تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~علل عدم موفقیت ما در کارهای جمعی
طاهره شیخالاسلام موفقیت در یک گار گروهی مستلزم دارا بودن ویژگیهائی از جمله "تحمل انتقاد و نظر مخالف" ، "پذیرفتن اشتباهات خویش"، " قبول حضور دیگری و احترام به نظرات او"، "احساس مسئولیت و وظیفه شناسي"، "رعایت قوانین و مقررات"، "ارجح دانست منافع جمع بر منافع شخصی" و... است.[*]
عدم وجود این ویژگيها بانضمام خصوصیات دیگری هم چون: "عدم صراحت بیان"، "برحق ديدن خود"، "رفیق بازی و گروه بندی"، "در هم آميختن احساس و عقيده"، "نیاز مبرم به مطرح شدن"، و ... در ما، مانع از آن میشود که در کارهای جمعی از هر نوع آن، چه فرهنگی و سیاسی و یا اجتماعی و حتی ورزشی به موفقیتی که باید دست یابیم.[*]
شاید تعدد گروههای سیاسی و فرهنگی ما را در خارج از کشور را بتوان بوجود همین ویژگیها مرتبط دانست. خصوصیاتی که باعث میشود مدت کوتاهی پس از شروع یک کار گروهی اختلافات آغاز گردد و کس یا کسانی از گروه جدا شوند. این افراد یا به تنهائی و یا با چند تن دیگر دست به تشکیل گروهی جدید میزنند. دیر پا ترین گروهها معمولا گروههایی هستند که از یک و حداکثر دو نفر تشکیل میشوند. معمولا یکی در سمت رئیس و دیگری در سمت نایب رئیس و یا منشی انجام وظیفه مینمایند. بروشنی پیداست که این همان الگوئی است که در طول تاریخ بر ما حاکم بوده، و وجود خود را به نوعی در ما تثبیت کرده است. در اینجا یادی میکنم از آقایهادی خرسندی که از زبان یکی از گردانندگان رادیوهای ایرانی در لندن چنین روایت میکرد: "به هر که میگویم بیا با تو مصاحبه کنم میگوید من خودم رادیو دارم"!
بدیهی است نشریات سیاسی، فرهنگی، ادبی و اجتماعی و تلویزیونهای ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
در این میان کسانی که بیشتر در پی اهداف فرهنگی هستند و بنا به دلایلی كمتر آلوده به ویژگیهای مانع شونده کار جمعی میباشند، يا بايد با تساهل و تسامح؛ یعنی خون دل خوردن به كار گروهی ادامه دهند و يا اينكه اندرز نیچه فیلسوف نابغه آلمانی در قرن نوزدهم را که گفته بود "بگریز، به تنهاییت بگریز،ای بسا بناهای سرفراز که از چکههای باران و از رویش گیاهان هرزه از پای در آمده اند" را به کار گیرند و قبل از فرسودگی کامل به گوشه انزوا پناه ببرند و به اين نتيجه برسند كه در تنهايی بهتر ميتوان كار كرد و مثمرثمر بود. و این همان مصداق جمله معروف «با ايرانی جماعت نميشود كار كرد» است که به كرات از زبان هموطنان شنيده ميشود.
اما باید گفت که این پدیده به نژاد و رنگ و ملیت ما ارتباطی ندارد و فقط نیز در بین ما دیده نمیشود.
ویژگیهائی که منجر به این پدیده میگردد، حاصل شرایط نابسامانی است که ما در آن پرورش یافته ایم و گریبانگیر تما میمردمانی است که در شرایطی مشابه شرایط حاکم بر جامعه ما یعنی غیر دموکراتیک، زندگی کرده و میکنند.
هر چند تاثیر ارث و شرایط فرهنگی و اقتصادی خانواده را در تشدید و یا تعدیل این خصوصیات نمیتوان نادیده گرفت، اما چون اکثریت قریب به اتفاق ما بخش عمدهای از زندگی خود را در جامعه خویش گذرانیدهایم، از آثار سوء شرایط حاکم در امان نبودهایم، به بیان دیگر ایرانی بودن مستلزم داشتن تعداد کم یا زیاد و یا تمامی این ویژگیهاست. در اینجا سوالی که میتوان مطرح کرد اینست که شرایط محیطی چگونه منجر به بوجود آمدن چنین خصوصیاتی در ما گردیده اند و یا بعبارت دیگر:
چگونه ما چنین شدیم؟در جواب این سوال باید گفت هنگامی که فقر و ناامنی بر جامعه حاکم است و قانونی از مردم حمایت نمیکند، مردم همیشه در ترس از مافوق خود و هر کس که بتواند زندگی آنان را تحت تاثیر قرار دهد، بسر میبرند. این ترس باعث میشود که افراد در پی جلب رضایت یکدیگر و به خصوص مافوقان خویش برآیند. این جلب رضایت، هم از طریق بیانی "بله قربان گفتن و تعریف و تمجید" و هم از طریق رفتاری "رشوه دادن و هدیه بردن، تعظیم و تکریم و دست بوسی و ..." انجام میگیرد.
اما از آنجا که "ترس"، از قدرتمند و فرادست یک موجود هولناک و از فرودست یک موجود ضعیف و ترسو در ذهن مجسم میکند و این چندان مطلوب نیست، جای آن را با "احترام" عوض کردیم و با این جایگزینی فرادست به یک "مراد و محبوب" و فرودست به "یک مرید صادق" تغییر چهره دادند.
این جایگزینی باعث گردید که این رفتارها و گفتارها (احترام کاذب) از حالت عمودی یعنی فرودست- فرادست یا سلسله مراتبی، به حالت افقی نیز تسری یابد، و بدین ترتیب هم انجام و هم توقع انجام آنها همگانی گردد.
طبیعتا وقتی "تعریف و تمجید"، "تمکین به خواستهها" و "موافقت بی چون و چرا با نظرات" احترام تلقی شد، نه تنها همگان از شنیدن تعریف و تمجید و اظهار موافقت با خواستهها و نظرات خود- گاه حتی علی رغم آگاهی از نادرست بودن آن- سرخوش و راضی میشوند، بلکه در جهت "ابراز احترام خویش به یکدیگر"، از همین ابرازها سود میجویند که این نیز اغلب اوقات بدون تمایل باطنی صورت میگیرد. و این همان دروغگوئی و یا عدم صراحت بیان است.
از طرفی وقتی "تعریف و تمجید و موافقت بی چون و چرا" احترام نام گرفت، "انتقاد و مخالفت با عقیده" نیز "توهین" قلمداد میشود؛ و طبیعتا کمتر کسی توهین را تحمل خواهد کرد (عدم تحمل انتقاد و نظر مخالف.)
پس اگر ما نمیتوانیم حتی در بطن کشورهای دموکراتیک، آنجا که دیگر از شرایط نابسامان درون مرزی خبری نیست، این رفتارها را کنار بگذاریم دقیقا به خاطر معانی ارزشمند و کاذبی است که از آنها در ذهن و ضمیر خویش داریم.
مسلما تا زمانی که صراحت بیان را بی ادبی و گستاخی بدانیم صراحت در گفتارمان نخواهیم یافت، و تا زمانی که انتقاد را توهین تلقی کنیم، آنرا نیز بر نخواهیم تابید و تا هنگا میکه دفاع از آشنا و دوست و یا بزرگتر را به "معرفت داشتن، رفیق نوازی، حفظ حرمت موی سپید" تعبیر کنیم. حرمتهائی که حفظ آن در بسیاری از مواقع به زیر پا گذاشتن حق دیگری منجر میگردد، "دفاع از حق" و "انصاف" جائی در میان ما پیدا نخواهد کرد، و تا هنگا میکه...[*]
با کمی دقت میتوان دید که بسیاری از روابط دوستانه و صمیمانه ما بر پایه همین سازش و سکوتها و تعریف و تمجیدهای دروغین استوار شده است و چنین است که گاه بیان نازک تر از گلی، حتی در حد یک سوال یا توصیه اخلاقی، به برهم خوردن دوستیهای چند ساله منجر میگردد. و این پدیده تازهای نیز در بین ما نیست، شمس تبریزی هفتصد سال پیش به این مطلب چنین اشاره کرده است:
" با مردمان به نفاق میباید زیست، همچنان که راستی آغاز کردی به کوه و بیابان باید رفت" و حافظ نیز با بیان این مطلب که:
میخور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب – چون نیک بنگری همه تزویر میکنند""عمق و وسعت چنین ویژگی را در سطح جامعه به نمایش میگذارد.
آری وجود این ویژگیهاست که نمیگذارد تعداد معدودی مهاجر -که اکثرا نیز تحصیلکرده و کتابخوان و باصطلاح فرهنگی و سیاسی هستند و سالهاست در بطن کشورهای دموکراتیک و آزاد، آنهم بدون داشتن مشکلات معیشتی و سیاسی و ... زندگی میکنند و احتمالا داعیه نجات وطن را نیز دارند- یک کار ساده گروهی را که حتی نفع مادی نیز در آن نیست به انجام رسانند. و با این حساب چگونه میتوان انتظار داشت هفتاد میلیون جمعیت کشور که علاوه بر داشتن همین ویژگیها با بیشمار مشکلات اقتصادی و اجتماعی، آنهم هر روزه دست و پنجه نرم میکنند، بتوانند کارهای مملکت را به سر و سامان برسانند.
بسهولت میتوان دید همین ویژگیهای مخرب که معلول عقب ماندگي ما بوده اند، اکنون خود به یکی از بزرگترین عوامل عقب ماندگی ما تبدیل شده اند و فاجعه از این نقطه آغاز میگردد. با توجه به این واقعیت علمی که
رشد مطلوب در محیط سالم امکان پذیر است، میتوان به جرات ادعا کرد که در چنین بستر فرهنگی آلودهای نه شعر و ادبیات میتواند به رشد درخوری برسد و نه اقتصاد و سیاست و نه ورزش و نه هیچ چیز دیگر.
بدون شک ما به یک خانه تکانی فرهنگی احتیاج داریم و این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه اسارتمان را در تار و پود این عادات و ویژگیهای مخرب، با تمام گوشت و پوست و استخوان خود لمس کنیم. و این مهم جز با نگاه دقیق به رفتارها و گفتارهایمان در هر لحظه از زندگی حاصل نخواهد شد.
و افراد دست اندرکار مسایل فرهنگی و گروههائی که نام فرهنگ را در خود و یا با خود حمل و از طریق نشریات، روزنامهها و رادیو و تلویزیون فعالیت میکنند؛ اعم از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تا به این ویژگیهای اخلاقی در خود بعنوان مهمترین عامل باز دارنده کارهای گروهی توجه نکنند و سعی در تعدیل و اصلاح آنها در خود ننمایند، هر کار دیگری جز اتلاف انرژی و وقت حاصلی نخواهد داشت کما اینکه تا کنون نداشته است.
------------
ریشه یابی بسیاری از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و هم چنین آداب و رسوم ما بطور مشروح در کتاب
"در اسارت فرهنگ" آمده است. این کتاب قرار است بزودی توسط انتشارات روزنه در تهران به چاپ برسد.[*]
طاهره شیخالاسلام
tshey47@yahoo.com.au
شنبه ١٤ آبان ١٣٨٤
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~