اسلام و ماركسيسم (؟)
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
پيوند ماترياليسم و ايده آليسم به يكديگر در جنبش ماركسيستي ايران ؛/ و ديدگاه هاي “ جلال آل احمد “ و “ اسلام راستين ؛ موضوع مورد بررسي امروز ما :
بايد يادآور شد كه بخش عظيمي از “ چپ نوين ايران “ ( چپ غير توده اي ) اگر چه از نظر “ ايدئولوژيك “ ؛ مركسيسم را پذيرفته بود ؛
اما بخاطر خاستگاه مذهبي آنها ( خصوصآ در خانواده هاي شيعي ) ؛ در حوزة “ فرهنگ “ و “ اخلاقيات “ ؛ حامل بسياري از عناصر اسلامي - و
خصوصآ شيعي - بودند : شهادت طلبي ؛ مرگ گرائي ؛ اعتقاد به “ خون “ و “ شهادت “ 0 بعنوان ضامن پيروزي مبارزات ) ؛ زهد ؛ فقرپرستي ؛
پوشيدن لباسهاي كهنه و مندرس ( بعنوان همبستگي با كارگران و زحمتكشان ) نفي هنر و زيبائي و .... جلوه هائي از فرهنگ و اخلاقيات شيعي بوده اند.
در حقيقت “ بريدن “ از اسلام و رسيدن به ماركسيسم با نقد آگاهانة عناصر اخلاقي و فرهنگي شيعه همراه نبوده است .
در بين افراد و گروههاي ماركسيست - بعداز كودتاي 28 مرداد سال 1332 - گروه “ بيژن جزني “ دربارة مذهب و خصوصآ اسلام - داراي درك روشن و درستي بوده است.
و اين - از جمله - شايد بدان جهت بوده كه شخص “ بيژن جزني “ در يك خانوادة آگاه و غير مذهبي ( و حتا ضد مذهبي ) رشد و پرورش يافته بود.
در كنار ماركسيسم عاميانة حزب توده و التقاط ماركسيسم و ايده آليسم و تبليغ نوعي “ اسلام انقلابي “ توسط اين حزب ؛ گروهي از عناصر و شخصيت هاي
به اصطلاح “ چپ “ نيز با ارائة و تبليغ نوعي “ اسلام راستين “ ؛ در انحطاط ؛ انحراف و اغتشاش فكري جامعة ايران - خصوصآ نسل جوان - نقشي اساسي
داشته اند كه از آن ميان بايد - خصوصآ - از “ جلال آل احمد “ نام برد.
“ جلال آل احمد “ كه در يك خانوادة معروف مذهبي و “ آخوند “ پرورش يافته بود ؛ سرخورده از “ اسلام ’سنتي و “ متحجر “ ؛
در دوران رونق بازار حزب توده ( سالهاي 1320 ) به اين حزب پيوست و بخاطر همان التقاط “ ماركسيستي - اسلامي “ حاكم بر رهبري حزب ؛
در كمترين مدت تا مديريت نشرية “ مردم “ و ارگان تئوريك حزب توده “ ارتقاء “ يافت .
انشعاب از حزب توده ( 1326 ) و پيوستن به “ نيروي سوم “ و بويژه پس از « كودتاي 28 مرداد 32 » ( كه كمترين تعقيب و خطري براي او بدنبال نداشت
“ آل احمد “ در يك رياضت “ صوفيانه “ راهي بسوي “ سرچشمه “ و “ بازگشت به خويش “ ’جست .
كتابهاي “ غرب زدگي “ و “ در خدمت و خيانت روشنفكران “ - دقيقآ - محصول اين دوران است. مخالفت با تفكرات و انديشه هاي جديد و علمي - به اتهام
“ غرب زدگي “ - ؛ دفاع از اسلام و فرهنگ “ تشيع “ ؛ تبليغ و تآكيد بر “ وحدت روشنفكر با روحانيت “ يا ( بقول آيت الله خميني : “ وحدت حوزه با دانشگاه “ ) ؛
متهم كردن نويسندگان و روشنفكران ضد مذهبي به “ خيانت “ و مبارزه با آنان ( بعنوان “ غربزده “ ) ؛ دفاع از بزرگترين و معروف ترين مرتجع انقلاب مشروطيت -
( شيخ فضل الله نوري ) و شخص “ خميني “ - بعنوان دو نمونه از بزرگترين روشنفكران تاريخ معصر ايران -
نگاه كنيد به : ( غرب زدگي - ص 78 + در خدمت و خيانت روشنفكران - ج 2 - ص 55و56و63و66و68و232 مقايسه كنيد با نظر دكتر “ شريعتي “ دربارة
« آيت الله خميني » -- بازشناسي هويت - ص 245 )
همه و همه جوهر انديشه هاي سياسي - اجتماعي اين دورة “ آل احمد “ است. او در آخرين مرحلة تفكر سياسي - اجتماعي خود ؛ با سفر به “ خانة خدا “ ( كعبه )
سرانجام - چونان “ خسي “ به “ ميقات “ انديشه ها و تفكرات اسلامي پيوست و مستقيم و غير مستقيم - نظريه پرداز “ حاكميت اسلامي “ گرديد،
نگاه كنيد به : ( خسي در ميقات - انتشارات رواق ).
بي جهت نيست كه اينك ارگان هاي رژيم خميني ؛ از نظرات و تئوري هاي “ آل احمد “ - در جهت توجيه ايدئولوژيك و تشريع سياست هاي فرهنگي - اجتماعي
خود استفاده ميكنند. نگاه كني به : ( پيام انقلاب - ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - شمارة 153 - مقالة منع حجاب ؛ توطئة استعمار - ص 37 ).
در تمامت اين دوران ( از 28 مرداد 1332 تا 1357 ) “ چپ نوين ايران “ ( چپ غير توده اي ) بخاطر اختناق شديد پليسي و فقدان امكانات تبليغي - اساسآ --
يا فرصت ابراز انديشه نداشت و يا بخاطر اختفاء و بازذاشت نمايندگان و متفكرانش ؛ ديدگاه ها و تحليل هاي نادر آنها - درباره تاريخ ايران و اسلام --
در درون زندانها -- و يا در “ خانه هاي تيمي “ - بطور محدود و مشگل - مطالعه ميشد.
در اين باره بايد از كتابهاي “ بيژن جزني “ ( تاريخ سي سالة ايران + ماركسيسم اسلامي يا اسلام ماركسيستي ) و نيز از مقالة :
“ هراسان از انقلاب ؛ خشمناك از امپرياليسم “ ( اثر پرويز پويان ) ياد كرد.جزوة اخير نخستين مقالة دقيق و جدي در نقد وروانشناسي سياسي - طبقاتي “ جلال آل احمد “ است.
لازم به يادآوري است كه بخشي از ترجمة ها و تحقيقات فدائي خلق ( حميد مؤمني ) نيز در حملة پليس به خانه هاي تيمي از بين رفته است.
“ به نقل از كتاب “ ملاحظاتي در تاريخ ايران ؛ اسلام و « اسلام راستين » “ نوشتة : “ علي ميرفطروس “
آگاهي از اين واقعيات تاريخي براي جوانان دردمند و بي پناه ايراني حياتي و ضروريست ؛ ادامة بررسي اين مباحث را فردا دنبال خواهيم كرد.
همزبان حرفي بزن ؛ چيزي بگو ؛ كاري بكن
سرخ و آذر گونه و هشيار باش .
اگر نوشته هاي ما ارزش خواندن دارند ؛ لطفآ وبلاگخونة ما را به ديگر ياران معرفي كنيد. با سپاس
احساس غريبي مكن ++اينجا++ كه رسيدي
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home