Wednesday, September 11, 2002

عرفان ( وحدت وجود ) انكار مؤدبانهْ ” خدا”ست



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»




تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
س - در يك جمعبندي كلٌي ميتوا گفت كه ما ؛ بعداز حملهْ اعراب ؛ در ” دين ” ؛ اسلامي ؛ امٌا در ”فرهنگ ” ؛ ايراني باقي مانديم...
ج - ميتوان ! ميتوان اين ارزيابي را پذيرفت ؛ امٌا من ميخواهم به يك نكته در بررسي تاريخ و ادبيات ” ايران ” بعداز اسلام اشاره بكنم.
اگر قول بعضي از محققٌان را بپذيريم كه : « عرفان ( وحدت وجود ) - انكار مؤدبانهْ خداست » . آنگاه ؛ ميتوان گفت كه ” فرهنگ ايران ”
بعداز اسلام - در مجموع - فرهنگي ” غير ديني ” و حتٌي’ ” ضد اسلامي ” اشاره كرده ام.
حال بهتر است كه به سيماي نمايندگان ” دين ” در آئينهْ شعر فارسي نگاه كنيم : سيماي ” اهل دين ” ( زاهد ؛ صوفي ؛ فقيه و واعظ )
در سراسر فرهنگ و ادب ” ايران ” بعنوان: راهزن ؛ شيطان ؛ ديو سيرت ؛ آلوده لباس ؛ شعبده باز ؛ خودقروش ؛ خونخوار و... تصوير شده است .
به جرآت ميتوان گفت كه در ادبيات هيچ ملتٌي در قرون وسطي’ مانند ادبيات ” ايران ” ؛ اينهمه به دين و حاميان و نمايندگان آن ؛
حمله يا ” دهن كجي ” نشده است . در واقع ؛ ادبيات ” ايران ” از اشعار و ابياتي از اين دست ؛ سرشار است :

نيست انكار چو گويند كه زاهد ملك است
حرف ما نيز همان است كه او ؛ آدم نيست

فتنه از عمامٌه خيزد ؛ ني ز ’خم

چو هست مايهْ واعظ چو همٌت او پست
از آن چه سود كه سازد بلند ؛ منبر خويش

مي فروشي هر چه هست از خود فروشي بهتر است
چند عيب مي فروشان ميكني ؛ اي خود فروش !
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home