تاريخ نويسي در ايران
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
.
. ««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”
گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد
س - تاريخ و تاريخ نويسي در ” ايران ” سابقه اي دراز دارد ؛ اساسآ مسئلهْ ” بيطرفي ” در تبيين جريانات تاريخي تا چه حدي امكان پذير است
و خود شما با اين ” بيطرفي ” چگونه برخورد ميكنيد ؟
ج - در ” ايران ” - مانند كشورهاي ’كهنسالي چون ” يونان ” ؛ ” مصر ” و ” سوريه ” - از ديرباز ؛ تاريخ نويسي رواج داشته است.
تاريخ - تا قبل از پيدايش خط و كتابت - به شكل ” شفاهي ” و بصورت ” قصص ” و خاطره ها ؛ سينه به سينه نقل ميشد و در جريان انتقال اين
خاطره ها به نسل هاي ديگر ؛ چه بسا ” واقعيٌت ”هاي تاريخي با ” افسانه ” درهم آميخت.
براي نياكان ما ؛ ” گذشته ” ( تاريخ ) همواره مانند ” آئينهْ هجرت ”ي بود كه راز شكست ها و كاميابي هاي گذشتگان را در آن مي ديدند و از آن ؛
براي كسب پيروزي ها و افتخارات آينده ؛ الهام ميگرفتند.
«« بيانيٌهْ ’كورش »» در « بابل » و خصوصآ كتيبهْ « داريوش بزرگ » در بيستون و بخشي از روايات يوناني ؛ نشانگر اينست كه تاريخ نويسي
و ضبط وقايع ايٌام از زمان هخامنشيان در ايران متداول بوده است. اگر چه با حملهْ اسكندر و اعراب و ديگر اقوام به ” ايران ”
و آتش زدن كتابخانه ها و آرشيوهاي دولتي ؛ تاريخ و تاريخ نويسي ’دچار فترت و ركود گرديد ؛ امٌا ؛ نوعي ” تعلٌق تاريخي ”
و هوشياري نسبت به ارزش ها و آئين هاي گذشته ؛ باعث ” تداوٌم حافظهْ تاريخي ” جامعه گرديد.
براي نياكان ما - در حقيقت - « آينده » بدون اتصٌال به « گذشته » قابل تصوٌر نبود.
همانطوريكه استاد ” روزنتال ” در كتاب ارزشمند « تاريخ و تاريخ نگاري در اسلام » نشان داده ؛ در صدر اسلام ؛ هيچ نشانه اي از آگاهي تاريخي
كه بيانگر كوشش اعراب جهت گردآوري و تدوين ” قصص ” در نوعي توالي تاريخي باشد ؛ وجود نداشت ؛ زيرا كه انزواي « جزيرهْ العرب »
و فقدان سازمان هاي سياسي و اداري شكل يافته ؛ اساسآ ؛ وجود اين ” آگاهي تاريخي ” و ضرورت تدوين تاريخ را غير ممكن و غير ضرور مي ساخت.
تاريخ و تاريخ نويسي در ” ايران ” بعداز اسلام نيز رواج فراوان داشت. اين ” تاريخ نويسي ” نيز - ’متكي به نقل حوادث و روايات بود ؛
مانند : ” تاريخ طبري ” ؛ ” ’مروج الذٌهب ( مسعودي ) ؛ ” يعقوبي ” و ... با كتاب ” ابوالحسن بيهقي ” معروف به « تاريخ بيهقي » جوانه هائي از
تفكر انتقادي - در نقل حوادث تاريخي - را ’ملاحضه ميكنيم.
در كتاب ارزشمند « بيهقي » ؛ ” نقل ” و ” نقد ” حوادث با هم آميخته اند. او - بدرستي - تآكيد ميكند كه :
« تاريخ ها ديده ام بسيار ؛ كه پيش از من كرده اند ؛ پادشاهان را خدمتكاران ايشان كه اندر آن ؛ زيادت و نقصان كرده اند و بدان ؛ آرايش آن ها خواسته اند ...
من خواستم كه اين تاريخ بكنم هرجا نكته اي بودي ؛ در آن آويختي ... ».
« بيهقي » با انصاف و هوشياري تاريخي به تدوين تاريخ خود پرداخت. كتاب او چه از نظر زبان و شيوهْ كلام و چه از نظر ذكر دقيق حوادث
و رويدادها و چه از نظر انصاف و اصالت ؛ داراي ارزش بسيار است.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد ؛
هميشك و خبرچين يادتان نرود.
((( هميشك )))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home