Monday, July 14, 2003





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



«آنگاه كه زور جامه تقوا به تن كند، بزرگترين فاجعه تاريخ آغاز می‌شود!»


رادها كريشنان، فيلسوف و سياستمدار هندی

:::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::::

((( خــــــــــبــرچـيــن)))
((( هـــمـــيــــشــــک )))

Sunday, July 13, 2003

اسلام ساخته و پرداختهً خلفای عرب





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال



تــنــها راه رهـــائـــی ، بــريــدن از اســــلام سيــاســی و بــازگــشــت بــه مــفــهــــوم واقـعــی ديــن بــه مــعــنــای اعــتــقــاد قــلـبــی اســــت .



در ميان 191 کشور عضو سازمان ملل متحد ، حتی در ميان 54 کشور اسلامی اين سازمان نيز ، هيچ کشوری بجز جمهوری اسلامی ايران وجود ندارد که از صدر تا ذيل مراکز قدرت آن ، چه در سطح رهبری عاليه کشور و چه در سطوح عمومی ، قوای اجرائيه و تقنينيه و قضائيه ، در اختيار مطلق جامعه روحانيت آن قرار گرفته باشد ، آنهم روحانيانی که سطح شعور و آگاهی آنان از امور بين المللی غالبأ از یک دانش آموز ابتدائی فراتر نمی رود



اسلام ساخته و پرداختهً خلفای عرب



اسلام ساخته و پرداختهً خلافت عرب ، بجز ايران در کوتاه مدتی ، کليه ديگر سرزمينهای شرقی و جنوبی دريای مديترانه ، يعنی خاورنزديک و آفريقای شمالی را تا اقيانوس اطلس نيز به تصرف خود در آورد ، و به خلاف ايران در همهً آنها کما بيش به آسانی پذيرفته شد ، زيرا مردم اين سر زمينها از مدتها پيش از آن به استعمار امپراتوری رُم ( که بيزانس جانشين آن شده بود ) در آمده بودند و با حملهً عرب فقط ارباب عوض کردند. به همين دليل هم اشکالی در قطع کامل پيوندهای خودشان با گذشته های تاريخی و غالبأ درخشان خويش و در قبول زبان عربی بعنوان زبان رسمی خود نديدند ، و امروز نيز بر همين اساس برای خود هُويت عربی قائلند در صورتيکه واقعأً چنين هويتی را ندارند ، در ميان همهً اينها تنها ايران بود که نه با گذشتهً خود بريد ، نه زبان عرب را پذيرفت ، نه جای هُويت ايرانی خويش را به هُويت فاتحان داد .
با همهً اينها ، واقعيت موجود اين است که امروزه هم ايران و هم بقيهً اين مردمی که در آن زمان با شمشير عرب مسلمان شدند همچنان ملتهائی مسلمان شناخته می شوند و همگی اعضای مجتمع يک ميليارد و دويست ميليون نفری يک جهان اسلامی هستند که از اقيانوس کبير تا اقيانوس اطلس گسترده شده است .
از ديدگاه واقع بينی ، نمی توان از اين جمع 1200 ميليون نفری – منجمله بخش 70 ميليون نفری ايرانی آن – توقع کرد که چون در اصالت آن اسلامی که چهارده قرن پيش برايشان آورده شد ، جای حرف بسيار وجود دارد ، اينان نيز يکشبه معتقدات هزار و چهار صد سالهً خود را ترک گويند ، برای اينکه یا به آئينهای گذشته خويش باز گردند و یا اصولأ ترک دين کنند ، زيرا که به فرض آنهم که چنين توقعی در صورت اصولی خود مورد داشته باشد ، از ياد نمی بايد بُرد که تحولهائی اين چنين بنيادی بيش از هر چيز مستلزم گذشت زمانند. به فتوای سخنور بسيار آشنا و جهان بين ما :
« سعدی ! به روزگاران ، مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد ، الا به روزگاران » !

آنچه که در عوض در شرايط امروزی ايران ما و ديگر کشورهای مسلمان جهان ، هم واقع بينانه است و هم ضروری است ، تفهيم هر چه بيشتر اين واقعيت به شمار هر چه زيادتری از مردم اين جهان اسلامی است که نابسامانيهای امروزی آنان ، زادهً 1400 سال بهره گيری پيگير ، بيدريغ و بيشرمانه سياسی از عامل دين از جانب کليه حکومتها و از جانب کليه روحانيتهای دنيای مسلمان در راه تأمين منافع خصوصی غارتگرانه و غالبأ حقيرانه خود آنهاست که نمونه بسيار گويايی از آن را در سيستم ولايت فقيه کنونی کشور خودمان می توان يافت ، و به همراه اين تفهيم ، تفهيم اين واقعيت ديگر نيز که راه نجات آن مردمی از اين جهان اسلامی که می خواهند در عين تلاش برای دستيابی به زندگانی بهتر ،پيوند قلبی خويش را با معتقدات مذهبيشان محفوظ نگاه دارند ، بريدن آنان از اسلام سياسی 1400 ساله و بازگشتشان به دين در مفهوم واقعی يک دين است ، يعنی در آنچه در سيزده سالهً اوليه دعوت اسلامی محمد در سوره های 86 گانه و در آيه های 46000 گانهً مکیّ قرآن منعکس شده است و در هيچ جای آن سخنی از شمشير کشی مذهبی و غنيمت گيری و تحميل دين و قدرت مطلقه خليفه يا فقيه نمی توان يافت و نه آن اسلام 42 آيه ای سياسی که ايدئولوژی اسلام شمشير کش و غنيمت گير خلافت عرب و ولايت فقيه بيضه داران جهان تشيع بر آن شکل گرفته است ، و تنها چنين تغيير مسيری است که می تواند هم به نابسامانيهای 1400 ساله پايان دهد و هم راه را بر آشتی دادن قرون وسطای ظلمانی اين جهان با روشنيهای هزاره سومی جهان دانش و بينش بگشايد .
شرط الزامی و تخطی ناپذير چنين تحول سرنوشت ساز ، جدائی کامل آخوند مسلمان ، چه سُنی و چه شيعه ، از سياست و از حکومت است ، به همان صورتی که بيش از دو قرن است در جهان مسيحيت بدان عمل می شود و پيشرفتهای همهً جانبه اين جهان نيز مستقيمأ از همين تحول سر چشمه می گيرد . در داخل جهان اسلامی کنونی ، چنين تحولی در ايران ما بيش از هر کشور ديگری ضرورت دارد ، زيرا که در هيچ جای ديگر اين مجتمع بيش از 50 کشوری ، آخوند تا بدين حد پا از گليم خودش فراتر نگذاشته است.
فراموش نکنيم که نه تنها در ميان 191 کشور عضو سازمان ملل متحد ، بلکه حتی در ميان 54 کشور اسلامی اين سازمان نيز ، هيچ کشوری بجز جمهوری اسلامی ايران وجود ندارد که از صدر تا ذيل مراکز قدرت آن ، چه در سطح رهبری عاليه کشور و چه در سطوح عمومی ، قوای اجرائيه و تقنينيه و قضائيه ، در اختيار مطلق جامعه روحانيت آن قرار گرفته باشد ، آنهم روحانيانی که سطح شعور و آگاهی آنان از امور بين المللی غالبأ از یک دانش آموز ابتدائی فراتر نمی رود ، هرچند که در زمينهً تخصصی فريبکاری و دروغ پردازی از حد دکترا نيز بالاتر می رود ، بگذاريد به عنوان يک نمونه ملموس متذکر شوم که در حالی که خود پيامبر اسلام اصالت هر حديثی را که از قول او گفته شود ،
پيشاپيش مورد نفی قرار داده و محکوم کرده است ، در مکتب اين بزرگواران ، تنها در کتاب مستطاب بحار الانوار مُلا باقر مجلسی دو ميليون حديث از قول همين پيامبر و امامان دوازده گانه او به مؤمنين تحويل داده شده است که اگر اين رقم به پانصد هزار شبانروز تاريخ 1400 ساله اسلام تقسيم شود ، نتيجهً می شود که در همهً اين مدت ، بطور بی وقفه و بی يک روز کم و کاست ، شبانه روزی چهار دروغ دست اول يا تکراری توسط بيضه داران بزرگوار دين به شيعيان عرضه شده است ، با اين توضيح که جعل کنندگان هيچيک از اين حديثها « فکلی »های ديروز و امروز نبوده اند ، عمامه داران صاحب مقام شرع مُطهر بوده اند



گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

:::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::

((( خــــــــــبــرچـيــن)))
((( هـــمـــيــــشـــــــک )))

Saturday, July 12, 2003

بريدن از اسلام سياسی





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال



تــنــها راه رهـــائـــی ، بــريــدن از اســــلام سيــاســی و بــازگــشــت بــه مــفــهــــوم واقـعــی ديــن بــه مــعــنــای اعــتــقــاد قــلـبــی اســــت .



اين تحول جز با جدايی از حکومت امکانپذير نيست .

هيچ کشوری جز ايران در ميان کشورها نيست که تمام مراکز قدرت دربست در اختيار روحانيون باشد !

ايران ، تنها کشوری بود که پس از حملهً اعراب نه با گذشتهً خود بريد ، نه هويت خويش را از دست داد .



سؤال : آقای شفا ، در این مصاحبه مشروح ، شما دربارهً بسياری از واقعيتهای شناخته شده يا ناشناخته دوران 1400 ساله تاريخ اسلامی کشورمان اطلاعات فراوانی را در اختيار خوانندگان ما گذاشتيد که مسلماً برايشان آموزنده بوده است .
شايد مناسب باشد در اين بخش از مصاحبه ديدگاهای خودتان را دربارهً آينده روابط ايران و اسلام و ارزيابيهای مربوط به آن را نيز در مقام يک صاحبنظر برای آنان روشن کنيد .



شفا : تذکری کاملاً اساسی است ، زيرا که اصولاً هدف بررسی دربارهً گذشتهً اين است که برای آينده از آن بهره برداری شود ، و اين واقعيت بخصوص در شرايط استثنائی ايران امروز ما مصداق بيشتری دارد ولی اجازه بدهید گفتگو دربارهً اين ديدگاه ها را با مرور کوتاهی بر مجموع آنچه در بخشهای پيشين اين مصاحبه مطرح شد ، همراه کنم تا نتيجه گيری نهائی از آن آسانتر باشد .
هزار و چهار صد سال پيش ، آئينی به نام اسلام که اندکی پيش از آن از شبه جزيرهً عربستان بر خاسته بود با شمشير باديه نشينان عرب برای کشور ما – که در آن زمان همراه با چين و بيزانس يکی از سه ابر قدرت جهان باستان بود – آورده شد.
آئينی که آورده شد واقعاً همان نبود که بنيانگذار آن برای مردم عربستان آورده بود ، زيرا آئين اين بنيانگذار اساساً آئينی برای قوم عرب بود و دعوی صدور به بيرون جزيرة العرب آنهم از راه شمشير را نداشت .
آنچه برای ايران ما آورده شد شکل دستکاری شده ای از اين آئين بود که برای پاسخگوئی به عطش جنگجويی و به ويژه غنيمت گيری تازه سر برداشته عرب در سالهای بعداز در گذشت خود محمد شکل گرفته بود. اگر اسلام مکه و مدينه ، اسلام محمد بود ، اسلامی که به ايران آورده شد ، عمدتاً اسلام ابوبکر و عمر بود ، و همين اسلام عمر بود که امپراتوری عرب را به نام بی مسمای امپراتوری اسلام به وجود آورد . زيرا يک مذهب در مفهوم واقعی صرفاً معنوی و اخلاقی خود اصولاً نمی تواند « امپراتوری » ساز باشد .
اسلام صادراتی عرب ، به عنوان يک مذهب چيز تازه ای برای ايرانيان نداشت که خودشان همانند آن را در آئين خويش نداشته باشند ، به توصيف ظريفانهً Darmesteter ( پژوهشگر نامی قرن نوزدهم اروپا و مترجم زند اوستا به زبان فرانسه ) معتقدات مربوط به زندگانی پس از مرگ و روز حساب و بهشت و دوزخ اين آئين همان بود که خود آنها ، آن را به آئينهای توحيدی جهان سامی عرضه داشته بودند و آسمان نيز از فرشته ها و درون زمين از شيطانهايی مسکون شده بود که خودشان آنها را در آن جای داده بودند . بعنوان يک نظام سياسی نيز اين اسلام نه تنها مساوات و عدالتی را که ايرانيان کمبود آن را داشتند برای آنها به ارمغان نياورد ، بلکه
نظم استعماری و استثماری خشنی را نيز بر اين کمبود ها افزود که تا آن زمان ايرانيان حتی تصوری از آن را نيز نداشتند ، آنچه در آن هنگام واقعأ مورد نياز ملت ايران بود روی کار آمدن سلسلهً حکومتی تازه نفس تر و سازنده تری در جای سلسلهً رو به انحطاط و طبقاتی ساسانی بود که برای آنان تحولی اجتماعی را بصورتی که مورد تياز اين جامعه بود ، همراه بياورد ، همچنانکه در دورانهای پيش از آن ، نو آموريهای مشابهی توسط هخامنشيان و اشکانيان و خود ساسانيان انجام گرفته بود ، و مسلمأ استيلای نظامی يک قوم غير ايرانی و بکلی بی فرهنگ با حکومت دين سالارانه آن نبود که می توانست پاسخگوی چنين نيازی باشد .


گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

:::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »


((( خــــــــــبــرچـيــن)))

Friday, July 11, 2003





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::



در تاريخ اديان بزرک جهان , هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش , اينهمه به تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع , تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن , تند و مهاجم آنرا بشناسيم .

::::::::::::::::::::::::

بنيادگرائی اسلامی ـ بصورت جنبشی تمام خواه و ايدئولوژيک ـ چه در حوزة عمل و چه در حوزة عقايد , شباهت های فراوانی با توتاليتاريسم و خصوصا ًفاشيسم دارد .



اين چهره واقعی حکومت ايران است!

حکومت سانسور، حکومت سرکوب، حکومت متکی بر سرنيزه، حکومت چماقداران، حکومت زور، حکومت ظلم، حکومت ضدآزادی و انسانيت... اين سيمای واقعی جمهوری اسلامی ايران است
اخبار روز
- پنجشنبه ١۹ تير ١٣٨٢ – ١٠ ژوئيه ٢٠٠٣

****************

برای رهائی ملّی بايد از اسارت " 28 مرداد " يا " انقلاب شکوهمند اسلامی " رهائی يافت . رضاشاه ، مصدق ، محمدرضاشاه ، قوام السلطنه يا تقی زاده اينک به تاريخ پيوسته اند و بد يا خوب اينک بايد " موضوع " مطالعات و تحقيقات بی طرفانه قرار گيرند ، همچنانکه ميرزا تقی خان اميرکبير را ( با توجه به سرکوب خونين جنبش بابيّه ) مورد بررسی های منصفانه قرار داده ايم . ما روزی براين اخلاقيات ايلی ـ ايدئولوژيک و براين " گذشته ناشاد " سياسی بايد فائق شويم و با فاصله گرفتن از تاريخ های حزبی ، عاطفی و ايدئولوژيک بايد تاريخ مان را ملّی کنيم . تجربة کشورهائی چون آفريقای جنوبی ، شيلی و اسپانيای فرانکو نيز بما می آموزند که با بلندنظری ، انصاف و بخشش ( نه فراموشی ) حال و آينده را قربانی اين " گذشتة ناشاد سياسی " نکنيم بلکه با درک شرايط و ترجيح دادن منافع ملّی بر مصالح فردی يا وجاهت شخصی ،ايرانی نوين ، آزاد و آباد بسازيم .

بريده هائی از گفتگو با " علی ميرفطروس " در نشريهً تلاش .
::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::
((( خــــــــــبــرچـيــن)))
((( هـــمـــيــــشـــــــک )))

Wednesday, July 09, 2003





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال


آنــــچـــه در ايــــــران مـــا مــــيـــگـــــذرد ، ريــــشــــــه در واقـــعــــــه ای هـــــزار و چــــهـــــار صــــــد ســـــــــالـــــــه دارد



آخوند در راه حفظ منافع خود بسياری از مفاهيم را تغيير داد
به جای تفکر / عبوديت آورد ، به جای دينداری / تظاهر به ديانت ، به جای امر به معروف / کلاه شرعی ، به جای تعقل / خرافات ، به جای اخلاق / صيغه سازی و فحشا پروری ، به جای همدلی / نفاق و دوروئی ، به جای صداقت / حيله گری ، به جای درستی / فساد
به جای آگاهی / تعصب ، به جای شهامت / بزدلی ، به جای تدبير و درايت / توسل به جادو و جنبل ، به جای انسان / خليفه الله های بنده شکم و شهوت و پول ، به جای مردانگی / گریه و قمه زنی و تعزيه


ادامــــــــهً فـــــاجـــــعـــــه


آنچه از يک ربع قرن پيش در ايران ما می گذرد ، پديدهً مستقيم همين فاجعهً چهار صد ساله ای است که خودش نيز در فاجعه ای هزار و چهار صد ساله ريشه دارد ، زيرا اگر تا پيش از دوران صفوی عمدتاً ماهيت قيزيکی جامعهً ما بود که ضربت می خورد و زخم بر می داشت ، از آن دوران بع بعد ، ماهيت روانی و شرافت انسانی اين جامعه است که در سيستم قيمّ و صغير ولايت فقيه مورد تجاوز قرار گرفته است ، صغيرانی که اگر دستشان در آستين خودشان باشد ، مغزشان به زير عمامه های آيت الله ها و حجت الاسلام ها منتقل شده باشد ، و آنچه ثقة الاسلام کلينی از امام محمد باقر نقل کرده بود در ولايت فقيه آيت الله خمينی تحقق يافته باشد که « شيعيان ما مردمی با وقار و معقولند ، مانند شتری که مهار در بينی دارد ، چون او را بکشند به راه افتد و چون بخوابانند / بخوابد » . جای تعجبی نيست اگر با چنين برداشتی آيت الله بزرگواری بنام مشکينی در خطبهً نماز جمعه خود به مؤمنين یادآوری کند که متوليان ولايت فقيه برای آنان حکم پيامبران را دارند و اطاعت از ايشان وظيفهً شرعی آنهاست . زيرا ولی فقيه نمايندهً مستقيم خداوند در روی زمين است ، و آيت الله بزرگوار ديگری بنام شيرازی در خطبهً ديگری هشدار دهد که اعضای شورای نگهبان از مجرای
رهبری ولی فقيه مستقيماً با سرچشمهً وحی الهی در اتصالند و هر ايرادی که بر آنان گرفته شود ، جسارتی است که به خداوند صورت گرفته است ، و آيت الله بزرگواری بنام جنتی ، اين بار در بيانيه ای ، تاًکيد ميکند که مسئولان ولايت فقيه در مقام آل محمد پدر اُمت هستند و بدون ارشاد و سرپرستی آنها ، اُمت ، حال يتيمی را دارد که سايه پدر از سرش کوتاه شده است ، بنابر اين وظيفهً شرعی جانشينان ائمه اطهار است که از اين صغيران کفالت کنند ، درست مانند قيمی که بعداز مرگ پدر متکفل ادارهً امور ايتام می شود ، و در پايان بيانيه اضافه کند که اگر در اين مضمون اشکالی داريد به حضرت امام جعفر صادق که اين روايت بصورت موثق از او نقل است ، اعتراض کنيد .
نبايد ناديده گرفت که اين چنين آقامنشی ها و بالا نشينی ها روال سنتی و سابقه دار بين الملل آخوند در بين الملل مذاهب است . فتوايی که حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس جمهوری اسلامی در " حرم مطهر " حضرت امام خمينی داد که : « اصل ولايت فقيه رمز اطاعت مطلق ملت ما از امام خمينی و محور حرکت تاريخ آيندهً ماست » ، مدتها پيش از او توسط پاپ لئون سيزدهم نيز داده شده بود که محور مسيحيت اطاعت بی قيد و شرط از پاپ اعظم است ، زيرا هيچ مسيحی اگر هم خواسته باشد ، نمی تواند جز از طريق پاپ با ملکوت خداوند رابطهً برقرار کند ، و در طول قرنهای پياپی اين دو روحانيتی که مستقيماً با عرش الهی در ارتباط بودند به همين راه رفته بودند . اگر در جهان کنونی ما اين دو مسير موازی از هم جدا شده اند نه برای اين است که کليداران کليسا و مسجد راه خودشان را عوض کردند ، برای اين است که در يکی از آنها چماق از دست کليسا گرفته شد و در ديگری در دست مسجد باقی ماند . نتيجه اين شد که همان کليسائی که کمترين تخطی از سيطرهً مطلق پاپ را کفر محض می دانست در منشور معروف به واتيکان دوم بنام همان پاپ اعظم اعلام کرد که : « هر فرد بشری از حق آزادی مذهبی بر خوردار است ، زيرا اين حق جزء جدائی ناپذيری از اصالت انسانی هر فرد آدمی است ، بدان صورتی که ارادهً الهی و خرد انسانی بر آن تاًکيد نهاده اند » .
ولی در جهان در بسته ای که هنوز چماق در دست عمامه داران است ، همچنان آيت اللهی بزرگوار بنام " مصباح يزدی " در خطبهً نماز جمعه خود اعلام می دارد که محاربين خدا و مفسد فی الارض بايد با اسلحهً کمری و کُلت گردنشان را زد يا دست و پايشان را بريد و يا از بالای کوهی پرتابشان کرد ، همهً اينها فرمان قرآن است و وظيفهً شرعی است » .


گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

:::::::::::::::::::::


ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::::
((( خــــــــــبــرچـيــن)))

Sunday, July 06, 2003

صفويه ، دورانی بدفرجام





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال


آنــــچـــه در ايــــــران مـــا مــــيـــگـــــذرد ، ريــــشــــــه در واقـــعــــــه ای هـــــزار و چــــهـــــار صــــــد ســـــــــالـــــــه دارد



آخوند در راه حفظ منافع خود بسياری از مفاهيم را تغيير داد
به جای تفکر / عبوديت آورد ، به جای دينداری / تظاهر به ديانت ، به جای امر به معروف / کلاه شرعی ، به جای تعقل / خرافات ، به جای اخلاق / صيغه سازی و فحشا پروری ، به جای همدلی / نفاق و دوروئی ، به جای صداقت / حيله گری ، به جای درستی / فساد ،
به جای آگاهی / تعصب ، به جای شهامت / بزدلی ، به جای تدبير و درايت / توسل به جادو و جنبل ، به جای انسان / خليفه الله های بنده شکم و شهوت و پول ، به جای مردانگی / گریه و قمه زنی و تعزيه


عــــلـــــی شريـعـــــــتـــــــی


تحول بنيادی را که اين ائتلاف شوم در ساختار فکری و اخلاقی جامعه عميقاً آخوند زدهً ما پديد آورد ، بصورتی گويا ، در ارزيابی يکی از فرضيه پردازان پر و پا قرص خود اين جهان تشيع می توان يافت که در سالهای پيش از انقلاب از جانب عاليترين مرجع نظام کنونی ولايت فقِه ، آيت الله علی خامنه ای « خدمتگزار مسئول و صادق اسلام و مبارز خود جوش و دردمند تاريخ ما و انسانی از هر جهت متعالی » لقب گرفت و يکی از بزرگترين خيابانهای پايتخت بنام او خيابان دکتر شريعتی ناميده شد .
فشردهً کوتاهی از آنچه اين تئوريسين سرشناس انقلاب اسلامی در کتاب تشيع علوی و تشيع صفوی خودش در اينباره نوشته است ، چنين است :
« در تشيع صفوی ، شيعهً مردمی تبديل شد به شيعهً دولتی ، و مذهب تازه ای جانشين مذهب قديم شد که هنوز هم پس از چهار قرن برقرار است . آخوند پيچيده در تقيه از گوشه حجرهً محقر خود بيرون خزيده و بصورت پرچمدار شيعه علی درآمده بود و زانو به زانوی پادشاهی می نشست که خود را سگ آستان علی می ناميد ، در چنين شرايطی بود که آخوند در راه حفظ منافع خود بسياری از مفاهيم را تغيير داد ، به جای تفکر عبوديت آورد ، به جای دينداری تظاهر به ديانت ، به جای امر به معروف کلاه شرعی ، به جای تعقل خرافات ، به جای اخلاق صيغه سازی و فحشا پروری ، به جای همدلی نفاق و دوروئی ، به جای صداقت حيله گری ، به جای درستی فساد ، به جای آگاهی تعصب ، به جای شهامت بزدلی ، به جای تدبير و درايت توسل به جادو و جنبل ، به جای انسان خليفه الله های بنده شکم و شهوت و پول ، به جای مردانگی گریه و قمه زنی و تعزيه ، به جای ايرانی مُعرب يعنی شبه عرب اکسير شوم استحمار صفوی از خون ترياک ساخت و از فرهنگ پيکار لالايی خواب خاک کربلا را ماده خاصی شناخت که با تمام خاکهای ديگر زمين فرق دارد زيرا در آن يک کرامت مرموز و نفهميدنی نهفته است و آن وقت اين خاک را به خريد و فروش گذاشت .
در اين اجتهاد تشيع صفوی مجتهد هر قدر عقب مانده تر باشد ، مجتهد تر است ، بخصوص اگر از زندگی جديد ، مسائل جديد ، اختراعات و علوم جديد بکلی بی اطلاع باشد ، زبان خارجی نداند و از تحولات قرنهای اخير خبری نداشته باشد . در آن صورت اين مجتهد بزرگوار نور علی نور است ، يکپارچه نور است ، موجودی قدسی و روحانی و غرق در معنويات است » .
در جای ديگر همين ارزيابی می توان خواند که : « فقه آنها هزار مسآله در آداب بیت الخلا کشف و طرح کرد ، اما سرنوشت شوم ملت یرايش مسآله ای نبود ، آنچه بود ایمان نبود ، دکانهای ايمان بود ، هدف آخوند فقط اين بود که هر کسی در يک دغدغه وجودی گناه بسر برد ، يعنی عاليترين حالت را برای سه چهره حاکم داشته باشد ، که يکی خلق را به بند بکشد ، ديگری جيبش را خالی کند ، و سومی در گوشش از زبان خدا زمزمه کند که برادر ، تسليم و رضا را سرمايه بخشش گناهانت بکن و به کار اينها کاری نداشته باش ، زيرا سر و کارشان با قيامت خواهد بود » .
نتيجهً دراز مدت اين وضع اين شد که از همان آغاز عصر صفوی ، راه ايران در زمينهً دانش و فرهنگ بکلی از راه آن اروپايی که درست در همين هنگام جهش فراگيرش را به سوی پيشرفتهای همه جانبه علمی و فرهنگی عصر رنسانس و به دنبال آن ، عصر روشنگری آغاز کرده بود جدا شد ، و در سالهايی که در جهان غرب کتابهايی چون فلسفه طبيعی نيوتن و نقد خرد کانت و ديکسيونر فلسفی ولتر منتشر می شد ، حد اعلای دانش و بينش ايران صفوی در بحار الانوار ملا باقر مجلسی و روضة الشهدای کاشفی تبلور يافت .



گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

:::::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

::::::::::::::::::::::

((( خــــــــــبــرچـيــن)))

Saturday, July 05, 2003

صفويه ، دورانی بدفرجام





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال


آنـچـه در ايران مـا مــيگــذرد ، ريشــه در واقـعـه ای هـزار و چـهـار صــد ســالــه دارد



مرشدان کامل که از زمان شاه عباس به بعد ، کلب های آستان علی نيز لقب گرفته بودند ، پدر کشان و برادر کشان و فرزند کشان از کار درآمدند که یکی بعداز ديگری از افراط در باده نوشی و بنگ کشی و همجنس بازی جان سپردند


صفويه ، دورانی بدفرجام

سؤال : در کتاب شما حکومت صفويه بخصوص آغازگر دورانی بدفرجام در تاريخ سیاسی و مذهبی ايران به حساب آمده است . همانطور که حملهً عرب در نهصد سال پيش از آن ، آغازگر چنين دورانی بود ، در اين حرفی نيست که اين عصر صفوی ، عصری بسيار سؤال برانگيز است ، زيرا که در همان حال که تماميت جغرافيايی ايران پس از هزار سال دوباره به کشور ما باز گردانيده شد ،
با باز گذاشتن دست روحانيت شيعه در تمام شئون مملکتی و حکومتی زمينهً عقب ماندگی علمی و فرهنگی جامعه ايرانی بصورت فاجعه انگيزی فراهم شد ، ميتوانيد دربارهً اين دو گانگی توضيحات کوتاهی بدهيد ؟



شفا :
واقعيت این است که اگر هکهً چهارده قرن تاريخ اسلامی کشور ما تاريخ بهره گيری از دين در خدمت کشور گشائيها و غارتگريهای بيابان نشينهای عرب و ترک و تاتار بوده است ،
تاريخ چهرده قرن گذشتهً ما ، يعنی از آغاز دوران صفويه تا به امروز ، تاريخ بهره گيری باز هم بدتری از همين دين در راه تبديل ساختار اجتماعی ملتی کهن و سرفراز به جامعهً حقير صغيران شرعی و کوشش در ايجاد شرايط لازم برای پايدار ماندن اين نظام دام پروری تا زمان ظهور امام زمان است .
طراحان اين طرح آخوندهائی وارداتی بودند که در زمان شاه اسماعيل و شاه طهماسب از طلبه خانه های خودشان در جبل عامل لبنان و شام و بحرين و قطر به دعوت « مرشدان کامل » به ايران آمدند و از همان آغاز ، ائتلاف ناميمونی ميان این دو برقرار شد که يکی از دو طرف آن ، فرزندان شيخ صفی ُسنی مذهب و صوفی مسلکی بودند که ناگهان سادات شيعه صحيح النسبی از نسل مستقيم حسين بن علی و موسی بن جعفر از کار درآمده بودند ، و طرف ديگرش همين آخوندهای وارداتی بودند که آنان نيز بطور بی مقدمه ، دريافته بودند که مدتهاست نمايندگی تام الاختيار خداوند را از طريق امام غايب در روی زمين داشته اند ولی نه خودشان و نه امت اسلام آنطور که باید متوجهً این موضوع نبوده اند ، در اجرای سنايور طرح شده همين ائتلاف نا مبارک بود که « مرشد کامل » صفوی خودش را فقط خادم شريعتی از خدام اين نواب امام زمان شمرد ، و در مقابل ، نواب امام زمان نيز اداره حکومتی امور امت را که به موجب توقيع امام بدانها محول شده بود ، به اين مرشدان کامل واگذار کردند . البته اين مرشدان کامل که از زمان شاه عباس به بعد ، کلب های آستان علی نيز لقب گرفته بودند ، پدر کشان و برادر کشان و فرزند کشان از کار درآمدند که یکی بعداز ديگری از افراط در باده نوشی و بنگ کشی و همجنس بازی جان سپردند ، هر چند که ارتکاب هيچيک از اين مناهی به صلاحيت شرعی و عرفی که نواب بر حق امام زمان برايشان قائل شده بودند ، خللی وارد نياورد .


گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

:::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::::
((( خــــــــــبــرچـيــن)))

Wednesday, July 02, 2003

حـــکــومــت اســـــلام پـــنـــاهـــان





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي



:: مــــزدک ::


« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال


قــرن اول و دوم هــجــری کــه از آن بــعــنــوان « دوران طـــلایـــی اســـــلام » یـــاد مــیــکــنــنــد ، ســرشـــار از جــنــایــات و مــفــاســـد حـــکام اســلام پـــنــاه بــــوده اســـــت



کس ز هفتاد و دو ملت این معما حل نکرد / کاینهمه مذهب چرا در دین یک پیغمبر است ؟


حـــکــومــت اســـــلام پـــنـــاهـــان


در طول 1400 سال ، 81 دودمان بزرگ و کوچک با 498 شاه و نیمچه شاه و امیر و خان و سالار و اتابک بر سراسر ایران یا بر بخشهایی از آن حکومت کرده اند که با آنکه همهً اینها خود را شهسواران اسلام و مجریان بی قید و شرط اوامر قرآن دانسته اند .
تاریخ فرمانروایی تقریباً یکایک آنها تاریخ نفرت آوری از جنایتها و درنده خوئیها و ستمگری ها و فساد هایی است که از هیچیک از موارد مشابه خود در جهان غیر مسلمانان کمتر نیست ولی در بسیار موارد از آنها بیشتر است .
خوانندهً کتاب من ، با مراجعه به فصل خاصی که به کارنامه این حکومتهای 1400 ساله ایران اختصاص یافته است خواهد دید که چگونه در این مدت 180 نفر از این پانصد شهسوار اسلام به دست پسران یا برادران یا پدرانشان کشته شده اند و چگونه بیش از 100 تن از آنان به دست همین نزدیکان خود کور شده اند و بیش از 50 تن در زیر شکنجه یا در زندان مرده اند ، و با اینهمه تقریباً همهً این اسلام پناهان در نماز های جماعت با خلوص فراوان شرکت جسته اند و بسیاری از آنها با پای پیاده به مکه یا به زیارت قبور ائمه رفته اند ، یا قبور امامان و امامزادگان را طلا کاری کرده اند ، یا برای تیمن و تبرک با خط خود کتابت قرآن کرده اند - هر چند که خودشان باز ها با قید سوگند به همین قرآن مخالفان خویش را امان داده ولی آنها را بعد از تسلیم شدن کشته اند .
به موازات این شهسواران اسلام ، در طول همین 1400 سال ده ها هزار بیضه دار بزرگوار دین نیز در ایران اسلامی ما به انجام وظایف شرعی خود پرداخته اند که کارنامه ای فشرده از نتایج این بیضه داری را نیز در فصل دیگری از کتاب من خواهید یافت و در آن خواهید دید که در همان حال که قرآن بارها و بارها آن کسانی را که « دین را پاره پاره میکنند تا آنچه را که مورد پسند خودشان باشد از آن برگزینند » محکوم کرده و آنها را منافقان دین دانسته است ، چگونه اینان آنقدر دکان تازه در دین گشوده اند که کلیم کاشانی در 250 سال پیش ، فغان برداشته است که : « کس ز هفتاد و دو ملت این معما حل نکرد ، کاینهمه مذهب چرا در دین یک پیغمبر است ؟ » و در همان فصل نمونه هایی چنان باور نکردنی از فساد ها و ریاکاریها و ثروت اندوزیهای این بیضه داران شرع را خواهید یافت که احتمالاً داستانهای مافیا های سیسیلی یا آمریکایی و روسی دوران خود ما برایتان رنگ خواهد باخت .
همهً اینها ترازنامهً آن اسلامی است که در سال چهاردهم هجری به دست شمشیر زنان سعد بن ابی وقاص برای ایران ما آورده شد ، و چهار ده قرن است توسط امیر المؤمنین ها و شهسواران اسلام از یکطرف و بیضه داران بزرگوار دین از طرف دیگر به نام اسلام ناب محمدی ولی در واقعیت اسلام چماقدار خلافت برقرار مانده است تا ملتی را که در آغاز قرن نوردهم از جانب Hegel نخستین ملت تاریخ ساز جهان نامیده شد در آغاز قرن بیست و یکم به دو قدمی فراموشخانهً همین تاریخ رسانیده باشد .


گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }

::::::::::::::::::::



ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::::
((( خــــــــــبــرچـيــن)))