-ی نفقه دادن هم از آن بهانه-هایی است كه موضوعیت چندانی ندارد
. كما این كه در قرآن مسلمانان و در رابطه با زنانی كه درآمدی و یا پولی دارند، مطرح می‌شود كه برای تصاحب ثروت و مهریه‌-ی زنان، به ایشان تهمت زنا نزنید تا اموال-شان را به غارت ببرید. ظاهرا همان زمان-ها هم آقایانی بودند که برای تصرف اموال زنان-شان، به این «مهم» همت می گماشتند و به دروغ زنان-شان را به «زنا» که حکم سنگسار را دارد، متهم می کردند، تا اموال و ارث و میراث-شان را به یغما ببرند.
مرحله-ی بعدی باز هم تاكید بر كنترل جنسی زنان در دایره‌-ای است كه برای مردان مسلمان شرعا و عرفا نهادینه شده است: «پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبتٍ شُوی، عفیف-اند و فرمان خدای را نگاه می‌دارند…» [ش34]
این آیه‌ هنوز تمام نشده است و در ادامه‌-ی این كنترل جنسی زنان، همان حكمی صادر می‌شود كه محمد در بخشی از حجه-الوداع به عنوان وصیت‌-نامه-‌ی سیاسی-‌اش بر آن تاكید كرده است: «و آن زنان را كه از نافرمانی-شان بیم دارید [نه این كه نافرمانی كرده‌-اند] اندرز دهید و از خوابگاه-شان دوری كنید و بزنید-شان. اگر فرمانبرداری كردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید.» [ش34]

دایره‌-ی كنترل جنسی اسلامی در مستند-ترین و اساسی-‌ترین سند اسلامی یعنی «قرآن» این چنین تعریف می‌شود: تسلط مردان، عفت و نجابت زنان، و در صورت احتمال عدم فرمانبرداری، شكنجه و آزار جسمی و روحی زنان؛ هم ‌چنین تقلیل حقوق ایشان به نیمه-‌ی حقوق مردان و در همین رابطه ایشان را نیمه-ی مرد و ساخته و پرداخته شده از اضافاتِ گل مرد انگاشتن، یا از دنده-‌ی چپ مرد آفریده شدن!

لازم به تاكید است كه من چند آیه‌-ی ویژه‌ را كه در رابطه با كنترل جنسی زنان است، از میان آیات متعدد این سوره دستچین كرده-ام. قصدم هم تفسیر و یا به روال كار مذهبیونِ دمده و دفرمه و رفرمیست، تاویل و توجیه آن‌ها نیست؛ بلكه گشودن گرهی است كه برای خیلی از ما ایرانیان هم ‌چنان ناگشوده و ناشناخته مانده است؛ و چون ما ایرانیان بیشتر شنونده و گوینده هستیم، تا خواننده و پژوهشگر [آن هم در این حیطه-ها كه به آینده و زندگی‌-مان لطمه-ها می‌زند] بررسی این كتاب كه زمینه-ی نظری رفتار مردان مسلمان ایرانی را نشان می‌دهد، الزامی چند صد باره می‌یابد!
در آیه‌-ی شماره-‌ی 57 به مردان مسلمانی كه همه-‌ی وعده-‌های پیامبر اسلام را باور كرده و دستورات دینی-‌شان را انجام داده-‌اند، بجز جُوی-‌های شیر و عسل كه «تا ابد در آنجا خواهند ماند» زنانی نیز پیشكش می‌شود كه به تملك-شان در می‌آیند كه «در آنجا صاحب زنان پاك و بی‌عیب شوند و…»
لابد برای ذهن ایرانی/اسلامی هموطنان ما ترجمه‌-ای رسا-تر از آیات پیشین برای «زنان پاك و بی‌عیب» نیست كه این مومنان تصاحب و تصرف-شان می‌كنند.
این چند جمله، تمامی «حقوق»ی است كه در سوره-‌ی مبارک 176 آیه‌-ی نساء [سوره ‌ی زنان] در مورد «زنان» نازل شده است!

سوره‌-ی نور نیز یكی دیگر از همین معدود سوره‌-های قرآن است كه در چند آیه‌-ی آن در رابطه با زنان سخن رفته است.
نام این سوره‌ از آیه-ی سی و پنجم این سوره وام گرفته شده است؛ در مدینه انشاء شده، 64 آیه دارد و بیست و چهارمین سوره-ی قرآن است. اولین آیه‌-ی این سوره تاكیدی است بر واجب بودن [احكام] این سوره و دیگر سوره‌-های قرآن، با همان قافیه‌-ی همیشگی لعلكم تذكرون و لعلكم تفقهون و لعلكم تعقلون و… این گونه لعلكم‌ها. بعد از این تاكید مشخص در همان بدو ورود به سوره در آیه-‌ی دوم آمده است:
«زن و مرد زناكار را هر یك صد ضربه [شلاق] بزنید!»
بعد هم با این حكم "الله" بر قساوت هرچه تمام‌-تر بر زنان و مردانی كه متهمند خارج از روابط دینی با هم رفت و آمدی داشته-اند، تاكید شده است:


«و اگر به "الله" و روز قیامت ایمان دارید، مبادا در حكم «الله» نسبت به آن دو [دو متهم] دچار ترحم شوید، و [البته] باید كه به هنگام شكنجه كردن-شان گروهی از مسلمان و مومنان [حتما] حضور داشته باشند.»

[آیه 2]
مرحله-‌ی بعدی انشای حكم به نوعی آپارتاید پهلو می‌زند. بدین گونه كه مرد زناكار نمی‌تواند بجز زن زناكار و یا مُشرك را به همسری انتخاب كند، و این [ازدواج زن و مرد زانی] با مومنان حرام است.
این كه چرا محمد دو واژه-‌ی «شرك و زنا» را در كنار هم و در ارزشیابی مفهومی هم-ردیف ِ-هم قرار داده است، بر من معلوم نیست. شاید خواسته است تاكید كند كه شرك یا كفر هم عینا حكم همان زانی و زانیه را دارد و مشركان را نیامده است كه به عقد شرعی و دائمی مومنان درآیند.
این ‌كه چرا شكنجه-‌ی گناهكاران جنسی [گناهكار در چشم این مكتب] حتما باید در برابر چشمان همه‌-ی مومنان باشد، بازهم بر من معلوم نیست؛ چرا كه در گفته -هایی منسوب به محمد یا همان "الله" هست كه باید آبروی مومنان را در هر شرایطی حفظ كرد. شاید هم در دیدگاه محمد «متهمین به زنا» اساسا از حیطه-‌ی حمایت این دین خارج شده، بر اساس آیه-‌ی سوم سوره-‌ی نور حكم مشرك را پیدا می‌كند.
خانواده-های مذهبی/سنتی ما حتما به یاد دارند كه برای بانوان مسلمانِ حاجی بازاری‌-ها و همسران مخفی علما در بیت‌-هاشان، تنها خواندن بخش نخست این سوره به عنوان تكلیف مذهبی تاكید شده است. هم چنین تاكید شده است كه زنان مسلمان نباید سوره-‌ی یوسف را بیاموزند. حتی انجام عبادات برای زنان، همسران، دختران و خواهران و كلا «متعلقه‌»های این مومنین، جز با اجازه‌-ی كتبی و شفاهی صاحبان و اربابان و آقایان ایشان قابل پذیرش نیست و اگر هم این بانوان بر خلاف میل «مالكین-شان» به عباداتی پرداختند، از سوی "الله" از ایشان پذیرفته نخواهد شد.
«حق شوهر بر زن آن است كه بدون اجازه-‌ی او، جز روزه-‌ی واجب نگیرد و اگر گرفت، گناهكار است [و از او] نپذیرند. و بدون اجازه-ی او [مرد] چیزی از مال او را به كسان ندهد؛ اگر داد ثوابش از شوهر و گناه [آن] از زن است. و از خانه‌-ی او [مرد] بی اجازه بیرون نرود و اگر رفت، خداوند و فرشتگان ِغضب، او را لعنت كنند، تا توبه كند یا بازگردد؛ اگر چه شوهرش ستمگر باشد!» [12]
در چند آیه‌-ی بعد سوره‌-ی نور هم [چون معمولا زنی و یا مردی روابط‌-شان را در معرض تماشا نمی‌گذارند و در خلوت و تنهایی و بدور از اغیار به این كار می‌پردازند] روشی به صاحبانِ این زنان از طرف قرآن آموزش داده می‌شود كه لازم نیست حتما چهار شاهدِ عادلِ مرد بر زنای این زنان شهادت بدهند، بلكه اگر یك شاهد، چهار بار سوگند یاد كند، حكم همان چهار شاهد مرد عادل را خواهد داشت و زن و مرد متهم با این سوگند چهار باره، مشمول حكم آیه‌-ی دوم سوره‌-ی نور شده، در برابر چشمان مردم شكنجه [و بر اساس تفاسیر قرآنی سنگسار] خواهند شد. البته در این میان ارفاقی هم برای زنان متهم در نظر گرفته شده است كه:
«اگر زنی چهار بار سوگند بخورد كه مرد دروغ می‌گوید، حد از او برداشته می‌شود.»
ولی ما چنین ارفاقی را در این زمینه در حكومت اسلامی فعلی حاكم بر ایران، نه در جایی خوانده-ایم و نه از كسی شنیده-‌ایم؛ در این رابطه پرسشی كه به ذهن می‌رسد این است كه: چگونه می‌توان انسان‌-هایی را تنها با اتهام، بدون شاهد، بدون دادگاه [محکمه-ی شریعت] و بدون دلیل مشخصی در برابر دیدگان هراسان دیگر شهروندان، این گونه و با این شیوه‌-های فجیع از زندگی محروم كرد و سنگسار-شان كرد؛ لابد خود علما [آخوند-ها] بهتر می‌دانند!
در ادامه‌-ی این آیات هم اشاره-ای است به داستان افك و تهمتی كه بر عایشه همسر پیغمبر زده شده است.
بد نیست بنویسم آن-‌هایی كه ادعا می‌كنند حكم سنگسار در متن قرآن وجود ندارد، و «سنگسار از سنت اعراب قبل از اسلام به متن اسلام راه یافته، پس ربطی به اسلام ندارد» ناشیانه فراموش می‌كنند كه برای استخراج فروع دین و احكام قصاص و… قرآن تنها منبع مورد مراجعه‌-ی اسلامیون نیست. «ابن وراق» در كتاب «چرا من مسلمان نیستم» كه با عنوان «اسلام و مسلمانی» توسط مسعود انصاری به زبان فارسی برگردانده شده، نشان داده است كه سنگسار در قرآن وجود داشته، اما بعد-ها از متن قرآن حذف شده است. «ابن وراق» حتی از قرآنی یاد می کند که در کشور مصر و در دانشگاه الازهر دیده، ولی به او اجازه نداده-اند از صفحات این قران کپی بردارد.
در نمونه-ای دیگر مراسم حج هم از همان قوانین جاری اعرابِ قبل از اسلام به متن فروع دین اسلام راه یافته است. در همین راستا می‌توان از امام محمد غزالی قشری-ترین شریعتمدار اسلام یاد كرد. غزالی نخستین کسی است که در تاریخ اسلام عنوان حجت‌ الاسلامی را تصاحب کرد. غزالی معتقد است كه هیچ دلیل و منطقی برای انجام مراسم حج نمی‌یابد، اما چون انجام این مراسم را یك دستور دینی می‌یابد، آن را به جای می‌آورد. یادآوری کنم كه حج نیز یك سنت عرفی اعراب قبل از اسلام است و با این كه بیشتر منطق تجاری داشته، تا دینی، اما باز هم به یكی از فروع دین اسلام تبدیل شده است.
برای آنانی كه ممكن است آگاهی نداشته باشند، تاكید می كنم كه روزه نیز یك سنت یهودی است و از شعائر یهودیان الگو-برداری شده است. قبله-ی مسلمانان نیز تا پیش از تغییر جهت، همان قبله-ی یهودیان «بیت المقدس» بود. اساسا سنت قبله داشتن و رو به سوی محل خاصی عبادت كردن هم از متن رسوم یهودیان به اسلام راه یافته است. سنگسار و كشتار كسانی كه خارج از ازدواج شرعی به رابطه-ای دست یازیده-اند [نیز] همین گونه از متن یهودیت كه مادر قوانین حقوقی و جزایی اسلام است، به متن اسلام راه یافته است. در رابطه با حكم سنگسار نیز هر چند كه در قرآن به آزار و شكنجه‌-ی كسانی كه خارج از ازدواج شرعی رابطه-‌ی جنسی برقرار كرده-اند، بسنده شده، اما خود محمد نه تنها حكم سنگسار را روا دانسته، بلكه خود نیز این حكم را اجراء كرده است. در کتاب «نهج ‌الفصاحه» كه مجموعه-‌ی سخنان قصار، خطبه‌-ها و تمثیلات محمد است و توسط ابوالقاسم پاینده جمع-آوری و ترجمه شده، نیز بر این حكم مادون تمدن و عقب مانده و غیرانسانی تاكید شده است.
در این كتاب از قول محمد دست كم 35 بار در رابطه با زنا و زناكاران سخن رفته و مجازات‌-های سنگینی به ایشان «بشارت» داده شده است. در بخشی از آخرین خطبه-ی محمد موسوم به «حجه-الوداع» نیز این چنین بر اجرای حكم سنگسار پافشاری شده است: «ایهاالناس ان الله قد قسم لكل وارث نصیبه من المیراث ولا یجوز لوارث وطیته فی اكثر من الثلث و الولد للفراش و للعاهر الحجر…

ای مردم… طفل از بستر به وجود می‌آید، و نصیب زناكار، سنگ است…»
[13]
شیخ حسین‌علی منتظری كه به دلیل مرتبه‌-ی بالای فقهی‌ كه نزد متشرعین داشت و در سال‌-های آغازین پای گرفتن حكومت اسلامی به عنوان جانشین بر حق سید روح‌ "الله" خمینی مشخص شد، و بعد-ها در دعوای قدرت بر سر مساله-‌ی رابطه با امریكا و داستان موسوم به "ایران گیت" و قضیه-‌ی «كیك و كلت و انجیل»ی كه امریكائیان و اسرائیلیان برای سید روح‌ "الله" خمینی آوردند، با مثلث شوم سید احمد خمینی، سید علی خامنه-‌ای و شیخ علی اكبر رفسنجانی دچار زحمت شده، از راس هرم قدرت به پائین پرت شد، نیز طی استفتایی كه در رابطه با توقف [و نه لغو] حكم سنگسار، از او شد، بر الزام انجام این احكام قرون وسطایی پای فشرده است. این فرد همچنین سنگسار را یك حكم اسلامی/قرآنی و سنت پیامبر و امامان شیعه شناخته و معرفی كرده است. منتظری در رساله‌-ی عملیه-اش كه در سایت اینترنتی-اش درج شده، در رابطه با سنگسار چنین دیدگاهی دارد:

«مرد زناكار و محصن را برای سنگسار تا كمر و زن را تا نزدیكی سینه در گودالی دفن می‌نمایند.»
[14]
سید محمود طالقانی نیز كه یكی از مراجع مسلم تشیع و یكی از ملایان باصطلاح مدرن و غیرقشری معاصر ایران است و در سال 1340 همراه با مهدی بازرگان و یدالله سحابی «نهضت [مذهبی] آزادی» را تاسیس كرد، در جلد چهارم كتاب «پرتوی از قرآن»اش بر همین حكم تاكید می‌كند: «[در] خانه نگه داشتن زنی كه دچار انحراف شده، تا اصلاح شود، مرحله-ی ابتدایی [اجرای حكم سنگسار] است. و باید پنهان باشد. و اگر [این اتهام] آشكار و علنی اثبات شد، باید در دیدگاه عمومی «ملاء عام» حد تازیانه [جلد] یا سنگسار [رجم] اجراء شود.» [15]

برگرفته از کتاب
«رنسانس وارونه»
نادره افشاری[+]

پانویس-ها

1- بجز ترجمه ‌ی سنتی الهی قمشه ‌ای و قرآن فارسی ابوالقاسم پاینده
2- ص 77
3 - مترجم و مفسر نامحترم قرآن خواسته است تاکید کند که معنی آیه ی الله «شما را از یك تن بیافرید، و از آن یك تن، همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پدید آورد.» دقیقا این است که الله «حوا را از پهلوی آدم یا آنچه از گل او افزون آمد، آفریده است» راستی من شنیده ام که اگر کسی قرآن را «تفسیر به رای کند» و معنی جمله های قرآن را عوض کند، تا منویات خودش را [مثلا نابرابری حقوقی زن و مرد را] پیش ببرد، در آن دنیا نیمسوز به ماتحتش فرو میکنند. شما چیزی در این باره نشنیده اید؟
4- پلی گامی
5- ترجمه های دیگر هم همین اشکال دارند.
6- نقل به مضمون
7- من اینجا مدعی میشوم که تمام این گونه «شهادت»ها دروغ هستند. البته شاید یک بار یک نفر [آن هم نه الزاما حتما مردی] سر برسد، اما نه «چهار مرد عاقل و بالغ و عادل» ان هم همه با هم یک باره وارد اتاق خواب و حیطه ی شخصی و زندگی خصوصی آن خانم یا حتی آقا شوند...
8 - نام اصلی این کتاب «چرا من مسلمان نیستم» است که مسعود انصاری آن را به فارسی با نام «اسلام و مسلمانی» ترجمه کرده است.
9- راستی میدانید که «عقد نکاح» یعنی عقد «کردن»؛ یعنی در قوانین فقهی و اسلامی، ازدواج، یک قرارداد ترتیب دادن زنان است؛ مثل عقد اجاره...
10 - این دو اصطلاح از همان صدر اسلام و دوران حمله ی اسلام به کشورهای دیگر با ادیان و باورهای دیگر مانده است.
11 - قرآن مجید فارسی ، ابوالقاسم پاینده، چاپ خارج، انتشارات مهر و انتشارات نوید، مقدمه ص ز
12 - نهج‌الفصاحه، كلمات قصار محمد شماره‌ 1388، صص 445 تا 446
13 - بخشی از حجه ‌الوداع محمد، البیان و التبیین نقل از نهج ‌الفصاحه، مجموعه ‌ی كلمات قصار حضرت رسول ‌الله اكرم... انتشارات جاویدان، چاپ سوم، 1377، تهران، ترجمه ‌ی ابوالقاسم پاینده، ص 830
14 - مساله ‌ی شماره ‌ی 3169 از رساله ‌ی عملیه‌ ی شیخ حسینعلی منتظری
15 - پرتوی از قرآن، جلد چهارم، سید محمود طالقانی، ص 108

Labels: , ,

Thursday, January 06, 2011


خبرها را خودتان دنبال كنيد


سرباز کوچک[+]



در رسانه-های اربابانشان خبر می دهند، ولی هيچگاه به جزئيات و محتويات اين تبليغات نمی پردازند، چرا كه شما را ابله، بی شعور و يك گله الاغ مي پندارند.

هم ميهنان، گول شيادان و مامورانی مانند "سارا ايرانی" را نخوريد. رسانه-های غرب، بويژه رسانه-های آمريكا، هيچگاه پشتيبان شما نبوده و نخواهند بود. امثال اين جانور، كه همه-ی رسانه-ها را هم در دست دارند، برای نمونه از "بازتاب بزرگ" خبر درگذشت «شاهزاده شاهپور عليرضا»، در رسانه-های اربابانشان خبر می دهند، ولی هيچگاه به جزئيات و محتويات اين تبليغات نمی پردازند، چرا كه شما را ابله، بی شعور و يك گله الاغ می پندارند. خبر-ها را خودتان دنبال كنيد. اگر برای "باربارا" اشك مي ريزند، برويد ببينيد اين جانور كيست!؟ اگر به مقاله-ی "شارلوت" جون در "Huffington Post" اشاره می كنند، برويد خودتان مقاله را بخوانيد.
*****

"شاهزاده علیرضا پهلوی در درون خانه‌-اش توسط پليس بوستون در حوالی ٢ بامداد پيدا شد. به گفته-ی دو مامور امنيتی كه بايد ناشناس بمانند[!؟]، دوست دختر عليرضا در خانه بود و به پليس زنگ زد تا از يك زخم گلوله خبر دهد...

...سخنگوی بازپرس قضايى بخش "Suffolk" گفت، مرگ عليرضا خودكشی بنظر ميرسد و بعنوان قتل بررسی نمی شود
."

بوستون گلوب؛ ٥ ژانويه ٢٠١١ م

Labels: