Monday, September 09, 2002

تفكرات غيرديني و ضد اسلامي



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
سخن شاعران و متفكران ما ؛ آنچنان آكنده از تفكرات غير ديني و گاهي ضد اسلامي است كه يك مسلمان معمولي ؛ جرآت شنيدن آنرا - حتا’ ندارند :

پياله بر كفنم بند ! تا سحرگه حشر
به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز

مهل كه روز وفاتم به خاك بسپارند
مرا به ميكده بر ؛ در ’خم شراب انداز
مرا به كشتي باده در افكن اي ساقي !
كه گفته اند : نكوئي ’كن و در آب انداز

بر سر تربت من بي مي و مطرب منشين
تا ببويت ز لحد رقص كنان بر خيزم

اين ” ’كفريٌات ” - كه از ” خيام ” و ” عطار ” و ” حافظ ” نقل شده - چه مناسبتي با ” باورهاي اسلامي ” دارند ؟؟؟
عدم تعصٌب ديني در ” ايران ” بعداز اسلام نيز ادامه يافت و اين امر - خصوصآ - در ادبيات عرفاني ما چشمگير است.
بقول « مولانا » و « عطار » :

سخت گيري و تعصٌب ؛ خامي است
تا چنيني ؛ كار ؛ خون آشامي است


اي تعصٌب بند بندت ؛ كرده بند!
چند گوئي چند ؟ از هفتاد و اند
در تعصٌب مي زند جان تو جوش
عاشقان را جان چنين نبود خموش !

با اين ” آزادمنشي ” و ” تسامح مذهبي ” است كه « مولانا » و ديگر عارفان ايراني « قرآن » را فقط ” پوست ”ي مينامند
و ” ذكر و نماز و روزه ” را بيهوده ميدانند :

ما ز ” قرآن ” مغز را برداشتيم
پوست ” را بهر خران بگذاشتيم
آتشي از عشق در جان بر فروز
سر به سر ذكر و عبادت را بسوز!

« حكيم ’عمر خيام » نيز ميگويد :

يكدست به ’مصحفيم و يكدست به جام
گه مرد حلاليم و گهي مرد حرام
مائيم در اين ’گنبد فيروزهْ خام
نه كافر مطلق ؛ نه مسلمان تمام

ميدانيم كه فرهنگ ” ايراني ” ؛ بيشتر در شعر و ادب ” ايران ” خود را نشان داده است. شعر ” ايران ” كوشيده تا هم بار فلسفهْ ” ايراني ” را بدوش بكشد ؛
و هم بار اساطيري ؛ هنري ؛ سياسي و عارفانهْ فرهنگ ” ايراني ” را. بهمين جهت ميتوان گفت كه :
تاريخ و فرهنگ ” ايران ” توسط شعرش از گذشته به آينده تداوم يافته است. شعر ” ايران ” ؛ بهترين جايگاه تجلي روح ” ايراني ” بعداز اسلام است
و لذا بهترين سند براي درك ” دينيٌت ” و ” اسلاميت فرهنگ ايراني ” ميتواند باشد. مثلآ به « حافظ » توجه كنيد كه گويا ( ” قرآن ” را به چهارده روايت ميخواند )
و دكتر « باستاني پاريزي » در مقالهْ ارزشمندش نشان داده كه عنوان « حافظ » بيشتر از جهت آگاهي و تسلط « حافظ » بر موسيقي به وي داده شده است ؛
بطوريكه خود « حافظ » هم نآكيد ميكند : ««« ز چنگ ’زهره شنيدم كه صبحدم ميگفت ......... غلام « حافظ » خوش لهجهْ خوش آوازم »»»
توجه كنيد كه « حافظ » چه نگاهي نسبت به تاريخ و فرهنگ و اخلاق و فلسفهْ هستي دارد :
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home