آزاد منشي ؛ تسامح مذهبي و همبستگي انساني
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”
دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
س - همهْ اينها « غيرمذهبي بودن » يا « غيراسلامي بودن » ما را ثابت نمي كنند . فكر ميكنم كه بايد در اين باره
بطور « مستند » حرف بزنيم و از « قرينه سازي هاي تاريخي » ؛ پرهيز كنيم ...
ج - تآكيد من روي وجه غالب فرهنگ ايران است ؛ اساسآ مذهبي بودن يا نبودن يك جامعهْ ؛ امري نسبي است .
حتا’ در اروپاي امروز هم نمي توان - مطلقآ - از غير مذهبي بودن مردم فرانسه يا آلمان صحبت كرد ؛
مثلآ : طبق تحقيقي كه اخيرآ منتشر شده ؛ حدود 65% مردم فرانسه معتقد به ” معجزه ” و ” پيشگويي ” ( طالع بيني ) هستند.
باورهاي مذهبي - هنوز - در اكثريت مردم اروپا ريشه هاي عميق دارند ... معمولآ ادبيات يك ملت را ” آيتهْ تمام نما و شفاٌف روح آن ملٌت ” قلمداد ميكنند.
ادبيات - از اين ديدگاه - سند ارزشمندي براي شناخت روحيات فرهنگي ؛ اخلاقي و ديني ملٌت هاست.
با اين توضيح ؛ در يك مقايسهْ تطبيقي ؛ ما مي بينيم كه بر خلاف ادبيات اروپا ؛ ادبيات ايران در قرون وسطي’ حامل نوعي
« آزاد منشي » ؛ « تسامح مذهبي » و « همبستگي انساني » است : ” عيسي’ به دين خود ؛ موسي’ به دين خود ”
و ” بني آدم ؛ اعضاء يكديگرند ” نخستين اصل اخلاقي و مذهبي ايرانيان بود و يا : «« جنگ هفتاد و دو ملٌت ( يعني ” مذهب ” ) همه را عذر بنه ! »»
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است :
با دوستان ؛ مروت . با دشمنان ؛ ’مدارا
مباش در پي آزار و هر چه خواهي ’كن
كه در شريعت ما عير از اين گناهي نيست
منم كه ’شهرهْ شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما ؛ كافري است رنجيدن
اين تعليم ؛ جوهر اساسي همهْ ادبيات و فرهنگ ما - در سراسر قرون وسطي’ - است .
اساسآ يكي از ويژگي هاي برجستهْ فرهنگ ايراني ؛ همين روحيهْ ’مدارا و عدم تعصٌب ديني است.
در حاليكه براي ” يهودي ها ” ؛ « تورات » و براي ” مسيحي ها ” ؛ « انجيل » و براي ” مسلمانان ” ؛ « قرآن » ؛ كلام اوٌل و آخر بود.
و همهْ امور هستي را از اين سه كتاب برداشت ميكردند ؛ ايرانيان - بر عكس - چندان به « كتاب ’مقدٌس » ’متكٌي يا ’متعصٌب نبودند.
نوعي ’مداراي مذهبي - همواره - سياست عمومي ايرانيان بود : « تسامح كوروشي » معروف تر از آنست كه بخواهيم در اينجا از آن سخن بگوئيم
و ’مداراي مذهبي « يزدگرد اوٌل » نسبت به اديان ديگر ؛ آنچنان بود كخ از طرف مؤبدان زرتشتي بعنوان « يزدگرد بزهكار » لفب گرفت.
ايران ؛ بارها - پناهگاه فلاسفهْ يوناني بود كه براي گريز از تكفير و تعقيب به اين سرزمين گريخته بودند ...
تنها پس از گذشت قرن ها ( آنهم تحت فشار اديان بيگانه ) و بخاطر ” بدعت ” ها و تفسيرهاي مختلف از تعاليم زرتشت ( ظهور ماني و مزدك )
مؤبدان زرتشتي به تنظيم ” كتاب ’مقدٌس ” ( اوستا ) پرداختند. حتا’ در آموزش هاي ” زرتشت ” ؛ جنبه هاي اخلاقي و ” اين جهاني ” بر جنبه هاي متافيزيكي ( الهي ) غالب است.
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.
هميشك و خبرچين يادتان نرود.
((( هميشك )))
((( خبرچين )))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home