پارسیگویی و نافرمانی شهریگری (مدنی)
خشایار رُخسانی
خشایار رُخسانی
چکیده:
در راه نبرد برای آزادی ایران و در چهارچوب یک کارزار نافرمانی شهریگری، زبان پارسی و پارسیگویی می توانند پرچم و شناسه-ای برای این کارزار و شاه-کلیدی برای رهایی ایرانیان از چهارده سده بندگی باشند. امروز درجه-ی آسیب پذیر بودن زبان پارسی با دوران قاجار سنجش پذیر است که تا 90% وام واژگان عربی برای روزنامه نگاری و نامه های دیوانی بکار گرفته می شُدند. و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمی بود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته می شُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته اند؛ زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار می بَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار می کُنند.
سرآغاز
«اگر یک پاتَرم (ملت) در جنگ شکست بخورد و گرفتار شود، تا زمانیکه بتواند زبان خودش را زنده نگه دارد، بختی برای پیروزی و رهایی نیز دارد.»
از آنجا که مردم ایران پس از تازش عرب های مسلمان به کشور ایران با بهانه کردنِ گُسترش دین اسلام، برای چهارده سده در بندِ تازیانِ عرب گرفتار شُده-اند، شاه-کلید رهایی آنها از این چهارده سده بندگی، زبان پارسی است، اگر ایرانیان میهندوست در نگهداری از این گنجینه-ی فرهنگی بکوشند. زبان پارسی با نگر به آوایِ دل انگیز و امکانِ واژه سازی، از توانمندترین زبان هایِ جهان است. با آنکه بده بستانِ واژه ها در میان زبان هایِ گوناگون نشانه-ی پویایی و زنده بودن آنهاست، ولی برای نگهداری از کَتامی (هویت) و شناسه-یِ مردمانی که دارای یک زبان ویژه هستند، باید واژگانِ بیگانه پیوسته در چهارچوبِ بُنپایه هایِ (قاعده های) دستورزبانِ زبانِ آن مردم بکارگرفته شوند. ولی از آنجایی که انبوه واژگان ِبیگانه بویژه واژگان عربی در زبان پارسی گُزینه-یِ دلبخواهی پارسیگویان نبوده-اند، و به زور شمشیر به زبان پارسی اندر شُده-اند، آنها خودشان را پایبند به بُنپایه های (قاعده های) دستورزبان پارسی نکرده-اند، و از اینرو آسیب فراوانی به زبان پارسی زده-اند. خوشبختانه ساختار و ریشه-ی کارواژه ها (فعل ها) در زبان پارسی بگونه-ای است که میتوان به کُمکِ پیشوند و پَسوند، واژگانِ نوین پارسی فراوانی را ساخت که با واژگانِ بیگانه و اندریافته به زبان پارسی برابری کُنند. و این توانایی زبان پارسی در واژه سازی، ما را از وام واژگان بیگانه بی نیاز ساخته است.
همانگونه که میدانیم زبان پارسی در چهارده سده-ی گُذشته، با گُسترش دین اسلام و زبان عربی در این کشور هدف آسیبِ سهمگین واژگانِ بیگانه بوده است. به گونه ایکه اگر بُزرگانِ ادب پارسی همچون فردوسی بُزُرگ با نگاشتن شاهنامه به داد زبان پارسی نمی رسیدند، امروز زبان پارسی به رسایی فراموش شُده بود و مردم ایران نیز در گروه مردم عرب زبان، بخشی از «اُمت عرب» را می ساختند. ولی با همه-ی فداکاری هایی که فردوسی بُزرگ برای نگهداری از زبان پارسی از خود نشان داد، امروز کمابیش 70% از زبان پارسی، آلوده به وام واژگان بیگانه شده است. و این درهالی است که برای هرکدام از وام واژگانِ بیگانه که به زبان پارسی راه یافته-اند، دستکم دو واژه-ی زیبای پارسی در دسترس هَستند که می توانند جایگُزین وام واژگان بیگانه شوند. از سوی دیگر روند آلوده سازی زبان پارسی با وام واژگان بیگانه به ویژه با واژگانِ عربی پس از روی کار آمدن حکومت آخوندی[اسلامی] در ایران، افزایش شتابگونه-ای داشته است. شاید برخی هَشدار و نگرانی مرا گزافگونه بانگارند، ولی راستی این است که زبان پارسی دارد در سراشیب فراموشی و نابودی «تختِ گاز» می دهد و اگر امروز «تُرمز دستی» کشیده نشود، نباید شگفت زده شُد که نسل آینده بجای پارسیگویی به زبان عربی بلغور کُند.
امروز درجه-ی آسیب پذیر بودن زبان پارسی با دوران قاجار سنجش پذیر است که تا 90% از وام واژگان عربی برای روزنامه نگاری و نامه هایِ دیوانی بکار گرفته می شُدند.
و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمی بود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته می شُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته-اند؛ زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار می بَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی [... و بـردگی] است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار می کُنند.
حکومت اسلامی نیز از آنجا که یک حکومت اشغالگر، بیگانه و دُشمن مردم و فرهنگ ایرانی است، دارد سامانمند (سیستماتیک) و برنامه ریزی شُده، همگی کوشش خودش را با گُسترش ترس و فشار بکار می برد تا از راه بیگانه کردنِ مردم ایران با گذشته و شناسه-ی (هویت) تاریخی شان، آن کاری را به سرانجام برساند که تازشگران عرب در آغاز اسلام در انجامش ناکام ماندند: به چم (یعنی) عرب کردن مردم ایران؛ در این پیوند، میتوان از برچیدن نام دودمان هَخامنشی از آموزش های تاریخی تا دروغ نویسی تاریخ ایران در دبیرستان ها و ساختن افسانه هایی همانندِ «آیین زنده به گور کردن دختران در ایران در آغاز اسلام، پیشوازی مردم ایران با آغوش باز از تازیان عرب» [1] تا اندر کردن تُندآبی (سیلی) از واژگانِ عربی در زبان پارسی... نام بُرد.
پُرسشی که در اینجا پیش می آید این است که خویشکاری (وظیفه-ی) ما آزادیخواهان و میهندوستان در برابر این سیاست هایِ پاد ایرانی (ضد ایرانی) و ایران ویرانگر چیست؟ آیا در برابر این سیاست هایِ زیان آورِ فرهنگی، هیچ کاری از دست ما آزادیخواهان ساخته نیست، بجز اینکه ما نقش تماشاگران سرشکسته را بازی کُنیم و تنها گواهِ ادامه-ی نابودی فرهنگ ایران و کَتامی (هویت) ایرانی بودنمان باشیم؟ به باور من برای ایستادگی در برابر این سیاست هایِ ویرانگر حکومت اسلامی، ما ایرانیان میهندوست دارای بُرنده ترین جنگ ابزار هَستیم که نباید آنرا دستکم بگیریم و نام این جنگاچ (اسلحه)، پیکار فرهنگی است؛ در چهارچوبِ یک نافرمانی شهریگری (مدنی)، پیکار فرهنگی می تواند نقش برجسته و کارایی در دست یافتن به پیروزی داشته باشد. و در این راستا پالایش زبان پارسی از وام واژگانِ بیگانه یکی از این شیوه هایِ کارآمدِ نافرمانی و مبارزه-ی شهریگری است که می تواند با کمترین هزینه برای آزادیخواهان بیشترین آسیب روانی را به این اشغالگرانِ اَنیرانی بزند. شاید در نگاه نُخست، آدم از خودش بپُرسد که «پارسی نویسی من چه آسیبی می تواند به این مُزدوران اشغالگر بزند، هنگامیکه آنها دارند بدون هرگونه ایستادگی چشمگیر، کشور را تاراج و ایرانیان را روزانه در یک برنامه-ی سامانمند کُشتار می کُنند؟» ولی راستی این است که برای برخاستن و ایستادگی در برابر این اشغالگران نیاز به یک نشانه و پرچم است که شناسه و کَتامی (هویت) ایرانی بودن و همبستگی ما را نشان دهد؛ پارسیگویی می تواند بهترین پرچم و بازتاب دهنده-ی این شناسه باشد که هم نشانه-ی دهن کجی به این اشغالگرانی است که نابودی فرهنگ ایرانی را هدف خود ساخته-اند و هم نشانه-ی همبستگی آن مردمی است که آزادی ایران از چهارده سده بندگی را هدف خود کرده-انـــــد.
با آنکه نمی شود یک شبه زبان پارسی را پاکسازی کرد که تا 70% با وام واژگان عربی آلوده شُده است، ولی نُخستین و کوچکترین گام در این راستا می تواند خودداری از بکار بُردن آن واژگان عربی در زبان نوشتاری و گفتاری پارسی باشد که با هفت وات (حرف) ویژه-ی عربی «ح، ظ، ض، ط، ق، ع، ص»، ساخته می شوند. در این پیوند، خوشبختانه واژه نامه-ی دهخُدا که به رایگان در تارکده در دسترس هست، با گذاشتن یک وات (حرف) «ع» در پیش روی واژگانِ عربی و بیگانه، آنها را از واژگان پارسی جُدا ساخته است [2]. و به کُمک واژهنامه های پارسی سره و پهلوی که بدست توانایِ ایرانیان میهندوست در«فرهنگستان زبان پارسی» گردآوری شُده است، می توان به سادگی به همگی واژگانِ پارسی دسترسی پیدا کرد که برابر هایِ شایسته برای واژگان بیگانه هَستند [3].
اگر یکی از ویژگی های مُهم ایرانی بودن، گفتگو به زبان پارسی است، پس بکارگیری واژگان بیگانه در زبان گفتاری و نوشتاری پارسی نمی تواند نشانه-ی ایرانی بودن و بالیدن به آن باشد. در کارزار نگهداری از زبان پارسی هر ایرانی میهندوست می تواند نقش برجسته-ای بازی کُند، اگر به خویشکاری (وظیفه-ی) و سهم خودش در این کارزار که خودداری از بکارگیری وام واژگان بیگانه است بها بدهد. در این پیوند نویسندگان، وبلاگ نویسان، و گویندگان رسانه های گروهی همانند رادیو و تلوزیون… می توانند نقش کارساز و مِهَندی (مهمی) را در بکارگیری و گُسترش واژگان پارسی بر دوش بگیرند. اگر بپذیریم که «مِهَستان (مجلس) آنجاست که مردم هَستند،» آزادیخواهان می توانند برنامه-ی پاکسازی زبان پارسی را از همین امروز به کُمک این مردم بیاآغازند، و با آغاز و گُسترش کارزار پارسیگویی، یک تورینه-ی (شبکه-ی) بُزرگ و گُسترده-یِ ایستادگی را در سراسر ایران برپا سازند که می تواند از یک سوی به نبرد آزادیخواهانه-ی آنها شناسه (ماهیت) دهد، و از سوی دیگر زبان پارسی را پیش از بدست گرفتن فرمان کشور، پاکسازی کُنند.
با نگر به نقش گُذشته-نگاری برای آموزش گرفتن از آن و در راستای پیشگیری از لغزش های آینده، و نقش زبان پارسی به نام شاه-کلیدی برای رهایی مردم ایران از چهارده سده بندگی، هم اکنون سهم ایرانیان در پژوهش های تاریخ باستانِ کشور خودشان، زبان پارسی، و گردآوری واژهنامه های پارسی و پهلوی بسیار کمتر از پژوهشگران باختر در این زمینه هاست. بدون رودربایستگی باید خستو شُد (اعتراف کرد) که بدونِ کُمکِ پژوهشگرانِ باختر در تاریخ ایران باستان و فرهنگ ایران، ما ایرانیان میهندوست امروز نه با گذشته-ی کشورمان آشنا بودیم و انگیزه-ای برای بالیدن به تاریخ و فرهنگ خودمان می داشتیم. از اینرو بایسته است که آن بخش از ایرانیانِ میهندوستی که به ایرانی بودن خودشان می بالند، در چهارچوب توانایی هایی که دارند، نیرو، اندیشه و سرمایه-ی خودشان را هزینه-ی نگهداری از زبان پارسی، پژوهش در گُذشته-نگاری ایران و آشنا سازی مردم ایران با این ارزش های فرهنگی کُنند.
[+]خشایار رُخسانی
یکشنبه، 21 خرداد، 3750 دین بهی
در راه نبرد برای آزادی ایران و در چهارچوب یک کارزار نافرمانی شهریگری، زبان پارسی و پارسیگویی می توانند پرچم و شناسه-ای برای این کارزار و شاه-کلیدی برای رهایی ایرانیان از چهارده سده بندگی باشند. امروز درجه-ی آسیب پذیر بودن زبان پارسی با دوران قاجار سنجش پذیر است که تا 90% وام واژگان عربی برای روزنامه نگاری و نامه های دیوانی بکار گرفته می شُدند. و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمی بود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته می شُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته اند؛ زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار می بَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار می کُنند.
سرآغاز
از آنجا که مردم ایران پس از تازش عرب های مسلمان به کشور ایران با بهانه کردنِ گُسترش دین اسلام، برای چهارده سده در بندِ تازیانِ عرب گرفتار شُده-اند، شاه-کلید رهایی آنها از این چهارده سده بندگی، زبان پارسی است، اگر ایرانیان میهندوست در نگهداری از این گنجینه-ی فرهنگی بکوشند. زبان پارسی با نگر به آوایِ دل انگیز و امکانِ واژه سازی، از توانمندترین زبان هایِ جهان است. با آنکه بده بستانِ واژه ها در میان زبان هایِ گوناگون نشانه-ی پویایی و زنده بودن آنهاست، ولی برای نگهداری از کَتامی (هویت) و شناسه-یِ مردمانی که دارای یک زبان ویژه هستند، باید واژگانِ بیگانه پیوسته در چهارچوبِ بُنپایه هایِ (قاعده های) دستورزبانِ زبانِ آن مردم بکارگرفته شوند. ولی از آنجایی که انبوه واژگان ِبیگانه بویژه واژگان عربی در زبان پارسی گُزینه-یِ دلبخواهی پارسیگویان نبوده-اند، و به زور شمشیر به زبان پارسی اندر شُده-اند، آنها خودشان را پایبند به بُنپایه های (قاعده های) دستورزبان پارسی نکرده-اند، و از اینرو آسیب فراوانی به زبان پارسی زده-اند. خوشبختانه ساختار و ریشه-ی کارواژه ها (فعل ها) در زبان پارسی بگونه-ای است که میتوان به کُمکِ پیشوند و پَسوند، واژگانِ نوین پارسی فراوانی را ساخت که با واژگانِ بیگانه و اندریافته به زبان پارسی برابری کُنند. و این توانایی زبان پارسی در واژه سازی، ما را از وام واژگان بیگانه بی نیاز ساخته است.
همانگونه که میدانیم زبان پارسی در چهارده سده-ی گُذشته، با گُسترش دین اسلام و زبان عربی در این کشور هدف آسیبِ سهمگین واژگانِ بیگانه بوده است. به گونه ایکه اگر بُزرگانِ ادب پارسی همچون فردوسی بُزُرگ با نگاشتن شاهنامه به داد زبان پارسی نمی رسیدند، امروز زبان پارسی به رسایی فراموش شُده بود و مردم ایران نیز در گروه مردم عرب زبان، بخشی از «اُمت عرب» را می ساختند. ولی با همه-ی فداکاری هایی که فردوسی بُزرگ برای نگهداری از زبان پارسی از خود نشان داد، امروز کمابیش 70% از زبان پارسی، آلوده به وام واژگان بیگانه شده است. و این درهالی است که برای هرکدام از وام واژگانِ بیگانه که به زبان پارسی راه یافته-اند، دستکم دو واژه-ی زیبای پارسی در دسترس هَستند که می توانند جایگُزین وام واژگان بیگانه شوند. از سوی دیگر روند آلوده سازی زبان پارسی با وام واژگان بیگانه به ویژه با واژگانِ عربی پس از روی کار آمدن حکومت آخوندی[اسلامی] در ایران، افزایش شتابگونه-ای داشته است. شاید برخی هَشدار و نگرانی مرا گزافگونه بانگارند، ولی راستی این است که زبان پارسی دارد در سراشیب فراموشی و نابودی «تختِ گاز» می دهد و اگر امروز «تُرمز دستی» کشیده نشود، نباید شگفت زده شُد که نسل آینده بجای پارسیگویی به زبان عربی بلغور کُند.
و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمی بود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته می شُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته-اند؛ زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار می بَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی [... و بـردگی] است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار می کُنند.
حکومت اسلامی نیز از آنجا که یک حکومت اشغالگر، بیگانه و دُشمن مردم و فرهنگ ایرانی است، دارد سامانمند (سیستماتیک) و برنامه ریزی شُده، همگی کوشش خودش را با گُسترش ترس و فشار بکار می برد تا از راه بیگانه کردنِ مردم ایران با گذشته و شناسه-ی (هویت) تاریخی شان، آن کاری را به سرانجام برساند که تازشگران عرب در آغاز اسلام در انجامش ناکام ماندند: به چم (یعنی) عرب کردن مردم ایران؛ در این پیوند، میتوان از برچیدن نام دودمان هَخامنشی از آموزش های تاریخی تا دروغ نویسی تاریخ ایران در دبیرستان ها و ساختن افسانه هایی همانندِ «آیین زنده به گور کردن دختران در ایران در آغاز اسلام، پیشوازی مردم ایران با آغوش باز از تازیان عرب» [1] تا اندر کردن تُندآبی (سیلی) از واژگانِ عربی در زبان پارسی... نام بُرد.
پُرسشی که در اینجا پیش می آید این است که خویشکاری (وظیفه-ی) ما آزادیخواهان و میهندوستان در برابر این سیاست هایِ پاد ایرانی (ضد ایرانی) و ایران ویرانگر چیست؟ آیا در برابر این سیاست هایِ زیان آورِ فرهنگی، هیچ کاری از دست ما آزادیخواهان ساخته نیست، بجز اینکه ما نقش تماشاگران سرشکسته را بازی کُنیم و تنها گواهِ ادامه-ی نابودی فرهنگ ایران و کَتامی (هویت) ایرانی بودنمان باشیم؟ به باور من برای ایستادگی در برابر این سیاست هایِ ویرانگر حکومت اسلامی، ما ایرانیان میهندوست دارای بُرنده ترین جنگ ابزار هَستیم که نباید آنرا دستکم بگیریم و نام این جنگاچ (اسلحه)، پیکار فرهنگی است؛ در چهارچوبِ یک نافرمانی شهریگری (مدنی)، پیکار فرهنگی می تواند نقش برجسته و کارایی در دست یافتن به پیروزی داشته باشد. و در این راستا پالایش زبان پارسی از وام واژگانِ بیگانه یکی از این شیوه هایِ کارآمدِ نافرمانی و مبارزه-ی شهریگری است که می تواند با کمترین هزینه برای آزادیخواهان بیشترین آسیب روانی را به این اشغالگرانِ اَنیرانی بزند. شاید در نگاه نُخست، آدم از خودش بپُرسد که «پارسی نویسی من چه آسیبی می تواند به این مُزدوران اشغالگر بزند، هنگامیکه آنها دارند بدون هرگونه ایستادگی چشمگیر، کشور را تاراج و ایرانیان را روزانه در یک برنامه-ی سامانمند کُشتار می کُنند؟» ولی راستی این است که برای برخاستن و ایستادگی در برابر این اشغالگران نیاز به یک نشانه و پرچم است که شناسه و کَتامی (هویت) ایرانی بودن و همبستگی ما را نشان دهد؛ پارسیگویی می تواند بهترین پرچم و بازتاب دهنده-ی این شناسه باشد که هم نشانه-ی دهن کجی به این اشغالگرانی است که نابودی فرهنگ ایرانی را هدف خود ساخته-اند و هم نشانه-ی همبستگی آن مردمی است که آزادی ایران از چهارده سده بندگی را هدف خود کرده-انـــــد.
با آنکه نمی شود یک شبه زبان پارسی را پاکسازی کرد که تا 70% با وام واژگان عربی آلوده شُده است، ولی نُخستین و کوچکترین گام در این راستا می تواند خودداری از بکار بُردن آن واژگان عربی در زبان نوشتاری و گفتاری پارسی باشد که با هفت وات (حرف) ویژه-ی عربی «ح، ظ، ض، ط، ق، ع، ص»، ساخته می شوند. در این پیوند، خوشبختانه واژه نامه-ی دهخُدا که به رایگان در تارکده در دسترس هست، با گذاشتن یک وات (حرف) «ع» در پیش روی واژگانِ عربی و بیگانه، آنها را از واژگان پارسی جُدا ساخته است [2]. و به کُمک واژهنامه های پارسی سره و پهلوی که بدست توانایِ ایرانیان میهندوست در«فرهنگستان زبان پارسی» گردآوری شُده است، می توان به سادگی به همگی واژگانِ پارسی دسترسی پیدا کرد که برابر هایِ شایسته برای واژگان بیگانه هَستند [3].
اگر یکی از ویژگی های مُهم ایرانی بودن، گفتگو به زبان پارسی است، پس بکارگیری واژگان بیگانه در زبان گفتاری و نوشتاری پارسی نمی تواند نشانه-ی ایرانی بودن و بالیدن به آن باشد. در کارزار نگهداری از زبان پارسی هر ایرانی میهندوست می تواند نقش برجسته-ای بازی کُند، اگر به خویشکاری (وظیفه-ی) و سهم خودش در این کارزار که خودداری از بکارگیری وام واژگان بیگانه است بها بدهد. در این پیوند نویسندگان، وبلاگ نویسان، و گویندگان رسانه های گروهی همانند رادیو و تلوزیون… می توانند نقش کارساز و مِهَندی (مهمی) را در بکارگیری و گُسترش واژگان پارسی بر دوش بگیرند. اگر بپذیریم که «مِهَستان (مجلس) آنجاست که مردم هَستند،» آزادیخواهان می توانند برنامه-ی پاکسازی زبان پارسی را از همین امروز به کُمک این مردم بیاآغازند، و با آغاز و گُسترش کارزار پارسیگویی، یک تورینه-ی (شبکه-ی) بُزرگ و گُسترده-یِ ایستادگی را در سراسر ایران برپا سازند که می تواند از یک سوی به نبرد آزادیخواهانه-ی آنها شناسه (ماهیت) دهد، و از سوی دیگر زبان پارسی را پیش از بدست گرفتن فرمان کشور، پاکسازی کُنند.
با نگر به نقش گُذشته-نگاری برای آموزش گرفتن از آن و در راستای پیشگیری از لغزش های آینده، و نقش زبان پارسی به نام شاه-کلیدی برای رهایی مردم ایران از چهارده سده بندگی، هم اکنون سهم ایرانیان در پژوهش های تاریخ باستانِ کشور خودشان، زبان پارسی، و گردآوری واژهنامه های پارسی و پهلوی بسیار کمتر از پژوهشگران باختر در این زمینه هاست. بدون رودربایستگی باید خستو شُد (اعتراف کرد) که بدونِ کُمکِ پژوهشگرانِ باختر در تاریخ ایران باستان و فرهنگ ایران، ما ایرانیان میهندوست امروز نه با گذشته-ی کشورمان آشنا بودیم و انگیزه-ای برای بالیدن به تاریخ و فرهنگ خودمان می داشتیم. از اینرو بایسته است که آن بخش از ایرانیانِ میهندوستی که به ایرانی بودن خودشان می بالند، در چهارچوب توانایی هایی که دارند، نیرو، اندیشه و سرمایه-ی خودشان را هزینه-ی نگهداری از زبان پارسی، پژوهش در گُذشته-نگاری ایران و آشنا سازی مردم ایران با این ارزش های فرهنگی کُنند.
[+]خشایار رُخسانی
یکشنبه، 21 خرداد، 3750 دین بهی
Labels: پارسیگویی و نافرمانی, خشایار رُخسانی, قاجار،
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home