بیست و ششم دی-ماه1357 - [16 ژانویه 1979]، روز غم انگیزی است برای ایران. روزی که آخرین پادشاه ایران به شکلی تلخ میهنش را ترک کرد. میهنی که سی و هفت سال با وجود همه فراز و نشیب-ها برای آن زحمت کشیده بود. میهنی که برای سربلندی-اش زجر فراوان دید و برای ساخته شدنش با شیطنت استعمارگران و خصومت بی پایان مرتجعین سرخ و سیاه رو به رو بود.
با کمونیست-های سه آتشه-ای همچون "گلسرخی" که از شدت دشمنی با شاه از مولا علی و مولا حسین دم می زد، با هوچیگری مذهبی-هایی که به سرکردگی خمینی هر روز در فکر از بین بردن مدرنیسم و سکولاریسم عصر پهلوی بودند، با چریک-های کافه نشینی که در کافه-ها صلوات سیاسی می فرستادند، با "بی بی سی لندن" که از بزرگی نام ایران و درخشش تمدن آن به هراس افتاده بود، با زنان مدرن شده-ای که دنبال خمینی افتاده بودند و حقوق خودشان را نادیده می گرفتند، با دانشجویانی که چشم بسته جزوه-های ایدئولوژیک شریعتی را نشخوار می کردند، با ملی گرایانی که از فرط دشمنی با شاه با فردی ضد ملی مانند خمینی متحد شدند، با شاعرانی که به جای ستایش مدرنیته از آن انتقاد می کردند و شب شعر گوته-شان به ناقوس مرگ دستاورد-های فرهنگی ایران تبدیل شد، با روزنامه نگارانی که با ریش سه تیغه و
کراوات برای خمینی تیتر-های آنچنانی می زدند و بی صبرانه منتظر ورود امام پاریس نشین-شان بودند، با کارگرانی که سهیم شدن در سود کارخانه را رها کرده و به وعده آب و برق مجانی خمینی دلخوش کرده بودند و با کارتری که ناگهان یادش افتاده بود در ایران حقوق بشر رعایت نمی شود.
دشمنانش هرگز نسبت به او جانب انصاف را رعایت نکردند و هیچگاه کارنامه سیاسی و اقتصادی-اش را به شکل منصفانه مورد ارزیابی قرار ندادند.
برخلاف بسیاری از پادشاهان ایران و جهان، محمدرضا شاه هرگز نسبت به هموطنانش دشمنی نورزید و حتا در هنگامه انقلاب و خروش و بی نظمی با مردم محترمانه سخن گفت و با متانت صدای اعتراض-شان را شنید. تهمت-های بسیار بر او زده شد. از شایعه قتل صمد بهرنگی تا بهتان نا جوانمردانه به او در مورد مرگ شریعتی، تا جوسازی و دروغ پراکنی درباره حادثه سینما رکس آبادان.
محمدرضا شاه در طول حکومتش به سربلندی نام ایران و رفاه مردمانش می اندیشید. آری او هم مانند هر سیاستمداری دارای اشتباه بود ولی هرگز به وطنش و به منافع ملی کشورش خائن نبود. در بسیاری از زمینه-ها کشور ایران را وارد عصر مدرنیسم کرد و هرگز شایسته نبود او به آن وضع تلخ ایران را ترک کند. او همواره به تاریخ و هویت باستانی ایران تاکید می کرد و آن را مایه مباهات می دانست.
شاید برای شاه هیچ هدیه-ای بالاتر از این نباشد که پس از سی و دو سال کثیری از مردم ایران و به خصوص کسانی که دوران حکومت او را تجربه کرده-اند و حتا در براندازی حکومتش نقش داشته-اند از محمدرضا شاه به نیکی یاد می کنند و همواره یاد دوران او را بزرگ می دارند و به روانش درود می فرستند.
من کمتر کسی از نسل گذشته را دیده-ام که وقتی نام محمدرضا شاه می آید از زندگی توام با آرامش و رفاه اقتصادی و آبرو داشتن ایران و ایرانی در زمان حکومت او سخن نگفته باشد و از صفت «خدا بیامرز» برای او استفاده نکرده باشد.
هرچند محمدرضا شاه در روزی سرد و با دلی پُر غصه ایران را ترک کرد اما هرچه زمان می گذرد خدمات او به کشور ایران و وطن دوستی-اش بیش از پیش آشکار می گردد و مشخص می شود بسیاری از کارهای او که در زمان خودش با بی انصافی مورد بی اعتنایی نخبگان سیاسی قرار گرفت چه قدر به سود منافع ملی ایران بوده است.
Labels: 26 دی روزی تلخ در تاریخ معاصر ایران، کوروش از تهران،
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home