هفت گفتار علی ميرفطروس
مـن ايـرانـيـم آرمـانـم رهـائـی
از ايـن ديـن مـردم فـريب ريـائـی
::: مــزدک :::
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خـشـن , تــنـد ، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنرا بشناسيم
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
هفت گفتار
در برزخ ِ ُسنّت و تجدّد
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
جهانگيری: شما در کتاب "ديدگاه ها" گفته ايد که "روشنفکران ايران در انقلاب 57 حدود يکصد سال از روشنفکران انقلاب مشروطه عقب تر بودند". می خواهم بدانم که به نظر شما اصولآ روشنفکر کيست؟ يا روشنفکری چيست؟
ميرفطروس [+]: از تعاريف کلاسيک که بگذريم، فکر می کنم که روشنفکر کسی است که با مجهز بودن به خِرَد و آينده نگری به تحليل مسائل جامعه می پردازد. در اين تعريف که از متفکر معروف معاصر ادوارد سعيد است -خرد و آينده نگری دو اصلِ اساسی روشنفکر يا روشنفکری است. خرد به اين معنا که هيچ پديده ای -حتّی "مقدسات"- از حوزهء عقل برکنار نيست و بايد همه چيز زير ذرّه بين عقل و انديشه مورد بررسی قرار بگيرند. آينده نگری به اين معنا که با تفکر و تعمّق در گذشته و بررسی حال بتواند رابطهء منطقی با آينده برقرار کند.
روشنفکری، اساسآ با شک آغاز می شود، يعنی شک کردن و نقد کردن، ماهيت و موضوع روشنفکر واقعی است. او با بيدار کردن شک می کوشد تا پايه های يقين را در جامعه استوار کند. در واقع برای يک روشنفکر واقعی، شک کردن تنها مسئله ای است که در آن شک نيست. به هر حال، همانطور که گفته ام: مهم ترين رسالت روشنفکر واقعی، فرهنگ سازی و حفظ و انتقال فرهنگ معنوی و ارزش های متعالی است.
با اين توضيحات، من فکر می کنم که در سال های قبل از انقلاب 57، ما بيشتر ايدئولوگ داشتيم تا روشنفکر، کسانی که اساسآ ميراث ايدئولوژيک حزب توده را تغذيه و تکرار می کردند.
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
جهانگيری: فکر می کنم که چنان درکی از غرب و دموکراسی غربی، درک عموم روشنفکران ايران در آن زمان بود...
ميرفطروس: بله! کاملآ! مثلآ دکتر علی شريعتی هم با "عوام" خواندن مردم و تأکيد بر ضرورت ديکتاتوری رهبر(يا امام) ضمن تکرار حرف های آل احمد، معتقد بود که: "توده های عوام مقلّدِ منحط و بنده واری که رأی شان را به يک سواری خوردن يا يک شکم آب گوشت می فروشند، شايستهء دموکراسی نيستند. آرای گوسفندها و رأس ها، ارزشی ندارد، رهبری نمی تواند زادهء آرای عوام و برآمده از متن تودهء منحط باشد"... به قول شريعتی: "در چنين جامعه ای، استقرار آزادی و دموکراسی نه تنها معقول و منطقی نيست بلکه حتی خطرناک و ضدانقلابی است"... آزادی و دموکراسی، به نظر دکتر شريعتی "لقمهء چرب و شيرين مسمومی است که غربی ها به ما هديه کرده اند". بنابراين به نظر شريعتی: "رهبر سياسی يا بنيانگذار مکتب، حق ندارد دچار وسوسهء ليبراليسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی رأس ها(الاغ ها=توده های مردم) بسپارد".
متأسفانه هم آل احمد و هم دکتر شريعتی زنده نيستند تا تحقّق عملی انديشه های سياسی شان را در جمهوری اسلامی، جشن بگيرند.
گــفــتــگــوی «« عــلــی مــيــرفــطــروس »»
با فرح جهانگيریی(برنامه ساز راديو صدای آمريكا). 1377- 1998
مــتــن کـامــل ايــن گــفــتــگــو هــا و مــقــالات را در ايـــن ســايــت [+] بــخــوانــيــد
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند
« بــابـــک دوســــتـــدار »
''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
بــی خــدا وکــــــافــرم ؛ از اهــل ايــمــان نـيـســـتـم
زادهً ايــران زمــيـنــم ؛ مـــن مــســـلـمـان نــيــسـتـم
«««::: مــزدک :::»»»
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home