Friday, May 27, 2011


به بهانه-ی پنجاهمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی



نادره افشاری



شیخ مهــدی بازرگان [4 بهمن 1357] می گویــــد:
«الگوی ما برای حكومت اسلامی، دوران رسالت و رهبری سیاسی دهساله-ی محمد در مدینه و دوران پنج-ساله-ی امام علی در كوفه است.»


نادره افشاری می نویسـد: "همان الگوی حكومتی‌ كه خود خمینی سال‌ها و دهه-ها رویایش را در سر پرورانده بود و در سال 1357 با خیانت روشنفكران ایرانی، جامعه-ی عمل پوشید؛ رویای بازگردادن كشور ایران به 1400 سال پیش و حذف و نفی تمامی دستآوردهای بشریت در تمام طول تاریخ و به قولی حكومت در عصر الاغ و شتر؛ حكومت دلخواه تاریك-فكران روشنفكر-نمای ما"!

مهدی بازرگان، در سال 1286 در تهران به دنیا آمد. پدرش حاج عباسقلی بازرگان، تاجر بود. خانواده-اش معتقدند که پدر بازرگان ِ مهدی بازرگان، «روشنفکر» هم بود.

او دبستان را در مدرسه-ی سلطانیه-ی تهران و دبیرستان را در مدرسه-ی دارالمعلمین گذراند. بازرگان یکی از دانش آموزانی بود که در دوران پادشاهی رضا شاه فقید برای تحصیل به کشور فرانسه اعزام شد؛ تا «شاید» در راستای ساختن ایرانی مدرن و شکوفا به آموختن دانش-های نوین غربی بپردازد. بازرگان که همراه با یار غارش "یدالله سحابی" با هزینه-ی ملت ایران به خارج اعزام شده بود، سوغاتش – برخلاف منویات رضا شاه – چند فرسنگ لقب بود و یک خروار ارتجاع، عقب ماندگی، قشریگری، و کلی کتاب و جلسه و سخنرانی در همین زمینه [برای گمراه کردن جوانان آن روزها] که البته موفق هم بود!


«[مهدی] بازرگان، در پی آن بود تا همه‌-ی اصول اعتقادی و دستورات فقهی را كه وی به آن‌ها عقیده داشت، سوار بر منطق علمی، به قشرهای «روشنفكر» جامعه بقبولاند؛ برای این كار، وی اصول علمی و دستاوردهای دانشمندان روز را در زمینه-های زیست شناسی، فیزیك و ترمودینامیك به كار می‌گرفت، تا حقانیت اعتقادات خویش [اسلام] را ثابت كند. ضمن این ‌كه بازرگان در مبارزه-ی پی‌گیرش با رژیم شاه، الهام بخشِ قشر جوان و روشنفكر [کذا] جامعه-ی ما بود؛ و این موفقیتی برای وی به شمار می‌آمد، اما رنسانس علمی/مذهبی او چندان موفقیت آمیز نبود. توجیه و اثبات حقانیت مساله-ی «طهارت» در فقه شیعه از طریق تشبث به دستآوردهای میكرب شناسی روز، گرچه ظاهرن به معتقدان به آن مسایل دلگرمی می‌داد؛ اما هرگز نمی‌توانست وسیله-ی اثبات حقانیت دین و خداشناسی باشد. تطابق مسایل فقهی با اصول علمی، اگر در جایی خوانایی داشت، در جاهای بسیار دیگری سوال ‌برانگیز بود. "آیت ‌الله طالقانی" و "دكتر یدالله سحابی" هم در چنین زمینه-ای تلاش می‌كردند. آن‌ها می‌كوشیدند تا با تفسیر آیات قرآن به سبكی جدید، دیدگاه قرآن پیرامون آفرینش انسان و جهان را با دستاوردهای علوم جدید تطبیق دهند و بدین وسیله پایه-های اعتقاد به قرآن را در بین قشر تحصیل‌ كرده تقویت نمایند.»
[محسن نجات حسینی، برفراز خلیج، نشر نی، ص 416]

دولت موقت مهدی بازرگان در بهمن ماه سال 1357 به دستور "خمینی" تشکیل شد. در هفدهم بهمن 1357 زمانی که هنوز دولت بختیار سر کار بود و نظام پادشاهی هم «سرنگون» نشده بود، خمینی، بازرگان ِ «مشروطه خواه» را به نخست وزیری دولت امام زمان «مشروعه خواهان» منصوب کرد. هزاران نفر در تهران رژه رفتند و از تصمیم "خمینی" برای معرفی «نخست وزیر مشروعه-خواهان» پشتیبانی کردند.


بازرگان در سال 1357 و پیش از بردن خمینی به پاریس به عراق رفت و دست خمینی را بوسید و وعده ی حکومت عدل الهی را از او دریافت کرد. عنوان این حکم «عضویت در شورای انقلاب» بود.

بیشتر اعضای دولت بازرگان از نهضت آزادی [کذا] و نزدیکان نهضت آزادی بودند. سهمی هم به اعضای قدیمی جبهه-ی ملی داده شد. همه چیز درست مثل کیک خوشمزه-ای تقسیم شد. هنوز "خمینی" ادعایی نداشت؛ یا نکرده بود. همه-ی اینها «همه با هم» به رفراندوم کمدی و مبهم "خمینی" در 12 فروردین-ماه 1358 رای «آری» دادند. مهدی بازرگان به آنانی که رای نداده بودند، یا رای «نه» دادند، تهمت «یک درصدی-های بی حیا» زد؛ جلو چشم رادیو و تلویزیون و همه-ی رسانه-های داخلی و خارجی.

با این همه خوشخدمتی-ها، دیگر «ماموریت» بازرگان تمام بود، و او که تنها «مُحلِلِ» یکشبه-ای بود برای به حکومت رساندن آخوندها؛ می باید دور ریخته می شد و دور ریخته شد.

"هاشمی ‌رفسنجانی" می‌گوید: «كلمه-ی لیبرالیسم به عنوان یك «ضد ارزش» مختص آقای پیمان [حبیب الله پایدار] است كه آن را به آقایان نهضت آزادی لقب داده بود و آقای دكتر [ید الله] سحابی هم حرف زشتی به ایشان می‌گفت كه فلان فلان شده این لقب را به ما داد.»

حبیب الله پیمان از جنبش مسلمانان مبارز بود كه نهضتی‌های دولت مهندس مهدی بازرگان را «لیبرال» می‌خواند و هفته‌ نامه-ی «اُمت» ارگان این جنبش، پـُر بود از «انذار» به حاكمیت لیبرال‌ها: «ما بارها اعلام كرده-ایم كه اینها [لیبرال‌ها/دولت موقت] مجبور به تكیه بر سرمایه ‌داری وابسته، فئودال‌ها و عناصر وابسته-ی ارتش هستند و خواهند بود... مشخصه-ی این خط [لیبرالیسم] طرفداری از «دموكراسی و آزادی عقیده و بحث آزاد» [کذا] است، ولی قدرت تصمیم-گیری و اجرایی را برای خود می‌خواهند. لیبرال‌ها همان اندازه كه قشری و جزم‌گرا نیستند، مكتبی هم نمی‌باشند و با نظام سرمایه ‌داری هم مخالفتی ندارند.»

در رابطه با ضد امپریالیست بودن "سید روح ‌الله خمینی"، مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت خمینی در روزنامه‌-ی میزان، ارگان نهضت آزادی در 6 بهمن ماه 1359 دو سال پس از به قدرت رساندن "سید روح ‌الله خمینیِ" «ضد امپریالیست» نوشت: «روابط دولت امریكا با انقلاب و دولت موقت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران، تنها با روی كار آمدن دولت موقت شروع نمی‌شود. به موجب اطلاعات و مدارك و اسناد و شواهد، از ما‌ه-ها قبل از پیروزی نهایی انقلاب، تماس‌های متعددی میان اعضای شورای انقلاب در ایران با مقامات امریكایی برقرار و مذاكراتی در جریان بوده است. علاوه بر تماس و مذاكرات با مقامات امریكایی، ارتباط و گفت ‌و گوهایی [هم] با سران ارتش و همچنین [دكتر شاهپور] بختیار [آخرین نخست وزیر محمد رضا شاه] وجود داشته است…»[ روزنامه‌-ی میزان، 6 بهمن 1359]

«آن روزها حتی "مسعود رجوى" [پیرو راه طی شده-ی مهدی بازرگان]... بازرگان را بورژوایى سازشكار می‌خواند و آنچه نقطه-ی اشتراك فكری خیمه-ی انقلابیون شد، نفی مشی لیبرالی بازرگان بود؛ حال اینكه لیبرالیسم، سازشكاری و آمریكایی بودن بازرگان، ترادف‌های اعتدال، تعامل و رواداری در ادبیات سیاسی آن روزها بود، و انقلابی‌-گری البته تفسیرهای بسیار داشت كه به قول بازرگان: «اگر مقصود از انقلاب، عمل كردن، زدن و ریختن و كشتن و پاشیدن و پا روی همه-ی اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد، البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستیم. اما اگر بنا باشد كه نظم و اصول و سیستم و تغییر عمیق باشد، ما انقلابی بودیم و هستیم...اما اینكه می‌گویند دولت قاطع نیست، فكر كنید كسی را چاقویی دستش می‌دهند، اما تیغه-ی چاقو را به كس دیگری می‌دهند؛ دستش چاقویی است كه اصلن تیغه ندارد.»

«راه طی شده» کتابی است از مهدی بازرگان که از کتاب-های آموزشی در سازمان مجاهدین بود، برای ساختن «کادر همه جانبه» یا ولی فقیه!
اما در مورد داستان چاقوی بی دسته؛ من خود این برنامه را از تلویزیون جمهوری اسلامی شنیده-ام؛ حتی یادم هست که بازرگان شانه-ها را بالا می انداخت و «جوک» می گفت که مثلن: «مردی داشت غذا می خورد. گربه-ای هم آنجا سر سفره-اش بود. تا می آمد لقمه-ای بخورد، گربه می گفت «معو» آنگاه مرد تکه-ای از گوشت را برای گربه می انداخت. دوباره تا می آمد غذا بخورد، گربه می گفت «معو» و این تا جایی ادامه پیدا می کند که آقای خانه غذا را می گذارد جلو گربه و خودش مثل گربه کنار سفره می نشیند و می گوید: حالا من «معو»... او مسایل سیاسی را اینگونه می فهمید و اینگونه هم طرح می کرد. اما آخوندها آنچنان «معو»-یی نشانش دادند که برق از سرخودش و دولتش پرید.

بازرگان پس از بازگشت از تحصیل در کشور فرانسه، به عنوان استادیار دانشکده-ی فنی به کار گماشته شد. بعد هم شد رئیس دانشکده-ی فنی دانشگاه تهران. در همین دوران بود که انجمن مهندسین اسلامی را راه انداخت.

یكی از كسانی كه صریح و پژوهشگرانه به بررسی نقطه نظرات «نهضت آزادی» و «مهدی بازرگان» پرداخته، یرواند آبراهامیان است. در کتابی تحت عنوان «اسلام رادیكال»!

این کتاب متاسفانه به زبان انگلیسی است و من فقط بخش كوتاهی از ترجمه-ی آن را در دست دارم. این بخش كوتاه، تكه-ای است از بخش دوم كتاب كه با ترجمه‌-ی زینل نوروزی توسط نشر بولتن در لندن در تاریخ آبان‌ماه 1378 [اكتبر 1999] منتشر شده است. این بخش كه به «مجاهدین، علی شریعتی و نهضت آزادی» پرداخته، به نوعی بخش تكمیلی كتاب «ایران بین دو انقلاب» آبراهامیان است.

نویسنده كه در كتاب پیشینش بیشتر به روند كار حزب توده نظر داشته، با این كار جاافتادگی‌ها و كمبودهای آن كتاب را جبران كرده است. با این كه حزب توده نقشی اساسی در به بن بست كشاندن حكومت مدرن پیشین ایران داشته، اما نقش اساسی را «نهضت مذهبی آزادی» منسوب به مهدی بازرگان و یدالله سحابی بازی كرده است.

این دو تن كه از اولین سری دانشجویان ایرانی بودند كه در زمان رضا شاه فقید برای تحصیلات عالیه به فرانسه اعزام شدند، درست برخلاف سمت و سوی وطن دوستانه و ترقی ‌خواهانه-ی دانشجویان اعزامی از سوی دولت ژاپن به اروپا [كه كشورشان را به مهد تمدن و دموكراسی و مدرنیته در شرق تبدیل كردند] كوششی اساسی برای به قهقرا بردن و نابود كردن دستاوردهای ناچیز جنبش مشروطه و دوران پهلوی‌ كرده‌-اند و سوگمندانه جانشینان ایشان هم، همچنان در این سیر قهقرایی همراه و همرزم با حاكمان اسلامی فعلی در ایران، به همان ماموریت ِ به اضمحلال كشاندن ایران ادامه می‌دهند. گرفتار شدن ایرانیان؛ برخلاف ملل دیگر خاورمیانه كه هفتاد و سه سال پیش از بهمن 57 به جدایی دین از حكومت و حكومت قانون عرفی و ملی، طی جدالی خونین پای فشردند، با چنین «روشنفكران» عقب افتاده-ای چندان هم دور از ذهن نیست.

نهضت آزادی ایران در سال 1340 تاسیس شد. بجز دو موسس اصلی آن [مهدی بازرگان و ید الله سحابی] سید محمود طالقانی نیز در نضج گرفتن این نهضت دست داشت. لطف‌ الله میثمی در كتاب خاطراتش «از نهضت آزادی تا مجاهدین» می‌نویسد كه در این سال‌ها جبهه-ی ملی از چند طیف تشكیل شده بود؛ برخی هنوز ملی بودند؛ برخی خیلی مذهبی شده بودند و برخی نظیر بنیانگزاران نهضت آزادی، هم ملی بودند و هم مذهبی. یرواند آبراهامیان می‌نویسد كه نهضت آزادی طی بیانیه-ای در ماه مه 1961 اعلام موجودیت كرد.

بنیانگزاران این نهضت در همین بیانیه-ی اعلام موجودیت-شان نوشته-اند: «ما مسلمان، مشروطه-گرا و مصدقی هستیم.»

اما شوربختانه نهضتی‌ها بر مسلمان بودنشان تاكیدی بسیار غلیظ‌-تر از مشروطه‌ خواه بودن-شان داشته و دارند؛ به این دلیل واضح كه پسوندهای ملی-گرایی و مشروطه‌ خواهی اساسا در تضادی اصولی با باور ایشان مبنی بر كشاندن دین به دایره-ی حكومتی است. طرفه آن كه نهضتی‌ها در همان بیانیه‌-ی اعلام موجودیت-شان «جدایی دین از سیاست» را رد كرده-اند؛ چون «اسلامِ شیعی را بخش جدایی ناپذیر فرهنگ ملت ایران می‌دانسته-اند.»

زمینه‌-ی اصلی این نگرش البته از همان «دوران مشروطه» و مشروعه خواهی بخشی از روحانیت آن دوران تحت رهبری "شیخ فضل الله نوری" آغاز شد؛ اما این كه در تاریخ معاصر ایران، شعار همان مرتجع معروف آن دوران، از زبان تحصیل-كردگان غرب و باصطلاح روشنفكران آن دوران مجددن طرح شود، بیشتر یك طنز گزنده‌-ی تاریخ است؛ آن هم زیر عنوان نامربوط «مشروطه-گرایی»!

تاكید این دو تحصیل كرده-ی غرب بر عدم جدایی دین از حكومت در بیانیه-ی اعلام موجودیت «نهضت آزادی»‌ و در همین راستا كشاندن ایران به نقطه-ای که هم اینك در آن قرار داریم، از آن نقاط كلیدی است كه می‌باید به آن بیشتر و بیشتر پرداخت. توجه داشته باشیم كه در سال 1340 دولت وقت ایران لایحه-ای را تحت عنوان «انجمن-های ولایتی و ایالتی» در 92 ماده و 17 تبصره به تصویب رساند كه از جمله مواد این لایحه، حذف قید سوگند به قرآن برای باورمندان به ادیان و مذاهب دیگر بود. اما مهم‌-ترین بخش این لایحه، حذف قید «ذكوریت» برای انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان بود كه به دشمنی و شورش آخوندها انجامید كه خود ایشان این بلوا را «جنبش دو ماهه-ی روحانیت» نامیدند و البته «نهضت [باصطلاح] آزادی ایران» نه تنها به این بلوا اعتراضی نكرد؛ كه برای یافتن «رگه-های ضد استبدادی» در این شورش آخوندی، كلی هم از وجودش مایه گذاشته است!

اینها «افشاگری‌»-های لطف‌ الله میثمی در كتابش «از نهضت آزادی تا مجاهدین» است، در تداوم همین دیدگاه و عملكرد است كه؛ بلوای 15 خرداد 1342 رخ می‌دهد، جلال آل احمد و علی شریعتی ظهور می‌كنند، و هم زمان با اعدام آخرین بقایای جریان تروریستی «فدائیان اسلام» درست در همان سال 1344 دو سازمان تروریستی و مسلحانه-ی مجاهدین خلق و فدائیان خلق، یكی از بطن نهضت آزادی و دیگری از متن حزب توده اعلام موجودیت كرده، ترور و خشونت را در ایرانِ آن روز به بستر جامعه‌ می كشانند.

کمدی این که با این كه نهضت آزادی به مبارزه-ی قانونی و مسالمت جویانه، در چارچوب قانون اساسی مشروطه‌-ی ایران ملتزم بود [با توجه به سکولار بودن نظام در دوران پادشاهی پهلوی اول و دوم] زمینه ساز تولد جریانی چون سازمان مجاهدین خلق شد كه همچون سیلی بنیان كن، نه تنها دستاوردهای دوران پیشین را نابود و مضمحل كرد، كه در نهایت، ترور و خشونت را در فرهنگ سیاسی ایران برای برون-رفت از دام همان حكومتی تبدیل كرد كه خود در تولد و ایجادش نقشی اساسی داشت. آنانی كه می‌خواهند زمینه-های ایجاد حكومت اسلامی را بهتر بشناسند، بد نیست به تاریخچه‌-ی «نهضت مذهبی آزادی» هم نگاهی بیندازند!

مهدی بازرگان در مصاحبه-ی مطبوعاتی 4 بهمن 1357 با خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام كرد كه:


«الگوی ما برای حكومت اسلامی، دوران رسالت و رهبری سیاسی دهساله-ی محمد در مدینه و دوران پنج-ساله-ی امام علی در كوفه است.» همان الگوی حكومتی‌ كه خود خمینی سال‌ها و دهه-ها رویایش را در سر پرورانده بود و در سال 1357 با خیانت روشنفكران ایرانی، جامعه-ی عمل پوشید؛ رویای بازگردادن كشور ایران به 1400 سال پیش و حذف و نفی تمامی دستآوردهای بشریت در تمام طول تاریخ و به قولی حكومت در عصر الاغ و شتر؛ حكومت دلخواه تاریك-فكران روشنفكر-نمای ما!

دکتر هادی... گفت: «چه کسی این حرف را زده؛ بازرگان یک متدین واقعی بود. زمانی که خدا در دانشگاه نبود و لیبرال‌های لائیک و کمونیست‌ها، دانشگاه را در اختیار داشتند، او با ساختن مسجد دانشگاه تهران و ارایه-ی کتاب‌-هایش، دین را در دانشگاه احیا کرد و بار دیگر خدا را به دانشگاه آورد. او یک انقلابی با اخلاص و تیزبین بود و حتی نماز شبش ترک نمی‌شد.» [تجلیلی کم سابقه در سیمای اسلامی از سحابی و بازرگان؛ و در وبسایت تابناک، متعلق به پاسدار محسن رضایی]

مسجد دانشگاه تهران از 22 مهرماه سال 1345 به بهره بردارى رسيده است .

«با تبلیغات منفی که عده‌-ای علیه «امام و نهضت ایشان» به راه ‌انداخته بودند، انتخاب یک چهره-ی «تحصیل ‌کرده در خارج» با سوابق روشن انقلابی و «ملی» [کذا] چون مهندس بازرگان، بهترین گزینه بود و تبلیغات منفی علیه روحانیت را خنثی می کرد. امام با انتصاب بازرگان از یک سو بنا بر نظر خود، مانع درگیر شدن روحانیت با امور اجرایی شد و از سوی دیگر، این شبهه را که روحانیت انقلاب کرد، تا به قدرت برسد، خنثی نمود. با این وصف، می‌توان گفت در آن مقطع، هیچ کس بهتر از بازرگان نبود.» [از نوشته-ای با عنوان «بازرگان، کلاه بزرگی که امام سر غرب گذاشت»]

یکی از دستاوردهای و دستپُخت-های مهدی بازرگان و جریان نهضت آزادی منتسب به او «آفرینش» یک جریان تروریستی اسلامی با کارنامه-ای درخشان در ترور و انفجار و خودکشی انتحاری است.

«سازمان مجاهدین چه به لحاظ سیاسی و چه ایدئولوژیك، مولود نهضت آزادی ایران است. اگرچه در این مسیر به تدریج دیدگاه-های ایدئولوژیك و سیاسی سازمان با نهضت آزادی تغییر می كند، اما شواهد نشان می دهد كه نهضت آزادی تا چه میزان در ترغیب سازمان به استراتژی مسلحانه نقش داشته است. درواقع از زمانی كه مهدی بازرگان در دفاعیات خود در دادگاه رژیم [پیشین] به مسدود شدن هرگونه راه حل مسالمت آمیز با رژیم تأكید می کند، نطفه-های حركت مسلحانه در درون نهضت آزادی شكل می گیرد.

«بازرگان در دفاعیات خود می گوید: «ما آخرین كسانی هستیم كه از راه قانون اساسی به مبارزه-ی سیاسی برخاسته-ایم. ما از رئیس دادگاه انتظار داریم این نكته را به بالاتری-ها بگویند!» [به نقل از کتاب «60 سال خدمت و مقاومت» از مهدی بازرگان]

«در شهریور سال 1344 و در زمانی كه مهندس بازرگان و تعدادی دیگر از سران نهضت آزادی در زندان هستند، خبر تأسیس سازمان توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان سه تن از اعضای نهضت به زندان می رسد. بازرگان در این رابطه می گوید: «فكر مقاومت مسلحانه در برابر رژیم كودتا [منظور 28 مرداد 1332 است] از اواخر سال 1342 پس از سركوب آخرین مقاومت-های ملی و مذهبی [منظور بلوای خمینی برعلیه دادن حق رای به زنان و تقسیم اراضی است] و متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون و شكست نهضت ملی و از بین رفتن امكانات مبارزه از طریق قانونی شكل گرفت.»
«متعاقب آن بازرگان درباره-ی تولد سازمان مجاهدین می گوید:
«سازمان چریكی مجاهدین خلق ایران به وسیله-ی سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران، "محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان" در شهریور سال 1344 پایه گذاری شد. در آن موقع ما پس از محاكمه و محكومیت در دادگاه نظامی در زندان بودیم و از خبر تأسیس سازمان مخفی مجاهدین خلق بوسیله رهبران آن آگاه شدیم.»

...مهندس بازرگان در ادامه، ضمن اشاره به تولد سازمان-های چریكی در اوایل دهه-ی 1344 به این نكته اشاره دارد كه؛ تولد تقریباً همزمان و موازی سازمان چریكهای فدائی كه پیشتر در قالب هسته-های كوچكی از چریكها شكل گرفت و سازمان مجاهدین، هر یك مولود دو طرز تفكر موازی احزاب ملی/مذهبی از جمله نهضت آزادی، و حزب توده بعنوان تنها تشكیلات ماركسیست/لنینیست در ایران بوده است.

بازرگان می گوید: «تشكیل سازمانهای چریكی كه مهمترین آنها سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان فدائیان خلق ایران بودند، از اوایل سال 1344 شروع شد. اغلب بنیانگذاران سازمان فدائیان خلق سابقه-ی عضویت یا همكاری با حزب توده را داشتند. ولی عناصر تشكیل دهنده-ی مجاهدین خلق ایران از اعضای رادیكال نهضت آزادی بودند.»

«بازرگان در كتاب «یادنامه-ی بیستمین سالگرد نهضت آزادی» ضمن بررسی تولد گرایشات سیاسی و مبارزاتی [کذا] پس از شهریور [مرداد] 1332 در سه جریان ملی و ماركسیستی و مذهبی، جریان تولد سازمان مجاهدین را مولود تحولات درونی نهضت آزادی تلقی و می نویسد:
«مجاهدین خلق نیز مولود همین جریان اسلامی هستند. اولین گروه مؤسس مجاهدین خلق، مجاهدین «شهید» و بزرگی چون حنیف نژادها و سعید محسن-ها و ناصر صادق-ها و رضائی-ها اعضای فعال نهضت آزادی ایران بودند.»

«بازرگان در ادامه-ی همین تحلیل و پس از بررسی اوضاع سیاسی ایران در اوایل دهه-ی چهل و سركوب مردم در خرداد سال چهل و دو [منظور بلوای سال 42 است بر علیه حق انتخاب شدن و انتخاب کردن بانوان ایرانی] به ضرورت مبارزه-ی مسلحانه علیه شاه از موضع نهضت آزادی می نویسد: «فعالین نهضت آزادی در خارج از كشور پس از یك سلسله مطالعات و بررسیهای مقدماتی به این جمعبندی رسیدند كه برای درگیری نهائی با رژیم شاه و حامیان امپریالیست وی [کذا] تنها راه رهائی جنگ مسلحانه است و تهیه-ی امكانات و تداركات آنرا در دستور كار خود قرار دادند.»

بازرگان در این بیانیه به این نكته اشاره می کند كه؛ «در آن زمان برخی از رهبران نهضت و حتی رهبری روحانیت با مشی مسلحانه مخالف بودند. در این رابطه مشخصاً به اسامی اشاره نمی کند؛ اما از آنجا كه در آن شرایط رهبری روحانیت مشخصا با اسم خمینی شناخته می شد، بنظر می رسد اشاره-اش به خمینی باشد.»

بازرگان می گوید:
«علیرغم نظر برخی از رهبران نهضت و حتی رهبری روحانیت، از اواسط سال 43 بتدریج فعالیت-ها بنام نهضت آزادی ایران متوقف می شود و تدارك برای امر «جهاد مسلحانه» آغاز می شود. همین فعالیت-ها بود كه بالاخره به تأسیس سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 و آغاز دhttp://www.blogger.com/img/blank.gifرگیریهای مسلحانه از اواخر سال 49 منجر شد.»[نهضت آزادی و تاریخچه ی مجاهدین]

سازمان مجاهدین دلیل تاسیسش در سال 1344 را اعدام "نواب صفوی" رهبر سازمان فدائیان اسلام و عامل و آمر ترور شادروان احمد کسروی، حسنعلی منصور، حاجعلی رزم آراء، هژیر نخست وزیر و دیگر دولتمردان ترور شده می داند و اعلام هم کرده است.


توجه داشته باشیم که این دریافت که سازمان مجاهدین خلق، خلف صدق و فرزند راستین «نهضت آزادی» مهدی بازرگان است، این «وظیفه» را برای بازرگان و هموندانش نظیر "احمد صدر حاج سیدجوادی" و دیگران، «نهضت آزادی» ایجاب می کرد که به این جریان کمک-های مالی و لجستکی برسانند.

نادره افشاری[+]
May.2011

Labels: ,

Friday, March 11, 2011


آنان که رفتند و آنان که میروند



نادره افشاری


شاه رفت، چون نمیخواست پایه های پادشاهی اش بر دریای خون ما شناور باشد. خامنه ای و حکومت کهریزکی اسلامی [در هر دو وجهش] مانده اند؛ چون واهمه ای از حسابرسی تاریخ ندارند؛ چون نگران جان و شخصیت انسانها نیستند؛ همین است که مانده اند و همین است که «ثبات» دارند؛ هرچند که زندانهاشان جای سوزن انداختن نداشته باشد!

ما تنهائیم، تنهای تنها؛ تنها خودمانیم؛ بی هیچ پشتوانه ای؛ هیچکس پشت ما نیست. هیچ دولتی و هیچ دولتمداری؛ دولتهای «گنده» و کمی «گنده» نگران معاملات و منطقه ی نفوذشان هستند و این که اگر اوضاع خاورمیانه که مرکز ثقلش ما هستیم، به هم بخورد، نه از تاک، نشان ماند و نه از تاک نشان ِ چپاولگری.


شاه سرنگون شد، چون همه ی دولتهای چپاولگر «گنده» پشت سر «اپوزیسیون»اش بودند و با امدادهای غیبی، عینی، مالی، تبلیغاتی و لجستیکی ساپورتش میکردند. اپوزیسیون «مدرنیته» همچنان در قدرت است!

شاه رفت، چون نمیخواست پایه های پادشاهی اش بر دریای خون ما شناور باشد. خامنه ای و حکومت کهریزکی اسلامی [در هر دو وجهش] مانده اند؛ چون واهمه ای از حسابرسی تاریخ ندارند؛ چون نگران جان و شخصیت انسانها نیستند؛ همین است که مانده اند و همین است که «ثبات» دارند؛ هرچند که زندانهاشان جای سوزن انداختن نداشته باشد!

ما تنهائیم، چون اگر بتوانیم با انگشتان زخمی خودمان، پشتمان را بخارانیم و حکومت اسلامی را به درک واصل کنیم، مدل و الگوی صدها میلیون انسان اسیر نگه داشته شده در گرداب نفت و دیکتاتوری خلفا و شاهان و ریاست جمهوران مادام العمر فاسد و وابسته-شان خواهیم شد. توان ملت-ها باید دست کم گرفته شود؛ هر تغییری تنها با خواست «از ما بهتران» انجام پذیرفتنی است؛ آنان اینگونه می اندیشند!
سرنگونی-های کمدی در خاورمیانه و تغییر ناپذیری شرایط آنجا، از همین «تئوری» حکایت دارد؛ خاورمیانه-ی عربی را با دین و دیکتاتوری از ریشه سوزانده-اند؛


مدرنیته و حقوق زنان در خاورمیانه-ی عربی مضحکه-ی تاریخ است...

ما مشروطه را پشت سر داریم و 57 سال شکفتگی زنان و مردان آزادیخواه و مدرنمان را در ایران و هر گوشه ی جهان که بوده اند؛ که ریشه در آزادی و حقوق برابر انسان-ها دارند!

ما هستیم؛ چون همیشه بوده-ایم؛ چون پس مانده-‌ی تقسیم خلیفه‌-گری عثمانی اسلامی شکست خورده نیستیم!
ما هستیم، چون زنانمان را حتی اگر میسوزانیم؛ ولی ختنه نمی کنیم!
رفتن شیخ رفسنجان را به فال نیک بگیریم!

او و طیفش رفتند؛ بقیه-شان هم می روند؛ شک نکنیم!
چهارشنبه سوری شاد و شاداب بر همه-ی ایرانیان تلاشگر در راه رهایی از چنگال هر نوع پلشتی و وابستگی شاد و شادمان باد!

نادره افشاری[+]
11 ماه مارس 2011
20 اسفند ماه 1389

Labels: ,

Friday, January 14, 2011


مرگی که زندگی است
به بهانه-ی درگذشت شاهپورعلیرضا


نادره افشاری




«در زندگی زخم-هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد-های باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمد-های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن...»

اسلام، دین نفرت است؛ دین وحشت و مرگ؛ دین خفت و بی آبرویی؛ خشم و دشنام؛ دین دیگرکُشی و دیگرستیزی؛ حال آن دیگری هرکه می خواهد باشد؛ جنسی دیگر، نژادی دیگر، اندیشه-ای دیگر، باوری دیگر و هر چیزی دیگر. در باور تئوریسین-ها و متولیان این دین، هرآنکس را که مانند اینان نیست و مانندشان نمی شود و نمی خواهد بشود و نمی تواند بشود، باید کُشت؛ باید به صلابه کشید.

این دین، دین نوحه و زاری است؛ دین خاک بر سر کردن؛ دین گل به سر و روی مالیدن؛ دین زنجیر و قمه زدن؛ دین عشق ستیزی و انسان ستیزی؛ دین کشور-های بدبختی است که در هیچکدامشان تمدن و تجدد و حقوق برابر انسان-ها پای نگرفته است؛ می دانستید؟

این دین، دین زندان سازی است برای زنان؛ دین یهودستیزی، دین بهایی کُشی، زردتشتی سوزانی، و دگراندیش و دگرباش ستیزی.

این دین، برآمده است از حسرت-های ناتمام ِ ساکنین سرزمین-های آفت زده و خشک اعراب بدوی؛ مکه و مدینه و فلسطین؛ دینی که این روز-ها در هیئت «فاشیسم قرن بیست و یکم، با سلاح حجاب اجباری، پرچم اسلامگرایی» به میدان آمده است، تا همه-ی دستاورد-های تمدن، حقوق برابر انسان-ها و مدرنیته را به نابودی بکشاند.

1400 سال است که ما گرفتار این توحشیم؛ گرفتار این واپسگرایی، این واپس پرستی، این عقب-ماندگی و این واپس نگری به عنوان اتوپیا و «ناکجاآباد ملازادگان ِ» ضد مدنیت و ضد مدرنیته که همیشه خاک به چشممان پاشیده-اند.

من اما باور دارم که دیگر دوران این ملازادگان، ملااندیشان، ملاباوران و ملاپرستان به سرآمده است. درگذشت دلخراش شاهپور علیرضا پهلوی که من آن را اعتراضی به اشغال سرزمینم می بینم و وصیتنامه-ی ایشان که آن نیز خود اعتراضی شگرف است بر علیه این آئین دگرستیز؛ درگذشتی که بیش از همه-ی غمی که در من [هم] پیچید، نشان داد که ما ایرانیان چگونه از نفرت و ننگ و مرگ و عزا و نابودی و دار و درفش به فغان آمده-ایم و چگونه بر آن «خودسوزی دلسوز ملی» و آن «افتضاح تاریخی سال 57» خط بطلان می کشیم؛ چه شادی آفرین و چه امید دهنده.

من این تلنگر را بر وجدان زخمی ملت ایران به فال نیک می گیرم، شاید که این «درگذشت» زمینه-ای باشد تا به خود آئیم و ببینیم که «آن خودسوزی دلسوز ملی» حتی دامن «شاهزادگان» نازپرورده-ی ما را نیز گرفته است و اینان نیز، هرچند که در پی غم نان نیستند، اما همیشه و همیشه در وحشت از آن «وحشت بزرگ حاکم بر میهنمان» آرام و قرار ندارند.

اینان، چه در جلو صحنه باشند، و چه در پشت صحنه، باز هم زهر نیش کشنده-ی انقلاب فجیع اسلامی، جان و تنشان را می آزارد.

به نوشته-ی شاهزاده-ی ناکام ادبیات ایران، صادق هدایت:

«در زندگی زخم-هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این درد-های باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمد-های نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن...»

من اما تصور می کنم که پس از آوار بختک افتضاح تاریخی سال 57 بر ایران، و آن تجربه-ی خونین، دیگر «می توان» از «زخم-هایی که روح را آهسته آهسته می خورد و می تراشد» تا تمامت کند، سخن گفت.

می توان گفت و نوشت که تنها ناآگاهی و جهل «روشنفکران» و «پیشتازان» جامعه-ی دفرمه-ی ماست که این زخم را عمیق-تر می کند. اگر یاری-ها و همکاری-ها و همپایی-های این «افراد» نمی بود، سال-ها بود که این «زخم-ها» خوب شده بودند؛ مگرنه؟!


من مرگ خودخواسته و تراژیک این «شاهزاده» را اعتراضی اساسی بر این «وحشتبزرگ» می دانم، و نوید ایران دوستی، شادخواری و شادابی. خاکستری که باید بر سینه-ی آب-های همیشه شاداب خزر ریخته شود، باید ما را [همه-ی ما را] به یاد دورانی بیاندازد که در آن، هیچ جدایی و جداسازی-ای بینمان نبود.

همه مان در برابر قانون برابر بودیم؛ کسی ما را به بهانه-ی «زن» بودن و «باور» دیگری داشتن، به پشت دیوار-های سنگین عقل ستیزی نمی چپاند؛ همین!

نادره افشاری[+]
19 دیماه 1389
نهم ژانویه 2011 میلادی

Labels: , ,

Friday, January 07, 2011


زنان، اسلام و سنگسار/به بهانه ی 17دیماه



نادره افشاری


«حُكم، حُكم "الله" است و "الله" دانا و حكیم است»
«این اندرزی است از "الله" به شما و "الله" دانا و بردبار است.»

سوره‌-ی نساء یكی از معدود سوره‌-های قرآن است كه در متنِ آن از «حقوق» زنان سخن رفته است. عبدالحمید آیتی یكی از مترجمین قرآن به زبان فارسی كه ترجمه-‌ی قرآن چاپ 1379 او را در دست دارم [1] در زیرنویس اول ترجمه -ی كتاب [2] نوشته است:
«در این سوره از حقوق زنان سخن رفته است؛ به همین سبب النساء [= زنان] نام گرفته است. 176 آیه دارد و در مدینه نازل شده است.» این سوره چهارمین سوره‌-ی قرآن هم هست. سوره با «ترس» از "الله" آغاز می‌شود؛ ترسی كه یكی از پایه‌-های اساسی استمرار حكومت این دین در ذهن توده-های مردم است. در ادامه-‌ی این ایجاد وحشت، نویسنده یا انشا كننده-‌ی كتاب تاكید دارد كه "الله" «شما را از یك تن بیافرید، و از آن یك تن، همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد.» در این‌جا باز هم انشا كننده‌-ی كتاب [یا "الله"] از ترس و ترساندن سخن می‌گوید و این كه خود [الله] همواره و همیشه «مراقب شماست.»
در زیرنویس همین جا در رابطه با آن بخش از آیه -ی شماره-‌ی یك كه اشاره‌ به آفریده شدن «همه‌-ی انسان-‌ها از یك تن واحد» دارد، یادآوری می‌كند كه "الله" «حوا را از پهلوی آدم یا آنچه از گل او افزون آمد، آفریده است.» [3]
ترجمه‌-ی آیه‌-ی شماره -ی 3 هم، چنین آغاز می‌شود:


«اگر شما را بیم آن است كه در كار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هر چه شما را پسند افتد، دو دو، سه سه، و چهار چهار به نكاح درآورید…»

البته مشخص نیست چرا كسانی كه نمی‌توانند در كار یتیمان عدالت ورزند، این اجازه را دارند كه «از زنان هر چه را پسند-شان افتد، دو دو، سه سه، و چهار چهار به نكاح درآورند؟!» و لابد در مورد ایشان هم عدالت به كار نبرند!
تاكید بر دو دو، سه سه و چهار چهار هم مشخص نیست. به همین دلیل بهتر است كه داستان دو دو، سه سه و چهار چهار را به حساب شیوه -ی ترجمه‌-ی ادبی مترجم بگذاریم و در باره-اش سخنی نگوییم. اما آنچه در این جمله-ی دو بخشی توجه را جلب می‌كند، ارتباط نداشتن دو بخش به هم پیوسته-ی جمله است. به بیانی دیگر با كمی دقت می‌توان به این نتیجه-ی رضایت‌-بخش رسید كه چند همسری [4] جایزه‌-ای است كه خداوند این جماعت، برای مردانی در نظر گرفته است كه نمی‌توانند در كار یتیمان عدالت بورزند؛ می‌ترسند، و مشخصا بر ضعف و ناتوانی-شان برای عدالت به خرج دادن آگاهی دارند. سوای نامفهوم بودن و بی‌ارتباط بودن این دو بخش از آیه [5] - براساس تبیین و تاكید مترجم - می‌توان به این جمع‌ بندی رسید كه اولین بخش از حقوق زنان از زبان "الله" این است كه افتخار دارند دسته جمعی به «حصن» یك مرد آیند؛ حتی مردانی كه در كار یتیمان عدالتی به خرج نمی‌دهند. این اولین «حقِ» زنان در سوره‌-ی نساء [زنان] است!
مترجم در زیرنویس بعدی در همان صفحه، لابد برای این كه زهر عوضی فهمیدن‌-ها را بگیرد، شاید هم برای شیرفهم‌-تر كردن دستورات خداوند در رابطه با حقوق «حقه-ی زنان» تاكید می‌فرماید كه:
«در باره-ی این آیه در تفسیر-ها بسیار سخن گفته‌-اند. یك وجه آن این است كه هم‌چنان كه باید در كار یتیمان راه عدالت پیش گیرید، در كار زنان نیز راه عدالت پیش گیرید. و به شیوه‌-ی جاهلیت بی حساب زن مگیرید. یا هرچه مالك آن شوید… زنان اسیر یا كنیزان.»
با این تاكید معلوم می‌شود كه مفسرین بسیاری در این باره سخن-ها گفته‌ و در توجیه و تاویل این بخش از آیه‌-ی سوم سوره-ی نساء كاغذ-ها سیاه كرده-‌اند. به بیانی دیگر این «علماء» كوشیده-اند تا این حكم "الله" را این گونه تاویل فرمایند كه در جاهلیت، اعراب بی‌حساب زن می‌گرفته-اند و جواز داشتن چند همسرِ هم زمان، در نهایت تعدیلی در حقوق مردان و ارتقای كیفی حقوقی زنان شمرده می‌شود.
در تفاسیر قرآنی هم در باره‌-ی «هرچه مالك آن شوید» بسیار سخن گفته‌-اند و چون این بحث، یكی از بحث-‌های شیرین و دلپذیر برای علما و مفسرین اسلامی است، حتما بخش بزرگی از تفاسیر مذهبی را به خود اختصاص داده است. در این بررسی، كار من نه وجه تفسیری این آیه و در نهایت وضع زنان در این كتاب كه بحث حقوقی این داستان است. به همان مفهومی كه مترجم [عبدالحمید آیتی] در تفسیر اطلاق نام «النساء» به این سوره یادآوری كرده است: «حقوق زنان»
من در كتاب «خشونت، زنان و اسلام» در یك تصویر فوری از عدم وجود تعدد زوجات به این كیفیت در همان جوامع اعرابِ پیش از اسلام یاد كرده‌-ام و نشان داده‌-ام كه این تفسیر، نوعی دروغ تاریخی است و اعراب در عمومیت خود این امكان را نداشته‌-اند كه چندین زن داشته باشند. حتی متمكنین مكه از قبیل ابوسفیان و عثمان و دیگران هم پیش از اسلام حرمسرا نداشته ‌اند؛ یا ما چنین اخباری را از زبان تاریخ نخوانده‌ و نشنیده-ایم؛ بنابراین حكم دو، سه و چهار اجازه‌ نامه-‌ی تازه‌ و رسمی‌ بوده است كه بعد-ها «علمای اعلام» از آن استفاده-‌ها كرده، و با اتكا به آن زنجیر-های مضاعفی را بر دست و پای زنان و دختران مسلمان و غیرمسلمان [یا آنچه كه مالك شده‌-اند] بسته-‌اند. اگر هم فرض كنیم كه این حكم در رابطه با پادشاهان ما پیش از حمله-ی «اسلام» به ایران بوده است كه چند صد همسر داشته-‌اند، چون چنین پدیده-‌ای [چند همسری بی‌ رویه] حكم كلی نمی‌توانسته است باشد؛ پس پرداختن به آن در یك كتاب «آسمانی» عمومی زیر عنوان «حقوق عموم زنان» موضوعیت ندارد؛ چرا كه چه در ایران و چه عربستان و دیگر پهنه-های بعد-ها به تصرف درآمده‌-ی اعراب، چند همسری دقیقا رابطه‌-ای مشخص با حاكمیت و قدرت داشته است، و بنابراین از حیطه‌-ی امكان عمومی توده-‌ها خارج بوده است.
در آیه-‌ی شماره‌-ی 7 آمده است: «از هرچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث می‌گذارند، مردان را نصیبی است. و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث می‌گذارند، چه اندك و چه بسیار، زنان را «نیز» نصیبی است؛ «نصیبی معین».
شیوه-‌ی بیان نصیب معین زنان از میراث پدر و مادر و خویشاوندان از دست رفته، گواهی بسیار ساده‌-ای است بر این‌ كه این «نصیب معین» كه الزاما در بخش-‌های دیگر كتاب هم انشا شده، با نصیب غیرمعین مردان، تفاوتی كیفی دارد. و زنان باید بر سقف و میزان معین حق-شان در این رابطه كاملا آگاه و راضی باشند؛ چرا كه این نوع تقسیم‌ بندی اساسا بر اساس فرمان خلل-ناپذیر "الله" انشا شده است و تفسیر و تجدید نظر-های عرفی را اساسا در آن راهی نیست!
در آیه‌-ی 11 "الله" «در باره-‌ی فرزندانتان به شما سفارش می‌كند كه سهم پسر برابر دو سهم دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو/سوم میراث از آن‌-هاست. و اگر یك دختر بود، نصف بَرَد. و اگر مرده را فرزندی باشد، هر یك از پدر و مادر یك/ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد، و میراث‌ بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یك/سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد، سهم مادر پس از انجام وصیتی كه كرده و پرداخت وام او یك/ششم باشد. و شما نمی‌دانید كه از پدران و پسرانتان كدام‌ یك شما را سودمند-تر است. این‌-ها حكم "الله" است كه "الله" دانا و حكیم است.»
از خود آیه هم به روشنی می‌توان دریافت كه میزان تقسیم ثروت بین وارثان تنها بر اساس جنسیت ایشان تعیین شده است؛ چه این دیگران [زنان] مادر، خواهر، همسر، دختران یا دیگر خویشاوندان فرد مرده باشند. برای تاكید بر خلل-ناپذیر بودن این حكم هم در انتهای آیه بر این كه این


«حُكم، حُكم "الله" است و "الله" دانا و حكیم است»

هم تاكید شده است. این جا دیگر زیرنویسی در كار نیست تا بر نصف ‌الارث بودن زنان تاكید شده باشد؛ چرا كه حتما تا سال 1379 خورشیدی كه این ترجمه به چاپ-خانه برده شده، این حكم كلی جا افتاده و به قوانین حقوقی كشور-های اسلامی هم راه یافته است!
علی شریعتی، تئوریسینی كه در توجیه و تاویل این قبیل تبعیض-های اسلامی، به حق شایسته-‌ی داشتن عنوان استادی بر دیگر تئوریسین-های بیچاره-ای از سنخ شیخ مرتضی مطهری و هم-طیفان اوست، در این دو مورد ویژه [ارث و تعدد زوجات] تفسیر و تاویل‌-های جالبی دارد؛ یكی این كه می‌فرماید: «در میان اعراب، همین حقوق نصفه/نیمه هم اساسا وجود نداشت و محمد با این كار در واقع حقوقی برای زنان قائل شده است كه در جاهلیت، زنان عرب از آن به كلی محروم بودند و اگر كل ارث و میراثی را كه زنان از مردان و مردگان دور و برشان می‌برند، جمع و تفریق كنیم، سهم-شان بیشتر از سهم مردان-شان می‌شود.»[6]
در رابطه با تعدد زوجات هم شریعتی بر همین نظر عبدالحمید آیتی منتها با جملاتی شسته/رفته-تر تاكید می‌كند كه:

«مردان در جاهلیت هزار-ها زن می‌گرفته-اند [كدام مردان] و محمد پیامبر آمده است كه این بی‌ نهایتٍ باز را به یك بی‌ نهایتٍ بسته‌-ی دو دو، سه سه و چهار چهار و هر آنچه كه مالكش شوید و… هرچقدر كه در ازدواج موقت بخواهید، و از كنیزان و اسیران … حق مردان مسلمان را تقلیل داده است!»

اساس «برهان‌-های قاطع» این توجیه كنندگان قوانین مادون قرون وسطایی اسلامی هم این است كه: «در این دایره-‌ی بسته، آزادی زنان و حقوق عادلانه-ی ایشان تنها در كنف حمایت متولیان دین عدالت-گسترِ اسلام امكان تحقق دارد و نه در هیچ جای دیگری!»
در آیه‌-ی شماره‌-ی 12 هم همچنان بر قانون نصف‌ الارث بودن زنان در رابطه‌-های متفاوت وارث و مورث تاكید شده است. و باز هم در انتهای آیه: «این اندرزی است از "الله" به شما و "الله" دانا و بردبار است.»

در آیه‌-ی بعد [ش13] هم برای دو قبضه كردن این احكام آمده است كه: «این-ها احكام "الله" است. هركس از "الله" و پیامبرش فرمان بَرَد، او را به بهشت-هایی كه در آن نهر-ها جاری است، در آورد و همواره در آنجا خواهد بود و این كامیابی بزرگی است.» به بیانی دیگر جایزه-ای هم برای كسانی كه این احكام الهی را مجری می‌دارند، مقرر شده است و آن بهشت-‌هایی است با نهر-هایی كه در آن جاری است و…

در آیه‌-ی بعد [ش14] «و هر كه از "الله" و رسولش فرمان نبرد و از احكام او تجاوز كند، او را داخل آتش كند و همواره در آنجا خواهند بود و برای اوست عذابی خوار كننده.»

اما جالب‌-ترین بخش این سوره در رابطه با زنانی است كه به كنترل جنسی/دینی مردانه تن در نداده‌-اند و براساس خواست و تمایل خودشان با مردی رابطه برقرار كرده‌ اند. لفظ «فحشا» هم كه در زبان فارسی بسیار از آن استفاده می‌شود، بیشتر در رابطه با زنانی است كه به رابطه-ای خارج از این نوع ازدواج‌-ها تن داده-‌اند؛ به این معنی كه

مردان مسلمان حق دارند از هر زنی كه ایشان را خوش آمد، دو دو، سه سه و چهار چهار و یا هر كه را كه مالك شدند، هم‌چنین از كنیزان و اسیران هر كه را كه خواستند و توانستند به بستر-شان بكشانند

، اما برای زنان هرگونه ارتباطی خارج از این قوانین مردانه، حكم فحشا و فساد را دارد.
«و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا می‌شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آن‌-ها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس دارید تا مرگ-شان فرا رسد یا "الله" راهی پیش پایشان نهد.» [آیه-ی شماره-ی15]
این البته از رقیق‌-ترین نوع تنبیهات دینی/مردانه-ای است كه برای زنانی كه به «فحشا» متهم می‌شوند، و اتهام-شان هم با چهار شاهد مرد، دو قبضه جرم تلقی می‌شود، مقرر شده است. مشخص هم نیست كه چنین زنانی چگونه جرات می‌كنند در برابر چشمان باز و دهان‌-های باز مانده-‌ی این گونه مردان، تا آخر قضیه‌-ی رابطه-‌شان را به تماشا بگذارند، تا جماعت چهار نفره‌-ی شاهدان [7] بعد-ها به محكمه بروند و مشاهداتشان را در محكمه‌-های «شرع مقدس» گواهی بدهند؟!
تاسف-انگیز این ‌كه در تفاسیر قرآنی، غلظت این تنبیهات مرتبا بالا-تر و بالا-تر می‌رود، تا به مرحله‌-ی سنگسار می‌بالد. البته بنا بر نظر «ابن وراق» در كتاب «اسلام و مسلمانی» [8] با ترجمه-ی

مسعود انصاری؛ در قرآن-های اولیه سنگسار وجود داشته است، ولی بعد-ها این قسمت را از قرآن حذف كرده-اند. خود محمد و علی هم بار-ها حكم سنگسار را در مورد قربانیان كاستی‌-های تربیتی/فرهنگی/اقتصادی جامعه‌-شان اجراء كرده-اند!

در این سوره اما به آزردن دو تنی كه مرتكب «فحشا» شده‌-اند، بسنده شده است: «و آن دو تن را كه مرتكب آن عمل شده‌ اند، بیازارید…» [آیه‌-ی شماره-‌ی16]
لازم به توضیح است كه بخش بعدی این آیه كه «چون توبه كنند و به صلاح آیند، از آزارشان دست بردارید…» به بخش منسوخ این كتاب تبدیل شده است و متهمین به خروج از دایره‌-ی كنترل جنسی [زنان] نهایتا تنها میدان سنگسار را انتظار خواهند كشید!
در آیه‌-ی شماره‌-ی 24 حكم «غریبی» صادر شده است كه زمینه-ی عملی بیشتر تجاوزات جنسی‌ است كه مردان مسلمان در یورش به دیگر سرزمین‌-ها از آن الهام گرفته-اند:

«و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده-اند؛ مگر آن ‌ها كه به تصرف شما درآمده-‌اند.»

این حكم یكی از حكم-هایی بوده كه زنان كشور-های غیرمسلمان را به عنوان غنیمت جنگی [حتی زنان شوهردار را] نصیب دلپذیری برای مجاهدین و غازیان جنگ-های مذهبی می‌كرده است. توجه بكنیم كه جریان موسوم به طالبان نیز در كشور افغانستان با تكیه به همین آیه و آیاتی نظیر آن، هرگونه تجاوزی به زنان مسلمان كشور افغانستان را حلال و حق اسلامی خود می‌شمرده‌-اند. در جنگ بین ایران و عراق هم [هر چند كه حكومت اسلامی از افشای علنی این داستان بیم دارد] زنان ایرانی بسیاری در مناطقی كه چندی تحت سلطه‌-ی نیرو-های عراقی بود، مورد تجاوز و «تصرف» قرار گرفتند؛ خیلی از ایشان هم باردار شدند كه عمال حكومتی [لابد] برای پاك كردن این ردپای اسلامی، فرزندان «دورگه‌»ی این زنان مسلمان ایرانی را پس از پاك-سازی منطقه تحت عنوان حرام-‌زاده سر به نیست كرده‌-اند.
همین داستان را ما در تراژدی هولناك-تری در زندان‌-های حكومت اسلامی هم به جان تجربه كرده-ایم كه زنان ایرانی با هر باوری در هر بازجویی، بی‌ نمازی یك پاسدار اسلام جیره-اش است. شیخ حسین‌علی منتظری [هم در زندگی-‌نامه‌-اش و هم در نامه-هایی كه به محضر نامبارك امام جماران نگاشته است] به نوعی به این نوع «تصرفات» بر زنان زندانی اذعان دارد؛ داستان تجاوز-ها با آلت و با باتوم و با شیشه-ی نوشابه در زندان-های اسلامی پس از دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری و اعتراض مردم به تقلب در انتخابات نیز، از آن تراژدی-های دردناک تاریخ ماست. من در کتاب «نه روسری، نه توسری، مملکت دوست پسری» مفصل در این مورد نوشته-ام.
كارگزاران حكومت اسلامی در زندان‌-ها فرزندان این زنان را پس از این كه در شرایط اسفناكی در زندان به دنیا می‌آمده‌-اند، سر به نیست می‌‌كرده‌-اند. در واقع این زنان مسلمان هم كه از خانه-‌هاشان و در كشور خودشان دزدیده شده و به زندان‌-ها كشانده می‌شوند [هم] مشمول همان قانون اسلامی «هر چه را كه مالك آن می‌شوید؛ حتی زنان شوهردار» هستند؛ داستان تجاوز به دختران باكره هم در شب-های پیش از اعدام، داستانی به واقع شرم-آور از همین تفسیر-های "علمای شیعی" [آخوند-ها] از منابع دینی است.
آنچه می‌خواهم در این بحث نشان بدهم، زمینه‌-هایی است كه دست مردان مسلمان را برای هر گونه تجاوزی به حریم زنان باز گذاشته و هم چنان باز می‌گذارد. در واقع همین آیات قرآن و رفتار و گفتار محمد و علی هستند كه هرگونه تجاوزی به حقوق انسان‌-ها و بخصوص زنان را توجیه می‌كنند. زنانی هم كه به این تفاسیر و این برداشت‌-ها از منابع مذهبی گردن نمی‌گذارند، اتهام والای «فاحشه» را یدك می‌كشند كه برایشان انواع و اقسام شكنجه-ها و تنبیه-ها و آزار-های جسمی و روانی به عنوان دستورالعمل انشاء شده است!
«… و باید كه [این زنان اسیر كه ایشان را نكاح [9] می‌كنید] پاكدامن باشند، نه زناكار و نه از آن‌ها كه به پنهان دوست می‌گیرند و چون شوهر كردند، هرگاه مرتكب فحشا شوند، شكنجه-‌ی آن‌ها نصف شكنجه‌-ی زنان آزاد است…» [آیه-‌ی ‌شماره-ی25]
در زیر نویس شماره‌-ی 9 كتاب در همین صفحه در توضیح زنانی كه خارج از خواست مالكان-شان به دیگری دل بسته و با ایشان رابطه برقرار كرده-اند، توضیح مكرر داده می‌شود كه: «مراد، زنانی هستند كه در جنگ با كفار مسلمان شده-اند.» یعنی همان دختران و یا زنان شوهرداری كه به عنوان غنیمت جنگی بین غازیان و مجاهدین اسلام تقسیم شده-اند.
در حكومت فعلی اسلامی در ایران چون چنین جنگی موضوعیت نیافت [با تمام تلاشی كه حاكمان اسلامی برای صدور اسلام-شان به «دارالكفر» و «دارالحرب» [10] عراق و دیگر كشور-ها كردند] این بلایای اسلامی مستقیما بر سر زنان مسلمان و غیرمسلمان شهروند ایرانی نازل شد و ایشان بودند كه حكم غنایم جنگی را یافتند و به ایشان تجاوز-ها شد و بر ایشان تحقیر-ها و تخفیف‌-ها روا شد!
در آیه-ی بعد [ش34] زمینه‌-ی خیلی از نابرابری‌-هایی كه همگی به احكام اسلامی تعبیر می‌شوند، زمینه-‌ی نظری یافته است: «مردان، از آن جهت كه خدا بعضی را بر بعضی [دیگر] برتری داده است، و از آن جهت كه از مال خود نفقه می‌دهند، بر زنان تسلط دارند.»
این البته دلیل نارسایی است كه چون مردان به زنان نفقه می‌دهند، پس اجازه دارند بر ایشان مسلط باشند؛ چرا كه همسر اول محمد [خدیجه] زن ثروتمندی بود و زندگی‌ محمد را تامین می‌كرد. در واقع محمد با برخورداری از امكانات خدیجه بود كه توانست از تلاش معاش رهایی یابد و همه-ی وقتش را به تدارك پیاده كردن دین اسلام اختصاص دهد. ابوالقاسم پاینده در پیش-گفتاری كه بر قرآن فارسی‌-اش نوشته است، در این رابطه می‌نویسد: «محمد بیست ساله پس از ازدواج «به بركت مال خدیجه [دیگر] غم معاش نداشت و برای تفكر در وضع موجود… فرصت كافی داشت و بیشتر اوقات خویش را در كوه و صحرا به خلوت و تفكر به سر می‌برد.» [11]
بنابراین نفقه دادن نمی‌تواند دلیلی بر برتری بعضی بر بعضی دیگر باشد. به بیانی دیگر اگر مبنا نفقه دادن باشد، مردانی كه از زنان-شان نفقه می‌گیرند [مثل خود محمد] هیچ دلیلی برای سلطه بر زنان-شان ندارند و می‌باید عینا در همان رابطه‌-ی رفتاری زنانی كه از شوهرانشان نفقه می‌گیرند، زیر سلطه ‌ی همسرانشان قرار گرفته و حقوقشان سلب شود.
با این تفسیر حقوقی، زنانی كه كارمند و كارگرند و هزینه-ی زندگی-‌شان را خود تامین می‌كنند، یا از ارث و میراث خانوادگی برخوردارند، از این دایره-‌ی كنترل جنسی و سلطه‌-گری خارج می‌شوند، و سلطه محدود می‌شود به زنانی كه از مردانشان نفقه می‌گیرند.
اما داستان پیچیده-تر از این حرف‌-هاست؛ حتی اگر بپذیریم كه در همین دستگاه اسلامی، كار در خانه و كار در بیرون از خانه [با چشم بستن بر دلایل جنسی] نوعی تقسیم كار است، نمی‌تواند دلیلی برای برتری و تسلط مردان باشد!


به ذكاوت ویژه‌-ای نیاز نیست تا پی ببریم كه میدان تسلط مردان بر زنان، با تاكید مشخص بر برتری جنسی مردان بر زنان، اساسا یك فرمان الهی است و بهانه‌-ی نفقه دادن هم از آن بهانه-هایی است كه موضوعیت چندانی ندارد
. كما این كه در قرآن مسلمانان و در رابطه با زنانی كه درآمدی و یا پولی دارند، مطرح می‌شود كه برای تصاحب ثروت و مهریه‌-ی زنان، به ایشان تهمت زنا نزنید تا اموال-شان را به غارت ببرید. ظاهرا همان زمان-ها هم آقایانی بودند که برای تصرف اموال زنان-شان، به این «مهم» همت می گماشتند و به دروغ زنان-شان را به «زنا» که حکم سنگسار را دارد، متهم می کردند، تا اموال و ارث و میراث-شان را به یغما ببرند.
مرحله-ی بعدی باز هم تاكید بر كنترل جنسی زنان در دایره‌-ای است كه برای مردان مسلمان شرعا و عرفا نهادینه شده است: «پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبتٍ شُوی، عفیف-اند و فرمان خدای را نگاه می‌دارند…» [ش34]
این آیه‌ هنوز تمام نشده است و در ادامه‌-ی این كنترل جنسی زنان، همان حكمی صادر می‌شود كه محمد در بخشی از حجه-الوداع به عنوان وصیت‌-نامه-‌ی سیاسی-‌اش بر آن تاكید كرده است: «و آن زنان را كه از نافرمانی-شان بیم دارید [نه این كه نافرمانی كرده‌-اند] اندرز دهید و از خوابگاه-شان دوری كنید و بزنید-شان. اگر فرمانبرداری كردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید.» [ش34]

دایره‌-ی كنترل جنسی اسلامی در مستند-ترین و اساسی-‌ترین سند اسلامی یعنی «قرآن» این چنین تعریف می‌شود: تسلط مردان، عفت و نجابت زنان، و در صورت احتمال عدم فرمانبرداری، شكنجه و آزار جسمی و روحی زنان؛ هم ‌چنین تقلیل حقوق ایشان به نیمه-‌ی حقوق مردان و در همین رابطه ایشان را نیمه-ی مرد و ساخته و پرداخته شده از اضافاتِ گل مرد انگاشتن، یا از دنده-‌ی چپ مرد آفریده شدن!

لازم به تاكید است كه من چند آیه‌-ی ویژه‌ را كه در رابطه با كنترل جنسی زنان است، از میان آیات متعدد این سوره دستچین كرده-ام. قصدم هم تفسیر و یا به روال كار مذهبیونِ دمده و دفرمه و رفرمیست، تاویل و توجیه آن‌ها نیست؛ بلكه گشودن گرهی است كه برای خیلی از ما ایرانیان هم ‌چنان ناگشوده و ناشناخته مانده است؛ و چون ما ایرانیان بیشتر شنونده و گوینده هستیم، تا خواننده و پژوهشگر [آن هم در این حیطه-ها كه به آینده و زندگی‌-مان لطمه-ها می‌زند] بررسی این كتاب كه زمینه-ی نظری رفتار مردان مسلمان ایرانی را نشان می‌دهد، الزامی چند صد باره می‌یابد!
در آیه‌-ی شماره-‌ی 57 به مردان مسلمانی كه همه-‌ی وعده-‌های پیامبر اسلام را باور كرده و دستورات دینی-‌شان را انجام داده-‌اند، بجز جُوی-‌های شیر و عسل كه «تا ابد در آنجا خواهند ماند» زنانی نیز پیشكش می‌شود كه به تملك-شان در می‌آیند كه «در آنجا صاحب زنان پاك و بی‌عیب شوند و…»
لابد برای ذهن ایرانی/اسلامی هموطنان ما ترجمه‌-ای رسا-تر از آیات پیشین برای «زنان پاك و بی‌عیب» نیست كه این مومنان تصاحب و تصرف-شان می‌كنند.
این چند جمله، تمامی «حقوق»ی است كه در سوره-‌ی مبارک 176 آیه‌-ی نساء [سوره ‌ی زنان] در مورد «زنان» نازل شده است!

سوره‌-ی نور نیز یكی دیگر از همین معدود سوره‌-های قرآن است كه در چند آیه‌-ی آن در رابطه با زنان سخن رفته است.
نام این سوره‌ از آیه-ی سی و پنجم این سوره وام گرفته شده است؛ در مدینه انشاء شده، 64 آیه دارد و بیست و چهارمین سوره-ی قرآن است. اولین آیه‌-ی این سوره تاكیدی است بر واجب بودن [احكام] این سوره و دیگر سوره‌-های قرآن، با همان قافیه‌-ی همیشگی لعلكم تذكرون و لعلكم تفقهون و لعلكم تعقلون و… این گونه لعلكم‌ها. بعد از این تاكید مشخص در همان بدو ورود به سوره در آیه-‌ی دوم آمده است:
«زن و مرد زناكار را هر یك صد ضربه [شلاق] بزنید!»
بعد هم با این حكم "الله" بر قساوت هرچه تمام‌-تر بر زنان و مردانی كه متهمند خارج از روابط دینی با هم رفت و آمدی داشته-اند، تاكید شده است:


«و اگر به "الله" و روز قیامت ایمان دارید، مبادا در حكم «الله» نسبت به آن دو [دو متهم] دچار ترحم شوید، و [البته] باید كه به هنگام شكنجه كردن-شان گروهی از مسلمان و مومنان [حتما] حضور داشته باشند.»

[آیه 2]
مرحله-‌ی بعدی انشای حكم به نوعی آپارتاید پهلو می‌زند. بدین گونه كه مرد زناكار نمی‌تواند بجز زن زناكار و یا مُشرك را به همسری انتخاب كند، و این [ازدواج زن و مرد زانی] با مومنان حرام است.
این كه چرا محمد دو واژه-‌ی «شرك و زنا» را در كنار هم و در ارزشیابی مفهومی هم-ردیف ِ-هم قرار داده است، بر من معلوم نیست. شاید خواسته است تاكید كند كه شرك یا كفر هم عینا حكم همان زانی و زانیه را دارد و مشركان را نیامده است كه به عقد شرعی و دائمی مومنان درآیند.
این ‌كه چرا شكنجه-‌ی گناهكاران جنسی [گناهكار در چشم این مكتب] حتما باید در برابر چشمان همه‌-ی مومنان باشد، بازهم بر من معلوم نیست؛ چرا كه در گفته -هایی منسوب به محمد یا همان "الله" هست كه باید آبروی مومنان را در هر شرایطی حفظ كرد. شاید هم در دیدگاه محمد «متهمین به زنا» اساسا از حیطه-‌ی حمایت این دین خارج شده، بر اساس آیه-‌ی سوم سوره-‌ی نور حكم مشرك را پیدا می‌كند.
خانواده-های مذهبی/سنتی ما حتما به یاد دارند كه برای بانوان مسلمانِ حاجی بازاری‌-ها و همسران مخفی علما در بیت‌-هاشان، تنها خواندن بخش نخست این سوره به عنوان تكلیف مذهبی تاكید شده است. هم چنین تاكید شده است كه زنان مسلمان نباید سوره-‌ی یوسف را بیاموزند. حتی انجام عبادات برای زنان، همسران، دختران و خواهران و كلا «متعلقه‌»های این مومنین، جز با اجازه‌-ی كتبی و شفاهی صاحبان و اربابان و آقایان ایشان قابل پذیرش نیست و اگر هم این بانوان بر خلاف میل «مالكین-شان» به عباداتی پرداختند، از سوی "الله" از ایشان پذیرفته نخواهد شد.
«حق شوهر بر زن آن است كه بدون اجازه-‌ی او، جز روزه-‌ی واجب نگیرد و اگر گرفت، گناهكار است [و از او] نپذیرند. و بدون اجازه-ی او [مرد] چیزی از مال او را به كسان ندهد؛ اگر داد ثوابش از شوهر و گناه [آن] از زن است. و از خانه‌-ی او [مرد] بی اجازه بیرون نرود و اگر رفت، خداوند و فرشتگان ِغضب، او را لعنت كنند، تا توبه كند یا بازگردد؛ اگر چه شوهرش ستمگر باشد!» [12]
در چند آیه‌-ی بعد سوره‌-ی نور هم [چون معمولا زنی و یا مردی روابط‌-شان را در معرض تماشا نمی‌گذارند و در خلوت و تنهایی و بدور از اغیار به این كار می‌پردازند] روشی به صاحبانِ این زنان از طرف قرآن آموزش داده می‌شود كه لازم نیست حتما چهار شاهدِ عادلِ مرد بر زنای این زنان شهادت بدهند، بلكه اگر یك شاهد، چهار بار سوگند یاد كند، حكم همان چهار شاهد مرد عادل را خواهد داشت و زن و مرد متهم با این سوگند چهار باره، مشمول حكم آیه‌-ی دوم سوره‌-ی نور شده، در برابر چشمان مردم شكنجه [و بر اساس تفاسیر قرآنی سنگسار] خواهند شد. البته در این میان ارفاقی هم برای زنان متهم در نظر گرفته شده است كه:
«اگر زنی چهار بار سوگند بخورد كه مرد دروغ می‌گوید، حد از او برداشته می‌شود.»
ولی ما چنین ارفاقی را در این زمینه در حكومت اسلامی فعلی حاكم بر ایران، نه در جایی خوانده-ایم و نه از كسی شنیده-‌ایم؛ در این رابطه پرسشی كه به ذهن می‌رسد این است كه: چگونه می‌توان انسان‌-هایی را تنها با اتهام، بدون شاهد، بدون دادگاه [محکمه-ی شریعت] و بدون دلیل مشخصی در برابر دیدگان هراسان دیگر شهروندان، این گونه و با این شیوه‌-های فجیع از زندگی محروم كرد و سنگسار-شان كرد؛ لابد خود علما [آخوند-ها] بهتر می‌دانند!
در ادامه‌-ی این آیات هم اشاره-ای است به داستان افك و تهمتی كه بر عایشه همسر پیغمبر زده شده است.
بد نیست بنویسم آن-‌هایی كه ادعا می‌كنند حكم سنگسار در متن قرآن وجود ندارد، و «سنگسار از سنت اعراب قبل از اسلام به متن اسلام راه یافته، پس ربطی به اسلام ندارد» ناشیانه فراموش می‌كنند كه برای استخراج فروع دین و احكام قصاص و… قرآن تنها منبع مورد مراجعه‌-ی اسلامیون نیست. «ابن وراق» در كتاب «چرا من مسلمان نیستم» كه با عنوان «اسلام و مسلمانی» توسط مسعود انصاری به زبان فارسی برگردانده شده، نشان داده است كه سنگسار در قرآن وجود داشته، اما بعد-ها از متن قرآن حذف شده است. «ابن وراق» حتی از قرآنی یاد می کند که در کشور مصر و در دانشگاه الازهر دیده، ولی به او اجازه نداده-اند از صفحات این قران کپی بردارد.
در نمونه-ای دیگر مراسم حج هم از همان قوانین جاری اعرابِ قبل از اسلام به متن فروع دین اسلام راه یافته است. در همین راستا می‌توان از امام محمد غزالی قشری-ترین شریعتمدار اسلام یاد كرد. غزالی نخستین کسی است که در تاریخ اسلام عنوان حجت‌ الاسلامی را تصاحب کرد. غزالی معتقد است كه هیچ دلیل و منطقی برای انجام مراسم حج نمی‌یابد، اما چون انجام این مراسم را یك دستور دینی می‌یابد، آن را به جای می‌آورد. یادآوری کنم كه حج نیز یك سنت عرفی اعراب قبل از اسلام است و با این كه بیشتر منطق تجاری داشته، تا دینی، اما باز هم به یكی از فروع دین اسلام تبدیل شده است.
برای آنانی كه ممكن است آگاهی نداشته باشند، تاكید می كنم كه روزه نیز یك سنت یهودی است و از شعائر یهودیان الگو-برداری شده است. قبله-ی مسلمانان نیز تا پیش از تغییر جهت، همان قبله-ی یهودیان «بیت المقدس» بود. اساسا سنت قبله داشتن و رو به سوی محل خاصی عبادت كردن هم از متن رسوم یهودیان به اسلام راه یافته است. سنگسار و كشتار كسانی كه خارج از ازدواج شرعی به رابطه-ای دست یازیده-اند [نیز] همین گونه از متن یهودیت كه مادر قوانین حقوقی و جزایی اسلام است، به متن اسلام راه یافته است. در رابطه با حكم سنگسار نیز هر چند كه در قرآن به آزار و شكنجه‌-ی كسانی كه خارج از ازدواج شرعی رابطه-‌ی جنسی برقرار كرده-اند، بسنده شده، اما خود محمد نه تنها حكم سنگسار را روا دانسته، بلكه خود نیز این حكم را اجراء كرده است. در کتاب «نهج ‌الفصاحه» كه مجموعه-‌ی سخنان قصار، خطبه‌-ها و تمثیلات محمد است و توسط ابوالقاسم پاینده جمع-آوری و ترجمه شده، نیز بر این حكم مادون تمدن و عقب مانده و غیرانسانی تاكید شده است.
در این كتاب از قول محمد دست كم 35 بار در رابطه با زنا و زناكاران سخن رفته و مجازات‌-های سنگینی به ایشان «بشارت» داده شده است. در بخشی از آخرین خطبه-ی محمد موسوم به «حجه-الوداع» نیز این چنین بر اجرای حكم سنگسار پافشاری شده است: «ایهاالناس ان الله قد قسم لكل وارث نصیبه من المیراث ولا یجوز لوارث وطیته فی اكثر من الثلث و الولد للفراش و للعاهر الحجر…

ای مردم… طفل از بستر به وجود می‌آید، و نصیب زناكار، سنگ است…»
[13]
شیخ حسین‌علی منتظری كه به دلیل مرتبه‌-ی بالای فقهی‌ كه نزد متشرعین داشت و در سال‌-های آغازین پای گرفتن حكومت اسلامی به عنوان جانشین بر حق سید روح‌ "الله" خمینی مشخص شد، و بعد-ها در دعوای قدرت بر سر مساله-‌ی رابطه با امریكا و داستان موسوم به "ایران گیت" و قضیه-‌ی «كیك و كلت و انجیل»ی كه امریكائیان و اسرائیلیان برای سید روح‌ "الله" خمینی آوردند، با مثلث شوم سید احمد خمینی، سید علی خامنه-‌ای و شیخ علی اكبر رفسنجانی دچار زحمت شده، از راس هرم قدرت به پائین پرت شد، نیز طی استفتایی كه در رابطه با توقف [و نه لغو] حكم سنگسار، از او شد، بر الزام انجام این احكام قرون وسطایی پای فشرده است. این فرد همچنین سنگسار را یك حكم اسلامی/قرآنی و سنت پیامبر و امامان شیعه شناخته و معرفی كرده است. منتظری در رساله‌-ی عملیه-اش كه در سایت اینترنتی-اش درج شده، در رابطه با سنگسار چنین دیدگاهی دارد:

«مرد زناكار و محصن را برای سنگسار تا كمر و زن را تا نزدیكی سینه در گودالی دفن می‌نمایند.»
[14]
سید محمود طالقانی نیز كه یكی از مراجع مسلم تشیع و یكی از ملایان باصطلاح مدرن و غیرقشری معاصر ایران است و در سال 1340 همراه با مهدی بازرگان و یدالله سحابی «نهضت [مذهبی] آزادی» را تاسیس كرد، در جلد چهارم كتاب «پرتوی از قرآن»اش بر همین حكم تاكید می‌كند: «[در] خانه نگه داشتن زنی كه دچار انحراف شده، تا اصلاح شود، مرحله-ی ابتدایی [اجرای حكم سنگسار] است. و باید پنهان باشد. و اگر [این اتهام] آشكار و علنی اثبات شد، باید در دیدگاه عمومی «ملاء عام» حد تازیانه [جلد] یا سنگسار [رجم] اجراء شود.» [15]

برگرفته از کتاب
«رنسانس وارونه»
نادره افشاری[+]

پانویس-ها

1- بجز ترجمه ‌ی سنتی الهی قمشه ‌ای و قرآن فارسی ابوالقاسم پاینده
2- ص 77
3 - مترجم و مفسر نامحترم قرآن خواسته است تاکید کند که معنی آیه ی الله «شما را از یك تن بیافرید، و از آن یك تن، همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پدید آورد.» دقیقا این است که الله «حوا را از پهلوی آدم یا آنچه از گل او افزون آمد، آفریده است» راستی من شنیده ام که اگر کسی قرآن را «تفسیر به رای کند» و معنی جمله های قرآن را عوض کند، تا منویات خودش را [مثلا نابرابری حقوقی زن و مرد را] پیش ببرد، در آن دنیا نیمسوز به ماتحتش فرو میکنند. شما چیزی در این باره نشنیده اید؟
4- پلی گامی
5- ترجمه های دیگر هم همین اشکال دارند.
6- نقل به مضمون
7- من اینجا مدعی میشوم که تمام این گونه «شهادت»ها دروغ هستند. البته شاید یک بار یک نفر [آن هم نه الزاما حتما مردی] سر برسد، اما نه «چهار مرد عاقل و بالغ و عادل» ان هم همه با هم یک باره وارد اتاق خواب و حیطه ی شخصی و زندگی خصوصی آن خانم یا حتی آقا شوند...
8 - نام اصلی این کتاب «چرا من مسلمان نیستم» است که مسعود انصاری آن را به فارسی با نام «اسلام و مسلمانی» ترجمه کرده است.
9- راستی میدانید که «عقد نکاح» یعنی عقد «کردن»؛ یعنی در قوانین فقهی و اسلامی، ازدواج، یک قرارداد ترتیب دادن زنان است؛ مثل عقد اجاره...
10 - این دو اصطلاح از همان صدر اسلام و دوران حمله ی اسلام به کشورهای دیگر با ادیان و باورهای دیگر مانده است.
11 - قرآن مجید فارسی ، ابوالقاسم پاینده، چاپ خارج، انتشارات مهر و انتشارات نوید، مقدمه ص ز
12 - نهج‌الفصاحه، كلمات قصار محمد شماره‌ 1388، صص 445 تا 446
13 - بخشی از حجه ‌الوداع محمد، البیان و التبیین نقل از نهج ‌الفصاحه، مجموعه ‌ی كلمات قصار حضرت رسول ‌الله اكرم... انتشارات جاویدان، چاپ سوم، 1377، تهران، ترجمه ‌ی ابوالقاسم پاینده، ص 830
14 - مساله ‌ی شماره ‌ی 3169 از رساله ‌ی عملیه‌ ی شیخ حسینعلی منتظری
15 - پرتوی از قرآن، جلد چهارم، سید محمود طالقانی، ص 108

Labels: , ,

Friday, November 12, 2010


چند گام تا پیروزی

نادره افشاری
[+]

مانده بودند چه کنند!؟ درست در صحن قم، همان دور ضریح، چهار تا آخوند ورپریده بودند. سه تا توی مشهد، یکی بیرون صحن شاهچراغ شیراز، یکی هم توی خیابان. روی بدن آخوند-ها علامتی نبود؛ فقط جایی مثل جای نیش زنبور قرمز شده بود. کاری از دستشان برنمی آمد، مگر این که امامزاده ها را قرق کنند؛ ولی مگر می شد؟
آنقدر امامزاده و گنبد و بارگاه تو چهار گوشه-ی کشور به مردم زورچپان کرده بودند که صد هزارتا لباس شخصی و پاسدار و بسیجی هم کمشان بود.

هفته-ی دوم دوتا آخوند درست دم در ورودی «شابدوالعظیم» تلف شدند. سه روز بعد یکی سر قبر خمینی. همه هم با همان علامت مسخره-ی نیش زنبور. در کالبد شکافی چیزی دستگیر-شان نشد. چند تایی کمرشان لک بود؛ چند تا زیر گردنشان، یکی پشت گردنش، آخری هم زیر زانوی چپش جای «نیش زنبور» مانده بود. پزشک قانونی حدس زد که اثر سوزن پلاستیکی باشد. یک لباس شخصی ریشو هم همینطوری ریق رحمت را سرکشید، درست دور و بر «بیت رهبری» [خلیفــه-نشینِ خلافت اسلامی]!
کک به تُنبانِ-شان افتاده بود. می خواستند داروخانه-ها را ببندند، یا مثلا ورود سرنگ کوچک پلاستیکی را ممنوع کنند که نمی شد. دست خودشان توی کار بود. بازار سیاه غوغا می کرد. مردم سُرنگ-ها را بغلی به هم رد می کردند. مصرف اصلی-اش برای مواد مخدر بود و حالا بلای جانِ-شان شده بود.
حسن گفت: «بچه-ها، من چند تا سرنگ خالی می خوام!»
اولین هسته تشکیل شد. گروه «پیشتازان پیروزی» را تاسیس کردند. می خواستند نسق بگیرند. خیال نمی کردند با این سُرنگ-های پلاستیکی فسقلی کسی نفله شود. چند تا فلج روی دست دولت می ماند، چند تا هم «شهید» اما دولت صدایش را درنمی آورد. هنوز خیلی جدی نشده بود.
سُرنگ-های کوچک تو بازار سیاه کم پیدا می شدند. یکی از اهالی «تایباد» که تازه به گروه وصل شده بود، قول داد یک کرور سرنگ سر پلاستیکی وارد کند و به هسته-ی تهران برساند.
فردایش تهران غوغا بود. دیگر آخوند-ها جرات نمی کردند زیارت بروند. گاهی شب-ها امامزاده ها را قرق می کردند، ولی باز هم نفله روی دست دولت می ماند. نفله-ها همه هم توی امامزاده ها سقط نمی شدند. تو خیابان یا توی بازار هم همینطور بود. چندتایی فلج شدند، چون سرنگ خورده بود وسط نخاعِ-شان. بچه ها نمی خواستند کسی را بکُـشند؛ همه-اش اخطار بود برای این که آخوند-ها جانِ-شان را بردارند و بروند. هرکس چند تا سرنگ گیر می آورد، کار یکی را می ساخت. بعضی-ها که خبره-تر بودند، سُرنگ-ها را به «چیزی» آلوده می کردند. اینجا دیگر ردخور نداشت که «علماء» [آخوند-ها] شهید می شدند.
یکی از بچه-ها خواهرش را هم وارد گود کرد؛ خواهرش، همکلاسی-اش را صدا کرد. یک دفعه دوازده تا دختر، سُرنگ تو کیف، چادر سیاه ننه بزرگِ-شان را سرشان کشیدند و راه افتادند بروند زیارت. اینها ترتیب آبچی زینب-ها را می دادند. وسط شلوغی-ها کی به کی بود!
این یکی از مراحل «پیش از پیروزی» بود. هنوز کلی کار داشتند. پیروزی چهره-ی لطفش پیدا بود؛ ولی از آن دور دور-ها...

نادره افشاری
19 آبان 1389
10 نوامبر 2010 میلادی

Labels: , , , ,