!!! ؟؟؟ روشنفکران مذهبی در ايران
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـــائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
على ميرفطروس
ملاحظاتى در تاريخ ايران [+]
علل تاريخى عقب ماندگى هاى جامعه ايران
چاپ اول: ١٩٨٨ ، آلمان
چاپ چهارم: ٢٠٠١ ، فرانسه
نـشـر فـرهـنـگ
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خـشـن , تــنـد ، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنرا بشناسيم
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
جهانگيری: شما در کتاب ها و مصاحبه های اخيرتان عقايد دکتر علی شريعتی و دکتر عبدالکريم سروش را نقد و بررسی کرده ايد. با توجه به نفوذ انديشه های آقای سروش در ميان روشنفکران مذهبی ايران، می خواهم بپرسم که پايهء فکری آقای دکتر سروش در کجاست و ايشان چه نوع انديشه ای را نمايندگی می کنند مثلآ در مقايسه با دکتر شريعتی؟
ميرفطروس: به طوريکه در جای ديگر گفتم: ظهور جريان جديدی به نام روشنفکران مذهبی در ايران، باعث خوشحالی است، خصوصآ اينکه اين دوستان، پس از سال ها، از آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و جامعهء مدنی صحبت می کنند. از نظر سياسی و مذهبی، عقايد آقای دکتر سروش، در واقع معجونی است از انديشه های مرحوم مرتضی مطهری، دکتر علی شريعتی و مهندس مهدی بازرگان، به همين جهت است که ايشان از آنها به عنوان کسانی که "ميراث بزرگی از روشنفکران دينی برای ما به جا گذاشته اند" و به عنوان "نمونه هائی از فعاليّت های عاشقانهء دينی" ستايش می کنند.(حتی از آيت الله خمينی)
نظرات دکتر سروش -در موارد اساسی- متناقض و آشفته است و فاقد يک منظومه نظری است. به عنوان مثال: دکتر سروش -مانند دکتر علی شريعتی و مرتضی مطهری- کوشش می کنند تا بين "معرفت دينی" و "معرفت علمی" سازگاری و تلفيق ايجاد بکنند و به عمد -يا به سهو- اين نکته را پنهان می کنند که حوزه معارف دينی، حوزه ای است معنوی، فرا اين جهانی و متافيزيکی، در حاليکه حوزه معرفت علمی، حوزه ای است اين جهانی، مادّی و فيزيکی. ايشان از يکطرف دخالت دين در دولت و اخذ مبانی دولت مدرن از دين و معرفت دينی را نادرست يا غيرممکن می دانند امّا -خودشان- با طرح "حکومت دموکراتيک دينی"، هم به دموکراسی ستم می کنند و هم به دين، و فراموش می کنند که وظيفه دين، انسانی کردن شرايط زندگی و ايجاد روحيه آشتی و تفاهم اجتماعی است نه دخالت در قدرت سياسی.
گــفــتــگــوی «« عــلــی مــيــرفــطــروس »»
با فرح جهانگيریی(برنامه ساز راديو صدای آمريكا). 1377- 1998
کـامــل ايــن گــفــتــگــو هــا و مــقــالات را در ايـــن ســايــت [+] بــخــوانــيــد
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
:::مـــزدک:::
رو در رو با تاريخ
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهــــائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
على ميرفطروس
رو در رو با تاريخ
در باره تاريخ، فرهنگ، ادبيات، دين و سياست در ايران [+]
چاپ اول: ١٩٩٩، آلمان
نشر نیما
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
درکِ ملّی از تاريخ
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
جهانگيری: از آل احمد و دکتر شريعتی صحبت کرديد. با توجه به تأثير گسترده ای که اين دو در عرصهء روشنفکری ايران داشته اند، ارزيابی کلّی شما در بارهء آل احمد و دکتر شريعتی چيست؟
ميرفطروس: آل احمد در واقع نماينده تيپيکِ روشنفکران متناقض و آشفتهء ايران بود. آل احمد(مانند دکتر علی شريعتی، احسان نراقی، داريوش شايگان و سيّد حسين نصر) سمبل روشنفکرانی بود که با پائی در "مدينهء اسلامی" و با پای ديگری در "مدينهء اروپائی"، چشم و دل به "آفاق تفکّر معنوی اسلام ايرانی" داشت. بنابراين بررسی و نقد جلال آل احمد در واقع نقد جامعهء روشنفکری ايران نيز هست.
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
جهانگيری: نگاه آل احمد به انقلاب مشروطيّت و روشنفکران آن دوره چگونه بود؟
ميرفطروس: آل احمد، شکست انقلاب مشروطيّت را نه در ضعف نيروهای نوين اجتماعی، نه در ضعف بورژوازی ترس خورده، متزلزل و وابسته به اشرافيّت قاجار و نه در سلطهء روحانيون شيعه و دخالت آنان در تدوين قانون اساسی مشروطه بلکه او -اساسآ- علل شکست انقلاب مشروطيّت را در "دور شدن از آرمان های اصيل اسلامی" و در فاصله گرفتن از سنّت های بومی و "دخالت روشنفکران غرب زده در تدوين قانون اساسی" و خصوصآ در کناره گيری روحانيّت شيعه در امر حکومت و سياست می دانست. او ضمن ابراز تأسف از "خلع يد از روحانيت"، در بارهء "شيخ شهيد"(يعنی شيخ فضل الله نوری) می گفت: "خلع يد از روحانيت، حاصل اصلی مشروطه بود و گويا امروز ما حق داريم که نظر شيخ شهيد(فضل الله نوری) را صائب بدانيم که به مخالفت با مشروطه برخاست و مخاطرات آنرا برای روحانيت گوشزد نمود... و من، نعش آن بزرگوار(يعنی نعش شيخ فضل الله نوری) را بر سرِ دار همچون پرچمی می دانم که بعلامت استيلای غرب زدگی بر بامِ سرای اين مملکت افراشته شده است".
آل احمد(و بعد دکتر علی شريعتی، احسان نراقی و ديگران) با روشنفکران عصر مشروطيّت، برخوردی انتقادی و سرزنش وار داشت و متأسف بود که روح و بينش مشروطه بيش از آنچه که متأثر از جهان بينی سياسی-ايدئولوژيک اسلام يا شيعه باشد، تحت تأثير فرهنگ انقلاب کبير فرانسه است.
در واقع، سال ها قبل از ظهور آيت الله خمينی و استقرار جمهوری اسلامی، آثار و افکار روشنفکرانی مانند آل احمد و دکتر علی شريعتی، بنيادهای فکری و فرهنگی جامعه، و خصوصآ انديشهء نوبنياد تجدّد در ايران را خورده بودند. به عبارت ديگر: عناصر ايدئولوژيک انقلاب اسلامی، سال ها پيش از انقلاب 57 به اشکال مختلف در جنبش روشنفکری ايران، طرح و تثبيت شده بود.
گــفــتــگــوی «« عــلــی مــيــرفــطــروس »»
با فرح جهانگيریی(برنامه ساز راديو صدای آمريكا). 1377- 1998
مــتــن کـامــل ايــن گــفــتــگــو هــا و مــقــالات را در ايـــن ســايــت [+] بــخــوانــيــد
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
«««:::مــزدک:::»»»
هفت گفتار علی ميرفطروس
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خـشـن , تــنـد ، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنرا بشناسيم
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
هفت گفتار
در برزخ ِ ُسنّت و تجدّد
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
جهانگيری: شما در کتاب "ديدگاه ها" گفته ايد که "روشنفکران ايران در انقلاب 57 حدود يکصد سال از روشنفکران انقلاب مشروطه عقب تر بودند". می خواهم بدانم که به نظر شما اصولآ روشنفکر کيست؟ يا روشنفکری چيست؟
ميرفطروس [+]: از تعاريف کلاسيک که بگذريم، فکر می کنم که روشنفکر کسی است که با مجهز بودن به خِرَد و آينده نگری به تحليل مسائل جامعه می پردازد. در اين تعريف که از متفکر معروف معاصر ادوارد سعيد است -خرد و آينده نگری دو اصلِ اساسی روشنفکر يا روشنفکری است. خرد به اين معنا که هيچ پديده ای -حتّی "مقدسات"- از حوزهء عقل برکنار نيست و بايد همه چيز زير ذرّه بين عقل و انديشه مورد بررسی قرار بگيرند. آينده نگری به اين معنا که با تفکر و تعمّق در گذشته و بررسی حال بتواند رابطهء منطقی با آينده برقرار کند.
روشنفکری، اساسآ با شک آغاز می شود، يعنی شک کردن و نقد کردن، ماهيت و موضوع روشنفکر واقعی است. او با بيدار کردن شک می کوشد تا پايه های يقين را در جامعه استوار کند. در واقع برای يک روشنفکر واقعی، شک کردن تنها مسئله ای است که در آن شک نيست. به هر حال، همانطور که گفته ام: مهم ترين رسالت روشنفکر واقعی، فرهنگ سازی و حفظ و انتقال فرهنگ معنوی و ارزش های متعالی است.
با اين توضيحات، من فکر می کنم که در سال های قبل از انقلاب 57، ما بيشتر ايدئولوگ داشتيم تا روشنفکر، کسانی که اساسآ ميراث ايدئولوژيک حزب توده را تغذيه و تکرار می کردند.
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
جهانگيری: فکر می کنم که چنان درکی از غرب و دموکراسی غربی، درک عموم روشنفکران ايران در آن زمان بود...
ميرفطروس: بله! کاملآ! مثلآ دکتر علی شريعتی هم با "عوام" خواندن مردم و تأکيد بر ضرورت ديکتاتوری رهبر(يا امام) ضمن تکرار حرف های آل احمد، معتقد بود که: "توده های عوام مقلّدِ منحط و بنده واری که رأی شان را به يک سواری خوردن يا يک شکم آب گوشت می فروشند، شايستهء دموکراسی نيستند. آرای گوسفندها و رأس ها، ارزشی ندارد، رهبری نمی تواند زادهء آرای عوام و برآمده از متن تودهء منحط باشد"... به قول شريعتی: "در چنين جامعه ای، استقرار آزادی و دموکراسی نه تنها معقول و منطقی نيست بلکه حتی خطرناک و ضدانقلابی است"... آزادی و دموکراسی، به نظر دکتر شريعتی "لقمهء چرب و شيرين مسمومی است که غربی ها به ما هديه کرده اند". بنابراين به نظر شريعتی: "رهبر سياسی يا بنيانگذار مکتب، حق ندارد دچار وسوسهء ليبراليسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی رأس ها(الاغ ها=توده های مردم) بسپارد".
متأسفانه هم آل احمد و هم دکتر شريعتی زنده نيستند تا تحقّق عملی انديشه های سياسی شان را در جمهوری اسلامی، جشن بگيرند.
گــفــتــگــوی «« عــلــی مــيــرفــطــروس »»
با فرح جهانگيریی(برنامه ساز راديو صدای آمريكا). 1377- 1998
مــتــن کـامــل ايــن گــفــتــگــو هــا و مــقــالات را در ايـــن ســايــت [+] بــخــوانــيــد
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
«««::: مــزدک :::»»»
کمی بيانديشيم ! ما را چه ميشود؟
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
"""""!!!!!"""""iiiii"""""iiiii"""""!!!!!"""""
"ايران، دشت هاي گسترده
مادران خوب
و روشنفكران بد دارد."
سهراب سپهری
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
تاريخ ايران، تاريخ "ايل"هاست نه تاريخ "آل"ها
بسياری از روشنفكران ما با ذهنيتی مذهبی و با فرهنگ دهاتی سرشت و شهری نمای خود، توسعه صنعتی و تحولات اجتماعی را "غرب زدگی" و "درهم ريختن مرزهای اجدادی" می دانستند(نمونه اش: جلال آل احمد)، و بسياری هم توسعه صنعتی و تجددگرائی رژيم شاه را "طوفان های بنيادكن اعتقادی و اخلاقی" می دانستند و لذا "برای نيرومند شدن در برابر هجوم ارزش های عقلی و مادی و فردی غرب" خود را با
حماسه كربلا و روايات اسلامی "واكسينه" می كردند(نمونه اش: دكتر علی شريعتی).
بعضي از روشنفكران لائيک هم انقلاب حضرت محمّد را "بزرگترين انقلاب تاريخ بشر" و پيام محمّد را "پيام يک انقلابی كامل عيار زمينی" می دانستند و لذا "بازگشت به سرچشمه" و "برابری و مساوات اسلامی" را توصيه می كردند(نمونه اش: دكتر علی اصغر حاج سيدجوادی).
"""!!!"""!!!"""!!!"""!!!"""!!!"""!!!"""!!!
کاوه: آيا يكپارچه كردن انواع اسلام ها، ما را از درك ويژگي ها و پيام هاي هريك باز نمي دارد؟ مثلا شما فكر
نمي كنيد كه اسلام آقاي دكتر عبدالكريم سروش كه اين روزها محور بحث هاي سياسي و مبارزاتي در ايران شده اند، با اسلام متفكران ديگر، تفاوت اساسي داشته باشد؟ حداقل آقاي سروش معتقد به جدائي دين از دولت هستند...
ميرفطروس: بنده در بارهء انواع و اقسام اسلام راستين در كتاب "ملاحظاتی در تاريخ ايران" مفصلآ صحبت كرده ام. در اين كتاب، بطور تطبيقی و مستند نشان داده ام كه وجوه متفاوت يا مشترک انديشه های خمينی، دكتر شريعتی و مجاهدين ـ خصوصآ در باره آزادی و دموكراسی ـ كدام ها هستند. انديشه های آقای سروش هم همان تشيع علوی و اسلام نبوی دكتر علی شريعتی و مجاهدين است با اين تازگی كه پس از تجربه خونين 17 ساله حكومت اسلامی، آقای سروش ـ اينک ـ با احتياط و شرمندگی و تأخير، از "جدائی دين و سياست" حرف مي زنند، با اينحال بايد بدانيم كه اين "موضع گيری" اساسآ براي حفظ و نجات اسلام است نه برای استقرار آزادی و دموكراسی در ايران. متفكرانی مانند آقای سروش اگر بخواهند روزی بين ايران و اسلام و يا بين آزادی و اسلام يكی را انتخاب كنند، آن يک، فكر می كنم اسلام خواهد بود نه ايران و نه آزادی. از اين گذشته، می دانيم كه آقای سروش ـ بعنوان يك فيلسوف و متفكر اسلامی ـ مدّت 17 سال در مهمترين ارگان فرهنگی رژيم(يعنی در شورای انقلاب فرهنگی) برای گسترش "انقلاب فرهنگی" و اسلامی كردن جامعه ايران(خصوصآ در "پاكسازی" دانشگاه ها و مدارس عالی)، نقش فعّال و اساسی داشته اند. در اين همه سال ها، فجايع هولناكی بر ملّت و ميهن ما گذشته است و آقای سروش، بعنوان يک روشنفكر متعهد، كجا بودند؟
گزیده ای از گفتگوی آقای علی میرفطروس چاپ شده در: فصلنامه کاوه، شماره 82، آلمان، بهار 1375 March - 1996
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
ما ملّتی هستيم كه "آينده" را فدای "گذشته ناشاد" می كنيم!
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن , تند و مهاجم آنرا بشناسيم
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما ملّتی هستيم كه "آينده" را فدای "گذشته ناشاد" می كنيم!
نيمروز: سال ها پيش شما در باره "روشنفكران دينی" گفتيد كه «اين روشنفكران با استفاده از مفاهيم مدرن غربی به بيان انديشه های شان می پردازند...» ظاهراً هنوز هم ما با چنين مسئله ای روبرو هستيم؟!
ميرفطروس: "روشنفكران دينی" ما(اگر اين اصطلاح بی معنا نباشد!) بر بستر اصطلاحات علوم جديد و مكاتب جامعه شناسی غربی(و اساساً غيردينی) مفهوم سازی می كنند. در واقع آنان برای پاسخ دادن به مسائل و مشكلات نظری خود، از بسياری مفاهيم جامعه شناسی و فلسفه غرب اقتباس می كنند، چيزی كه من حدود 16-17 سال پيش آنرا "استسلام"(يعنی اسلامی كردن مفاهيم غربی) ناميده ام. كار اين "استسلام" به آنجا رسيده بود كه مرحوم دكتر شريعتی در يک خودپسندی آزاردهنده مدعی شد: «اين ما نيستيم كه تازه اين حرفها را از ماركسيست ها و متفكران غربی گرفته باشيم، بلكه اين، ماركسيست ها و متفكران غربی هستند كه اين حرف ها را تازه از اسلام گرفته اند...»!!!(برای نمونه ای از اين ادعاها نگاه بفرمائيد به كتاب "جهت گيری طبقاتی در اسلام"، دكتر علی شريعتی؛ "مالكيت، كار و سرمايه از ديدگاه اسلام"، دكتر حبيب اله پيمان) ظاهراً دوستانی كه «روشنفكری دينی را "راه بی بديل" برای رسيدن به دموكراسی و مدرنيته» می دانند، هنوز به "استسلام" مفاهيم غيردينی غرب مشغول اند!
كسانی كه با وجود 25 سال تجربه خونين و هولناک حكومت اسلامی، پاسخی به مسائل امروز ما نداشته اند، شگفتا كه اينک "نامه ای برای فردا" می نويسند!! "روشنفكران دينی" ما با اينگونه شبيه سازی ها و مفهوم سازی های غيرعلمی، راه اشتباهات هولناک ديگر را هموار می كنند چرا كه از بطن يک دستگاه دينی ذاتاً عقيم، فقط "مرده" بدنيا می آيد! اينگونه طفيلی گری فكری و سوء استفاده از مفاهيم مدرن غربی همانطور كه ديده ايم نه به نفع اسلام است و نه به نفع استقرار تجدّد و جامعه مدنی در ايران.
آنچه كه به بحث قبلی ما -در تفاوت ذاتی مسيحيت و اسلام- بايد اضافه كنم اينست كه "پروتستانتيسم مسيحی" با آزاد كردن فرد از "وجدان گناهكار"، انسان را به "شهروند آزاد" بدل كرد و با پرورش فرد آزاد و مستقل از دولت و دين، زمينه جامعه مدنی را هموار ساخت در حاليكه "پروتستانتيسم اسلامی" با اضمحلال "فرد" در مفاهيمی مانند شهادت و ايثار، اساساً رشد و پرورش "فرد آزاد" را غيرممكن می سازد، چرا كه بقول دكتر شريعتی: «شهيد، قلب تاريخ است»!
گفتگو« دكتر علی ميرفطروس » با نشريهء نيمروز، شمارهء ٧٨٦
٨ خرداد١٣٨٣ / May 27, 2004
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
مدرنيته: بايست ها و بن بست هاى پيدايش آن در ايران
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
در تاريخ اديان بزرک جهان , هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن , تند و مهاجم آنرا بشناسيم
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
!!!!!:::::!!!!!"""""!!!!!;;;;;!!!!!"""""!!!!!;;;;;!!!!!
مدرنيته: بايست ها و بن بست هاى پيدايش آن در ايران
ميرفطروس : در يك مقايسه تطبيقى، به جرأت مى توان گفت كه روشنفكران و رهبران سياسى ما ـ در انقلاب ٥٧ ـ يك قرن از روشنفكران و رهبران سياسى جنبش مشروطيت عقب تر بودند.
اما اينكه واقعاً ـ هنوز ـ كسانى هستند كه معتقدند: «هيچ راهى به قصد انجام اصلاحات و تحولات در ايران بدون عبور از معبر اسلام و ارزش هاى اسلامي، ميسر نيست» در واقع مسئله خودشان است. پس از تجربه خونين بيست و چند ساله حكومت اسلامى، جامعه ايران و خصوصاً نسل جوان ايران اينك خواستار تنفس كردن در فضاهاى آزاد و نوين است و لذا به بسيارى از «سنت»ها و ارزش هاى اسلامى پشت كرده است.
جامعه ايران، اينك عميقاً خواستار بازگشت دين و روحانيت به «حوزه»هاست و مخالف سلطه اسلام بر قدرت سياسى مى باشد. بنابراين اگر اسلام از سوداى قدرت سياسى پرهيز كند و بعنوان يك مقوله اخلاقى، معنوى و خصوصى به تلطيف اخلاقى و تعاون معنوى مردم بپردازد جايگاهش در جامعه ايران محترم خواهد بود وگرنه بر اسلام همان خواهد رفت كه بر مسيحيت در اروپا رفته است.
بيست و سه سال حكومت اسلامى، شكست قطعى نظريه هاى اسلامى براى استقرار پيشرفت، آزادى و جامعه مدنى را نشان داد. حوادث هولناك سال هاى اخير همه آنانى را كه ابتداء به ايران مى انديشند (و بعد به باورها و ايدئولوژى هاى سياسى ـ مذهبى شان) با اين واقعيت روبرو مى كند كه تا زمانى كه جامعه ايران از اين سيكل خون و عزا و شهادت، و از اين همه خرافات سياسى ـ مذهبى رها نشود، مسئلهء تجدد و استقرار آزادي و دمكراسي در ايران ـ همچنان ـ لاينحل باقي خواهد ماند. جامعه اي كه از ٣٦٥ روز سال، بيش از ٣٠٠ روز آن را روزهاى عزا و شهادت و روزه و روضه خوانى تشكيل مى دهد چگونه مى تواند همراه و همگام جهان شتابان و پيشرفتهء امروز باشد؟... اين فرهنگ كربلا و تعزيه، اين فرهنگ قربانى و شهادت (كه ُمّرَوج خشونت و خون است) اين فرهنگ عزا و مصيبت و زارى، و اين موسيقى غم و ناله و اندوه، قرن هاست كه توان تحرك و تجدد را در جامعه ما (و ديگر كشورهاى اسلامي) خشكانده اند.ملتى كه روزگارى هر ماه و سالش با جشن ها و پايكوبى هابپايان مى رسيد، ملتى كه روزگارى شادى و شادزيستن جزو آئين ها و عقايد اصلى او بود چرا اينك بايد خاكسترنشين اينهمه زارى ها و عزادارى ها باشد؟ (در باورهاى زرتشتى، زرتشت حتى خندان به دنيا آمده است.)... اين حرف ها ممكن است كه احساسات دوستان مذهبى ما را جريحه دار نمايند، اما كسانى كه بدنبال تجدد و جامعه مدنى هستند تنها به احساسات و عواطف خويش تكيه نمى كنند چرا كه تجدد و جامعه مدنى يعنى چيرگى عقل بر احساسات. ملت هاى آزاد جهان پا بر سرِ كُرات و سماوات گذاشته اند در حاليكه ما ـ هنوز ـ سر در پاى افسانه ها و خرافات گذشته ايم. مى خواهم بگويم كه از درون اين دستگاه فرتوت فكرى ـ مذهبى و از درون اين امام زاده بازى هاى سياسى ـ مذهبى، ما نمى توانيم به تجدد و جامعه مدنى و آزادى و دموكراسى برسيم.
گزیده ای از گفتگوی آقای علی میرفطروس با نشريه تلاش، شماره ء ٤ ، مهر ـ آبان - Oct - Nov 2001 - ١٣٨٠
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
"نوانديشان دينى"
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~
در تاريخ اديان بزرک جهان , هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن , تند ؛ مهاجم و متجاوز آنرا بشناسيم
« ميرفطروس »
~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~
ميرفطروس: بله! و حتى يكى از همين "اصلاح طلبان ديروز" و "مصلحت طلبان امروز" مدعى شده كه "روشنفكران غيردينی نمى توانند پرچمدار دموكراسى باشند"! نتيجه منطقى اينگونه ادعاها اينست كه گويا تمام دموكراسى هاى اروپائى "دينى" هستند...!!! در هر حال، نكته اى را كه بايد دانست اينكه: اصطلاح "روشنفكر دينى" مانند "روشنفكران ملّى مذهبى" داراى يک تناقض درونى است كه بى توجهى به آن هم به "روشنفكر" آسيب مى زند و هم به "دين"، هم "ملى" را بى اعتبار مى كند و هم "مذهبى" را. پس از سال ها كلّى بافى و آشفته فكرى و توهم زائى، زمان آنست كه در باره مفاهيم، شفاف تر و دقيق تر صحبت كنيم و از غلطيدن به فلسفه بافى هاى گذشته پرهيز كنيم.
آنچه در اوّل مى توان گفت اينست كه "روشنفكرى"(چنانكه از نامش هم پيداست) با فكر و عقل نقّاد و پرسشگر تعريف مى شود، در حاليكه دين جوهر خود را از "ايمان" و "باورهاى يقينى" و از پيش داده شده مى گيرد. به عبارت ديگر: فكر و عقل نقّاد و پرسشگر، پايه اساسى روشنفكرى است در حاليكه دين بخاطر ذات ايمانى و يقينى خويش از تحقيق و عقل پرسشگر و نقاد گريزان است. بقول علماى اسلامى: "من تمنطق، تزندق" يعنى منطق و استدلال منطقى انسان را كافر(زنديق) مى كند! بنابراين: اطلاق "نوانديشان دينى" به دوستان شايد صحيح تر و دقيق تر باشد.
:::::""""":::::""""":::::""""":::::""""":::::"""""
من فكر مى كنم كه بدون نقد شجاعانه از گذشته فكرى خويش و بدون گسست قطعى از سنت هاى ايدئولوژيک(چه دينى و چه لنينى) روشنفكران ما قادر به پل زدن بسوى آزادى، دموكراسى و تجددّ نخواهند بود. كسانى كه ديروز با تأويل و تفسيرهاى خودسرانه، از آيات قرآن، سوسياليسم و جامعه بى طبقه توحيدى استنتاج كردند و امروز با ابزار "هرمنوتيک" مى خواهند از دل يک دين تمام خواه و توتاليتر، "مردم سالارى دينى" يا "حكومت دموكراتيک دينى" استخراج كنند در واقع هم به مردم سالارى ضربه مى زنند و هم به دموكراسى و تجددّ ملّى. از بطن عقيم يک دين تمام خواه و عقل ستيز، هيچ فكر و متفكّرى زاده نشد و نخواهد شد، هم از اين روست كه بقول دكتر عبدالكريم سروش: "تمدّن اسلامى اساسآ "فقيه پرور" بوده نه "فيلسوف پرور" و فرهنگساز"! ...
گزيده ای از
گـفـتــگو نشریهً «نيمروز» بـا « عــلــی مــيــرفــطــروس »
~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~
ما-اينك-بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
~!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!~
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
وظيفه روشنفكر «فرهنگسازى» است نه «سياست بازى»!
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
در تاريخ اديان بزرک جهان , هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن , تند و مهاجم آنرا بشناسيم .
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
وظيفه روشنفكر «فرهنگسازى» است نه «سياست بازى»!
گفتگو با على ميرفطروس-
وظيفه روشنفكر «فرهنگسازى» است نه «سياست بازى»!
«روشنفكران دينى» كه از «مردم سالارى دينى» يا «حقوق بشر اسلامى» صحبت مى كنند از ماهيت تبعيض آميز عقايد خويش غافل اند.
از مشروطيت به بعد، «سياست» در ايران به «ايدئولوژى» بدل شد و «ايمان حزبى» (ايدئولوژيك) جاى «ايمان مذهبى» را گرفت.
محمد على فروغى نمونه درخشان يك روشنفكر سياستمدار بود كه «فضل» و «فضيلت» را با هم داشت.
اين سنت خون و شهادت و عاشورا، قرن هاست كه هرگونه تعقل و تعادل روحى را از جامعه ما سلب كرده است. براى رسيدن به آزادى و جامعه مدنى ابتدا بايد از اين «جغرافياى جهل و جنون» گريخت!
كانون نويسندگان ايران بعنوان جغرافياى روشنفكرى ايران بجاى توليد «فرهنگ» و «ذهنيت سازنده»، عموما «سياست» و «ايدئولوژى» توليد كرده است.
گزيده ای از
گـفـتــگو نشریهً نیــمــروز بـا « عــلــی مــيــرفــطــروس »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم