حافظ
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”
دنبال ميكنيم كتاب « ديدگاه ها » ؛ گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همٌت : ” بهروز رفيعي ” را
توجه كنيد كه « حافظ » چه نگاهي نسبت به تاريخ و فرهنگ و اخلاق و فلسفهْ هستي دارد :
بيا ساقي آن مي كه حال آورد.......... كرامت فزايد ؛ كمال آورد
بمن ده كه بس بيدل افتاده ام ............وزين هر دو ؛ بي حاصل افتاده ام
بيا ساقي آن مي كه عكسش ز جام ......به كيخسرو و جم فرستد پيام
بده تا بگويم به آواز ني ................كه جمشيد كي بود و كاوس كي
بده ساقي آن مي كزو جام جم ...........زند لاف بينائي اندر عدم
دم از سير اين دير ديرينه زن! ...........صلائي به شاهان پيشينه زن
بيا ساقي آن آتش تابناك ..................كه زرتشت مي جويدش زير خاك
بمن ده كه در كيش رندان مست ..........چه آتش پرست و چه دنيا پرست
’مغني كجائي به گلبانگ رود .............بياد آور آن خسرواني سرود
الا اي هماي همايون نظر ! ..............خجسته سروش و مبارك خبر !
فلك را ’گهر در صدف چون تو نيست....فريدون و جم را خلف چون تو نيست
’مغني ! نواي طرب ساز ’كن !...........بقول و غزل ؛ قصٌه آغاز ’كن
روان بزرگان ز خود شاد ’كن ..........ز پرويز و از باربد ياد ’كن
’چنان بركش آواز ’خنياگري............كه ناهيد چنگي به رقص آوري !
اين همه « شادي » و « شادخواري » ؛ اينهمه « بزنامه »ها و « ساقي نامه »ها و « ’مغني نامه »ها تنها و تنها ؛ متآثر از آئين هاي ايراني قبل از اسلام
يعني ( آئين ” ميترائي ” و ” زرتشتي ” ) ميتوانند باشند و ” روح اسلام ” از آنها بيزار و گريزان است.
در حقيقت شاعري مانند « حافظ » آنقدر كه از ارزش هاي ” ديرينه ” و ” پيشينه ” يعني ( ” ايران ” قبل از اسلام ) سخن گفته ؛ از ارزش هاي اسلامي - بطور ’كلٌي - غافل است.
مثلآ توجه كنيد كه « حافظ » چقدر از سياوش ؛ ’مغان ؛ پير ’مغان ؛ خرابات ؛ جمشيد ؛ فريدون ؛ كاوس ؛ جام جم ؛
كيخسرو ؛ باربد ؛ نكيسا ؛ ماني ؛ مهر ؛ شيرين ؛ آتشكده ؛ زرتشت و ... ياد كرده
و چه مقدار مثلآ از ” حضرت محمد ” و ” علي ” .... ( تقريبآ هيچ! ) در حاليكه « حافظ » تقريبآ حدود 1350 بار به نام ها و اصطلاحات و آئين هاي ” ايراني ”
پيش از اسلام اشاره كرده است. با اين حساب ؛ كساني كه از ” روح اسلامي در اشعار حافظ ” سخن گفته اند ؛ تنها از روح خودشان حرف زده اند!!!....
اگر - به راستي - فرهنگ ايراني ؛ ” اسلامي ” ( و خصوصآ شيعي ) بود ؛ امروزه بزرگترين و معروف ترين شاعران ما ؛
نه فردوسي ؛ حافظ و نظامي و مولانا و سعدي ؛ بلكه سرايندگان كتاب هاي ” طريق البكاء ” و ” طوفان البكآء ” و ” روضهْ الشهداء ” مي بودند
( كه شعرها و مرثيه هائي در بارهْ ” شهيدان كربلا ” سروده اند ).
برگفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين ” ديدگاه ها ” را دنبال خواهيم كرد. با ما باشيد ؛ هوشيار و بيدار باشيد.
هميشك و خبرچين يادتان نرود.
((( هميشك )))
((( خبرچين )))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home