تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~بسيجی پاسدار محمود احمدينژاد: " دنيا بايد بداند كه خط انقلاب همان مسيري است كه شهيد نواب صفوي دنبال كرد و اكنون كساني در صحنه انقلاب حاضرند كه خط نواب را دنبال ميكنند ".
« مجتبی ميـرلـوحی » معروف به « نـواب صفـوی » را بشناسيــد !؟ سيد « مجتبی ميـرلـوحی » معروف به « نـواب صفـوی » در سال ( 1304 ش – 1925 م ) در تهران متولد شد. پس از دبستان، دبيرستان صنعتی آلمان ها را به اتمام رساند و در سال ( 1321 ش - 1942 م ) به استخدام شرکت نفت درآمد. او در آبادان زندگی می کرد، طرفداران و اعضای قديمی سازمان « فدائيان اسلام » افسانه های بی پايی پيرامون زندگی سيد ميرلوحی نقل می کنند که مورد ترديد همه کارشناسان تاريخ اجتماعی و سياسی ايران است. به هر روی سيد ميرلوحی پس از مدتی به بغداد و از آنجا به نجف می رود. ظاهراً در نجف به حوزه درس مرتجعين روحانی آن زمان « آيت الله امينی صاحب الغدير » راه می يابد و مورد توجه وی قرار می گيرد.
ميرلوحی پس از مدت کوتاهی از نجف به بغداد و از بغداد به آبادان می رود و در همين شهر که در اشغال قوای نظامی انگليس و پليس جنوب انگليسي ها بود به تبليغات و سخنرانی مشغول می شود. وی سفرهايی نيز به مهمترين مناطق نفتی کشور مانند آبادان و اهواز و آغاجاری که بطور کلی تحت نظارت انگليسي ها بود می کند و به سخنرانی برای کارگران می پردازد . حيرت انگيز اينکه فرمانده ارتش و پليس انگليس نه تنها مانع فعاليت وی نمی شوند و سيد ميرلوحی را دستگير نمی کنند! بلکه کاميونی در اختيار وی می گذارند تا طرفدارانش را از اين شهربه آن شهر انتقال دهـد!!!
ورود سيد ميرلوحی به آبادان که ظاهراً دشمن انگليس بود با بازگشت آيت الله بروجردی، آيت الله ابوالقاسم کاشانی و سيد ضياء الدين طباطبائی که به داشتن روابط عميق با انگليسی ها اشتهار داشت و از عوامل مهم کودتای سوم اسفند بود، به ايران همزمان بود.
در زمانی که « سيد ميرلوحی » 21 ساله بود به نزد آيت الله بروجردی به قـُم رفت. آثار زنده ياد محقق و مورخ دانشمند
« احمد کسـروی » خواب راحت از چشمان مرتجعين و متوليان فرقه شيعه ربوده بود.
می گوينـد برخی از کتاب های « کسروی » به دست آيت الله حاج آقا حسين بروجردی می رسد و او « حکم ارتـداد نويسنده کتاب را اعلام می کنــــد!؟ »
چـــــــــــرا؟؟؟برای اينکـــه:
[ «
احمــد کسـروی » در کتاب های « دادگاه » ، « بخـوانيـد و داوری کنيــد » و « سرنوشت ايـران چـه خـواهــد شــد » ايرادات و انتقادات شديدی را به دستگاه روحانيت گرفته بود. به ويژه در کتاب اخير به ورود آيت الله بروجردی به قـُم و فتاوی ارتجاعی وی و دخالت وی در نظام آموزشی ايران انتقادات بی پرده ای نموده بود. در اثر پافشاری آيت الله بروجردی درس « تعليمات دينی » در مدارس کشور آغاز گرديد و به همين دليل وزارت فرهنگ تعدادی مـُلا به عنوان معلم در سراسر کشور استخدام کرد. » ]
سيد ميرلوحی با عده ای به تهران نزد
« احمــد کسـروی » می رود و با وی در جلسات متعددی به مباحثه و مجادله می پردازد. مباحث ساده لوحانه ميرلوحی با دانشمندی چون « احمد کسروی » نتيجهً دلخواه را به بار نمی آورد و حتا همراهان سيد ميرلوحی بنا به گفتهً طرفداران خود او پايه ايمانشان سست می شود و سيد را در مقابل « کسروی » به مسخره می گيرند و کار به آنجايی می رسد که بين آنان " دو دستگی ايجاد می شود "
[ " ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی " ص 25 - مهدی عراقی از قديمی ترين همکاران سيد ميرلوحی بود. ]
سيد ميرلوحی با خشم
« احمد کسروی » را در حضور ديگران به مرگ تهديد می کند و جلسه را ترک می گويد. پس از چند روز سيد ميرلوحی وسيله روحانيون به يک کلت مجهز می شود و در ميدان حشمت الدوله « کسروی » را هـدف گلوله قرار می دهد. « کسروی » زخمی می شود!؟ ميرلوحی دستگير می گردد ولی با نفوذ آيت الله بروجردی و آيت الله کاشانی بعد از دو ماه بازداشت ، محترمانه به قيد کفالت و مانند يک قهرمان آزاد می شود. از همين زمان گوش اطرانيان با نام سازمان تروريستی « فداييان اسـلام » آشنا می گردد.
حاج مهدی عراقی از نخستين اعضاء فداييان اسلام و از سران سازمان تروريستی « هيئتهای موءتلفه اسلامی »
و آنگاه از سران « انقلاب اسلامی » و دوست و يار نزديک آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی ضمن بيان خاطرات خود پيرامون « فداييان اسلام » به وضوح چگونگی تاًسيس و پايگاه اخلاقی و اجتماعی اعضای « فداييان اسلام » را چنين شرح می دهــد:
« سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مخل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کشی های محلات بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول از اینجور افراد بودند ... ».[!] حاج مهدی عراقی علت انتخاب « اوباش ها » را در « متدين » بودن آنان می داند و ندانسته تفسير دقيقی از انديشه های دينی مبارزين اسلامی و حاکمان کنونی ايران ارائه می دهد.
[!] - کتاب " ناگفته ها ، خاطرات شهيد (؟) حاج مهدی عراقی " ص 26 – چاپ اول – مؤسسه خدمات فرهنگی رسا 1370 ش - 1992 م .
حاج مهدی عراقی از سن 16 سالگی به عضويت شورای مرکزی فداييان اسلام درآمد. وی تا هنگام اعدام نواب صفوی در سال ( 1335 ش - 1956 م ) در کليه ترورهای فداييان اسلام و برنامه ريزی ها و گفتگوهای پشت پرده اين سازمان تروريستی مشارکت مستقيم و غير مستقيم داشت. وی در قتل
« احمد کسروی » ، عبدالحسين هژير ، رزم آرا و حسنعلی منصور نقش اساسی داشت. بين پانزدهم خرداد سال ( 1342 ش - 1963 م ) تا تبعيد خمينی در تمامی تظاهرات خيابانی شرکت داشت و در بهمن سال ( 1343 ش – 1964 م ) شاخهً ترور هيئت مؤتلفه را پايه گذاری کرد که زير نظر وی به ترور افراد نام آور و هم چنين قتل هايی که هنوز افشا نشده است اقدام نمود. عراقی در سال ( 1357 ش - 1978 م ) به فرانسه رفت و در نوفل لو شاتو از مشاوران و محرمان خمينی بود و همراه وی به تهران بازگشت. وی در انقلاب مسئوليت های مختلفی داشت. عراقی در 4 شهريور سال ( 1358 ش - 1979 م ) همراه پسرش به وسيله سه نفر از تروريست های « گـــروه فــرقــان » در نزديکی خانه اش ترور شد. همکاران وی از شاخهً نظامی هيئت مــؤتـلـفــه مـعتقدند که « گــروه فـــرقــان » توسط شيخ علــی اکبــــر هـــاشمــــــی رفسنجـانـــی پـايــــه گـــــذاری شـــــــده است.
به هر روی ،
« احــمــد کســروی » مورخ پـُر آوازه ايــــران همراه با منشی خو « مـحـمــد تـقــی حــداد پــــور » در 20 اسفند سال ( 1324 ش - 1945 م ) توسط سيد حسين امامی از اعضای فداييان اسلام در کاخ دادگستری در تهــران به قتل رسيــد. نــدای ميهـن دوستی و انـديشــه هـای ضـد ارتجاعی « کسـروی » اما در قلب و جان هر ايـرانـی بــاقی مــانده است.
پس از قتل
« احمد کسروی » اولين اعلامیهً سيد مجتبی ميرلوحی با نام مستعار " نـواب صفـــوی " و با عنوان سازمان « فدائيان اسلام » منتشر شد. سازمان فدائيان اسلام در حقيقت يک سازمان تروريستی بود. به گمان من دستور العملی که به آنان داده شده بود اين بود که کشور را از سقوط به دامان کمونيست ها حفظ نمايند!؟ آنان نه تنها در فکر براندازی شاه نبودند ، بلکه با ترور سياستمداران و روشنـفکران ميل داشتند که شاه و دولت های اورا در مقابل کمونيست ها حفظ کنند و به اجرای احکام مذهبی مجبور نمايند.
نـواب صفــوی و سازمان تروريستی فــدائيـان اســلام به فعـاليت های نيمـه مخفـی خـود ادامـه داد و در سال های
( 1327 تا 1334 ش - 1984 تا 1955 م ) در همهً تحولات سياسی ايـران نقش ماجراجويانه و جنايتکارانه و در دراز مدت تاًثيری بس مخرب و خطرناک بر جای نهاد.
عبدالحسين هــژيـر که در کابينهً قوام السلطنه وزير دارائی بود و به گرمی از آزادی قاتل « کسروی » دفاع می کرد و در هيئت دولت گفته بود : " بنده عقيده دارم که اين آدم [ احمد کسروی] مهـدورالدم بوده و اگر هم او را کشته اند کار صحيحی بوده " ( محمود تفضلی در « ايران ما » و محمد مسعود در « مرد امروز » صميمانه پيرامون قتل « کسروی » می نوشتند و جريان قتل فجيع وی را در روزنامه های خود بی طرفانه بازتاب می دادند. )
دمشان گرم !؟
عبدالحسين هــژيـر نمی دانست که خود روزی به دست فدائيان اسلام و به دست سيد حسن امامی ، همان شخصی که « کسروی » را کشته بود ، به قتل خواهـد رسيد!؟ در 8 آبان – سال ( 1328 ش - 1949 م )!؟
اين جنايتکاران مُقـدس ، رزم آرا نخست وزير را در اسفند – سال ( 1329 ش - 1950 م ) در مسجد شاه تهران!؟ و دکتر زنگنه رئيس دانشگاه تهران را ترور کردند!؟ و با ترور نافرجام " علاء " نخست وزير ، رعشه بر جان حکومت متزلزل شاه و دولت های وی انداختند. فدائيان اسلام ابزار شومی برای نقشه های استعماری در ايران گشتند که پيآمد های ويرانگر آن را در سراسر سال های حکومت اسلامی در ايران به وضوح می بينيم.
[ حاج مهـدی عراقی در مورد دخالت
" آيت الله کاشانــی " و جبهه ملی در ترور " رزم آرا " و ديگران اعتراف می کند : « " آيت الله کاشانــی " به ديدار " نواب صفوی " آمد و بعد از مباحثات طولانی " آيت الله کاشانــی " به نواب صفوی گفت : " تنها مسئله ای که اينجا مطرح است هفت نفر بايد زده ( ترور ) بشوند تا ما بتوانيم برنامه مان را پياده بکنيم . اوليش رزم آرا است ، دفتری ، دکتر فلاح ، دکتر طاهری ، دو سه تا ديگر که من الان يادم نيست. گفت : " هفت نفر بايد زده شوند... ملاقات انجام شد و به قول بعضيها گفتنی، آن آقايان فتوای قتل رزم آرا را از بـُعد سياسی صادر کردند ، اين آقا " آيت الله کاشانــی " هم فتوای قتل رزم آرا و شش نفر ديگر را از جهت شرعی صادر کرد ، چون مجتهد بود ".
مهدی عراقی در ص 132 – 133 خاطراتش به نقل جريان دادگاه
نواب صفوی می پردازد و می گويد : " از نواب صفوی در دادگاه « راجع به زدن رزم آرا » می پرسند. وی خائن بودن رزم آرا را از يک طرف مطرح می کند و از طرف ديگر هم فتوای قتلش را از جهت سياسی و از جهت دينی منتسب می کند به جبهه ملی و " آيت اللـــه کاشانــی "].
با تاًسيس و ادامهً آزادانه فعاليت سازمان تروريستی
« فدائيان اسلام » شاه و رجال سياسی ايران ساده لوحانه در تله سياست جنگ سرد قدرت های خارجی و همچنين قشر قدرتمند ارتجاع مذهبی افتاده و از پيامد های خطرناک و تاثير دراز مدت آن در جامعه سنتی ايران بی خبـر ماندند. [ برای اطلاع بيشتر پيرامون واکنش رجال سياسی ايران پيرامون قتل های « فدائيان اسلام » ( ترور های مقـُدس ) – مراجعه کنيد به مقالات مستند « دکتر جلال متينی » در مجله « ايرانشناسی » شماره های 1 تا 4 ، سال دوازدهم - سال ( 1379 ش - 2001 م ).]
گزيده هائی از پيشگفتار « بهـرام چـوبينــه » بر
کتاب « 23 سال » [+]« عـلــی دشتـی »
ادامهً اين فاجعه را فردا پی می گيريم
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم