"انسان سالاری" و " انسان خــدائی"
با پيدايش "زنادقــه" و "ماده گرايان" در قـرن سوم هجری، برای نخستين بار به "کمال انسانی" و مقوله های "انسان سالاری" و " انسان خــدائی" توجه شد.
زنادقه و متفکران مادی، با تحليل علمی از "بنياد اديان" نشان دادند که
دين بطور اساسی بر مبنای ترس استوار است
ترس از چيزهای ناشناخته، ترس از شکست، ترس از مرگ و ترس از بی تکيه گاهی در برابر حوادث و مشکلات: انسان را ناخودآگاه به سوی خدای "پــدر _ گونــه" کشانيـد.
|
زنادقه و ماده گرايان ِ اين دوره، نشان دادند که؛ منشاء و خاستگاه دين: تـرس و بيـدادگری است و شگفت نيست که بيدادگری و دين، در طول تاريخ بشر، همگام و همپای هم پيش آمده اند، مثلاً: وقتی که ظلم و ستم و استثمار شديد، باعث شد تا روستائيان و رنجبران، تکيه گاه اقتصادی و امنيت اجتماعی خود را از دست بدهند، نياز روحی و معنوی توده ها بداشتن يک "حامی" ، يک "مُنجی" و يا يک "خدای دادگستر" در هيأت "مقنّع" تجسّم يافت، آنچنانکه 50،000 (پنجاه هزار) تن از همين روستائيان و رنجبران در مقابل اقامتگاه "مُـقنّـع" ، جمع می شوند، ناله و مويه می کنند و موی از سر می کَننَد و التماس می نماينــد که فقط يک لحظه، خــدای خــود (مُـقنّـع) را ديدار نمايند.
اساس انديشه ها و اعتقادات ماده گرايان ايرانی _ اسلامی ، بر مبنای انسان و کشف توانائی های ذاتی و خلاّق او استوار بود. آن ها تأکيد می کردند: تا زمانی که انسان معتقد و متکی به عقايد و باورهای مذهبی است ، نيرو ها و استعداد های بالقـوهء او، مجال ِ ابراز و شکوفائی ندارند.
انسان ِ مذهبی ، برای تأمين آزادی و تعميم عدالت اجتماعی، همواره "منتظر" بوده تا نيروئی غيبی و خارجی ، کاری را که خود، مسئول انجام آنست، به ثمر برساند*.
* بر خلاف "توجيه" «دکتر علی شريعتی» هيچگاه انتظار ، مذهب اعتـراض نبوده است. تاريخ نهضت های توده ای و جامعه شناسی اديان، نشان می دهـد که توده های "منتظر" بجای کشيده شدن به ميدان عمل و مبارزه (برای احقاق و استيفای حقوق حقه خود) و بجای دست بردن به "عمل" و اقدام کار ساز، دست نياز بسوی آسمان گشودند و از نيروهای غيبی و خارجی، طلب "فَرَج" و ياری کردند ... بنابراين:
"انتظار" نه تنها هرگز "مذهب اعتراض" نبوده، بلکه هميشه "مذهب احتـراز" و پرهيز بوده است.
به عقيدهء ماده گرايان: خــدا، سمبل قدرت و نيروئی برتر و فراتر از انسان نيست، بلکه در اين شيوهء تفکر، خدا سمبل نيروهای خودِ انسان است که بشر می کوشد تا در زندگی خود، به آن ها دست بيابد.
انسان ضمن اينکه بايد محدوديت ها و ناتوانی های خود را بشناسد، از نيروهای ذاتی و خلاق خويش نيز بايد آگاه گردد.
اگر انسان قبول کند که تکيه گاهی جز نيروهای خود ندارد، کاربـُرد صحيح آن ها را خواهـد آموخت و بی آنکه چشم به "آسمان" داشته باشد، در برخورد با طبيعت و مشکلات، با انديشه و عملی "زمينی" روبرو خواهد شد.
انديشه های "زنادقه" و ماده گرايان قرن سوم هجری و بحث در قدرت خلاقه و ذاتی انسان، زمينه را برای پيدايش "انسان خــدائی" و "اناالـحّـق" حلاج، آماده ساخت.
برگرفتــه از « حـلاج » ،علی ميرفطروس _ ص 131 تا133
ادامـــه دارد
Labels: Hallaj_Mirfetros_Iran