تعريف «ديـن» از زبان احمد کسروی در کتاب " شيعيگـری " 1323–1944 راستی را دين برای آن است که مردمان چندين بی خرد و نا فهم نگردند که زندگی خود را رها کنند و به داستان های هزار و سيصد سال پيش پردازند و در ميان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اين ها را از دين می شمارند معنی دين را ندانسته اند!
« ديـن » شناختن معنی جهان و زندگانی و زيستن به آئين خـرد است. « ديـن » آن است که امروز ايرانيان بدانند که اين سرزمينی که خدا به ايشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جويند و همگی با هم آسوده زيند و خاندان هائی به بينوايی نيفتند و کسانی گرسنه نمانند و دهی ويرانه نماند و زمينی بی بهره نباشد. « ديـن » آن است که امروز توانگران ايران سرمايه های خود را در راه کشيدن جوی ها و پديد آوردن چشمه ها و آباد گردانيدن ده ها بکار اندازند که هم اين ويرانی ها از ميان برخيزد و هم هزاران خاندان های گرسنه و بينوا از بدبختی رها گردند. « ديـن » اين است که خدا خشنود خواهد بود. گفتگو از کشاکش علی و ابوبکر چيست که خدا آن را خوش دارد و به کسی به اين نام مزدی دهد؟! ...
در باور خرافی شيعيان
" « چهارده معصوم » همه کارهً خدايند و در گردانيدن جهان ياران او (خــدا) می باشنـد!؟"
باور انبوه شيعيان به همين است و در سختی ها به آنان روی می آورند و گشايش کار می خواهند.
امامان بمانند، که خويشاوندان آن را – از " حضرت عباس " و " علی اکبر " و " زينب " و " اُم کلثوم " و " سکينه " و ديگران – دست اندر کارهای جهان و ياوران خدا می پندارند!؟
در انديشهً شيعيان « هر گنبدی گره از کار تواند گشايد و هر سقاخانه ای "مـراد" تواند داد.
اين همه گنبد ها که از بزرگ و کوچک برپاست جز برای اين کار نيست!"»
آيا مردمی با اين باورها گمراه نيستند؟! چه گمراهی بالاتر از اين که « مـردگان هيچ کاره » را همکار خدا شناسند؟! چه دليلی هست که امامانتان ياوران خدايند؟ شما خدا را چه دانسته ايد که نيازمند ياورش می شماريد؟ راهنمای « عـوام » مُلايانند و اين باورهای بی دينانه را آنان ياد داده اند و اکنون هم می دهند.
آن بارگاه ها که در مشهد و قـُـم و شيراز و اصفهان و عبدالعظيم و بغدا و سامره و کربلا و نجف و ديگر شهر ها است و شيعيان به زيارت روند خود جداگانه داستانی است!؟ هر يکی « بُت خانهً با شکوهی می باشند ». آيا اين بُت پرستی نيست؟