Friday, August 30, 2002

دو قرن سكوت



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


. ««« آنچنان به ايران علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب خاك ايران ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

س - بهر حال ؛ شما اين ” دوقرن سكوت فرهنگي ” را چگونه توضيح ميدهيد؟
ج - روشن است ! وقتي دشمن به خانه و كاشانهْ شما حمله ميكند و مي خواهد همهْ هستي تاريخي تان را نابود كند ؛
طبيعي است كه شما ديگر فرصت شعر گفتن و پرداختن به فرهنگ و فلسفه را نداشته باشيد ... و بعد ... پس از اشغال و استقرار دشمن ؛
نوعي ” شوك ” ( شوك روحي ؛ قرهنگي و اجتماعي ) شما را ” زمينگير ” ؛ متآمل و ” متفكر ” ميكند ( مثل شوك اوليٌه اي كه پس از استقرار حكومت ” ’ملا ”ها ؛
گريبانگير روشنفكران ما شد ) در چنين شرايطي ؛ توليدات فرهنگي ؛ فلسفي و هنري به حداقل ممكن كاهش مي يابد ؛ تا زماني كه جامعه از آن ” شوك ”
( روحي ؛ فرهنگي و اجتماعي ) رها شود و به اصطلاح ” خودش ” را پيدا كند تا هنرمندان و متفكران جامعه در اين شرايط جديد ؛ شكل ؛ شيوه و زبان جديدي
در ارائةْ آثارشان بيابند... طبيعي است كه اين امر ؛ زمان درازي طول ميكشد ؛ كه تبلور عيني آنرا - مثلآ - به شكل « دوقرن سكوت »
( بعداز حملهْ اعراب ) و سكوت و ركود فرهنگي بعداز اعلام و استقرار خشونت بار ” جمهوري اسلامي ” ؛ ملاحظه ميكنيم.
بعداز گذشت 13 سال ؛ اينك - بتدريج - روشنفكران و هنرمندان ايراني خود را باز مي يابند.
غنا و توجهي كه اينك در عرصهْ ادبيات و فرهنگ ايران مي بينيم ( از شعر و قصه تا سينما و نقاشي و تحقيقات تاريخي ) از يك ” بازگشت به فرهنگ ”
و از يك ” خويشتن شناسي تاريخي ” و بطور كلي از يك ” مقاومت فرهنگي ” در ايران حكايت ميكند.
بعد از گذشت 13 سال - كه با خونين ترين سركوب ها و گسترده ترين و شديدترين تبليغات آموزشي و پرورشي همراه بود ؛
اينك ؛ مقامات ” جمهوري اسلامي ” از شكست سياست هاي خود در « اسلامي كردن جامعهْ ايران » سخن ميگويند.

- حقيت اينست كه تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛ چنانكه بايد و شايد ؛ مورد توجهْ روشنفكران و محققان ما نبوده است.
غيراز تني چند ؛ ديگران با تفاخر و تبختر دانشمندانه ؛ آنچنان دچار ” حاشيه نويسي ” و سرگرم يافتن ” نسخه بدل ” ها و يا ” كاوش ” در تاريخ فوت فلان پادشاه
و شاعر و يا مبتلا به ” نسخه نويسي ” از تاريخ انقلابات چين و كوبا و شوروي بودند كه از تاريخ اجتماعي ايران و از جوهر عقايد شاعران و متفكران ايراني
و خصوصآ از ” شكل ” ابراز اين عقايد و افكار ؛ غافل ماندند ؛ غفلتي كه در فقدان آگاهي تاريخي مردم ما و سرانجام ؛ در استقرار حكومت ” ’ملاٌ ” ها نقش فراوان داشت.
اينكه گفته اند : ««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»
حقيقتي است كه ما - متآسفانه - در سال هاي آخر قرن بيست آنرا تجربه كرده ايم. از اين گذشته ؛ در تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛
اقشار و طبقات اجتماعي ؛ گرايش هاي فلسقي - فرهنگي و جريانات سياسي - اجتماعي ؛ آرايش مشخص تري دارند.
اين امر ؛ اولآ ناشي از اينست كه ( مثلآ نسبت بدوران اشكانيان و ساسانيان ) آثار مكتوب بيشتري از اين دوران باقي مانده و در نتيجه :
از خلال اين آثار ؛ مي توان به ثحولات اجتماعي و فرهنگي اين دوران بهتر آشنا شد ؛و ثانيآ : ناشي از اينست كه دوران يعداز اسلام ؛
بيش از هميشه به ما و به تاريخ و فرهنگ ما ؛ حمله شده ؛ و لذا : مقاومت و حضور مردم ما - در صحنه هاي تاريخ - بيشتر و آشكارتر است.
’سنتٌ ” نقالي ” در قهوه خانه ها و ” زورخانه ”ها و رواج شاهنامه خواني و شاهنامه سرائي در اين دوران ؛ ” سنگر ”ي بود براي حفظ ارزش هاي تاريخي و مليٌ ما
و ” سكو”ئي بود براي پرتاب يا انتقال اين ارزشها به نسل هاي آينده ؛ يعني : مقاومت فرهنگي. پس عجيب نيست كه ما - در اين دوران - شاهد شاهنامه هاي مختلفي هستيم :
شاهنامهْ مسعودي ؛ مروزي ؛ دقيقي ؛ فردوسي ؛ گرشاسب نامه ( اسدي طوسي ) ؛ بهمن نامه ( ايرانشاه ) ؛ فرامرز نامه ؛ بانوگشسب نامه ؛ شهريار نامه ؛
آذر برزين نامه ؛ بيژن نامه ؛ ’لهراسب نامه ؛ سوسن نامه ؛ داستان جمشيد ؛ جهانگير نامه ؛ سام نامه ............. تا شاهنامهْ صبا ( در عصر قاجار )...
گذشته از محتواي ايراني اين شاهنامه ها ؛ حتٌا از نظر زبان و شكل و لحن بيان هم آنها - عميقآ - ايراني هستند ؛ بطوريكه اگر - مثلآ - به محتوا و زبان و لحن و بيان
شاهنامهْ فردوسي توجه كنيم ؛ بنظر ميرسد كه او يك ««« زرتشتي دو آتشه »»» بوده نه يك فرد به اصطلاح مسلمان و شيعي.

ميخواهم بگويم ؛ ” تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام ؛ تاريخ « هزارويكشب » و يا تاريخ « صحراي كربلا » نيست . ”
تاريخ ايران بعداز اسلام ؛ تاريخ تحولات و فراز و فرودهاي ملتي است كه عليرغم حملات بنيان كن اقوام مختلف ؛ با شكل ها و شگردهاي مختلف و هنرمندانه اي
( كه در طرح هاي مينياتور ؛ قالي ؛ كاشي كاري ها و در فرقه هاي مختلف عرفاني ؛ ادبي و اجتماعي ما نمايان است ) كوشيد تا هويٌت و موجوديت تاريخي خود را
حفظ كند ؛ بهمين جهت است كه من معتقدم آگاهي ازاين دوره از تاريخ ايران ؛ ميتواند به « خودآگاهي » و « خودآئي ملي » ما كمك كند.

تنها با درك و خصوصآ ” هضم ” اين گذشتهْ تاريخي - فرهنگي و سپس پيوند آن با « تفكر تكنولوژيك » معاصر است كه ما ميتوانيم
««« از ” گذشته ” به ” حال ” و از ” حال ” به ” آينده ” حركت كنيم. »»»
رونويسي از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( هميشك )))
((( خبرچين )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home