Monday, November 28, 2005

معاد، رستاخیز و بهشت!؟


تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


معاد پرستان حکومتی

همايون مهمنش

ادیان بزرگ از سعادت انسان در دنیا و آخرت صحبت می کنند. اما معاد پرستان حکومتی که عموما خود بدون هیچگونه پای بندی اخلاقی از موقعیت اجتماعی شان بهره های مادی می گیرند، برای مردم آخرت را اصل دانسته، بهره گیری از فضائل دنیا را حقیر جلوه می دهند.

منطق بنیاد گرایان معاد پرست منطقی ساده، ابتدائی و جنایتکارانه است: مرگ و نابودی انسان ها را به آخرت می رساند. اگر مقتولی بی گناه باشد به بهشت می رود و اگر گناهکار باشد کشتن او به طریق اولی جائز بوده است. بنابراین نظر، کشتار هرچه وسیعتر باشد ثواب بنیادگرا نیز بیشتر است.

معاد پرستان مانند پیروان سایر ایدئولوژی های افراطی وقتی به قدرت می رسند در زندگی خصوصی هیچگونه پای بند اخلاقی ندارند، از موقعیت خود کمال سوء استفاده را میبرند، مخالفین را سر به نیست می کنند، از مادیات تا حد فساد بهره می گیرند، مشاغل را میان نزدیکان خود تقسیم می کنند، سرمایه های کلان به جیب می زنند، در خانه های مجلل زندگی میکنند و وقتی فرزندان خرد سال طبقات محروم با کلید بهشت به سینه برای شهادت به میدان جنگ میروند، فرزندان خود را در آغوش گرم خانواده نگاه می دارند. در این موارد آنها اجازه سوال هم به مردم و ارگان های کنترل نمی دهند.
دکتر همایون مهمنش - چهارم آذر 1384 برابر 25 نوامبر 2005
ادامهً متن کامل [+]
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

‌آی تهرانی‌های عزيز...

از ميدان توپخانه در تهران قديم چه می‌دانيد؟


" سرباز گمنام زنان ايران "
از اتفاقات وحشيانه‌ی ديگری که ميدان توپخانه شاهد آن بوده است ، فاجعه‌ای است که در زمان محمد علی شاه در آنجا رخ داد اين اتفاق در نشريه‌ای به نام " اسرار مشروطيت ايران " که ضميمه‌ی مجله‌ی " ترقی " بود ، زير عنوان " سرباز گمنام زنان ايران " در سال ١٣٤٣ برای نخستين بار، به اين صورت چاپ و منتشر گشت :
در ماه ذی القعده ١٣٢٥ هجری قمری به تحريک محمد علی شاه که جدا ً مخالف مشروطه بود ، گروهی از اراذل و اوباش و قاطرچی‌ها و شتر دارهای دولتی در ميدان توپخانه جمع شد ند که ما مشروطه نمی‌خواهيم.دسته‌ای از ملا يان هم به آنها پيوستند. از طرف دربار از آن روز چادر‌ها در ميدان توپخانه بر پا شد.ديگ‌ها بار گذاشتند و شام و ناهار برای مستبدان دایر گرديد ؛ مليون در مجلس و مسجد سپهسالار جمع آمد ند و آماده‌ی دفاع گشتند. هر روز يکی از سران استبداد در ميدان توپخانه سخنرانی می‌کرد و مرد م را به خراب کرد ن مجلس و بر هم زد ن اساس مشروطه تشويق می‌نمود.در يکی از اين روز‌ها جوانی به نام " ميرزا عنايت " که سر و وضع مرتبی داشت به ميدان توپخانه آمد. ناگهان اراذ ل و اوباش به او هجوم برده که اين جوان مشروطه طلب است و به اين عنوان به سر ِ او ريخته و کارش را ساختند و هر چه داشت به غارت بردند.اما به اين نيز اکتفاء نکردند ، يکی از دژخيمان بالای جنازه‌ی خون آلود او رفت و با قلم تراش چشمش را در آورد و فرياد کشيد که شاهد باشيد من بود م که چشم مشروطه طلب را از کاسه در آورد م.اين منظره‌ی هولناک همه را به لرزه در آورد ولی از کسی صدايی بلند نشد ،بجز شير زنی که از زير چادر،تپانچه کشيد و دژخيمان را مورد هد ف قرار داد. تير خالی شد اما به هدف نخورد.اين حرکت دليرانه - آن هم از طرف يک زن - موجب خشم و هيجان بيشتر دژخيمان گرد يد؛ بطوريکه دسته جمعی به سر زن ريختند و او را با قمه و قداره تکه تکه کردند.اين حرکت آنچنان فجيع بود که حتا تمام آخوند‌های حاضر در جمع را هم تکان داد.
پيرايه يغمايی - شنبه ٥ آذر ١٣٨٤
ادامــهً متن کامل[+]
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home