Wednesday, August 28, 2002

ديدگاه ها ؛ گفتگو با ميرفطروس



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

مير فطروس ميگويد : ” از جمله اينكه من - اساسآ - « اهل قلم » هستم تا « اهل سخن » ( البته اگر اين « اهل قلم » را بتوان در مورد حقير بكار برد )
به اين معنا كه بقول زنده ياد « دكتر ساعدي » من « آدم شفاهي » نيستم. يعني آنچه را كه مي انديشم ؛ مي نويسم و حتٌي
ميخواهم بگويم ” من با قلمم مي انديشم ” .

گفتگو با ” علي ميرفطروس
س - شما ؛ مطالعات اصلي تان دربارهْ تاريخ اجتماعي ايران اسلامي است . ميخواهم بدانم كه اين دوره از تاريخ ايران چه اهميتي دارد و چرا؟
مورد علاقهْ يا مطالعهْ شماست ؟
ج - اوٌل اجازه بدهيد كه در توضيح اصطلاحي كه بكار برده ايد ؛ به نكته اي اشاره كنم : ” راستش اينكه من با بكار بردن اصطلاح « ايران اسلامي »
چندان موافق نيستم ؛ بخاطر اينكه پذيرش يا بكاربردن اين اصطلاح در بررسي جامعه شناسانهْ تاريخ ايران ؛ داراي نتايج يا الزاماتي است كه بر محتوا و شكل
تحقيقات ما اثر خواهد گذاشت ؛ مثلآ با پذيرش اصطلاح « ايران اسلامي » مينوان ( مانند بعضي از محققان ) معتقد بود كه : ” فرهنگ ايراني در اساس ؛ ديني و اسلامي بوده ”
و يا ” ايران در سراسر تاريخ و فرهنگش چيزي كه نداشته ؛ فرهنگ و متفكر بوده ؛ زيرا كه بخاطر جوهر اسلامي فرهنگ ايراني ؛ ما - همواره - دچار نوعي
« امتناع تفكر » بوده ايم..... ” حتٌي كار را بجائي بكشانيم كه مدعي شويم : « قيام بهمن 57 هم ؛ بخاطر ’پشت كردن رژيم پهلوي به انديشهْ ها و ’سنٌت هاي اسلامي بوده »
و يا « آيت اللٌه خميني و جمهوري اسلامي ؛ محصول فرهنگ ايراني و تبلور تاريخي خواست قلبي مردم ايران بوده و ... »
وقتي مرحوم ” دكتر علي شريعتي ” و ” مطهري ” در اثبات « استقبال ايرانيان از هجوم اعراب »!!! و نفي هرگونه مقاومت ايرانيان در برابر اسلام و اعراب تآكيد ميكنند :
” كجا ايراني از همان اوٌل در برابر اسلام قرار گرفت و نخواسته اسلام را بپذيرد؟ يك جا ؛ يك نمونه نيست. اين ايران اسلامي است ...” دقيقآ ناظر بر چنين درك و استنباطي است.

مي بينيد كه استفاده از اصطلاح « ايران اسلامي » چه نتايج و الزاماتي بدنبال دارد. لذا من با اصطلاح « ايران بعداز اسلام » موافق ترم.
( - بهر حال ؛ ايران - بعنوان يك كشور ” مفتوحه ” - در قلمرو خلافت و فرهنگ اسلامي بوده ... )
- درست ! امٌا قلمرو جغرافيائي خلافت اسلامي با قلمرو فرهنگي خلافت اسلامي ؛ دو حوزهْ جداگانه است. ميخواهم بگويم كه - بر خلاف كشورهائي مثل :
” مصر ؛ سوريه ؛ عراق و لبنان و... ( با آن تاريخ و تمدن كهنسال شان ) ايران - اساسآ - « اسلامي » و خصوصآ « عربيزه » Arabise نشد.
به عبارت ديگر : بخاطر شرايط جغرافيائي ؛ تاريخي ؛ اجتماعي و سياسي ؛ ايران بعنوان يك « چهارراه جهاني » يا « جامعهْ باز » همواره محٌل برخورد
اديان و عقايد مختلف بوده ؛ از اين رو : هيچگاه - كاملآ - به حوزهْ فرهنگي و ديني خلافت اسلامي در نيامد.
جامعهْ ايراني ؛ پس از استقرار و حاكميت اعراب مسلمان ( كه با مقاومت ها و جنگ هاي فراوان و تحميل انواع فشارهاي اجتماعي و اقتصادي همراه بود )
هيچگاه « خود » را نفي و انكار نكرد ؛ بلكه پس از قرن ها مقاومت نظامي و سياسي - فرهنگي كوشيد تا هويت تاريخي ؛ زبان ؛ فرهنگ و ’سنٌت هاي
ملي خود را در طوفان بنيان كن حملهْ اعراب ؛ حفظ كند ؛ اينكه استاد ” عبداحسين زرين كوب ” از « دوقرن سكوت » ياد كرده اند ؛
تنها ناظر بر « سكوت فرهنگي » است نه سكوت نظامي و مبارزاتي ....
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home