بريدن از اسلام سياسی
مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي :: مــــزدک :: |
« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال
تــنــها راه رهـــائـــی ، بــريــدن از اســــلام سيــاســی و بــازگــشــت بــه مــفــهــــوم واقـعــی ديــن بــه مــعــنــای اعــتــقــاد قــلـبــی اســــت .
اين تحول جز با جدايی از حکومت امکانپذير نيست .
هيچ کشوری جز ايران در ميان کشورها نيست که تمام مراکز قدرت دربست در اختيار روحانيون باشد !
ايران ، تنها کشوری بود که پس از حملهً اعراب نه با گذشتهً خود بريد ، نه هويت خويش را از دست داد .
سؤال : آقای شفا ، در این مصاحبه مشروح ، شما دربارهً بسياری از واقعيتهای شناخته شده يا ناشناخته دوران 1400 ساله تاريخ اسلامی کشورمان اطلاعات فراوانی را در اختيار خوانندگان ما گذاشتيد که مسلماً برايشان آموزنده بوده است .
شايد مناسب باشد در اين بخش از مصاحبه ديدگاهای خودتان را دربارهً آينده روابط ايران و اسلام و ارزيابيهای مربوط به آن را نيز در مقام يک صاحبنظر برای آنان روشن کنيد .
شفا : تذکری کاملاً اساسی است ، زيرا که اصولاً هدف بررسی دربارهً گذشتهً اين است که برای آينده از آن بهره برداری شود ، و اين واقعيت بخصوص در شرايط استثنائی ايران امروز ما مصداق بيشتری دارد ولی اجازه بدهید گفتگو دربارهً اين ديدگاه ها را با مرور کوتاهی بر مجموع آنچه در بخشهای پيشين اين مصاحبه مطرح شد ، همراه کنم تا نتيجه گيری نهائی از آن آسانتر باشد .
هزار و چهار صد سال پيش ، آئينی به نام اسلام که اندکی پيش از آن از شبه جزيرهً عربستان بر خاسته بود با شمشير باديه نشينان عرب برای کشور ما – که در آن زمان همراه با چين و بيزانس يکی از سه ابر قدرت جهان باستان بود – آورده شد.
آئينی که آورده شد واقعاً همان نبود که بنيانگذار آن برای مردم عربستان آورده بود ، زيرا آئين اين بنيانگذار اساساً آئينی برای قوم عرب بود و دعوی صدور به بيرون جزيرة العرب آنهم از راه شمشير را نداشت .
آنچه برای ايران ما آورده شد شکل دستکاری شده ای از اين آئين بود که برای پاسخگوئی به عطش جنگجويی و به ويژه غنيمت گيری تازه سر برداشته عرب در سالهای بعداز در گذشت خود محمد شکل گرفته بود. اگر اسلام مکه و مدينه ، اسلام محمد بود ، اسلامی که به ايران آورده شد ، عمدتاً اسلام ابوبکر و عمر بود ، و همين اسلام عمر بود که امپراتوری عرب را به نام بی مسمای امپراتوری اسلام به وجود آورد . زيرا يک مذهب در مفهوم واقعی صرفاً معنوی و اخلاقی خود اصولاً نمی تواند « امپراتوری » ساز باشد .
اسلام صادراتی عرب ، به عنوان يک مذهب چيز تازه ای برای ايرانيان نداشت که خودشان همانند آن را در آئين خويش نداشته باشند ، به توصيف ظريفانهً Darmesteter ( پژوهشگر نامی قرن نوزدهم اروپا و مترجم زند اوستا به زبان فرانسه ) معتقدات مربوط به زندگانی پس از مرگ و روز حساب و بهشت و دوزخ اين آئين همان بود که خود آنها ، آن را به آئينهای توحيدی جهان سامی عرضه داشته بودند و آسمان نيز از فرشته ها و درون زمين از شيطانهايی مسکون شده بود که خودشان آنها را در آن جای داده بودند . بعنوان يک نظام سياسی نيز اين اسلام نه تنها مساوات و عدالتی را که ايرانيان کمبود آن را داشتند برای آنها به ارمغان نياورد ، بلکه
نظم استعماری و استثماری خشنی را نيز بر اين کمبود ها افزود که تا آن زمان ايرانيان حتی تصوری از آن را نيز نداشتند ، آنچه در آن هنگام واقعأ مورد نياز ملت ايران بود روی کار آمدن سلسلهً حکومتی تازه نفس تر و سازنده تری در جای سلسلهً رو به انحطاط و طبقاتی ساسانی بود که برای آنان تحولی اجتماعی را بصورتی که مورد تياز اين جامعه بود ، همراه بياورد ، همچنانکه در دورانهای پيش از آن ، نو آموريهای مشابهی توسط هخامنشيان و اشکانيان و خود ساسانيان انجام گرفته بود ، و مسلمأ استيلای نظامی يک قوم غير ايرانی و بکلی بی فرهنگ با حکومت دين سالارانه آن نبود که می توانست پاسخگوی چنين نيازی باشد .
گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب
{ پس از هزاروچهارصد سال }
:::::::::::::::::::::
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »
((( خــــــــــبــرچـيــن)))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home