Thursday, September 21, 2006

انديشه های صائب - 3


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



انديشه های صائب در شعرهای «صائب»
(بخش سـوم)

علی میرفطروس


 علی میرفطروس


يکی از مشخصات ادبيات دوران رنسانس، ايجاز در کلام و رعايت «اقتصاد کلمه» است. در اين دوران، همچنين کلّی بافی های شاعران گذشته در توصيف طبيعت و انسان، به توجه دقيق در بيان جزئيـّات تحول می يابد.
شعر صائب تبريزی نمونه برجسته ای از «اقتصاد کلمه» و اختصار کلام و نيز توجه به جزئيات طبيعت و اشياء است. در شعر شاعرانِ قبل از صائب، شعر (غزل) عموماً در يک ساختار عمودی، پيام رسان، انديشهء واحدی بود، در حاليکه در شعر صائب و ديگر شاعران سبک اصفهانی (هندی) شعر در يک ساختار اُفقی، بيانگر عاطفه و احساس و انديشهء شاعر است. به عبارت ديگر: اگر قصايد يا غزليات شاعران گذشته - در کليـّت شان - بيانگر انديشهء واحدی بودند، در شعر صائب - امـّا - انديشه، تنها در يک بيت بيان می شود، بهمين جهت، شعر او شعر انديشه های درخشان در
بيت های فشرده است،

پيوسته است سلسلـهء موج ها به هم
خود را شکسته هر که دلِ ما شکسته است
٭
تار و پود عالم امکان بهم پيوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که يک دل شاد کرد
٭
ادامــهً متن کامل بخش سوم[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Tuesday, September 19, 2006

مـحـمـــد پيغمبر مسلّح


REFRESH ONCE PLEASE


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



يا از سرِ راه من کنار برويد ! و يا نابود می شويد!
"محمــد" پيغمبر مسلّح





رهبران سياسی، اصلی و کليدی رژيم اسلامی، در وجه غالب و اساسی، نمايندهء يک باند مافيائی قدرت است که برای حفظ و ادامهء حکومت خود، به هر کارو جنايتی دست می زند.

«بنیادگرائی» اساساً یک مسئله «ایدئولوژیک» است
(حالا فرق نمی کند این «ايدئولوژی»، دینی باشد یا لنینی و غیره).
خصیصه هر «ایدئولوژی» اینست که امکان اندیشیدن و فکر کردن را از انسان سلب می کند، یعنی بجای انسان، این، «ایدئولوژی» است که فکر می کند و تحلیل می کند و تصمیم می گیرد.
مـيـرفـطـروس[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


جنگ قدرت در تاريخ اسلام است
هموطن عزيز! ما هرگز نتوانستيم وارد حد قرمز دين اسلام شويم چرا که همواره متهم به تکفير و احيانا" مهدورالدم بودن ميشويم، نمونهء آن ژرف اندیش روشنگری چون احمد کسروي است يا نمونهء ديگر آن سلمان رشدي که هنوز فتواي قتل او معتبر است، در صورتيکه تمامي هموطنان متعصبي که در نمازهاي جمعه عليه او راهپيمائي کردند بواقع هرگز از نوشته هاي او مطلع نشدند و نميدانند که منظور او از آيه هاي شيطاني چه بوده است؟!! و اکنون که از طريق اينترنت بطور غير مستقيم وارد اين حد قرمز ميشويم نيز بواسطهء تکنولوژي همين کافران است ...هموطن عزيز! هرگز مخواهيد به اشغال کنندگان کشورم که با ويراني و تباهي هاي بسياري همراه بوده بديدهء احترام نگاه کنم.
مسلمان شدن ما ايرانيان نيز بعد از 250 سال اشغال حکايت شهر قصهء مرحوم بيژن مفيد را دارد که فيلي با هويت فيل به شکلي و شمايلي بي هويتي درآمد که هرچه بود فيل نبود و دست آخر شناسنامه اي به او عطا کردند بنام منوچهر مسلمان!!!
تعدد زوجات حضرت رسول ( ص) به باور من ارتباطي پاک و عرفاني همراه با دنياي وحي و عشق بازي با الله وقت و فرصتي براي لذتهاي دنيوي آنهم در اين حد باقي نميگذارد!!! اما رابطهء يک پيرمرد 60 ساله با يک دختربچهء 7 ساله جاي هيچگونه توجيح و بحثي باقي نميگذارد.

«شهربانو» پرنسس ایرانی
چــرا «شهربانو» پرنسس ایرانی را به زور به عقد سيد الشهدا ( ع ) در آوردند؟
آفتاب آمد دليل آفتاب حتما" نميخواهيد بگوئيد که علي ع با آداب خاصي به نزد يزدگرد سوم آمدند و دختر او را براي حسين ع خواستگاري کردند؟ شاهزاده خانم اسير به نکاح اجباري حسين ع در آمد تا (هم امام حسین مطلوم کامی از یک پرنسس ایرانی گرفته باشد) و هم ناراضيان ايراني را که از اشغال کشورشان توسط اعراب به تنگ آمده بودند از اين طريق به زير فرمان درآورند.

«سيدالشهدا»!؟
جنگ قدرت در تاريخ اسلام است، هيچ معلوم نيست که اگر حسين (ع) مظلوم بر يزيد معلون پیروز مي شد وضعيت مسلمانان بهتر از سابق می بود؟ همانطوريکه جان بر کفان خوارج به اين نتيجه رسيدند!
راه دور نرويم همانطوريکه خميني بر شاه غلبه کرد و عليرغم شعارهايش قبرستانها را آباد و مملکت را ويران کرد و از جمله به نزديکان خود آيت الله شريعتمداري مرحوم طالقاني و منتظري رحم نکرد و در ادامهء اين جنگ قدرت علي خامنه اي نيز به سيدالشهدا؟ "احمد خميني" نيز رحم نکرد و هرگز مکاني را جهت افکار جامعهء مدني خاتمي باقي نگذاشت و نخبگاني!!! را که دور خود جمع کرد جملگي جهت سرکوب آزديخواهان ايران زمين است و بس.
به نقل از نامهً یک جوان ایرانی ارسالی برای [مطالب خوانندگان پيک ايران][+]

"مانيفست خشونت"[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Friday, September 15, 2006

اوریانا فالاچی


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



اوریانا فالاچی، پـرواز کرد و رفت




اوریانا فالاچی
«اوریانا فالاچی»
1929 - 2006



با یاد و خاطرهً یک روزنامه نگار متعهـد، روانش شاد باد


گفتـگـوی «اوريانا فالاچى» خبرنگار و نويسنده ايتاليائی با شیخ ریـا روح الله خمينی [دوم مهرماه 1358 / 24 سپتامبر 1979] در قم انجام شد و در کتاب
«طليعه انقلاب اسلامی» برگ 351 بچاپ رسيده است.

اوريانا: آيا چپ ساخت آمريكاست؟ امام!

خمينی : بله، زاده شده و پشتيبانى شده آمريكايى‏هاست كه به ما اتهام بزنند و خرابكارى كنند و ما را منهدم سازند.

اوريانا: بنابراين وقتى كه شما از مردم صحبت مى‏كنيد، منظور شما به مردمى است كه انحصارا به نهضت اسلامى وابستگى دارند، ولى به نظر حضرتعالى اين مردمى كه هزاران كشته داده‏اند، دهها هزار كشته داده‏اند، براى آزادى بود يا براى اسلام؟

خمينی : براى اسلام بود. مردم براى اسلام مبارزه كردند چون اسلام همه چيز است. بله اسلام حتى آن چيزى كه در دنياى شما به آن آزادى و دموكراسى مى‏گويند هم هست، بله، اسلام شامل همه چيز است، اسلام فراگير همه چيز است!؟، اسلام همه چيز است.

اوريانا: پس بايد سؤال كنم كه منظور شما از آزادى چيست؟

خمينی : آزادى... تعريف اين كلمه ساده نيست. مى‏توانيم بگوييم كه آزادى بدين معنى است كه بتوان عقيده و افكار خود را انتخاب كرد و هر گونه كه انسان خواست، فكر كند بدون اينكه اجبارى در كار باشد، بدون اينكه اجبارى داشته باشد كه به عقيده‏اى ديگر غير از عقيده خود عقيده داشته باشد. در انتخاب محل سكونت و انتخاب شغل و پيشه آزاد و مختار باشد.

اوريانا: مى‏فهمم... پس فكر كردن و نه بيان كردن و عمل كردن به آنچه انسان فكر مى‏كند. منظورتان از دموكراسى چيست؟ اين سؤال را با كنجكاوى بخصوصى مى‏كنم به خاطر اينكه در رفراندوم. شما عنوان جمهورى دموكراتيك اسلامى را منع كرديد كلمه دموكراتيك را حذف كرديد و گفتيد نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد، نتيجه اين بود كه توده كه به شما اعتقاد دارد كلمه «دموكراسى» را مثل اينكه كلمه فحش باشد تلقى مى‏كند. چه چيزى است در اين كلمه كه خوب نيست و براى ما غربيها اين همه قشنگ است؟

خمينی : اولا كلمه اسلام احتياج به صفتى مثل صفت دموكراتيك ندارد، به خاطر اينكه اسلام همه چيز است، اسلام همه معنايى را در بر دارد. براى ما تأسف آور است كلمه ديگرى را در كنار كلمه اسلام بگذاريم چونكه اسلام كامل است. اگر اسلام را مى‏خواهيم چه لزومى دارد كه مشخص كنيم كه دموكراسى را مى‏خواهيم؟ درست مثل اين مى‏ماند كه بگوييم كه اسلام را مى‏خواهيم و بايستى به خداوند اعتقاد داشت.

ثانيا اين دموكراسى كه براى شما اين قدر عزيز است و براى شما اين قدر با ارزش است، يك معنى و تعريف دقيقى ندارد. دموكراسى ارسطو يك چيز است و دموكراسى شورويها يك چيز ديگر و دموكراسى سرمايه‏داران يك چيز ديگر. پس نمى‏توانيم به خود اجازه دهيم كه يك مفهوم چند پهلو را وارد قانون اساسى خود كنيم. حال با مثالى تاريخى مفهوم دموكراسى را كه من مى‏فهمم برايتان مى‏گويم: "زمانى كه على جانشين پيامبر و رهبر دولت اسلامى شد و حكومت او از عربستان تا مصر و قسمت اعظم آسيا و حتى اروپا گسترش يافته بود و بر اين كنفدراسيون حكومت مى‏راند، براى او اتفاقى افتاد كه با يك يهودى اختلاف پيدا كند و يهودى از او پيش قاضى شكايت كرد، على از طرف قاضى احضار شد. وقتى كه قاضى ديد كه على وارد مى‏شود، به حالت احترام از جا برخاست، ولى على با عصبانيت به قاضى گفت چرا وقتى كه من وارد مى‏شوم احترام مى‏كنى و وقتى آن يهودى آمد احترام نكردى؟ قاضى بايد با طرفين مخاصمه به يك شيوه رفتار كند و بعد على حكم محكوميت خويش را قبول مى‏كند".
من از شما كه سفرها كرده‏ايد و هر نوع رژيمى و همچنين تاريخ را مى‏شناسيد، مى‏پرسم، مثال بهترى از اين براى بيان دموكراسى سراغ داريد؟

اوريانا: دموكراسى مفهومى خيلى بيش از اين دارد. خيلى از ايرانيانى كه مثل ما خارجيها نمى‏فهمند و يا درك نمى‏كنند، مى‏خواهند بدانند جمهورى اسلامى شما به كدام سو مى‏رود؟

خمينی : اگر شما خارجيها نمى‏فهميد، اين موضوع به شما ربطى ندارد. انتخاب ما هيچ ربطى به شما ندارد. اگر بعضى از ايرانيها اين موضوع را نمى‏فهمند، اين بدين معنى است كه اسلام را درك نكرده‏اند.

*****

از «اوريانا فالاچی»، علاوه بر گزارش ها و مصاحبه های متعدد، حدود شانزده جلد کتاب از جمله مجموعه برخی از مصاحبه های وی باقی مانده که به بسياری از زبان های مختلف، از جمله فارسی، ترجمه شده است.
«اوريانا فالاچی
برخی ديگر از کتاب های فالاچی که به فارسی ترجمه و منتشر شده اند عبارتند از:
جنس ضعيف (در باره موقعيت اجتماعی زنان)، پنه لوپه به جنگ می رود (پيرامون همجنس گرايی در دهه 1960)، اگر خورشيد بميرد (راجع به سفر فضانوردان آمريکايی)، زندگی، جنگ و ديگر هيچ (حاوی خاطراتی از جنگ ويتنام و بازی های المپيک 1968 مکزيک)، به کودکی که هرگز زاده نشد (راجع به سقط جنين)، يک مرد (خاطرات سه سال زندگی نويسنده با يکی از مخالفان حکومت سرهنگها در يونان)، انشاءالله (خاطراتی از جنگ لبنان در دهه 1980) و مصاحبه با تاريخ (مجموعه مصاحبه ها).
برگـرفتـه از «بی بی سی»[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Thursday, September 14, 2006

«بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد»


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



نقد شفاهی ادبیات ایران
بررسی کتاب «بشارت، خدا به زادگاهش باز می گردد»



بشارت


روز پنچشنبه هفتم سپتامبر 2006 به همت شاعر و نویسنده گرانقدر میزا آقا عسگری (مانی / [+])، مدیر مجله انترنتی«ادبیات و فرهنگ»در تالار (پالتاک)این مجله برای نخستین بار کتاب یک نویسنده ایرانی(هوشنگ معین زاده / [+])توسط تنی چند از مشاهیر و صاحبنظران نامدار حضوراٌ و غیاباٌ با شرکت بیش از120 نفر از ایرانیان از سراسر دنیا مورد گفتگو و بررسی قرار گرفت.
این همایش با خیر مقدم میزا آقا عسگری(مانی) مدیر مجله ادبیات و فرهنگ آغاز شد. پس از آن پیام استاد شجاع الدین شفا که به همین مناسبت از پاریس ارسال شده بود خوانده شد و در پی آن هوشنگ معین زاده توسط یکی از مدیران این نشست، به حاضرین معرفی گردید.

تلاشی تازه در شناساندن فرهنگ و ادبیات ایران [+] ادامــهً متن سخنرانی ها

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Sunday, September 10, 2006

گـفـتـگــوی تـوحش هـا


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



تمدن اسلامى ، قرن ها است که مرده است و مردگان ، امکان برخورد و گفتگو ندارند!


" تمدن اسلامی " ـ اساساً ـ يک مسئلهء " تاريخی " است و مانند بسياری پديده های تاريخی اينک تنها در اسناد و افسانه های تاريخی می تواند وجود داشته باشد، بعبارت ديگر :
تمدن اسلامى ، قرن ها است که مرده است و مردگان ، امکان برخورد و گفتگو ندارند!





١١ سپتامبر : ريشه ها، بازانديشی ها و رهائی ملّی ما

ميـرفطـروس می گـويـد : "ريشهء فاجعهء ١١ سپتامبر را بايد در خصلت تعاليم اسلام جستجو کرد . اين، مسئله ای است که متأسفانه در تحليل های مربوط به فاجعهء ١١ سپتامبر توجهی به آن نشده است . ببينيد ! قرآن کتابی است که کلمهء " قتال " ( کشتن ) و اشتقاقات اين کلمه، در آن فراوان تکرار شده است بطوری که می توان آنرا "مانيفست خشونت" ناميد . از طرف ديگر : در تاريخ اديان، پيغمبر اسلام به" پيغمبر مسلّح " مشهور است، پيغمبری که بقول دکتر علی شريعتی : برای پيشبرد عقايدش می گفت : " يا از سرِ راه من کنار برويد ! و يا نابود می شويد ! " فلسفهء سياسی حضرت محمد در اين جملهء معروف او خلاصه شده كه می گفت :

«من آمده ام که درو کنم نه بکارم! بهشت در زیر سایهً شمشیر عریان است»

در تاريخ اديان بزرک جهان، هيچ دينی را نمی توان يافت که مثل اسلام برای پيشبرد تعاليم و انديشه هايش، اينهمه تهديد و قتل و ارعاب متوسّل شده باشد . درواقع، تاريخ رشد و گسترش اسلام را نمی توان فهميد مگر اينکه ابتداء خصلت خشن، تند و مهاجم آنرا بشناسيم . مسئلهء ديگر، مفهوم " شهادت"، در اسلام است که نوعی حقانيت دينی و تاريخی به " شهيد " می دهد که طی آن، اگر چه فرد ( شهيد ) از زندگی دنيوی دست می شويد، امّا با شهادت خويش به " لقاالله " نائل می گردد و در " آن دنيا " جاويد می ماند، اين چنين است که بقول دکتر شريعتی : " شهيد ، قلب تاريخ است "يا بقول مرتضی مطهری : " شهيد ، شمع تاريخ است". . . اعتقاد به " شهادت "، از خودبيگانگی فرد را دامن می زند و در ارتکاب عمل باعث نوعی "بی حسی اخلاقی" می گردد که طی آن هر عمل و جنايتی، " مشروع"می شود، اعتقادی که بی باکی، جسارت و دليری مجاهدان اسلامی را بر می انگيزد و معمولاً باعث" پيروزی حق بر باطل " می گردد . فاجعهء ١١سپتامبر، بارزترين نمونهء اين اعتقاد و " پيروزی" است !
بنيادگرائی اسلامی ـ بصورت جنبشی تمام خواه و ايدئولوژيک ـ چه در حوزهء عمل و چه در حوزهء
عقايد ، شباهت های فراوانی با توتاليتاريسم و خصوصا ًفاشيسم دارد" .


( نگاه کنيد به : ملاحظاتی در تاريخ ايران[+] ، بخش سوم )
متن کامل [+]

Previously Unseen 9/11 Footage / [+] یـازده سپتامبر به روایت تصویر

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Tuesday, September 05, 2006

اى واى وطن واى...


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



فــردوسـی


«به یزدان که گر ما خِرَد داشتیم

کجـا ایـن سرانجام بـد داشتیم؟»


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



اشرف الدين گيلان / «نسيم شمال»


پيرايه يغمائى



يادى از سيد اشرف الدين گيلانى
و اين هفته را ميهمان سيد اشرف الدين گيلانى شاعر و ناشر روزنامهى «نسيم شمال» هستيم. وى در سال ۱۲۵۰ خورشيدى در قزوين چشم به جهان گشود. ششماهه بود كه پدرش را از دست داد و در همان ايام شيخى خدا ناشناس آنچه را براى او و خانواده اش به ميراث مانده بود، صاحب گرديد. بنابراين سال هاى كودكى و نوجوانى او در منتهاى سختى سپرى شد. بعد از اين دوره به كربلا و نجف رفت و پس از آن به ايران بازگشت و مدتى ساكن تبريز گرديد، سپس از تبريز به گيلان آمد و در رشت اقامت گزيد. همانجا بود كه نخستين شعر هاى خود را سرود و نيز در صدد انتشار هفته نامه اى بر آمد و چون از مردم رشت مهربانى هاى بسيار ديده بود، نام آن را «نسيم شمال» گذاشت. اشرف الدين بعد از چندى به تهران آمد و بگونه اى جدى كار نشريه اش را پى گرفت، ناگهان نشريه به شكل معجزه آسايى گل كرد و پر خواننده ترين شد.

گرديده وطن غرقه اندوه و محن واى/ اى واى وطن واى
خيزيد و رويد از پى تابوت و كفن واى/ اى واى وطن واى
از خون جوانان كه شده كشته در اين راه/ رنگين طبق ماه
خونين شده صحرا و تل و دشت و دمن واى/ اى واى وطن واى
كو همت و كو غيرت و كو جوش فتوت/ كو جنبش ملت؟
دردا كه رسيد از دو طرف سيل فتن واى/ اى واى وطن واى
تنها نه همين گشت وطن ضايع و بد نام/ گمنام شد اسلام
پژمرده شد اين باغ و گل و سرو و سمن واى/ اى واى وطن واى
بلبل نبرد نام گل از واهمه هرگز/ نرگس شده قرمز
سرخ اند از اين غصه سفيدان چمن واى/ اى واى وطن واى
«اشرف» بجز از لاله غم هيچ نبويد/هر لحظه بگويد:
اى واى وطن، واى وطن، واى وطن واى/ اى واى وطن واى...


متن کامل مقاله چاپ شده در «نیمروز»[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

Friday, September 01, 2006

انديشه های صائب - 2


REFRESH ONCE PLEASE

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



انديشه های صائب در شعـرهـای «صـائب»
(بخش دوم)*

علی میرفطروس



میرفطروس


غربت مپسنديد که افتيد به زندان
بيرون ز وطن پا مگذاريد که چاه است


رنسانس در اروپا با شوريدن بر زبان پرتکلّف و دشوار قرون وسطا ضمن غلبه بر اريستوکراسی ادبی، کوشيد تا ذهن را در برخورد با جهان و جامعه، آزاد کند چرا که تحوّلات ذهنی و انديشگی ابتداء از طريق زبان بازتاب می يابند و در اين راستا است که زبان را «آئينه جان» يا «خانه وجود» قلمداد کرده اند. امـّا عبور از ُسنّت های سنگ شده ادبی و رسيدن به شيوه ای نوين- که زبان گويای زمانه نو باشد- مستلزم اين بود که ابتداء به اقتدار زبان سنّت (عادت) پايان داده شود و با «عادت زدائی از زبان» به رهائی ذهن و تنوّع انديشه ها و احساس ها ياری نمود. اين زبان جديد در زمانه جديد معياری بود تا «ناظمان» از «شاعران» و «صنعتکاران» از «هنرمندان» متمايز گردند. به عبارت ديگر: رنسانس- در واقع- تحول در سبک های ادبی و تغيير در سليقه های هنری بود و صائب تبريزی برجسته ترين نماينده اين تحول و تغيير در عصر صفوی بشمار می رود.
شعر صائب بدرود با گذشتة پـُر تکلّف و دشوار، و درود به دوران تازه ای است. شعر او، مطلع گسست از گذشته ( ُسنّت) و طليعه پيوند با جهان جديدی است.
ادامــهً متن کامل بخش دوم[+]

انديشه های صائب در شعرهای «صائب» (بخش اول)[+] (خلاصه فصل سوم از کتاب «تاریخ در ادبیات»)

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~