Wednesday, July 31, 2002


ايران آرا


من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .



توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “
ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.
بهر حال با آنچه گفتيم : وقتي اكثريت مردم جامعه ؛ ناقص ؛ نا آگاه ؛ كودك و “ گوسفند “ قلمداد شوند ( به تعبير “ دكتر شريعتي “ و “ آيت الله طباطبائي “ )
لازم ميآيد كه : “ راهنما “ ؛ “ شبان “ ؛ “ ولٌي “ يا “ سرپرستي “ آنها را رهبري و هدايت نمايد و بقول “ دكتر شريعتي “ : « “ تا در پرتو هدايت او “ ’امت “
- ( جامعه ) حركت و جهت حركت خويش را ’گم نكند “ » ( شيعه يك حزب تمام - ص 47 م.آ 70 - مقايسه كنيد با :
نظر “ آيت الله طباطبائي “ - بحثي دربارة - مرجعيت و روحانيت - ص 96 ).
بدين ترتيب ؛ به فلسفة سياسي “ تشيٌع “ - علاوه بر “ نبوٌت “ و “ امامت “ ؛ اصل ’مهم ديكري افزوده ميشود كه كامل كنندة دو اصل پيشين است :
اصل “ ولايت “ يا ( سرپرستي ). اين اصل - چنانكه گفته ايم - بر اساس اعتقاد به عدم رشد عقلي ؛ ناقص بودن ؛ طفوليت فكري و ناداني اكثريت مردم جامعه استوار است.
در قرآن بيش از 235 بار واژة “ ولاء “ و “ ولايت “ و اشتقاقات آن تكرار شده است. در حقوق مدني نيز مواد مربوط به “ ولايت قهري پدر “ ؛ “ حجر “ و “ قيموميٌت “
- ( قيٌم صغار ؛ اشخاص غير رشيد ؛ مجانين ) مصاديقي از نظرية “ ولاٌيت “ ( سزپزستي ) ميباشند. نگاه كنيد به : ( قانون مدني - مواد 1180 - 1194 و 1207 - 1217 ).
“ آيت الله خميني “ با تآكيد بر ناداني و نقصان اكثريت مردم جامعه ؛ وجود “ ولي “ و “ قيم “ را براي سرپرستي امور جامعه امري لازم و ضروري ميداند ؛
به عقيدة او : “ قيٌم ملت با قيٌم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقي ندارد “ ( ولايت فقيه - ص 46 ).
“ آيت الله مطهري “ نيز تآكيد ميكند : “ امامت و پيشوائي ؛ نوعي “ ولايت “ است زيرا نوعي حق تسلط و تدبير و تصرف در شئون مردم است “ ( خلافت و ولايت از -
- نظر قرآن و سنٌت - ص 361 و 362 - مقايسه كنيد با نظر “ آيت الله طالقاني - اسلام و مالكيت - ص 207 ).
با چنين اعتقادي است كه “ آيت اللٌه طباطبائي “ نيز يادآور ميشود : “ اسلام - بدون استثناء - در همة شئون افراد مجتمع انساني مداخله ميكند “ ( روابط اجتماعي در اسلام - ص 26 ).
اعتقاد به “ ولايت “ اساسي ترين اصل در اسلام شيعي است بطوريكه بسياري از متفكرين اسلامي آنرا “ فطري “ ؛ “ غير قابل الغاء و تغيير “ و “ اهمال ناپذير “ ميدانند كه
براي هميشه در جامعة اسلامي بايد زنده باشد “ نگاه كنيد به : ( نظرات “ علامة طباطبائي “ - بحثي در مرجعيت و روحانيت - مقالة ولايت و زعامت - ص 75 و 76 و -
- و 79 و 93 و 94 و 95 و96 و 98 + استاد “ محمد تقي شريعتي “ - خلافت و ولايت ... ص 193 ).
بزرگترين نظريه پرداز “ اسلام راستين “ و “ تشيٌع سرخ انقلابي “ ( مرحوم دكتر شريعتي “ نيز تآكيد ميكند :
“ به اصل رهبري چنان ايمان دارم كه اين عقيدة ظاهرآ افراطي شيعه را بشدت قبول دارم كه قبول و ارزش همة عقايد و اعمال ديني منوط به اصل “ ولايت “ است “.
( اسلامشناسي -- ج 1 - ص 86 - م.آ 16 + حسين ؛ وارث آدم -- ص 99 - م.آ 19 ).
بنابراين :««« در فلسفة سياسي “ تشيٌع “ استقرار حكومت اسلامي در همة اشكال آن - لزومآ و لاجرم مبتني بر اصل “ ولايت “ خواهد بود.»»»
در اين ديدگاه : “ محمد “ هم “ رسول “ خداست ؛ هم “ امام “ است و هم “ وليٌ “ ( سرپرست ) ا’متٌ ؛ و آمده است تا جامعه ( امت ) را از ضلالت و جهالت رهائي بخشد.
بعداز پيغمبر ؛ وظيفة رهبري و رسالت از “ منبع الهي “ به جانشينان آنان ( فقها ) تفويض ميشود . بنابراين دوام و قوام جامعه به وجود “ امام “ بستگي دارد.
بقول “ دكتر شريعتي “ : امام “ پيشوا “ است و عامل حيات و حرگت جامعه ( ا’متٌ ) است ؛ وجود و بقاي اوست كه وجود و بقاي جامعه را ممكن ميسازد :
“ حيات وجود “ ا’متٌ “ ( جامعه ) مستلزم روحي است بنام “ امام “ ..... ( بنابراين ) انساني كه امام خود را نمي شناسد بمانند « گوسفندي »است كه « شبان » خود را ’گم كرده باشد “ ( شيعه ؛ يك حزب تمام - دكتر شريعتي - ص 47 و 48 - م.آ7 + امت و امامت - ص523و529و546 - م.آ26 - مقايسه كنيد با --
- با نظر “ علامة طباطبائي “ - بحثي دربارة مرجعيت و روحانيت - ص 94و96 + ولايت فقيه و حاكميت ملت - حسن طاهري خرم آبادي - ص 40و60و61 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش


هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Tuesday, July 30, 2002

ولايت فقيه ؛ ديكتاتوري و توتالتر


ايران آرا


من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “
ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

؛ حضرت علي ؛ ( پيشوا و بنيانگذار تشيٌع ) نيز در ’خطبه هاي خويش اكثريت مردم را بعنوان كساني تعبير ميكند كه هميشه بر باطل اجتماع ميكنند
و در مسير گمراهي گام مي نهند.
او معتقداست كه : “ توده هاي مردم همواره بر سر سفره اي جمع ميشوند كه سيري آن اندك ؛ و گرسنگي آن بسيار است “ ( نهج البلاغه - ص 192 -- خطبة 649 ).
“ گمراهي ؛ ناداني و طفوليت فكري اكثريت مردم جامعه -- « بعنوان يك واقعيت مسلم و موجود » - جوهر اعتقادي همة نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ميباشد ؛
بعنوان مثال : “ ايت الله خميني “ تآكيد ميكند : “ مردم ! جاهل و ناقصند و نيازمند كمال اند و ناكاملند ......“ ( ولايت فقيه - ص 58 و 62 ).
“ آيت الله سيد صادق روحاني “ نيز يادآور ميشود : “ اكثريت مردم ناقص و محتاج و غير كاملند .....
اساسآ اكثر مردم غير عالمند و نادان و نمي توانند خير و شر را تشخيص دهند... “ ( نظام حكومت در اسلام -- ص 30 و 96 ).
ناداني ؛ ناقص بودن و خردسالي اكثريت مردم جامعه در آراء و عقايد ديگر متفكرين “ اسلام راستين “ نيز آمده است .
در آراء اين متفكرين ؛ اكثريت مردم ؛ بعنوان “ گلٌه “ ؛ “ كودك خردسال “ ؛ “ توده هاي عوام مقلد منحط “ ؛ و ... ناميده شده اند از جمله نگاه كنيد به : --
( بحثي دربارة مرجعيت و روحانيت - مقالة ولايت و زعامت -- علاٌمة سيد حسين طباطبائي - ص 74و83و93 - 94 +
خلافت و ولايت از نظر قرآن و ’سنت -- مفالة آيت الله مطهري -- ص 361 -- 362 ).
دكتر “ علي شريعتي “ نيز در توجيه اصل “ وصايت “ و انتصابي بودن امام ( پيشوا ) و عدم ارزش و اعتبار آراء اكثريت مردم ؛ « پيشاپيش » --
ضمن “ منحط “ ناميدن اكثريت مردم جامعه ؛ آنان را به گوسفنداني تشبيه ميكند كه فاقد عقل و اراده و انديشه اند ؛ او با اين “ پيشداوري “ كوشش ميكند تا
دربارة ضرورت ماهيت ضددمكراتيك حكومت اسلامي “ داوري “ نمايد : “ جهل توده هاي عوام مفلد منحط و بنده واري كه “ رآي “شان را به يك سواري خوردن
يا يك شكم آبگوشت به هر كه باني شود ؛ اهدا ميكند و تازه ؛ اينها ؛ غيراز آراء اسير گوسفندي است ... آراء “ رآس “ها ( الاغ ها و گاوها ).....
رهبري نمي تواند خود زادة آراء عوام و تعين شدة پسند عموم و برآمده از متن تودة منحط باشد ... امامت هدفش را بر اساس حقيقت انتخاب ميكند.
كدام حقيقت ؟ حقيقتي كه « ايدئولوژي و مكتب ( اسلام ) نشان داده است “ ( امت و امامت -- ص 504و604و619و620و624و627 -- مقايسه كنيد با :
نظر “ حضرت علي “ در صفحة 125 ).
با چنين اعتقادي است كه “ مجاهدين خلق “ نيز تآكيد ميكنند : “ رهبري ؛ مطلقآ ؛ هيچ تعيٌني به سمت پائين ( توده ها ) را نمي تواند بپذيرد ؛ « تعيٌن او را الزام مشخص
ايدئولوژيك -- سياسي سازمانش مشخص ميكند» . يك درجه پائين آمدن از اين ؛ محتواي مسئوليت رهبري را مخدوش ميكند “ ( سخنراني مهدي ابريشم چي --
-- شخصيت دوم سازمان مجاهدين خلق -- نشرية مجاهد -- شمارة 255 -- ص 23 ).
در عقايد سياسي “ دكتر شريعتي “ ؛ مجاهدين خلق ؛ آيت الله خميني ؛ “ آيت الله سيد صادق روحاني “ و “ آيت الله مطهري “ - با اكراه “ - ؛
«« انقلاب ؛ تجٌلي ارادة توده ها “ قلمداد ميشود ؛ با اينحال ؛ آنها بع اين تناقص پاسخ نمي دهند كه : ارادة توده هاي انقلابي چگونه مس تواند “ منحط “ ؛ “ گوسفند “ ي -
-- و ارادة “ رآس “ها ( الاغ )ها باشد ؟ اگر توده هاي مردم ؛ نا آگاه ؛ منحط و ناقص اند ؛ لازم مي آمد كه در سراسر تاريخ بشر هيچگونه انقلابي اتقاق نياقتد.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Monday, July 29, 2002

ولايت فقيه ؛ ديكتاتوري و توتالتر

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “
ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش را مطالعه بفرمائيد.

3 ــ ««« ارآئة نوعي “ ولايت فقيه “ و استقرار ديكتاتوري “ توتاليتر “»»»
فلسفة سياسي : آزادي و دموكراسي در نظام اسلامي “ امامت “ ؛ “ امت “ و “ جامعة بي طبقة توحيدي “ :

اسلام مانند ديگر اديان سامي - اساسآ يك دين “ خدا سالار “ است و انسان ها - در تحليل نهائي - يا “ عبدالله “ ( بندة خدا ) هستند ؛ يا “ اغنام الله “ ( گوسفندان خدا ).
تصوير “ خدا “ در قرآن ؛ تصوير يك فرمانرواي مطلق قبايل دوران “ پدر سالاري “ است و ضرورت وجودي ظهور پيغمبران ؛ گمراهي ؛ ظلالت ؛ طفوليت و ناداني
انسان ها و نياز فطري آنان به يك “ هدايت كننده “ و “ پيشوا “ 0 رسول و امام ) ميباشد .
مسئلة “ خدا گونگي انسان “ در قرآن ( سورة حجر - آية 29 ) و خليفه بودن انسان در زمين بجاي خدا “ ( سورة بقره - آية 82 ) كه مستقيمآ از “ تورات “ اخذ و اقتباس
شده است ( سفر پيدايش - باب اوٌل - 26 - 28 ) در اسلام و خصوصآ در شيعه نه به “ نوع انسان “ بلكه ناظر بر “ فرد “ ( يعني پيغمبر ؛ امام و ولي فقيه ) ميباشد.
در چنين ديدگاهي پيغمبر و امام چونان “ پدر “ يا “ شبان “ي است كه از طرف “ خدا “ رسالت “ذ و “ ولايت “ ( سرپرستي ) دارد تا خيل عظيم گلهٌ هاي انساني را
از ورطة ضلالت و خهالت ؛ بسوي “ كمال “ ( نه سعادت ) هدايت نمايد.
مرگ پيغمبر ( در سال 11 هجري = 631 ميلادي ) و مشخص نبودن جانشين او ؛ اختلاف و منازعات فراواني را در جامعة اسلامي آن زمان بدنبال داشت ؛
زيرا هيچگونهدستور صريح و روشني در تعين جانشين از طرف “ حضرت محمد “ در دست نبود ؛ بنابراين : از يكطرف : “ ابوبكر ؛ عمر و عثمان “ --
( بعنوان شيوخ و بزرگان عرب و از اصحاب نزديك پيغمبر ) مبارزه و كشمكش هاي متعددي را براي تصاحب قدرت سياسي - مذهبي آغازكردند.
سر انجام در “ سقيفة بني ساعده “ ؛ “ ابوبكر “ - بعنوان خليفة اوٌل “ انتخاب “ شد در حاليكه “ علي “ و گروه قليلي از ياران او - با استناد به حديث “ غدير ’خم “
( هر كس من مولاي اويم ؛ علي مولاي اوست ) معتقد به “ وصايت پيغمبر “ جهت “ انتصاب “ غلي به امامت ( خلافت ) گرديدند.
گروهي از “ ’محدٌثان خاصٌه “ ( شيعي ) نيز اين حديث پيغمبر را دليل بر جانشيني “ حضرت غلي “ دانستند :
“ اي مردم ! من ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم : يكي كتاب خدا و ديگري خويشان خاص و “ اهل بيت “ من است ( تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام - محمد جواد مشكور -
-- ص 6 در بارة “ غدير ’خم “ و بي پايه بودن استدلال شيعيان نگاه كنيد به : ( اسلامشناسي - غلي ميرفطروس - چاپ نهٌم - ص 71و73 ).
در جريان “ سقيفه “ ؛ “ ’سنٌي “ها ( اهل اجماع ) معتقد به “ انتخاب “ خليفه از طريق “ اجماع مسلمين “ بودند و شيعيان - با تمايلات سلطنت طلبانة خود - “ امامت “ ( خلافت )
را مبتني بر اصل “ وصايت “ ؛ موروثي و محتٌص به خاندان پيغمبر ( علي ) مي دانستند . در اين باره نگاه كنيد به : ( خاندان نوبختي - اقبال آشتياني - ص 53 - 58 +
-- فرق الشيعه - ص 74 و 160 و 176 + تاريخ طبري - ج 4 - ص 1328 - 1336 و 1342 - 1354 ).
شيعه “ با نفي اصل “ انتخاب “ و اراذة اكثريت مردم و با اعتقاد به “ وصايت “ و “ انتصاب “ ؛ فلسفة سياسي خود را مبني بر “ الهي و موروثي بودن امامت “ ( خلافت )
در خاندان “ علي “ - در طول دوارده نسل - اعلام ميكند : “ تداوم و استمرار رهبري پيامبر را - در طول دوارده نسل - دوازده امام بعهدة دارند كه از بالا و از طرف
فرماندهي انقلاب اسلامي و نخستين ايدئولوگ نهضت ( يعني حضرت محمد ) بر اساس “ وصايت “ تعيين شده اند كه آخرين آنان امام دوازدهم است كه تا قيامت ؛
رهبري جامعة اسلامي را بر عهده دارد ....“ وصايت “ اينست ؛ مردم بايد زمام خود را به دست “ ولي “ ( امام ) بدهند وگرنه به گمراهي افتاده اند.....( زيرا )
««« امامت ؛ منصبي است الهي و نه شورائي و انتخابي»»» ...امامت يك حق ذاتي است ناشي از ماهيت خود امام نه ناشي از عامل خارجي “ انتخاب “....
“ ( شيعه يك حزب تمام - دكتر علي شريعتي - ص 151 و167 - م.آ7 + امت و امامت - ص 577 - 579 و 631 - م.آ 26 + اسلامشناسي - ص 31 - م.آ 30 -
- مقايسه كنيد با نظرات : آيت الله خميني - ملايت فقيه - ص 21 و 70 + آيت الله مطهري - خلافت و ولايت از نظر قرآن و ’سنت - مقالة ولاء ها و ولايت ها - ص362 +
+ استاد محمد تقي شزيعتي - خلافت و ولايت در قرآن و ’سنت - ص 65و187و189و199 + آيت الله سيد صادق روحاني - نظام حكومت در اسلام - ص 29و30 +
+ ضرورت عام رهبري - محمد حسين حبيبي - ص 145 و 148 + ولايت فقيه و حاكميت ملت - ص 95 و 96 ).
بدين ترتيب : فلسفة سياسي تشيٌع - بطور آشكار - ماهيٌت تبعيض نژادي و برتري قومي و ارثي خود را - با انحصار حق حكومت در خاندان “ علي “ در طول دوازده نسل
به نمايش ميگذارد . اين فلسفه ؛ اصول اساسي و جوهر بتيادي خود را از آموزش ها و تعاليم قرآن ميگيرد زيرا - بطوريكه گفته ايم : در ديدگاه قرآني ؛
پيغمبر ( و امام ) چونان “ پدر “ يا “ شبان“ي است كه از طرف خدا “ رسالت “ و “ ولايت “ ( سرپزستي ) دارد تا خيل عظيم گله هاي انساني را
از ورطة ضلالت و جهالت بسوي “ كمال “ هدايت كند. در اين ديدگاه ؛ ناداني ؛ طفوليٌت فكري و گمراهي اكثريت مردم جامعه - بعنوان يك واقعيت امري ’مسلم و پذيرفته شده است.
قرآن در بيش از 20 مورد اكثريت مردم را جاهل و نادان “ ( و اكثر’هم لايعلمؤن )ميداند و در بيش از 19 مورد اكثريت مردم را “ بي خرد و بي عقل “
و “ فاسق “ معرفي ميكند و در موارد متعددي آنان را “ ناسپاس “ و “ فاسد “ ؛ “ گمراه “ ؛ “ منكر حق “ و “ گمراه كننده “ مينامد.
بنابراين به پيغمبر توصيه ميشود كه : از آراء و خواست اكثريت مردم ؛ پيروي مكن زيرا “ اگر از اكثريت مردم پيروي كني ؛ آنان ترا از راه حق و حقيقت بدر برده
و منحرف ميسازند “ ( وان ’تطع اكثرمن في الارض ’يضلوك عن سبيل الله ـ سورة انعام - آية 116 = همچنين نگاه كنيد به : ( سورة مائده - آية 59 و 103 +
+ سورة آل عمران ـ آية 110 + سورة اعراف ـ آية 102 + سورة توبه ـ آية 8 + سورة ’ز’خرف - آية 78 + سورة فجر ـ آية 12 و سورة هاي ديگر ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Sunday, July 28, 2002

اسلام راستين و غربزدگي !!!

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “
ادامة ملاحظات از روز پيش را دنبال ميكنيم ؛ حتمآ بخش هاي قبلي اين پژوهش علمي و با ارزش را بخوانيد/

“ دكتر شريعتي “ - بر خلاف اكثر نظريه پردازان “ اسلام راستين “ در طول سالهاي 1960 ( در اوج جنبش دانشجوئي و روشنفكري فرانسه )
تحصيلات عالية خويش را در دانشگاه هاي پاريس به اتمام رسانيد و بنابراين : طبيعي بود كه وي درك عيني و روشن تري از فرهنگ و تمدن غرب ( بويژه فرانسه ) داشته باشد.
امٌا او - متآسفانه - بسان يك “ آخوند “ كه - بهر حال - از ’حجرة “ قديمي و ’سنتٌي خويش بيرون خزيده “ ؛ در اوليٌن برخورد با “ غرب “ و ارزشهاي علمي ؛
عقلي و مادي آن ؛ واكنشي “ شرم آلود “ و “ ارتجاعي “ ابراز ميكند .
“ دكتر شريعني “ - بعنوان يك مسلمان عميقآ مؤمن و معتقد ؛ بر اساس “ دٌگم “هاي ايماني و اصول اعتقادي خويش - كه به عقيدة او :
“ حقايقي ثابت و لايتغٌير است “ ( شيعه - ص 178 . م.آ7 ) با “ پيشداوري “ - كه ريشه در تعٌصب اسلامي او دارد - به داوري “ ارزش هاي عقلي ؛ مادي و فردي “ غرب “
مي پردازد و مينويسد : “ براي مصونيٌت از « ميكروب غربزدگي » ...و براي نيرومند شدن در برابر هجوم ارزش هاي عقلي ؛ مادي و فردي غرب ؛
خود را با حكايت “ مثنوي “ ( مولانا ) واكسينه كردم “ ( اسلامشناسي - ج2 - ص 147و148 - م.آ17 ).
اين “ پرهيز “ يا “ واكسيناسيون فرهنگي “ از اين اعتقاد اساسي “ دكتر علي شريعتي “ ناشي ميشد كه :
“ نهضت تشبٌه به غربي ( يا غربزدگي ) - همچون طوفاني وزيدن گرفت و برج و باروي “ تعصٌب “ را - كه بزرگترين و قوي ترين حفاظ هاي موجود ملت ها و فرهنگ ها بود .
فروريخت و راه براي نفوذ غربي و ويراني ارزشهاي تاريخي و ’سنتٌي و اخلاقي ملت هاي شرقي باز شد و مردم ما - در برابر آن - بي دفاع ماندند “( ص85 همان كتاب ).
براي “ آيت الله طباطبائي “ و “ آيت الله مطهري “ و ديگر نظريه پردازان “ اسلام راستين “ نيز فرهنگ و تمدن غربي مقوله اي “ فاسد “ ؛ گمراه كننده “ و “ ضد اخلاقي “است.
آنها ؛ آزادي و مدنيٌت “ غرب “ را تنها در “ روابط جنسي “ ؛ “ آزادي شهوات “ ؛ “ آزادي همجنس بازي “ و “ مجالس شب نشيني و رقص “ خلاصه كرده و نتيجه ميگيرند كه :
“ جامعة متمدن امروزي ( يعني غرب ) جامعه اي است منحط ؛ فاسد و متعفٌن “ و از اين رو : بر اخلاقيات و ارزش هاي اسلامي تآكيد ميكنند .
نگاه كنيد به : ( روابط اجتماعي در اسلام - ص 30 + پيرامون انقلاب اسلامي - ص 103و104 + مسئلة حجاب - ص 224و245 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


(((هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Saturday, July 27, 2002

اسلام راستين و غربزدگي !!!

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


“ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “

مرحوم “ محمد تقي شريعتي “ - بدرستي - يادآور ميشود كه : “ مبارزة ما در “ كانون نشر حقايق اسلامي “ در سه جهت صورت ميگرفت ؛ بعبارت ديگر : ما به سه طريق
مبارزه ميكرديم : نخستين مرحله : در جريان اين مرحله از مبارزات در عين اينكه ميكوشيديم بي پايگي مكتب كمونيسم و ماركسيسم را نشان بدهيم ؛
در برابر ؛ از اسلام سخن مي گفتيم و ارزشهاي اسلام را مطرح ميكرديم “ ( ويژه نامة استاد محمد تقي شريعتي - ضميمة نشريه ارشاد - شمارة 31 - 323 - خرداد 66 - ص 3 .
مقايسه كنيد با : مدافعات مهندس مهدي بازرگان در دادگاه نظامي شاه - ص 82 و 122 و 124 ).
در “ جهاد مقدس “ عليه ماركسيسم - بعداز 28 مرداد 1332 - كتابها و رسالات فراواني انتشار يافت و تني از متفكران و مؤلفان اسلامي در اين “ جهاد مقدس “ حتٌي
جوايز كتابخانة سلطنتي را نصيب خود ساختند از جمله نگاه كنيد به : ( فيلسوف و فيلسوف نما ها - آيت الله ناصر مكارم شيرازي - برندة جايزة كتابخانة سلطنتي - سال 39 ).

2 -- خصلت “ ضد غربي “
گفتيم كه : اسلام و حكومت اسلامي - اساسآ - يك نظام “ ايدئولوژيك “ است .
در اين نظام ؛ انسانها تنها با ارزش هاي “ ايدئولوژيك “ ارزيابي و داوري ميشوند : اعتقاد به مذهب ـ بعنوان “ يك استراتژي و يك ايمان “ و عقيده به “ قرآن “
بعنوان “ كلام آخر “ - همة ارزش هاي انساني و اجتماعي را تحت الشعاع خود قرار ميدهد. بنابراين : “ اصالت اسلام “ بعنوان يك “ حقيقت برتر “ - انحصارگرائي ؛
خودبيني و تمام خواهي ؛ جوهر ذاتي چنين نظام و تفكري است . برخورد متفكرين و روشنفكران مسلمان با “ غرب “ و “ تمدن غربي “ نيز از خصلت “ خودخواه “
و “ خودگرا “ي نظام اسلامي بر مي خيزد. همة نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( بويژه مرحوم دكتر شريعتي ) آنجا كه مدنيٌت ؛ آزادي ؛ دموكراسي و ديگر ارزشهاي
اجتماعي - سياسي “ غرب “ مطرح است يا به “ انكار “ مي پردازند و يا به “ اقتباس “ و “ استسلام “ يعني ( اسلامي كردن مفاهيم و مقوله هاي فلسفي ؛ سياسي و اقتصادي غرب )
دست مي يازند. نخستين نظرات ’مدوٌن نظريه پردازان “ اسلام راستين “ - در بارة غرب - را بايد در كتاب “ غرب زدگي “ ( جلال آل احمد ) جستجو كرد.
اين كتاب ؛ در حقيقت “ مانيفست “ روشنفكران اسلامي ايران در برخورد با تمدن و فرهنگ “ غرب “ است.
“ آل احمد “ - پس از سرگشتگي ها و آشفتگي هاي سياسي - فلسفي ؛ سرانجام به “ تفكر اسلامي “ بازگشت و در ادامة اين “ بازگشت به خويش “ از “ ناكجا آباد “ يك جامعة
بدوي سر در آورد كه اصلي ترين وسيلة توليد آن “ خيش “ و گاوآهن بود : “ آنوقت غرب زدگي ايجاب ميكند كه همين روستا را با همين شرايط بياندازيم زير لگد
تراكتورهاي جورواجور .... و اين تراكتورها چه ميكند؟ همة مرزها و سامان هاي اجدادي ( يعني ’سنتٌي ) را بهم ميزند و ...“( غربزدگي - ص 92 )
“ جلال آل احمد “ « بعنوان مدافع كليٌت تشيٌع اسلامي » ( غربزدگي - ص 78 ) در سراسر كتابش كوشيدتا “ عقل ستيزي “ خود را در لفافة “ غرب ستيزي “
و دشنام به روشنفكران غير مذهبي ( بعنوان غربزدگان ) بپوشاند و از اين طريق ضرورت “ بازگشت به خويش “ ( يعني بازگشت به فرهنگ تشيٌع ) را در جامعة در حال
تحول ايران ؛ توجيه و تبليغ نمايد. نگاه كنيد به : ( كارنامة سه ساله - ص 166و167 ).
با چنين برداشتي از “ غرب “ و “ غربزدگي “ است كه معروفترين نظريه پرداز “ اسلام راستين ( مرحوم دكتر شريعتي ) كوشش ميكند تا
“ نسل ما را از آن خيرگي و خود باختگي و احساس حقارت در برابر تمدن غرب رهائي بخشد “ ( شيعه - ص 35و129 - م.آ7 ).
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Friday, July 26, 2002

دين و دولت

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

توده هاي محروم ؛ ستمديده ؛ در خون نشسته ؛ قتل و غارت شده و بي پناه ايران پس از 24 سال تحمل و تجربة خونين حاكميت اسلامي ؛
بتدريج به آگاهي هاي تاريخي - طبقاتي خويش دست مي يابند ؛ اينك وظيفة همة نيروهاي آزاديخواه و انقلابي است كه - با حفظ همبستگي هاي درون خلقي -
ضمن مرزبندي دقيق و روشن با نيروهاي مبارزي كه براي استقرار (( جمهوري دمگراتيك اسلامي )) ميكوشند --
در تحقق يكي از مضمون هاي اساسي انقلاب دمكراتيك ايران يعني ((( اصل جدائي كامل دين از دولت ))) مبارزه نمايند.
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “


1 -- جوهر ضد ماركسيستي و ضد كمونيستي
گفتيم كه بدنبال اصلاحات ارضي و اجتماعي شاه ( در بهمن 1342 ) و رشد طبقة متوسط شهري در عرصة مناسبات اقتصادي -- اجتماعي ؛
اين طبقة نوين بنابر سرشت طبقاتي خود ؛ جهان بيني و ديدگاه هاي نويني را در برخورد با طبيعت و انسان طلب ميكرد كه نمي توانست آنرا
در تعاليم اخلاقي و اجتماعي “ اسلام ’سنتٌي “ پيدا نمايد.
گسترش دانشگاه ها و مراكز عالي آموزشي ؛ ورود و رونق تكنولوژي و دانش مدرن ؛ انتشار عقايد و آراء متفكران اروپائي و فروريختن بسياري از “ ’دگم “ها
و باورهاي مذهبي ؛ضمن اينكه موقعيت اجتماعي و سلطة ديرپاي روحانيون “ ’سنتٌي “ را با خطر جٌدي روبرو ساخت ؛ باعث شد تا نسل جوان --
( بويژه روشنفكران و دانشجويان ) به مطالعة آثار ماركسيستي و ماترياليستي جلب و جذب شوند.
اين جريان -- كه در طول سال هاي پس از ديكتاتوري “ رضا شاه “ ( 1320 -- 1332 ) و در نتيجة پيدايش نوعي “ تعادل سياسي “ و آزادي احزاب ؛
سنديكا ها و سازمان هاي چپ ؛ بسيار نيرومند بود -- پس از سركوب هاي پليسي كودتاي 28 مرداد 1332 -- با رفرم ارضي - اجتماعي شاه و عليرغم
سانسور و سركوب پليسي - بار ديگر - خود را نشلن ميداد .
“ ’حجٌتالاسلام خاتمي “ ( وزير ارشاد جمهوري اسلامي ) در اين بلره ياد آور ميشود : “ مدارس جديد ( دانشگاه ها ) پايگاههاي روشنفكري الحادي براي
برداشتن آخرين مقاومت دين در مقابل تفكر و نمدن ضد ديني و ضد خدائي استكبار شرق و غرب بود و قهرمان اين صحنه و اين پايگاه ها ؛
روشنفكران بي دين ؛ غرب زده و ’ملحد ... بودند “ ( كيهان هوائي - 27 خرداد 1366 - ص 26 و مقايسه كنيد با نظر “ دكتر شريعتي “ در همين باره -
بازگشت به خويش - ص 284 - م . آ 27 ).
نفوذ عقايد ماركسيستي و ماترياليستي در اين دوران عليرغم سانسور ؛ تعقيب و اختناق شديد پليسي - سبب پيدايش و پرورش نسل جديدي از ماركسيست هاي ايراني گرديد
كه گروه “ بيژن جزني “ و سپس گروه “ پرويز پويان “ و “ مسعود احمدزاده “ ( از شاگردان اوٌليه “ كانون نشر حقايق اسلامي “ محمد تقي شريعتي در مشهد )
از آن جمله اند عقايد ماركسيستي و ماترياليستي در اين دوران ؛ همچنين بر بخش مهمي از انقلابيون مذهبي تآثير اساسي گذاشت ؛
اين تآثير را ميتوان در عقايد نخستين بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ( سعيد محسن ؛ محمد حنيف نژاد ؛ ناصر صادق و .... ) بخوبي مشاهده كرد
نگاه كنيد به : ( اقتصاد - محمود عسگري زاده + شناخت - محمد حنيف نژاد - از انتشارات سازمان مجاهدين خلق ).
تآثير انديشةهاي ماركسيستي و ماترياليستي بر بخش عمده اي از كادرها و اعضاي مركزي “ سازمان مجاهدين خلق “ - يعدها - به انشعاب بزرگ سال 1354 و
موجب پيدايش “ مجاهدين ماركسيست “ ( سازمان پيكار ) شد . مرحوم “ دكتر شريعتي “ در همين دوران “ بازكشت به خويشتن تاريخي “ خود ( يعني اسلام ) يادآور ميشود :
“ بطور كلي مدرنيسم و ماركسيسم در دو جبهه و از دو سوي مختلف ؛ آنچه را كه “ شخصيت وجودي “ يا “ خويشتن تاريخي “ ملت ها ميناميم ؛
مورد هجوم قرار دادند “ ( بازگشت به خويش - ص 85 )
’حجٌت الاسلام “ سيد محمد خاتمي “ ( وزير ارشاد اسلامي رژيم خميني ) ضمن يادآوري از رونق ماركسيسم در اين دوران و ضعف و زبوني اسلام
در ميان اقشار تحصيل كرده و دانشگاهي مينويسد : “ دانشگاه ها ؛ مرعوب هياهوي تبليغي الحاد بودند - بويژه الحاد ماركسيستي - بجه هاي مسلمان ما -
در دانشگاه هاي ايران - قاچاقي زندگي ميكردند “ ( مقالة : نهاجم هنرمندانه به مبادي الحادي مدرن - در بزرگداشت استاد محمد تقي شريعتي - كيهان هوائي - 27 خرداد 66 )
همة اين روندها و رويدادها باعث شد تا از يكطرف رژيم شاه - براي مبارزه با “ خطر كمونيسم “ ضمن اجراي شديد قانون 1310 ( معروف به قانون سياه رضاشاهي )
و با تشكيل “ سپاه دين “ ؛ به تقويت اسلام ؛ روحانيون و شريعتمداران و توسعة مساجد و ديگر مراكز مذهبي بپردازد ؛ م از طرف ديگر :
موجب گرديدند تا كتفكران و روشنفكران اسلامي از “ حوزه “ها و “ ’حجره “هاي خويش بيرون خزيده ؛ با استفاده از متون و منابع دست دهم ( مثل “ اصول مقدماتي فلسفه “
كه داشتن يا خواندن آن براي جوانان و دانشجويان ؛ سال ها زندان و شكنجه بهمراه داشت ) به اصطلاح به “ نقد ماركسيسم “ و “ نفي ماترياليسم “ بپردازند.
انجمن هاي اسلامي “ نهضت آزادي ( به رهبري مهندس بازرگان و آيت الله طالقاني ) ؛ كانون نشر حقايق اسلامي “ ( به سر پرستي محمد تقي شريعتي ) ؛
“ حسينيه ارشاد “ ( به سر پرستي مرتضي مطهري و - بعد - دكتر شريعتي ) - اساسآ - در جهت مبارزه با ماترياليسم و ماركسيسم فعاليت ميكردند و
لذا - تا مدت ها -- فعاليتهاي آنها با نظر “ مساعد “ رژيم شاه همراه بود.
ادامة اين ملاحظات را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) + ((( خبرچين )))

Thursday, July 25, 2002

علي شريعتي و جمهوري اسلامي

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
(( اختلاف من « علي شريعتي » با او « آخوند سنتي » اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... )) “ اسلامشناسي - ج3 - ص 14 و 15 “
بنابراين : ما معتقديم كه افتراق و اختلاف “ اسلام شزيعتي “ ؛ “ طالقاني “ و مجاهدين با “ اسلام خميني “ ؛ “ طباطبائي “ و “ مطهري “
يك اختلاف “ ريشه “اي و “ جوهري “ نيست بلكه اختلاف در “ شكل “ بيان - يا بقول “ دكتر شريعتي “ : “ اختلاف در ظرف هاي بياني ؛ شكل و شيوة و نوع
كوشش در احياء و نشر حقايق ثابت و لايتغٌير اسلامي و شيعي “ ميباشد. ( ياد و يادآوران - ص 176 - م . آ 7 ).
اختلاف “ اسلام شريعتي “ ؛ “ بني صدر “ و “ مجاهدين “ با “ اسلام آيت الله خميني “ ؛ طباطبائي “ و “ مطهري “ در « شكل » استفاده از اهرم مذهب ؛
در “ شكل “ استفاده از جهالت توده ها ؛ در “ شكل “ ادغام “ دين و دولت “ در حاكميت سياسي ميباشد.
يگي خواستار “ ولايت فقيه ’ملاٌ ها “ ست ؛ و ديگري در ( نهايت ) خواستار “ ولايت فقيه ’مكلاٌ ها “ !
اختلاف يا تقابل “ جمهوري اسلامي خميني “ با “ جمهوري دموكراتيك اسلامي مجاهدين “ ناشي از سرشت “ ضد دموكراتيك “ اسلام اوٌلي
و خصلت “ دموكراتيك “ اسلام دوٌمي نيست ؛ بلكه اختلاف آنان در چگونگي توجيه ؛ پيوند و اعمال سرشت ضد دموكراتيك اسلام ( بويژه شيعه “ در جامعه ميباشد.
به عبارت روشن تر : براي پيشبرد اين سرشت ضد دموكراتيك ؛ “ اسلام خميني و مطهري “ تنها به شمشير و شكنجه و شلاق تكيه ميكند ؛
و “ اسلام شريعتي “ و “ مجاهدين “ : به شمشير و شكنجه و شلاق و شيريني .
بدين ترتيب : به نظر ما ؛ جدائي و تفكيك نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( از آيت الله خميني و مطهري تا دكتر شريعتي و مجاهدين )
تنها يك جدائي و تفكيك “ صوري “ و “ مكانيكي “ ميباشد.
براي درك “ ريشة مشترك “ و “ جوهر يگانة “ انديشة اين نظريه پردازان ؛ نبايد فريفته يا مرعوب اصطلاحات شبه “ علمي “ ؛ “ اتقلابي “ ؛ “ ماركسيستي “
و يا فقهي آنان شد ؛ بلكه - با بردباري و شكيبائي - بايد “ ريشة مشترك “ و “ جوهر يگانة “ انديشه هاي آنان را شناخت .
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ بما نشان خواهد داد كه جوهر واقعي و ماهيٌت مشترك افكار همة رهبران و متفكران “ اسلام راستين “
( از خميني ؛ طباطبائي و مطهري تا طالقاني ؛ دكتر شريعتي و مجاهدين ) در سه اصل زير خلاصه ميشود :

1 -- جوهر ضد ماركسيستي و ضد كمونيستي ( در مفهوم فلسقي و سياسي آن )
2 -- خصلت “ ضد غربي “ ( ضديت با مظاهر تمدن غرب و نفي فلسفةسياسي ؛ آزادي و دموكراسي غربي ) .
3 -- ارائة نوعي “ ولايت فقيه “ و استقرار يك ديكتاتوري “ توتاليتر “ در عرصة حاكميت سياسي .
بحث از مترياليسم و ماكسيسم و سخن از فرهنگ و نمدن غرب و فلسفة سياسي آن ؛ موضوع “ ملاحظات “ اين كتاب نيست ؛ بهمين جهت ما ضمن
“ اشاره “ به موارد 1 و 2 بخاطر اهميت اساسي مسئلة آزادي ؛ دموكراسي و حاكميت سياسي ؛ در نقد آراء متفكران “ اسلام راستين “ بيشتر به مورد سوٌم
( يعني بر : ارآئة نوعي “ ولايت فقيه “ و استقرار يك ديكتاتوري “ توتاليتر “ در عرصة حاكميت سياسي ) توجه و تآكيد ميكنيم:
ادامه اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك ))) ((( خبرچين )))

Wednesday, July 24, 2002

دكتر شريعتي و جمهوري اسلامي

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جٌدي و اساسي به آن پرداخت.
در بررسي آراء و عقايد متفكران اسلام معاصر ( از آيت الله خميني ؛ طباطبائي و مطهري تا دكتر علي شريعتي ؛ بني صدر و مجاهدين )

آيا ميتوان همة آن ها را در يك “ دسته “ و “ رديف “ قرار داد ؟؟؟ و بعنوان“ نظريه پردازان اسلام راستين “ ؛ عقايد همة آن ها را - يكجا - به بررسي گرفت ؟؟؟
جواب اين سؤآل - كاملآ - ميتواند مثبت باشد ؛ زيرا كه شالودة نظري و جوهر فكري همة اين متفكران - بويژه دربارة “ اصالت اسلام “ بعنوان يك “ حقيقت برتر “
و نيز در مورد آزادي ؛ دموكراسي و حاكميت سياسي - يكي است ؛ همة اين متفكران ؛ “ حكومت صدر اسلام “ و “ اسلام ناب محمد و علي “ را بعنوان “ اسلام راستين “
شناخته و “ بازگشت به اسلام اوليٌه “ كه بقول “ دكتر شريعتي “ ( چهارده قرن از آن دور شده “اند را مقصد و مقصود همة اعتقادات و مبارزات سياسي - فرهنگي
خود قرار داده اند . نگاه كنيد به : ( پيرامون انقلاب اسلامي - آيت الله مطهري - ص 40 و 41 + امت و امامت - دكتر شريعتي - ص 465و466و472 - م . آ26 +
+ چه بايد كرد - ص 379 و 380 و 384 . م . آ20 + لوايح - شيخ فضل الله نوري - ص 50 و 52 و 55 + ولايت فقيه - آيت الله خميني - ص 10 و 32 و 52و53 +
+ تبيين جهان - مسعود رجوي - دفتر اول - ص 41 + ديدگاه هاي مجاهدين در بارة قانون اساسي دولت اسلام - ص 13 و 17و19و25و28 ).
بنابراين: اختلاف موجود بين “ اسلام خميني “ با “ اسلام مجاهدين “ يا “ اسلام مطهري “ با “ اسلام شريعتي “ در چيست ؟؟؟
و اين اجتلاف ها و افتراق ها را چگونه ميتوان توضيح داد ؟
پاسخ به اين سؤالات را ميتوان در آراء و آثار خود متفكران “ اسلام راستين “ يافت . مثلآ : “ دكتر شريعتي “

( يعني معروف ترين و راديكال ترين نظريه پرداز اسلام راستين )
دربارة ماهيت اختلاف خويش با روحانيون س’نتي و “ آخوند “ هاي حوزة علمية قم - به روشني - تصريح ميكند :
“ اختلاف من با او ( آخوند س’نتي ) اختلاف پسر و پدري است در داخل يك خانواده ... بنابراين كماكان انتقاد و پيشنهاد ميكنم ؛ اما در برابر بيگانه يعني :
(غير اسلامي ها ؛ غير مذهبي ها ؛ كافرها و كمونيست ها ) تسليم محض آنها ( ’ملاٌ ها ) هستم ... من در طول اين مدتي كه مي توانستم - در هر سطحي -
چه در اروپا و چه در اينجا ؛ كار كنم ؛ حرف بزنم و خدمتي انجام دهم ؛ هميشه قوي ترين ؛ مؤمنانه ترين و متعصبٌانه ترين دفاع را از روحانيت راستين و مترقي كرده ام ؛
نگاهباني و جانبداري از اين جامعة علمي ( يعني حوزة علمية قم ) وظيفة هر مسلمان مؤمن است ... بزرگترين پايگاهي كه ميتوان اميدوار آن بود كه توده هاي ما را آگاه كند ؛
“ اسلام راستين “ را به آنان ارائه دهد و در احياء روح اسلام عامل نيرومند و مقتدري باشد همين پايگاه “ طلبه “ و “ حوزه “ و حجره هاي تنگ و تاريك است.
تذكار اين مطلب نه بخاطر “ مصلحت “ است چرا كه خدا و خلق مي دانند كه تاكنون دروغي را بخاطر “ مصلحت “ نگفته بودم ؛ نگفته ام و نخواهم گفت “
( اسلام شناسي - ج 3 - ص 14 و 15 - م . آ 18 + قاسطين ؛ مارقين ؛ ناكثين - ص 372 و 374 - م . آ 26 ).
بنابراين : ما معتقديم كه افتراق و اختلاف “ اسلام شريعتي “ ؛ “ طالقاني “ و “ مجاهدين “ با “ اسلام خميني “ ؛ “ طباطبائي “ و “ مطهري “
يك اختلاف “ ريشه “اي و “ جوهري “ نيست .
ادامه اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة :
“ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن اينجا يا اينجا كه رسيدي

دكتر شريعتي و جمهوري اسلامي

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

پيدايش “ اسلام راستين “ ؛ « دكتر علي شريعتي » و نقش او در پيدائي “ جمهوري اسلامي “ ؛
ماهيت اختلاف “ اسلام خميني “ و “ مطهري “ با “ اسلام دكتر شريعتي “ و “ مجاهدين “ و وجوه اشتراك آنها را بررسي ميكنيم.
مرحوم« دكتر علي شريعتي » كتاب “ سير تدريجي تحول قرآن “ را كشفي ؛ همسنگ كشف “ اسحق نيوتن “ ميداند !!!
در اين كتاب “ وحي “ بودن قرآن به همان اندازه بديهي مي نمايد كه علمي بودن طبيعت . نگاه كنيد به : ( شيعه ؛ يك حزب تمام - ص 81 - م . آ 7 ).
دكتر شريعتي در بارة “ حالت خطرناك دين “ و رواج فلسفه ها و عقايد “ بنياد كن “ در اين دوران تآكيد ميكند :
“ با حمله هاي پيگير و نيرومند امواج و حتي طوفان هاي بنيادكن اعتقادي و اخلاقي و مكتب هاي فكري و فلسفي اين عصر - كه از هر طرف بشدت دارد به نسل جديد

روشنفكر هجوم مي آورد ؛ احتمال اين هست كه در دوسه نسل ديگر ؛ بسياري از اصول اعتقادات خويش را از دست بدهيم و نسل هاي آينده اصولآ كوچكترين گرايش
و حساسيتي در اين زمينه ها (يعني اعتقاد به باورهاي اسلامي ) نداشته باشند ..... ؛ خطر اين است ؛ خطري كه هميشه حرفش را مي زنيم اين است ...
اگر محتواي اسلام را ( كه حقيقت ثابتي است ) در ظرف هاي بياني و علمي مناسب با زمان خويش تجديد و مطرح نكنيم ؛ ظرف و مظروف - هردو - نابود ميشوند “
««« ظرف و مظروف هردو نابود ميشوند »»»
( امت و امامت - دكتر شريعتي - ص 470 و471 - م . آ . 26 . + اسلامشتاسي - ج 2 - ص 56 و57+ ياد و يادآوران - ص 178 - م . آ 7 ).
“ لزوم نو كردن مذهب “ در “ ظرف هاي بياني و علمي مناسب “ ؛ نظريه پردازان “ اسلام راستين “ ( بويژه “ دكتر علي شريعتي “ ) را مجبور ساخت تا براي
“ هرچه علمي تر كردن اسلام “ و مطبوع و مقبول ساختن آن در ذهن مخاطبان شان ( ’عمدتآ جوانان و دانشجويان ) از مفاهيم و واژه هاي فلسفي و سياسي - اقتصادي -
مكاتب روز ( بويژه ماركسيسم ) استفاده كنند. آنها با استفاده ( يا سؤاستفاده ) از مفاهيم و مضامين ماركسيستي و جامعه شناسي مدرن ( از جمله تضاد ؛ ديالكتيك ؛ طبقه ؛
تاريخ ؛ جامعة بي طبقه و ..... ) و سوار كردن آنها بر مفاهيم قرآني و اسلامي كوشيدند تا “ اسلام “ و “ تشيٌع “ را بعنوان عالي ترين و علمي ترين مكتب فلسفي و -
سياسي - اجتماعي تاريخ به جامعهٌ در حال تحول ايران ؛ معرفي نمايند و سرانجام نيز - با غرور - مدعي شوند كه :
“ اين ما نيستيم كه تازه اين حرف ها را از ماركسيستها گرفته باشيم ؛ اين ماركسيست ها هستند كه اين حرف ها را از اسلام و مذهب ( شيعه ) گرفته اند “.
( جهت گيري طبقاتي در اسلام - دكتر شريعتي - ص 2 و 3 ) همچنين نگاه كنيد به : ( اسلام و مالكيت - سيد محمود طالقلني - ص 223 و 224 +
مالكيت ؛ كار و سرمايه -از ديدگاه اسلام - دكتر حبيب الله پايدار - ص 97 و 217 و 231 و 232 و 261 و 262و263و264 +
جزميت فلسفهٌ حزبي ؛ نقدي بر اسلام در ايران پطروشفسكي -ابوذر ورداسبي - ص 144و158و168 + ............ )
بررسي آراء و عقايد نظريه پردازان “ اسلام رآستين “ ( يعني خواستاران بازگشت به اسلام اوليهٌ ) مسئلة مهمي است كه بايد بطور جدٌي و اساسي به آن پرداخت .
زيرا - همانگونه كه گفته ايم - ترويج و تبليغ اين افكار در سال هاي 1340 -- 1357 باعث انحطاط و اغتشاش فكري جامعه ( بويژه جوانان ) شد .
انحطاط و اغتشاشي كه ضمن تآثيرات مخرب بر جامعة در حال تحول ايران ؛ باعث احياء عقايد متروك اسلامي و در نهايت موجب پيدائي و مقبوليت نظري
« جمهوري اسلامي » حاكم بر ايران گرديد . هم از اين روست كه نهادها و رسانه هاي فرهنگي “ جمهوري اسلامي “ اينك - مثلآ - از مرحوم “ دكتر شريعتي “
بعنوان “ عامل بوجودآورندة يك انقلاب فرهنگي كم نظير در تاريخ “ ياد ميكنند. نگاه كني به : ( كيهان فرهنگي - شمارة سوم - خردادماه 1363 - ص 37 ).
“ سيد احمد خميني “ دربارة نقش “ دكتر شريعتي “ در پيدائي “ حكومت اسلامي “ تآكيد ميكند :
“ پدر من ( آيت الله خميني ) براي مردم و انقلاب چيزي نداشته و كاري نكرده است ؛ همه از آن شريعتي است ......
( ’موحدٌين انقلابي - هواداران مكتب دكتر شريعتي - اطلاعية 29 ديماه 1364 - ص 2 - نقل از صفحات شورا - نشرية مجاهد ) .
در بررسي آراء و عقايد متفكران اسلام معاصر ( از آيت الله خميني ؛ طباطبائي و مطهري تا دكتر علي شريعتي ؛ بني صدر و مجاهدين )
آيا ميتوان همة آن ها را در يك “ دسته “ و “ رديف “ قرار داد ؟؟؟ و بعنوان“ نظريه پردازان اسلام راستين “ ؛ عقايد همة آن ها را - يكجا - به بررسي گرفت ؟؟؟
جواب اين سؤآل و بقية مسائل را فردا دنبال خواهيم كرد .
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ بويژه در اين روزهاي حساس و سرنوشت ساز.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن اينجا يا اينجا كه رسيدي

Sunday, July 21, 2002

اسلاميزه كردن ماركسيسم (!)

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

تلاش روشنفكران مسلمان در “ سوسياليزه كردن اسلام “ در سالهاي 1342 و بعداز ان را بررسي ميكنيم :
در كنار گرايش “ التقاطي “ حزب توده و كوشش معدودي از روشنفكران به اصطلاح “ چپ “ در “ اسلاميزه كردن ماركسيسم و سوسياليزم “
از اوايل دهة 1340 ما شاهد كوشش هاي عده اي از روشنفكران مسلمان در “ سوسياليزه كردن اسلام “ هستيم.
رفرم ارضي و اجتماعي شاه ( در بهمن 1342 ) تركيب طبقاتي نويني در جامعة ايران بوجود آورد و باعث شد تا طبقة متوسط شهري در عرصة منا سبات
اقتصادي - اجتماعي بنا بر سرشت طبقاتي خود ؛ جهان بيني و ديدگاه هاي نويني را در برخورد با طبيعت و انسان طلب ميكرد كه بي شك نمي توانست آنرا
در تعليم اخلاقي و آموزش هاي اقتصادي - اجتماعي “ اسلام ’سنتي “ ( كه ريشه در فرهنگ ؛ سنت و مناسبات فئودالي داشت ) بيابد.
متزلزل شدن ساختار فئودالي جامعه و تحولات اقتصادي - اجتماعي ناشي از آن ؛ گسترش مدارس عالي و دانشگاه ها ؛رشد و توسعة تكنولوژي مدرن
و نفوذ عقايد متفكران و فلاسفة اروپائي همه .همه - بر توقعات سياسي - اجتماعي و بر ديدگاه هاي فلسفي اقشار خرده بورژوازي مدرن شهري تآثيري اساسي گذاشت
بطوريكه ضمن تضعيف سلطة ديرپاي روحانيون ’سنتي ؛ بسياري از “ ’مسلمات چند هزار ساله “ و انبوهي از باورهاي مذهبي را متزلرل ساخت ؛
آنچنانكه “ آيت الله مطهري “ ( بعنوان يكي از تظريه پردازان معروف ايلام راستين ) خود اعتراف ميكند :
“ حقيقت امر اين است كه تجدد علمي اخير اروپا در اثر تكان سختي كه به افكار داد ؛ « ’مسلمات چند هزار سالة بشر را در مورد فلكيات و طبيعيات باطل شناخت » ؛
دهشت و حيرت و تشتت فكري عجيبي ايجاد كرد... و « قهرآ افكار را در مورد مسايل ديني نيز ’مردد و متزلزل ساخت » .
( اصول فلسفة و روش رئاليسم - سيد محمد حسين طباطبائي -- مقدمة مرتضي مطهري -- ص كح ).
بي اعتقادي به باورهاي مذهبي و گرايش نسل جوان ( بويژه دانشجويان ) به مطالعة آثار و انديشه هاي مترياليستي و ماركسيستي ضمن اينكه روحانيون و شريعتمداران
’سنتي را هراسان ساخت ؛باعث شد كه تا رژيم شاه نيز با سانسور شديد مطبوعات و توقيف كتب “ ضاله “ ؛ از انتشار آثار و تحقيقات علمي ؛
ضد اسلامي و ماركسيستي جلوگيري كند و از طرف ديگر : با تآسيس دانشكدة “ معقول و منقول “ و تشكيل “ سپاه دين “ ؛ به اشاعة خرافات مذهبي و
تقويت و توسعة شبكه هاي ديني ( مساجد ؛ خانقاه ها ؛ امام زاده ها ؛ تكايا ؛ حسينيه ها ؛ مهديه ها و ... ) كمك كرده .
بدينوسيله پيوند تاريخي « سلطنت » و « مذهب » ( خلافت و ديانت ) را همچنان حفظ نمايد چرا كه بقول “ فردوسي “ :
چنان دين و دولت بيكديگرند
تو گوئي كه در زير يك چادرند
نه بي تخت شاهي بود ؛ دين بپاي
نه بي دين بود ؛ پادشاهي بجاي
در چنين شرايط مساعدي است كه عده اي از روشنفكران مسلمان نيز - با اخذ آراء و عقايدي از فلسفة مدرن ( ماركسيسم ؛ اگزيستانسياليسم و ..... )
و تركيب و تلفيق آنها با “ اسلام ’سنتي “ - كوشيدند تا اسلام را از خطري جدي نجات دهند . بر اين اساس است كه “ آيت الله طباطبائي “
و “ مهندس مهدي بازرگان “ ؛ “ آيت الله طالقاني “ ؛ و بويژه “ مرتضي مطهري “ و « دكتر علي شريعتي » ضمن اعلام :
“ حالت نيمه ’مرده و نيمه زندة دين و وضعيت بسيار بسيار خطرناك آن “ و “ علل گرايش جوانان به ماديگري “ به ضرورت يك “ نهضت پروتيتانيسم اسلامي “
و “ احياء فكر ديني “ و “ لزوم نو كردن مذهب “ شديدآ تآكيد مي كنند.
در اين باره نگاه كنيد به : ( احياء فكر ديني - مرتضي مطهري + علل گرايش به ماديگري ( ماترياليسم ) - مرتضي مطهري + اصول فلسفه و روش رئاليسم ـ
سيد محمد حسين طباطبائي + رهبري نسل جوان - مرتضي مطهري + اسلام جوان + سير تحول تدريجي قرآن - مهندس بازرگان +
از كجا آغاز كنيم ؟ + رنسانس اسلامي + مذهب عليه مذهب + پدر و مادرها ؛ ما متهميم + ياد و يادآوران + اسلام شناسي - ج2 «« دكتر شريعتي »».
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ ادامة بررسي اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Saturday, July 20, 2002

اسلام و ماركسيسم (؟)

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

پيوند ماترياليسم و ايده آليسم به يكديگر در جنبش ماركسيستي ايران ؛/ و ديدگاه هاي “ جلال آل احمد “ و “ اسلام راستين ؛ موضوع مورد بررسي امروز ما :
بايد يادآور شد كه بخش عظيمي از “ چپ نوين ايران “ ( چپ غير توده اي ) اگر چه از نظر “ ايدئولوژيك “ ؛ مركسيسم را پذيرفته بود ؛
اما بخاطر خاستگاه مذهبي آنها ( خصوصآ در خانواده هاي شيعي ) ؛ در حوزة “ فرهنگ “ و “ اخلاقيات “ ؛ حامل بسياري از عناصر اسلامي - و
خصوصآ شيعي - بودند : شهادت طلبي ؛ مرگ گرائي ؛ اعتقاد به “ خون “ و “ شهادت “ 0 بعنوان ضامن پيروزي مبارزات ) ؛ زهد ؛ فقرپرستي ؛
پوشيدن لباسهاي كهنه و مندرس ( بعنوان همبستگي با كارگران و زحمتكشان ) نفي هنر و زيبائي و .... جلوه هائي از فرهنگ و اخلاقيات شيعي بوده اند.
در حقيقت “ بريدن “ از اسلام و رسيدن به ماركسيسم با نقد آگاهانة عناصر اخلاقي و فرهنگي شيعه همراه نبوده است .
در بين افراد و گروههاي ماركسيست - بعداز كودتاي 28 مرداد سال 1332 - گروه “ بيژن جزني “ دربارة مذهب و خصوصآ اسلام - داراي درك روشن و درستي بوده است.
و اين - از جمله - شايد بدان جهت بوده كه شخص “ بيژن جزني “ در يك خانوادة آگاه و غير مذهبي ( و حتا ضد مذهبي ) رشد و پرورش يافته بود.
در كنار ماركسيسم عاميانة حزب توده و التقاط ماركسيسم و ايده آليسم و تبليغ نوعي “ اسلام انقلابي “ توسط اين حزب ؛ گروهي از عناصر و شخصيت هاي
به اصطلاح “ چپ “ نيز با ارائة و تبليغ نوعي “ اسلام راستين “ ؛ در انحطاط ؛ انحراف و اغتشاش فكري جامعة ايران - خصوصآ نسل جوان - نقشي اساسي
داشته اند كه از آن ميان بايد - خصوصآ - از “ جلال آل احمد “ نام برد.

“ جلال آل احمد “ كه در يك خانوادة معروف مذهبي و “ آخوند “ پرورش يافته بود ؛ سرخورده از “ اسلام ’سنتي و “ متحجر “ ؛
در دوران رونق بازار حزب توده ( سالهاي 1320 ) به اين حزب پيوست و بخاطر همان التقاط “ ماركسيستي - اسلامي “ حاكم بر رهبري حزب ؛
در كمترين مدت تا مديريت نشرية “ مردم “ و ارگان تئوريك حزب توده “ ارتقاء “ يافت .
انشعاب از حزب توده ( 1326 ) و پيوستن به “ نيروي سوم “ و بويژه پس از « كودتاي 28 مرداد 32 » ( كه كمترين تعقيب و خطري براي او بدنبال نداشت
“ آل احمد “ در يك رياضت “ صوفيانه “ راهي بسوي “ سرچشمه “ و “ بازگشت به خويش “ ’جست .
كتابهاي “ غرب زدگي “ و “ در خدمت و خيانت روشنفكران “ - دقيقآ - محصول اين دوران است. مخالفت با تفكرات و انديشه هاي جديد و علمي - به اتهام
“ غرب زدگي “ - ؛ دفاع از اسلام و فرهنگ “ تشيع “ ؛ تبليغ و تآكيد بر “ وحدت روشنفكر با روحانيت “ يا ( بقول آيت الله خميني : “ وحدت حوزه با دانشگاه “ ) ؛
متهم كردن نويسندگان و روشنفكران ضد مذهبي به “ خيانت “ و مبارزه با آنان ( بعنوان “ غربزده “ ) ؛ دفاع از بزرگترين و معروف ترين مرتجع انقلاب مشروطيت -
( شيخ فضل الله نوري ) و شخص “ خميني “ - بعنوان دو نمونه از بزرگترين روشنفكران تاريخ معصر ايران -
نگاه كنيد به : ( غرب زدگي - ص 78 + در خدمت و خيانت روشنفكران - ج 2 - ص 55و56و63و66و68و232 مقايسه كنيد با نظر دكتر “ شريعتي “ دربارة
« آيت الله خميني » -- بازشناسي هويت - ص 245 )
همه و همه جوهر انديشه هاي سياسي - اجتماعي اين دورة “ آل احمد “ است. او در آخرين مرحلة تفكر سياسي - اجتماعي خود ؛ با سفر به “ خانة خدا “ ( كعبه )
سرانجام - چونان “ خسي “ به “ ميقات “ انديشه ها و تفكرات اسلامي پيوست و مستقيم و غير مستقيم - نظريه پرداز “ حاكميت اسلامي “ گرديد،
نگاه كنيد به : ( خسي در ميقات - انتشارات رواق ).
بي جهت نيست كه اينك ارگان هاي رژيم خميني ؛ از نظرات و تئوري هاي “ آل احمد “ - در جهت توجيه ايدئولوژيك و تشريع سياست هاي فرهنگي - اجتماعي
خود استفاده ميكنند. نگاه كني به : ( پيام انقلاب - ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - شمارة 153 - مقالة منع حجاب ؛ توطئة استعمار - ص 37 ).
در تمامت اين دوران ( از 28 مرداد 1332 تا 1357 ) “ چپ نوين ايران “ ( چپ غير توده اي ) بخاطر اختناق شديد پليسي و فقدان امكانات تبليغي - اساسآ --
يا فرصت ابراز انديشه نداشت و يا بخاطر اختفاء و بازذاشت نمايندگان و متفكرانش ؛ ديدگاه ها و تحليل هاي نادر آنها - درباره تاريخ ايران و اسلام --
در درون زندانها -- و يا در “ خانه هاي تيمي “ - بطور محدود و مشگل - مطالعه ميشد.
در اين باره بايد از كتابهاي “ بيژن جزني “ ( تاريخ سي سالة ايران + ماركسيسم اسلامي يا اسلام ماركسيستي ) و نيز از مقالة :
“ هراسان از انقلاب ؛ خشمناك از امپرياليسم “ ( اثر پرويز پويان ) ياد كرد.جزوة اخير نخستين مقالة دقيق و جدي در نقد وروانشناسي سياسي - طبقاتي “ جلال آل احمد “ است.
لازم به يادآوري است كه بخشي از ترجمة ها و تحقيقات فدائي خلق ( حميد مؤمني ) نيز در حملة پليس به خانه هاي تيمي از بين رفته است.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ ادامة بررسي اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Friday, July 19, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 9

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

در اين فصل ؛ نكاتي در بارة انقلاب مشروطيت و مسئلة جدائي “ دين “ از حاكميت “ دولت “ ؛ سوسيال دموكراسي ايران در برخورد با دين ؛
التقاط ماترياليسم و ايده آليسم در جنبش ماركسيستي ايران ؛ / جلال آل احمد و “ اسلام راستين “ ؛/
رفرم ارضي اجتماعي سال 1342 و رشد خرده بورژوازي مدرن شهري ؛/
متزلزل شدن ساختار فئودالي جامعه ايران و تآثير آن بر ديدگاه هاي روحانيون سنتي ؛ / مرتضي مطهري ؛ دكتر علي شريعتي ؛ و ....
پيدايش “ اسلام راستين “ / دكتر علي شريعتي و نقش او در پيدائي «« جمهوري اسلامي »»
ماهيت اختلاف اسلام “ آيت الله خميني “ و “ مطهري “ با اسلام “ دكتر شريعتي “ و “ مجاهدين “ و وجوه اشتراك آنها ؛/
فلسفة سياسي : آزادي و دموكراسي در نظام اسلامي ؛/ امامت ؛ امت و جامعة بي طبقة توحيدي ؛/
انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين خلق ؛/ “ اسلام راستين “ و “ جدائي “ دين “ از “ دولت “ ؛ / “ اسلام راستين “ و توتاليتاريسم ؛/ را مورد بررسي قرار ميدهيم.
انقلاب مشروطيت ايران ؛ اگر چه ضربات مهمي بر سيادت شريعتمداران و سلطة ديرپاي علماي مذهبي وارد ساخت اما بخاطر ضعف بورژوازي ملي -
خهت پي گيري در اعمال نظرات خويش براي خاتمه دادن به سلطة “ دين “ در حاكميت “ دولت “ - منجر به نوعي “ مصالحه “ در تدوين قانون اساسي
مشروطيت و نظارت “ هيآتي از مجتهدين و علماي اسلام “ در تدوين و تنظيم قوانين شد .
نگاه كنيد به : (ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران - فريدون آدميت - ص 412و413و415 + لوايح - شيخ فضل الله نوري - ص 16و17و18و19 )

جنبش سوسيال دمكراسي ايران نيز از آغاز پيدايش خود ( اجتماعيون - عاميون ) به سال 1905 ميلادي ؛ در برخورد با دين - عمومآ - و با دين اسلام
خصوصآ - هيچگاه سياست درست و قاطعي نداشته است . در مادة 11 نظامنامة “ اجتماعيون - عاميون “ تصريح شده بود كه :
“ مجموع كار و رفتار اعضاء حزب ؛ بايد متوجه يك نكته باشد : نيكروزي و ترقي ؛ ولي به نحوي كه به شرف و قدس مذهب ؛ خللي وارد نيايد ... “
( دستور نامة حزب سوسيال دموكراتهاي ايران - اسناد جنبش كارگري ؛ سوسيال دموكراسي و كمونيستي ايران - ج 1 - ص 43 . )
“ حزب تودة ايران حامي جدي تعاليم مقدس اسلام خواهد بود و با آن ذره اي معانده و مخالفت نخواهد داشت و هر گونه مخالفتي را ( با اسلام )
ابلهانه خواهد پنداشت و هر كسي را كه بنام حزب تودة ايران دم از مخالفت با دين بزند ؛ آنآ و شديدآ از صفوف خود طرد خواهد كرد “
( مردم - ارگان مركزي حزب تودة ايران - شمارة 62 - اول تير ماه 1324 ).
“ حزب تودة ايران “ هيجده سال بعد ( در رابطه با شورش ارتجاعي 15 خرداد 1342 ) در مقاله اي خطاب به “ پيشوايان ديني و روحاني “ ؛
نوشت : “ آيت الله « خميني » مستغني از توصيف است. مردم از همة روحانيون - بخصوص از پيشوايان ’مبرز مذهبي انتظار دارند كه مانند « آيت الله خميني » ؛
آيت الله ميلاني ؛ آيت الله طالقاني و آيت الله شريعتمداري و امثال آنها در اين جهاد مقدس و عمومي آزاديخواهانه و استقلال طلبانة مردم ايران شركت كنند و نيروي
معنوي خود را در راه پيروزي اين جهاد بكار اندازند “ ( نامة مردم - شمارة 1 - دورة پنجم - 15 خرداد 1343 )
آقاي “ احسان طبري “ - بعنوان بزرگترين نظريه پرداز حزب تودة ايران - در تطبيق خلاق ماركسيسم و اسلام و شبهه آفريني
بين سوسياليسم علمي و اسلام كوشش بسيار كرده اند. در اين مورد مقالة ايشان بنام “ سوسياليسم و اسلام “ - خصوصآ - داراي اهميت فراوان ميباشد.
نگاه كنيد به :( ما و روحانيت مترقي - از انتشارات حزب تودة ايران - سال 1358 + سوسياليسم و اسلام - دنيا - شمارة 6 و 7 - سال 1357 ).
سي و سه سال بعد ؛ آقاي “ طبري “ در مقالة ديگري بنام “ سدة پانزدهم هجري آغاز ميشود “- از “ اسلام انقلابي “ و “ آزاديبخش “ چنين ياد ميكنند :
“ اگر اين نكات : مانند زندگي گرائي ؛ خردگرائي ؛ انسان گرائي ؛ پيكاردوستي ؛ دشمني با اشراف و مال اندوزان و عشق به ناتوانان روي زمين را در
اسلام و قرآن برجسته كنيم ؛ از آن تعبيري اصيل و انقلابي پديد ميشود كه ميتواند پاسخگوي خواست هاي امروزين باشد.
« اسلام نوين انقلابي » كه در وجود “ امام خميني “ مظهريت مي يابد در اين سبيل ؛ پوياست و ’سنن دموكراتيك اسلام - مانند شورا ؛ بيعت و اجماع را مورد
تآكيد قرار ميدهد و به اين دين - كه در زير غبار قرون ؛ جلوة خود را از دست داده بود ؛ جلائي نو بخشيد ... گر چه متآسفانه برخي ؛
تنگ نظرانه نمي خواهند اين قرابت ( اسلام ) با سوسياليسم را ببينند يا در “ مصلحت “ خود ندانند ...
ما اكيدآ خواستاريم كه اين قرابت دوبينش ( بينش توحيدي اسلامي و بينش سوسياليسم علمي ) در كنار هم قرار بگيرند تا بتوانند “ ’اسوة حسنه “ ( نمونة نيك )
را در همة زمينه ها بوجود آورند و بر جذابيت « اسلام انقلابي » بازهم بيفزايند “ ( دنيا - شمارة 3 - ص 12و13 - سال 1358 )
و يك ديدگاه ديگر : دفاعيات “ خسرو گلسرخي “ در دادگاه نظامي شاه - بهمن ماه 1352 :“ چنين است كه ميتوان در اين لحظة از تاريخ از « مولا علي »
بعنوان نخستين سوسياليست جهان نام برد و نيز از سلمان فارسي و اباذر غفاري ها ... “
روشن است كه در اين دو نقل قول نه درك درستي از تعاليم « ماركسيسم - لنينيسم » دربارة دين - وجود دارد ؛ و نه آگاهي درستي از تاريخ ايران و اسلام -
چرا كه - حداقل - قرن ها قبل از “ مولا علي “ ؛ تاريخ ايران شخصيتي چون «« مزدك »» داشته است.
( در مورد شخصيت واقعي و مواضع سياسي - طبقاتي “ حضرت علي “ و “ امام حسين “ نگاه كنيد به : ( پندار يك “ نقد “ و ... - علي ميرفطروس - ص35 و37و.. )
و در مورد شخصيت واقعي “ سيد عبدالله بهبهاني “ در نهضت مشروطيت ؛ نيز نگاه كنيد به : ( حيات يحيي - دولت آبادي - ج2 - ص 106و107و219و220و...)
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ ادامة بررسي اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Sunday, July 14, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 7

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

براي روشن شدن جزئيات مباحث مربوط به شناخت تاريخي از اسلام توصيه ميكنيم كه بخش هاي قبلي اين ملاحظات را حتمآ مطالعه بفرمائيد.
در زمان خلافت “ حضرت علي “ و حاكمان بعد از او نيز سياست “ مسلمان سازي “ توده هاي ايراني - با قهر و خشونت بسيار - رواج فراوان داشت ؛
بطوريكه در مدت كوتاه خلافت “ علي “ و خلفاي بعد از او شورشهاي متعددي عليه حاكميت اعراب و اسلام در ايران روي داد كه ما در اينجا فقط به آنها اشارة گذرائي ميكنيم ؛
«« براي مطالعة شرح مفصل آن ها ميتوانيد به كتاب هاي « ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسللام و .. + اسلامشناسي + پندار يك نقد » “ علي ميرفطروس “ مراجعه كنيد. »» “
به گفتة “ ابن اخوه “ : « اهل ذمه » ( زرتشتي ها ؛ مسيحي ها و يهودي ها ) متعهد شدند كه در شهرهاي خود كليسا و دير نسازند و كليسا هاي ويران را مرمت و آباد نكنند ؛
آنها همچنين موظف شدند تا “ اسب سوار نشوند و شمشير حمل نكنند و سلاح بر نگيرند “ ( معالم القربه في احكام الحسنه -- ص 37 و38 و39 ).
“ ابن اخوه “ ( كه خود كارگزار حكومت و مسئول و محتسب خراج بود ) در مورد چگونگي وصول “ جزيه “ از “ اهل ذمه “ يادآور ميشود :
“ چون محتسب ( مآمور ماليات ) براي اخذ جزيه نزد “ ذمي “ آيد ؛ او را پيش خود بايستاند و به او پس گردني زند و گويد : “ جزيه را بپرداز اي كافر ! “ ( معالم القربه - ص41 )
اعراب مسلمان ؛ به بهانه هاي مختلف - ايرانيان غير مسلمان را تحت فشارهاي اقتصادي قرار ميدادند . مثلآ : علاوه بر “ خراج “ و “ جزيه “ هر سال

بهنگام “ نوروز “ و جشن “ مهرگان “ مالياتي بنام “ عيدي “ نيز اخذ ميكردند بطوريكه در زمان “ معاويه
اين عيدي به 10 ميليون درهم ( حدود 10 ميليون فرانك ) ميرسيد. نگاه كنيد به : ( تاريخ يعقوبي -- ج 2 -- ص 145 و 280 ).
همچنين در روستا ها ؛ محصول باغها را به بهائي ارزان تر از معمول ؛ تخمين ميزدند و مطابق ارزيابي ظالمانة خود ؛ از روستائيان ماليلت ميگرفتند .
نگاه كنيد به : ( مالك و زارع در ايران - لمبتون - ص 112 + تاريخ تمدن اسلام - جرجي زيدان - ج 2 - ص 232 ).
اينگونه غارت ها و چپاول ها از يكطرف ؛ باعث فقر و فلاكت مردم شهرها و روستا ها و موجب عدم علاقة آتها به احياء شبكه هاي آبياري و. كشاورزي و گسترش
پيشه وري ميشد. و از طرف ديگر : با دخالت دولت ها در امور آبياري و كشاورزي ؛ ثروت سرشاري نصيب حاكمان عرب ميگرديد بطوريكه “ خالدبن عبدالله قسري “
( حاكم خراسان از سال 105 -- 120 هجري = 723 -- 723 ميلادي ) ضمن وصول بيست ميليون درهم ( حدود بيست ميليون فرانك ) حقوق سالانة خود ؛
مبلغ صد ميليون درهم ( حدود صد ميليون فرانك ) ديگر نيز از طريق غارت مردم بدست مي آورد .
درآمد فرزند او نيز 10 ميليون دينار ( = 220 ميليون درهم = حدود 220 ميليون فرانك ) بود.
( حجة الحق ؛ ابوعلي سينا - سيد صادق گوهرين - ص 66 + البداية والنهاية - ابن كثير شامي - ج 9 - ص 325 ).
“ اسد “ و “ اشرس بن عبدالله “ ( برادران خالد ) نيز سالها خراسان را غارت كردند ؛ بطوريكه : “ تعصب ها كردند با مردمان ؛ جماعتي را تازيانه ردند ؛
و دست هاي مردم را نعل كردند و به رعايا از ستم ها و بيدادگري هاي فراوان ؛ هيچ فرو نگذاشتند ؛ نگاه كنيد به : ( زين الاخبار - گرديزي - ص 112ـ115 )
و مقايسه كنيد با :( تاريخ طبري - ج 9 - ص 4166 - 4167 ).
“ عبدالرحمن بن زياد “ ( عامل « معاويه » در خراسان ) نيز پس از عزل خود ميگفت :
“ به اندازه اي مال با خود از ( خراسان ) آورده ام كه صد سال مرا بقرار روزي هزار درهم ( حدود هزار فرانك ) بس است “ ( تاريخ يعقوبي - 2 ص 171 ).
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛
قيام و شورش هاي ايرانيان در زمان خلافت حضرت “ علي “ و حاكمان بعد از او را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

اسلام را بهتر بشناسيم 8

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

براي روشن شدن جزئيات مباحث مربوط به شناخت تاريخي از اسلام توصيه ميكنيم كه بخش هاي قبلي اين ملاحظات را حتمآ مطالعه بفرمائيد.
در زمان خلافت “ حضرت علي “ و حاكمان بعد از او نيز سياست “ مسلمان سازي “ توده هاي ايراني - با قهر و خشونت بسيار - رواج فراوان داشت ؛
بطوريكه در مدت كوتاه خلافت “ علي “ و خلفاي بعد از او شورشهاي متعددي عليه حاكميت اعراب و اسلام در ايران روي داد كه ما در اينجا فقط به آنها اشارة گذرائي ميكنيم ؛
«« براي مطالعة شرح مفصل آن ها ميتوانيد به كتاب هاي « ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسللام و .. + اسلامشناسي + پندار يك نقد » “ علي ميرفطروس “ مراجعه كنيد. »» “
پرداخت “ خراج “( ماليات ارضي ) نيز در كنار انواع ديگر ماليات ها توده هاي شهري و روستائي را به فلاكت اقتصادي كشانده بود.
اخذ ماليات ها - همواره - با شكنجه و كشتار مردم همراه بود بطوريكه مثلآ : مردم “ اصفهان “ بمدت سه سال از پرداخت “ خراج “ حوداري كردند .
« حجاج » ( حاكم كوفه ) عربي را مآمور وصول خراج اصفهان كرد . عرب مذگور به اصفهان رفت و چند تن از آبرومندان شهر را
ضمانت گرفت و براي خراج شهر ؛ دو ماه به آنان فرصت داد . پس از دو ماه چون خراج را نپرداختند؛ حاكم عرب ؛ ضامن ها را احضار نمود و مطالبة خراج كرد.
و ماه رمضان بود - آنها گفتند : “ آفتي به ما رسيده است والا پيمان خويش را نقض نكرده ايم “ اعرابي كه چنين ديد قسم خورد كه “ افطار “ نمي كند تا خراج را دريافت كند
والا آنان را گردن زند ؛ يكي از ضامنان را پيش آورد و گردن وي را زد و روي آن نوشت : “ فلان پسر قلان قرض خود ادا كرده “
.و سر را در كيسه اي نهاد و مهر كرد ؛ سپس دومي را پيش آورد و با او نيز چنين كرد . “ چون مردم ديدند كه حاكم ؛ سرها را بريده و بجاي پول در كيسه مي نهد ؛ گفتند :
اي امير درنگ كن تا پول را حاضر كنيم . حاكم نيز درنگ كرد و مردم شهر ؛ خراج را -- بسرعت -- تهيه كرده و پرداختند.( مروج الذهب - مسعودي - ج2 - ص 173و 174 )
وجود انواع فشارهاي مالي وتبعيض هاي نژادي و تحقيرهاي اجتماعي ؛ جان توده هاي “ ايراني “ را بر لب آورده ؤ آنان را براي رهائي از آن شرايط دشوار -
- بتدريج - به “ تسليم “ و پذيرش “ اسلام “ كشانيد. “ اشپولر “ بدرستي مي نويسد :
“ انگيزه و اسباب عمده در گرايش به دين اسلام از جنبه هاي اقتصادي و از ميل به فرار از ماليات هاي سنگين و به رهائي از فشارهاي گوناگوني
كه در مجموع سخت و دشوار بود ؛ ناشي مي شده است.“ ( تاريخ طبري - ج 9 - ص 4093 و 4094 )
“ احمد امين “ ( مورخ عرب و استاد دانشگاه الازهر ) نيز تآكيد ميكند : “ فرار مردم از پرداخت “ جزيه “ و قبول اسلام به اندازه اي بود كه
بعضي از اميران و سرداران عرب دچار حيرت شده بودند “ ( پرتو اسلام -- ج 1 -- ص 124 )
نخستين گروههاي “ ايراني “ كه به اسلام گرويدند ؛ اشراف و اعيان ايراني بودند. آنان براي حفظ مالكيت و منافع اقتصادي خود ؛ به اسلام گرويدند.
بطوريكه “ خالدبن وليد “ در نامه اي به “ اشراف ايراني “ نوشت : “ به دين ما در آئيد تا شما را با سرزمينتان واگذاريم و سوي اقوام ديگر رويم. “( تاريخ طبري - ج 4 ص 1507 )
“ بلاذري “ در كتاب « فتوح البلدان » صفحة 139 مينويسد : “ گروهي از بزرگ زادگان اصفهان در “ جفرباد “ و نيز در قلعةاي بنام “ ماربين “ دژ و بارو داشتند،
چون “ جي “(مركز اصفهان ) فتح شد ، سر اطاعت فرود آورده و خراج گزار گرديدند و نيز از پرداخت “ جزيه “ سر باز زدند؛
يا ( پرداخت جزيه را بسود خود نديدند ) و اسلام آوردند .
“ ابن فقيه همداني “ يادآور ميشود : “ قزوينيان از پرداخت “ جزيه “ سر باز زدند و اظهار اسلام كردند . ( مختصرالبلدان - ص 122 )
به “ جراح “ حاكم “ خراسان “ در ( سال 100 هجري = 718 ميلادي ) گفتند : “ مردم به اسلام روي آورده اند و اين به سبب نفرت از “ جزيه “ دادن است “.( تاريخ طبري )
“ اشرس “ ( حاكم خراسان در سال 110 هجري ) به يكي از عاملان خود نوشت : “ شنيده ام كه مردم سغد و امثال آنها از روي دلبستگي اسلام نياورده اند
بلكه براي فرار از “ جزيه “ به مسلماني روي آورده اند “ ( تاريخ طبري - ج 9 - ص 4093و 4094 )
“ طبري “ مينويسد : “ ابوالصيدا “ ( فرستادة حاكم “ خراسان “ - به سال 110 هجري ) مردم “ سمرقند “ و اطراف آنرا به اسلام خواند به شرط آنكه
“ جزيه “ از آنها برداشته شود ؤ “ كسان با شتاب به مسلماني روي آوردند “ ( تاريخ طبري - ج 9 - ص 4093 ).
گرايش مردم به اسلام - بشرط ندادن “ جزيه “ - ‌آنچنان بود كه باعث بحران مالي حكومت هاي اسلامي شد ؛ بطوريكه چندي بعد عليرغم مسلمان شدن مردم ؛
اعراب مسلمان كوشيدند تا - بار ديگر - اخذ “ جزيه “ را بر قرار نمايند “ .( تاريخ طبري - ج 9 - ص 3960و4094 ).
اين امر باعث نا رضائي توده ها و موجب طغيان آنان گرديد . بطوريكه - مثلآ : “ مردم ’سغد وبخارا - بار ديگر - كافر شدند و مردم نواحي “ ماوراء النهر “
را به جنبش آوردند “ . نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 9 - ص 4095 و 4108 ).
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛
قيام و شورش هاي ايرانيان در زمان خلافت حضرت “ علي “ و حاكمان بعد از او را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Thursday, July 11, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 6

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


براي روشن شدن جزئيات مباحث مربوط به شناخت تاريخي از اسلام توصيه ميكنيم كه بخش هاي قبلي اين ملاحظات را حتمآ مطالعه بفرمائيد.
در زمان خلافت “ حضرت علي “ و حاكمان بعد از او نيز سياست “ مسلمان سازي “ توده هاي ايراني - با قهر و خشونت بسيار - رواج فراوان داشت ؛
بطوريكه در مدت كوتاه خلافت “ علي “ و خلفاي بعد از او شورشهاي متعددي عليه حاكميت اعراب و اسلام در ايران روي داد كه ما در اينجا فقط به آنها اشارة گذرائي ميكنيم ؛
«« براي مطالعة شرح مفصل آن ها ميتوانيد به كتاب هاي « ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسللام و .. + اسلامشناسي + پندار يك نقد » “ علي ميرفطروس “ مراجعه كنيد. »»
اعراب مسلمان چون زرتشتي ها را نيز - مانند مسيحي ها و يهئدي ها - در شمار “ اهل كتاب “ مي دانستند ؛
پس از حمله هاي خونين به شهرهاي “ ايران “ و تصرف آنها به مردم پيشنهاد پذيرفتن اسلام ؛ يا جنگ ؛ و يا پرداخت “ جزيه “ ميكردند .
يكي از سرداران در فتح “ مدائن “ ( پايتخت ساساني ) ميگويد : پس از فتح شهر ؛ ما “ ايرانيان “ را دعوت كرديم و گفتيم :
“ سه چيز است ؛ هر يك را كه مي خواهيد انتخاب كنيد “ « ايرانيان » گفتند : “ چيست ؟ “
گفتيم : “ يكي « اسلام » و اگر نميخواهيد ؛ « جزيه » بدهيد ؛ و اگر نميخواهيد « جنگ » ميكنيم ..... “
« ايرانيان » گفتند : “ به اولي ( اسلام ) و آخري ( جنگ ) حاجتي نداريم ؛ مياني ( پرداخت جزيه ) را ميپذيريم. “ ( تاريخ طبري - ج 5 ص 1812 - 1813 و صفحات ... )
بنظر ميرسد كه « اعراب » بعضي مناطق « عرب نشين » امپراطوري ساساني -- كه در مجاورت قلمرو حكومت اسلامي قرار داشتند - پس از حملة اعراب مسلمان
به اين نواحي ؛ اسلام را پذيرفتند ( چيزي كه “ دكتر شريعتي “ و “ سيد محمود طالقاني “ و “ دكتر حبيب الل پايدار “ و ديگر محققان اسلامي - به تكرار --
آنرا “ استقبال « ايرانيان » از اعراب و اسلام “ قلمداد كرده اند . با اينحال ؛ حتا در اين مورد نيز بايد با “ احتياط “ نظر داد زيرا بيشتر نواحي عرب نشين ايران؛
متنند ( ’حيره ؛ اتبار ؛ فرات ؛ نواحي سواد و ... ) پس از جنگ هاي متعدد با اعراب مسلمان ؛ از پذيرفتن اسلام خوداري كردند و تنها به پرداخت “ جزيه “ گردن گذاشتند؛
اين امر آنچنان عجيب بود كه خشم سرداران و فاتحان عرب مانند ( خالدبن وليد ) را برانگيخته بود.
نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري -- ج 4 - ص 1482 و 1497 و 1498 و 1501 و1508 و 1512 و 1513 و .... ).

در كنار تحميل ها و فشارهاي سخت اقتصادي - اجتماعي ؛ محدوديت هاي مذهبي و ويران كردن آتسكده هاي زرتشتي و كليسا ها . ساختن مسجد به جاي آنها نيز در تمام دوران حكومت هاي اسلامي رواج فراوان داشت...... نگاه كنيد به : ( تاريخ نگارستان - ص 92 و البلدان - ص 43 و حدودالعالم - ياقوت حموي - ص 130 و 131 و ... ).
اعراب مسلمان ؛ « ايرانيان » را “ عجم “ يعني ( گنگ و بي زبان ) و يا “ موالي “ ( بندگان آزاد كرده ) خويش مي دانستند و آنها را به پست ترين كارها مجبور ميكردند ؛
در هر موردي به « ايرانيان » اهانت و آزار مي نمودند بطوريكه در كوچه و بازار هر گاه عربي - با بار - با يك ايراني نا مسلمان برخورد ميكرد؛
ايراني ؛ مجبور بود تا بار اعرابي را -- بي اجر و مزد - تا منزل وي حمل كند و اگر شخص عرب ؛ پياده بود و او سواره ؛
مجبور بود عرب مسلمان را بر اسب خود شوار كند و به مقصد برشاند.اگر غير مسلماني ؛ مسلماني را دشنام ميداد ؛ شكنجه ميشد ؛ چنانچه او را ميزد ؛ بقتل ميرسيد.
نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 5 - ص 1959 و 1960 و 1965 و 1976 و .....و 1981 و 1984 و .. )
مآموران مالياتي و كساني كه مسئول جمع آوري “ خراج “ ( ماليات ارضي ) و “ جزيه “ ( ماليات سرانه ) بودند ؛ مردم را تحت فشار و شكنجه قرار ميدادند .
“ اهل ذمه “ ( مسيحي ها و يهودي ها ) نيز كه با قبول پرداخت “ جزيه “ به اصطلاح تحت حمايت حكومت اسلامي در آمده بودند ؛
مانند “ زرتشتي ها “ ؛ با آزارها و شكنجه ها و تحقيرهاي فراوان روبرو بودند. مثلآ « حضرت علي » ( مانند ديگر خلفاي اسلامي ) در نامه اي به عامل خود تآكيد ميكند :
“ در مورد يهوديان و نصاري ( مسيحي ها ) : “ خراج “ را بر ايشان سخت بگير و با كساني كه آنسوي ايشانند نبرد كن. “ ( تاريخ بعقوبي - ج 2 - ص 117 )
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛
قيام و شورش هاي ايرانيان در زمان خلافت حضرت “ علي “ و حاكمان بعد از او را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .

اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Wednesday, July 10, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 5

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

براي روشن شدن جزئيات مباحث مربوط به شناخت تاريخي از اسلام توصيه ميكنيم كه چهار بخش قبلي اين ملاحظات را حتمآ مطالعه بفرمائيد.
در زمان خلافت “ حضرت علي “ نيز سياست “ مسلمان سازي “ توده هاي ايراني - با قهر و خشونت بسيار - رواج فراوان داشت ؛
بطوريكه در مدت كوتاه خلافت “ علي “ شورشهاي متعددي عليه حاكميت اعراب و اسلام در ايران روي داد كه ما در اينجا فقط به آنها اشارة گذرائي ميكنيم ؛
و براي مطالعة شرح مفصل آن ها ميتوانيد به كتاب هاي « ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسللام و .. + اسلامشناسي + پندار يك نقد » “ علي ميرفطروس “ مراجعه كنيد.
در زمان خلافت “علي “ ؛ مردم “ استخر “ - بار - قيام كردند و حضرت “ علي “ « زيادبن ابيه » ( عامل فارس ) را به سركوبي آنان فرستاد.
مردم “ فارس “ و “ كرمان “ نيز شورش كردند و حكام و نمايندگان “ علي “ را از شهر بيرون راندند و از دادن خراج و “ جزيه “ خوداري كردند و ...
مردم “ ري “ نيز در زمان “ علي “ - بار ديگر - طغيان كردند و از پرداخت خراج و “ جزيه “ خوداري كرده بطوريكه : “ در خراج آن ديار ؛ كسري پديد آمد و ....
مردم “ خراسان “ و “ نيشابور “ نيز - در زمان “ علي “ - بار ديگر سر به شورش بر داشتند و “ كافر شدند و مقاومت كردند “ و “ حضرت علي “ ....
نگاه كنيد به ( تاريخ طبري + مروج الذهب + آفرينش و تاريخ +فتوح البلدان + كامل ابن اثير + فارسنامه - ابن بلخي + ... )
اين ها فقط نمونه هائي از انزجار و اعتراض مردم ايران در زمان خلافت “ علي “ بود و نشان ميدهند كه عقيدة “ دكتر شريعتي “ - و ديگر نظريه پردازان
“ تشيع سرخ علوي “ مبني بر اينكه : “ ايراني اسلام را بخاطر عدالت و حق پذيرفت و اين دو اصل را در جبين هيچكس جز جبين “علي “ و رژيم او نديده بود ؛
تا چه حد بي اساس و بدور از حقايق تاريخي است .( در مورد “ عدالت “ و “ دادخواهي “ ؛ اقدامات اجتماعي و مواضع طبقاتي “ حضرت علي “ ؛ نگاه كنيد به :
« پندار يك “ نقد “ ... در بارة اسلام شناسي - علي ميرفطروس - ص 49 - 53 و ص 53 - 69 - 70 و 75 - 80 ).
بطوريكه اشاره كرده ايم : مقاومت و پايداري “ ايرانيان “ در برابر اعراب و سلطة اسلام به دوران خلافت « ابوبكر ؛ ’عمر و علي » ؛
محدود نبوده بلكه در سراسر دوران حكومت هاي “ اموي “ و “ عباسي “ نيز ادامه داشت :

در سال 90 (= 709 ميلادي )مردم “ بخار “ بار ديگر كافر شدند و ....
مردم “ فاراب “ نيز بار ديگر پيمان شكستند و “ ردت “ آوردند . و ...
دوران حمله و تسلط “ قتيبه “ بر نواحي « خوارزم ؛ بخارا ؛ مرو ؛ سمرقند ؛ و ديگر شهرهاي خراسان و ماورالنهر » ؛ - براستي - يكي از سياه ترين و خونبارترين ؛
دوران تاريخ ايران است. حملات و قتا و غارت هاي “ قتيبه “ در اين نواحي ؛ جمعيت ؛ آباداني و رونق شهرها را نابود ساخت و باعث فروپاشي مناسبات اقتصادي - اجتماعي و انزوال فرهنگي گرديد.
حكومت هاي اسلامي براي در هم شكستن مقاومت مردم شهرها جلوگيري از بروز شورش ها ؛ كوشيدند تا عده اي از قبايل و طوايف عرب را
به شهرها و روستا هاي ايران منتقل نمايند تا بعنوان “ چشم و گوش خليفه “ بر زندگي مردم شهرها و روستا ها نظارت كنند.
براين اساس ؛ اعراب فاتح در صلحنامه ها - از جمله قيد ميكردند كه “ مردم مغلوب ؛ بايستي اعراب مسلمان را در خانه هاي خويش جاي دهند و دارائي خويش را با آنان قسمت كنند “.
در زمان “ معاويه “ (41-61 هجري ) حاكم عراق 50 هزار سپاهي عرب را بهمراه خانواده هاشان به نيشابور و بلخ و مرو و دهات طخارستان و خراسان فرستاد .
بنظر ميرسد كه “ اختلاط “ ايرانيان با اعراب از همين زمان ؛ آغاز شده باشد ؛ بطوريكه در يكي دو قرن بعد ؛
بخش هائي از شهرها و روستا هاي مهم ايران بوسيلة “ اعراب مهاجر “ اشغال شده بود.
انتقال اعراب به ايران و مجاورت آنان با ايرانيان - غالبآ با تعرض و تصرف املاك و اراضي دهقانان و روستائيان ايران همراه بود .
در “ قم “ اعراب نسلمان - در يك روز - 70 تن از سران مجوس ( زرتشتي ) را سر بريدند تا مردم به مجاورت آنان راضي شدند. ( تاريخ قم - محمد قمي - ص 254 - 256 )
بدين ترتيب : با “ قهر و خشونت “ و با قتل عام هاي گسترده و خونين و با توسل به انواع فشارهاي سخت اقتصادي - اجتماعي و مذهبي ؛
“ اسلام “ وارد ايران شد ؛ با اينهمه تقريبآ در همة شهرها و ولايات ايران - حدود 250 سال - اكثر مردم از پذيرش “ اسلام “ خوداري كردند
بلكه با قبول “ جزيه “ ( ماليات سرانه ) به عقايد ديني و آئين هاي ملي خويش باقي ماندند.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛
قيام و شورش هاي ايرانيان در زمان خلافت حضرت “ علي “ و حاكمان بعد از او را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .

اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Tuesday, July 09, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 4

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

لطفآ سه بخش قبلي اين ملاحظات را حتمآ بخوانيد.
محققان شيعه خصوصآ ( مرحوم دكتر علي شريعتي ) در توضيح مسلمان شدن و “ شيعه گرائي “ ايرانيان يادآور ميشود :
علي ؛ براي تودة مردم ايران ؛ هم مرجعي بود كه اسلام محمد را با اطمينان مطلق از او فرا مي گرفتند و هم اسلامي بود كه بروي آنان شمشير نزده و
هم امامي بود كه سرشان را به بند حكومت جبارانه نكشيده بود و هم مجسمة آن حق خواهي و عدالت طلبي بود كه قرن ها پيش در تلاش و آرزوي آن بودند ......
براي همين ، (ايرانيان) مذهب خويش را ول كردند ، مليت خويش را ول كردند ، سنت خويش را ول كردند و بطرف اسلام رفتند ..... “
( باز شناسي هويت ايراني - اسلامي - ص 194 + علي ؛ حيات بارورش پس از مرگ - ص 434 - 435 - 437 و 442 - م.آ 26 ) .
چنين اعتقادي - بر اساس منابع معتبر تاريخي - عميقآ نادرست ميباشد ؛ زيرا “ علي “ نيز - يه پيروي از “ محمد “ - شمشير و ارتش را
دژي مستحكم براي پيشبرد اسلام ميدانست ( نهج البلاغه - فبض الاسلام - خطبة 54 - ص 1004 ).

علي “ نيز چون پيغمبر معتقد بود :
“ مجاهدان اسلام ؛ بينش ها ( عقايد )شان را بر شمشيرهاي شان حمل ميكنند “ ( نهج البلاغه - خطبة 150 - ص 460 )
بر اين اساس بود كه : “ چهل سال ؛“ شمشير“ از دست علي نيفتاد تا اركان اسلام ؛ ’مشيد (استوار) گرديد “. + ( زندگاني امام حسين - عمادزاده - ص 106 ).
حفظ و گسترش اسلام براي “ علي “ آنقدر اهميت داشت كه عليرقم حق كشي ها و توهين ها و اهانت هاي “ ابوبكر “ ؛ “ عمر “ و “ عثمان “ به او و به خانواده اش --
“ علي “ در برابر دشمن مشترك يعني ( ايرانيان ) و « ديگر ملل غير مسلمان » دست در دست حكومت ظالمانة آنان ميگذارد و بقول “ دكتر شريعتي “ :
مانند يك بازو در برابر دشمن يعني ( ايرانيان ) و« ملل غير مسلمان » مي ايستد و در امر حكومت و جنگ مورد مشورت آنان قرار ميگيرد و براي
“ عمر “ و “ عثمان “ خير انديشي و صلاح انديشي ميكند. “ او ضمن بيست و پنج سال سكوت در برابر حكومت “ جابر “ و “ غاصب “ « ابوبكر ؛ ’عمر و عثمان»
از مشاوران “ صديق “ و همكاران نزديك “ ابوبكر “ ’عمر “ و “ عثمان “ يا بقول “ دكتر شريعتي “ : « “ تجسم هاي اشرافيت » و « مركز و مظهر ارتجاع سياسي“ »
بشمار ميرفت. »نگاه كنيد به : ( پندار يك نقد ... “ دربارة اسلام و اسلامشناسي - علي ميرفطروس - ص 49 - 52 ).
علي “ در حملة اعراب به “ ايران “ و خصوصآ در جنگ “ نهاوند “ از عوامل مهم و از مشاوران نزديك “ ’عمر “ بود.
در همين جنگ ؛ وقتي سپاهيان اسلام - ابتداء - شكست خورده بودند ؛ “ ’عمر “ براي تشويق و ترغيب سپاه ؛ خواست كه شخصآ - به جنگ « ايرانيان »
برود ؛ اما حضرت “ علي “ او را از اين كار منع كرد و به “ ’عمر “ توصيه كرد : تو “ سر “ اين سپاهي و اگر بروي و كشته شوي ؛
سپاه اسلام بكلي متلاشي ميشود ؛ تو بايد مركز خلافت را داشته باشي تا اگر سپاه اسلام شكست خورد ؛ دشمن ( ايرانيان ) بدانند كه ؛ اينجا پشت دارد “
«نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 5 - ص 1943 و 1945 + اخبار الطوال - ص 147 + نهج البلاغه - ص 443 - 446 ).
پس از شكست « ايرانيان » و پيروزي اعراب ؛ “ علي “ خطاب به مردم “ كوفه “ گفت :
“ اي مردم كوفه ! شما شوكت عجمان « ايرانيان » را از بين برديد “ ( تاريخ طبري - ج 6 - ص 2408 ).
در جنگ “ مدائن “ يك پاره از فرش معروف “ كسري “ به حضرت “ علي “ رسيد كه آنرا به بيست هزار(دينار؟) فروخت. ( كامل - ج 1 - ص 213 ) +
( تاريخ طبري - ج 5 - ص 1825). اين سند نشان ميدهد كه حضرت “ علي “ در جنگ عليه « ايرانيان » شركت مستقيم داشته و « بروي آنان شمشير كشيده »
و لذا - بر اساس سورة انفال (آية 41 و 69) سهم خود را از غنائم جنگ گرفته است.
در بارة فرش “ كسري “ كه به فرش “ بهارستان “ معروف بوده نوشته اند كه :
“ فرشي بود 60 در 60 ( به مساحت يك جريب = 10 هزار متر مربع ) كه در آن ؛ راهها ’مصور بود و آب نما ها چون نهرها و لابلاي آن همانند مرواريد بود ؛
و حاشيه ها چون كشتزار و سبزه زار بهاران بود ؛ از حرير به پودهاي طلا ؛ كه گلهاي طلا و نقره و امثال آن داشت.
آنرا براي زمستان بافته بودند كه ’گل و سبزه نبود ؛چون ميخواستند شراب خواري كنند ؛ بر آن مي نشستند كه گوئي در باغي بودند.
اين فرش آنچنان سنگين بود كه عرب ها از حمل آن عاجز ماندند و لذا به پيشنهاد “ علي “ ؛ آنرا پاره پاره كردند و بعنوان سهمي از غنائم ؛
به هر يك از سربازان و سرداران ؛ پاره اي دادند “ . «نگاه كنيد به : ( تاريخ طبري - ج 5 - ص 1824 - 1825 + كامل - ج 1 - ص 212 و 213 ).
در جنگ “ صفين “ نيز “ علي “ به ياران خويش گفت : “ از شما هركس كه از جنگ با “ معاويه “ كراهت دارد؛ عطاء ( مقرري و حقوق ) خويش بستاند و
به جنگ ديلميان ( در شمال ايران ) رود « چهار و يا پنج هزار تن از ياران “ علي “ از جنگ با “ معاويه “ خوداري كردند و حقوق خويش گرفتند
و “ علي “ آنان را - به فرماندهي “ ربيع بن خثيم ثوري “ به جنگ “ ديلميان “ فرستاد ( فتوح البلدان - ص 157 و 158 ).
در زمان خلافت “ حضرت“ علي “ نيز سياست “ مسلمان سازي “ توده هاي “ ايراني “ - با قهر و خشونت - رواج فراوان داشت بطوريكه ؛
در مدت كوتاه خلافت “ علي “ شورش هاي متعددي عليه حاكميت اعراب و اسلام در ايران روي داد:
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛
قيام و شورش هاي ايرانيان در زمان خلافت حضرت “ علي “ را فردا دنبال خواهيم كرد.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي

Sunday, July 07, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم 3

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
چگونگي استقرار اسلام و شرح جنگ ها و قتل عام هاي فجيع و گسترده براي “ مسلمان سازي “ قبايل و طوايف عربستان ؛ و كشورهاي اشغال شده ؛
شرح بسيار مفصلي است كه صفحات فراواني را طلب ميكند . « شرح نمونه هائي از اين جنگ ها و جنايات را ميتوانيد در كتاب “ اسلام شناسي “ علي ميرفطروس بخوانيد»
براي آگاهي بيشتر ؛ خوانندة علاقمند ميتواند به :( تاريخ طبري - ج 3 و 4 + مغازي يا تاريخ جنگ هاي پيامبر - محمدبن عمر واقدي - ج 1 و 2 و 3 + سيرت رسول الله
( سيرة النبي ) - ابن هشام - ج 2 مراجعه نمايد ).

سخن كوتاه “ حضرت محمد “ به فرستادگان “ بني حارث “ و نيز كلام “ حباب بن منذر “ ( يكي از اصحاب و ياران نزديك پيغمبر )
ميتواند بهترين گواه براي بيان چگونگي استقرار اسلام در شبه جزيرة عربستان و بهترين دليل براي تآئيد نظرات ما باشد :
در سال دهم هجري (=630 ميلادي) پيغمبر ؛ “خالد بن وليد “ را براي “ مسلمان سازي “ طايفة “ بني حارث “ بسوي اين طايفه فرستاد
و تآكيد كرد كه در صورت عدم پذيرش اسلام ؛ با آنان جنگ نمايد .“ خالد “ ( كه در قتل عام طوايف عربستان شهرت بسيار داشت ) در ملاقات با سران
“ بني حارث “ ياد آور شد : “ اسلام بياوريد تا به سلامت مانيد “ سران “ بني حارث “ نيز از ترس قتل عام مردم ؛ به اسلام گرويدند و همراه “ خالد “
نزد حضرت محمد رفتند . پيغمبر در ملاقات با فرستادگان قبيلة “ بني حارث “ تآكيد كرد : “ اگر خالد ننوشته بود كه اسلام آورده ايد ؛
سرهايتان را زير پاي تان مي انداختم . “ ( تاريخ طبري - ج 4 - ص 1256 و 1258 )
و اما شرح استقرار اسلام در ايران و “ مسلمان سازي “ ايرانيان بدست اعراب مسلمان بعداز وفات حضرت محمد ؛ ومبارزه و مقاومت ايرانيان
در مقابل سپاهيان و سرداران عرب بسيار طولاني ميباشد كه ما در اينجا فقط به ذكر نام بعضي از شهرها و گوشه هائي از جنگ ها اشاره ميگنيم
براي خواندن شرح كامل جنگ ها و آگاهي از مقاومت و مبارزة ايرانيان در مقابل اعراب به كتاب “ اسلام شناسي “ علي ميرفطروس ؛ مراجعه نمايد.
در “ شوشتر “ مردم وقتي كه از تهاجم قريب الوقوع اعراب با خبر شدند: “ ... خارهاي سه پهلوي آهنين ؛ بسيار ساختند و در صحرا پاشيدند .
چون قشون اسلام - خالي الذهن - به آن حوالي رسيدند ؛ خارها به دست و پاي ايشان بنشست ؛ متحير گرديدند و مدتي در آنجا توقف كردند .... “
( تذكرة شوشتر - سيد عبدالله شوشتري - ص 16 )
در فتح “ استخر“ ( 28 هجري = 648 ميلادي ) مردم شهر قتل عام شدند و بقول طبري : اعراب مسلمان “ كشتاري بزرگ كردند “ ؛ با اينحال مردم از پذيرفتن اسلام
خوداري كردند بلكه با حفظ آئين خود ؛ به پرداخت “ جزيه “ ( ماليات سرانه ) گردن نهادند “ ( تاريخ طبري - ج 5 - ص 2009 )
در حمله به “ سيستان “ مردم شهر ؛ مقاومت بسيار ؛ و اعراب خشونت بسيار كئدند ........نگاه كنيد به كتاب ( تاريخ سيستان - ص 37 + كامل - ابن اثير - ج1 - ص307)
در حملة اعراب به “ ري “ ( نزديك تهران كنوني ) مردم اين شهر پايداري و مقاومت بسيار كردند ؛بطوريكه “ مغيره “ ( سردار عرب ) در اين جنگ چشمش را از دست داد.
“ طبري “ در بارة مقاومت مردم “ ري “ مينويسد : “ مردم جنكيدند و پيمردي كردند ... و چندان از آنها كشته شد كه كشتگان را با “ ني “ شماره كردند (كيلومتري)
و غنيمتي كه خدا در “ ري “ نصيب مسلمانان كرد همانند غنائم “ مدائن “ بود ...( تاريخ طبري - ج5 - ص 1975 )
بقول “ ابن فقيه “ : در اخبار “ آلمحمد “ آمده است كه : “ ري “ نفرين شده است زيرا كه اهل ري از پذيرش حق ( دين اسلام ) سر باز زنند “ ( البلدان - ص 111 )
در حملة اعراب به “ همدان “ مردم به سختي جنگيدند .....
در حمله به “ شاپور “ مردم پيداري و مقاومت بسيار كردند ....
در حمله به “ سرخس “ اعراب مسلمان ؛ همة مردم را ...
مردم “ كرمان “ نيز سالها در برابر اعراب مقاومت كردند و......
مردم “ اصفهان “ نيز پس از جنگ و مقاومت سختي ؛ صلح كردند و ....
ناحية “ قم “ نيز با جنگ و محاربه فتح گرديد و ....
در حملة هعراب به “ گرگان “ ( 30 ه = 650 ميلادي ) مردم با سپاهيان اسلام به سختي جنگيدن و ....
تقريبآ در همة شهرها و نواحي ايران ؛ جنگ ها و مقاومت هاي دراز مدت يا كوتاه مدتي در برابر شپاهيان اسلام بوقوع پيوست و اعراب مسلمان -
آنچنان كه بعضي تصور ميكنند - به آساني موفق به فتح ايران نشدند.
اشغال نظامي ايران توسط اعراب ؛ بمعناي فتح روحي ايرانيان و بمنزلة پايان مقاومت و مخالفت هاي آنان عليه دين و دولت اسلامي نبود ؛
بلكه در طول سال هاي سلطة خشن اعراب بر ايران ؛ مردم همچنان عليه حاكميت اعراب و اسلام مبارزه ميكردند .
مردم “ آذربايجان “ نيز در زمان “ عمر “ بارها شورش كردند و ......
مردم “ خراسان “ نيز در زمان “ عثمان “ بارها طغيان كردند و ........
در زمان “ معاويه “ نيز مردم “ خراسان “ خروج كردند و بر اميران و عانلان خليفه تاختند و ........
مردم “ بخارا “ در زمان “ معاويه “ از پيمان صلح خود بار ديگر سر باز زدند و ........
در زمان “ يزيدبن معاويه “ نيز مردم “ بخارا “ شورش كردند و ......
مردم “ فارس “ نيز بسال 28 هجري (=648 ميلاذي) بار ديگر شورش كردند و “ عبيدالله بن معمر “( حاكم عرب ) را كشتند ....
مردم “ دارابگرد “ نيز طغيان كردند و ....
مردم “ گيلان “ و “ طبرستان “ و “ ديلمستان “ سال ها در برابر هجوم سپاهيان اسلام پايداري و مقاومت كردند و ........
“ گيلان “ و “ ديلمستان “ حدود 250 سال در برابر هجوم و نفوذ اعراب مسلمان مقاومت كردند ؛ در ضرب المثل هاي عرب نيز از مردم “ گيل “ و “ ديلم “
بعنوان “ دشمنان اسلام “ ياد شده است .
مردم “ گرگان “ در زمان “ عثمان “ بار ديگر شورش كردند و ......
مردم “ سيستان “ نيز بارها قيام كردند و حكام عرب را از شهر بيرون كردند و......
براي مطالعة شرح كامل اين شورشها ؛ جنگها و مقاومتها به كتاب “ اسلام شناسي “ علي ميرفطروس مراجعه كنيد. ( نگاه كنيد به : كامل - ابن اثير ج-3 - ص126
+ فتوح البلدان - بلاذري - ص 272 + مجمل التواريخ و القصص - ص 283 + تاريخ طبري ).
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ ادامة آن را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي.

Wednesday, July 03, 2002

اسلام را بهتر بشناسيم.

ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي
تاريخ رشد و گسترش اسلام را نميتوان فهميد مگر آنكه - ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آن را بشناسيم
حكومت اسلامي ؛ جمهوري كاسبكارانة محمد و پيروان او !!!
حضرت محمد - از دير باز - سوداي فتح سرزمين هاي حاصلخيز همسايه ( چون ايران و روم شرقي ) را در سر داشت
و بر اين اساس به اصحاب و ياران خويش - همواره - تصرف قصرهاي “حيره “ ( دولت عرب وابسته به ايران ) و كاخ هاي “ مدائن
( پايتخت ساساني ) را وعده ميداد. « نگاه كنيد به : قرآن - سورة فتح - آية 19 - 20 + تفسير طبري - ج 7 - تفسير سورة انعام - ص 123 »
اما ادامة “ مسلمان سازي “ قبايل و طوايف عربستان و در نتيجة : ضرورت جنگ هاي متعدد داخلي ؛ و سر انجام :
مرگ ناگهاني پيغمبر فرصت آنرا نداد تا “ محمد “ به آرزوي خويش « در تصرف و تسلط بر ايران » جامة عمل بپوشاند.

سركوب شورش هاي “ ارتدادي “ قبايل و طوايف و در نتيجه : وجود آرامش در حوزة شبه جزيرة عربستان ؛ قحطي ها و خشكسالي هاي متعدد ؛
و ظهور مشكلات اقتصادي شديد همه وهمه باعث شد تا جانشينان محمد ؛ براي فتح سرزمين هاي حاصلخيز و دست يابي به منابع اقتصادي
و توسعة قلمرو اسلامي ؛ جنگ هاي گسترده اي را تدارك ببينند. « نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 3 - ص 1130 + حبيب السير - ج 1 - ص 302 و 401 »
نويسندگان اسلامي و ( خصوصآ محققان ايراني ) در توضيح استيلاي اعراب و استقرار اسلام در ايران ؛ داوري هاي شتابزده و نادرستي كرده اند.
گروهي به اين گمان كه : فرهنگ ايراني از بنياد و نا گزير در تحولاتش ديني بوده . نفوذ و گسترش اسلام در ايران را در فرهنگ ديني ميدانند.
بسياري ديگر معتقدند كه : “ وجود فساد و تبعيض طبقاتي در جامعة ايران و نفرت مردم از رژيم ساساني و انزجار آنها از روحانيون زرتشتي ؛
باعث شد تا ايرانيان ؛ اسلام را با آغوش باز بپذيرند ... “علي شريعتي “ ميگويد :
« ايراني بعداز برخورد با اسلام اوليه (؟) احساس كرد كه دين اسلام همان گمشده اي است كه به دنبالش ميگشته است ...
براي همين مذهب خودش را ول كرد ؛ مليت خودش را ول كرد ؛ سنت هاي خودش را ول كرد و بطرف اسلام رفت ... »
( از جمله نگاه كنيد به : “ علي ؛ حيات بارورش پس از مرگ - علي شريعتي - ص 417 و 418 و 434 و 435 + بازشناسي هويت ... ص 12 و 13 و 52 )
( اسلام و مالكيت - سيد محمود طالقاني + غرب زدگي - جلال آل احمد )
همة اين نظريات - با تمام اختلافات خويش - داراي دو وجه مشتركند : اول اينكه : همة آنها به نقش قهر و سركوب در تصرف ايران و “ مسلمان سازي “ي
مردم ؛ اعتنائي ندارند . دوم اينكه : همة اين نظرات به مقاومت هاي متعدد و مبارزات طولاني مردم ايران عليه اعراب و تسلط اسلام توجهي نميكنند .
آنچنان كه مثلآ “ دكتر علي شريعتي “ در نظرات خويش تا بدانجا پيش ميرود كه معتقد است :
“ كجا ايراني از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواسته اسلام را بپذيرد ؟ كجا چنين چيزي است ؟ يكجا يك نمونه نيست !!!.
اين ؛ ايران اسلامي است “ ( علي ؛ حيات بارورش پس از مرگ - ص 425 مقايسه كنيد با نظر سيد محمود طالقاني - اسلام و مالكيت - ص 160 )
چنين نگاهي به تاريخ ايران از يك نا آگاهي و ( تعصب و تجاهل ) عظيم حكايت ميكند . نگاهي به متون و منابع معتبر تاريخي اين حقيقت را آشكار ميكند كه :
اسلام در كشورهاي اشغال شده ( خصوصآ در ايران ) اساسآ از طريق اعمال “ قهر “ و “ خشونت “ ؛ قتل عام هاي گسترده ؛ ايجاد ترس و وحشت و از طريق انواع فشار هاي مختلف اجتماعي و خصوصآ اقتصادي مثل ( خراج و جزية ) مستقر شده است .
قرآن دستور ميدهد : “ با كساني كه به خدا ايمان ندارند و با كساني كه پيرو دين خويش اند - حتي با آنان كه كتاب داشته اند ؛ پيكار كنيد تا اسلام را بپذيرند ؛
و يا با حقارت و ذلت “ جزية “ ( ماليات سرانه ) بپردازند “ نگاه كنيد به : « سورة توبه - آية 29 ـ 23 - 5 - 36 - 120 - 129 + سورة بقره - آية 193 و 216
سورة تحريم - آية 9 + سورة مائده - آية 27 - 33 - 40 + سورة نساء - آية 76 - 91 + سورة احزاب - آية 25 + سورة انفال - آية 39 و ........ »
فساد و اختلاف دروني دربار ساساني ؛ بروز جنگهاي طولاني با دولت روم شرقي ( بيزانس ) و در نتيجه : خالي شدن خزانة دولت و تشديد فشار و تحميل
ماليات هاي سنگين بر توده ها و نيز قحط و غلا و شيوع وبا ؛ بي توجهي و بي اعتنائي روحانيون و موبدان زرتشتي و اختلاف بين لشكريان خراسان و عراق -
بي شك - عوامل مهم ومساعدي در حملة اعراب به ايران و شكست سپاهيان ساساني بوده اند ....
همة آن عوامل - اما - باعث “ پيشواز ايرانيان از اعراب و استقبال مردم از اسلام “ نگرديد ؛ بلكه تقريبآ در همة شهرها و ولايات ايران ؛
اعراب مسلمان با مقاومت هاي سخت مردم روبرو گرديدند .
در اكثر شهرها ؛ پايداري و مقاومت ايرانيان ؛ بي رحمانه سركوب گرديد ؛ بطوريكه در سقوط “ مدائن “ و مقاومت مردم در
جنگ “ جلولا “ ( سال 16 هجري = 636 ميلادي ) اعراب مسلمان ؛ خشونت بسياري از خود نشان دادند آنچنانكه مورخين از آن بنام “ واقعة هولناك جلولا “
ياد كرده اند . در اين جنگ ؛ صد هزار تن از ايرانيان كشته شدند و تعداد فراواني از « زنان و كودكان ايراني » به اسلرت رفتند ؛ و از بس كه كشته ؛
دشت و صحرا را پوشانيده بود ؛ اين جنگ به “ جلولا “ ( پوشانيده ) معروف شد .
در جنگ “ نهاوند “ ( سال 22 هجري = 624 ميلادي ) نيز ايرانيان : مقاومت بسيار و اعراب : خشونت بسيار از خود نشان دادند
“ مقدسي “ در بارة جنگ “ نهاوند “ و مقاومت ايرانيان مينويسد :
“ و دسته هاي ايراني - كه گويند چهارصدهزار نفر بودند ... در آنجا بودند و به شكيبائي و پايداري سوگند ياد كرده بودند ... و اعراب از ايشان ( ايرانيان )
چندان كشتند كه خدا داند ... و اموال . غنيمت ها ؛ چندان نصيب اعراب مسلمان گرديد كه در هيچ كتابي اندازة آن ذكر نشده است “
« آفرينش و تاريخ - مقدسي - ج 5 - ص 192 »
« تاريخ طبري - ج 5 - ص 1829 + كامل - ابن اثير ج 2 - ص 340 + فتوح البلدان - بلاذري - ص 65 + اخبار الطوال - دينوري - ص 141 ».
بنابراين نظر “ دكتر علي شريعتي “ ( ص 162 - بازشناسي هويت ... ) كه معتقد است : حملة اعراب به ايران “ بي هيچ مقاومت درخشاني در
“ نهاوند “ و “ جلولا “ روبرو شد “ عميقآ “ - نا درست ميباشد.
به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي ؛ براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني ؛ حياتي و ضروريست ؛ ادامة آن را فردا دنبال خواهيم كرد.

همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي.