حکيـم عـُمـر خيـام
REFRESH ONCE PLEASE |
نگاهى نو به افكار و اندیشه هاى خیام
مكتب و فلسفه خیام وسیله اى است كه مىشود با توسل بدان، پیچیدگی های ادیان و مذاهب را به ذربین خِرد کاوید و احكام تعبدى و جبرى و بى منطق آنان را بر ملا كرد و از آنها دوری جست.
اكثر كسانى كه در افكار و اندیشه هاى او تحقیق كرده اند، خیام را دهرى مذهب دانسته اند. اگر مذهب دهرى را مترادف با مسلك طبیعیون بگیریم و معادل با آراء کسانیکه به قدیم بودن عالم اعتقاد دارند، بنظر من دهرى بودن خیام را می باید به گونه ای دیگر معنا کرد، زیرا خیام در بنیاد، منكر وجود آن مدبرى نیست كه آفرینش كل هستى به او منسوب است.
خیام به صراحت مى گوید كه عقل او اجازه ورود به چنین مسائلى را به وی نمی دهد. به همین علت نیز هیچگاه ـ چه مستقیم و چه غیر مستقیم ـ منكر خدا نمی شود. مهمتر از همه اینکه اصولاً به چنین مسائلى توجه ندارد. چه بسا در این مورد خاص تحت تاثیر مکتب و فلسفه بودا قرار داشت. یعنی به همان گونه که بودا نیز کاری به کار خدا نداشت و تلاشش را برای بهبود زندگی انسان ها صرف می کرد، خیام نیز می کوشید تا نظر انسانها را به زندگی این دنیایی خود جلب کند وآنها را برای بهره بردن دو روزه عمر فرا بخواند.. ماهیت فلسفه خیام جدال با خدا نیست. او با حرف و حدیث هایی که در باره خدا گفته و مشکلاتی که به نام خدا برای زندگى انسانها بوجود آورده اند، سر جدال دارد.
خیام مى گوید، خدا یا هر عنصر و نیروی دیگری كه مرا به وجود آورده است، همو وسائل وابزاری را فراهم كرده است كه می باید در زمان حیاتم از آنها بهره مند گردم. چنانچه در جاى دیگری و در دنیاى دیگرى نیز چیزهایى برای من در نظر گرفته است، چه بهتر، دستش درد نکند، سپاسگزاراو نیزهستم، ولى این وعده ها به امروز من ارتباطى ندارد. من همین دم کنونی را باید دریابم و از زندگیم لذت ببرم و از غم و غصه و درد و رنج و ... دورى گزینم. مى بینیم كه در چنین فلسفه ای نه از خدا سخنی در میان است و نه ایرادى بر او می گیرد. به زبان دیگر، اصولاً خدا طرف دعوای او نیست و كارى به كار خدا ندارد. از طرف دیگر مشكل او مشكل قدیم و حادث بودن عالم هم نیست. گرفتارى او اینست كه گروهى، و آنهم گروهى نادان یا فریبكار مانع از آنند که انسانها به درستی و نیکی از امكاناتى كه برای آنها فراهم است بهره مند گردند. وهمانها همواره مى كوشند تا انسانها را وادارند كه به امید های واهى دل خوش دارند و به وعده هاى نسیه خویشتن را از مزایاى نقد و قابل دسترس زندگى محروم سازند. خیام با این گونه آدم ها و با این گونه برداشت ها سر ناسازگارى دارد، نه با خدا و نه با حكمتى كه بنیاد هستى بر آن نهاده شده است. اگر هم گاهگاهى به صورت جسته و گریخته اشاراتی به چنین زمینه هایی دارد، قصدش تخطئه كردن افكار و اندیشه های واهی است كه در میان مردم رایج كرده و بدین وسیله انسان ها را به بند کشیده و به گمراهى افکنده اند. دهرى بودن خیام را باید به این معنی پذیرفت که وی در مقام یک دانشمند علوم دقیقه ازهمان گونه بینشی برخوردار بود که صاحبان دانش امروزی دارند. بینشی که بودن یا نبودن خدا را از بیرون ازحوزه دانش و مطالعات و پژوهش های علمی خود می بیند و کوشش های خود را یکسره درخدمت دانش خود و نتایج ملموسی كه از آن حاصل مى شود، قرار می دهد. خصوصاً این نکته برای ما روشن تر می شود، هنگامی که درنظر آوریم که خیام یکی از برجسته ترین دانشمندان عصر خود بوده و به ویژه یکی از بزرگترین ریاضی دانان تاریخ جهان است. دانشمندی نامدار و بزرگی که مراجع علمی غرب در همین سال های اخیر قرن پنجم را به افتخار او قرن خیام نامگذاری کرده اند. در جهان امروز، حتی اگر دانشمندی اصل انواع را دقیقاً بدان گونه كه داروین مطرح کرده نپذیرد، با اینهمه خواهد پذیرفت که آفرنش جهان به شکلی که در تورات مطرح می شود قابل پذیرش نیست. امروزه دیگر بر همه دانشمندان روشن است که براى پى بردن به اصل و نسب انسان، می باید به گذشته های خیلى دور رفت و داستان تحول و تطور و تکامل حیات را از روزگارانی آغاز کرد که موجود تك سلولى حیات خود را آغاز کرده بود تا در مسیر تکاملی خود به انسانی که ما می شناسیم تحول یابد.
دانشمندی که ازچنین بینشی برخوردار باشد، پیرو هر آئینى مى تواند باشد، مسلمان، مسیحى، یهودی، زردشتى و... اصولاً وجود دین و مذهب براى بک دانشمند بیرون از حیطه دانش ها و علومی است که وی به آنها می پردازد. او به دنبال دانستن است و در پى آگاه شدن به اسرار هستى است و در پی آن است که نتیجه دانش و مطالعات و دریافت های علمی خود را به جامعه ارائه دهد.
خیام، در زمان حیات خود توانست فلسفه ناب و استثنائى خود را آنهم در در دورانی که احتناق به شدت حکمروایی داشت از طریق رباعیات خویش به دست تنی چند از یاران یکرنگ و جمعی از اصحاب خرد و ارباب حكمت بسپارد. با این امید كه آنان نیز به نوبه خود بتوانند با بهره گیری از شرایط مناسب و موقعیت هایی که دست می دادند، از شعله های این رباعیات چراغ ها و روشنائى های آینده را برافروزند و مردم را از شرّ موهومات و خرافات رهائى بخشند. تاریخ جهان نشان می دهد که در هیچ زمانى و در هیچ سر زمینى، حكیم و فیلسوفى چون خیام پا به عرصه وجود نگذاشته است.
مطالعه در سرگذشت و آثار وی تمایز آشکار خیام را با دیگر اندیشمندان و فلاسفه پیش و پس از وی بر ما آشکار می کند.
خیام، با مكتب و فلسفه استثنائى و جهانشمولی ای که عرضه کرد، به یقین نه فقط به ایرانیان كه به مردم سراسر جهان و به تمام دوران ها تعلق دارد. وی همان گونه و به همان اندازه كه در ایران شهرت و پیرو دارد، در میان ملل و اقوام دیگر نیز دوستدار و پیرو دارد.
پیروانى كه او را هم در مقام یک«پیام آور» علم، و هم او را در جایگاه یک مرشد، پیر، قطب و یک راهنمای زندگى خویش مى دانند و همچون انسانی بزرگ و استادی کامل به وی حرمت مى گذارند.
مكتب خیام پناهگاه فكرى همه كسانى است كه در كار خود و در کار جهان و هرچه در آن هست سرگردانند. فلسفه خیام آرامبخش روان آنهایی است كه پیچیدگی ها و گیر و گرههای هستی آنان را به خود مشغول می دارد، اما در عین حال به پاسخ ها و توجیهاتی که برای آنان تدارک دیده و رایج کرده اند دل نمی سپارند و نمی توانند آنها را بپذیرند. از این رو به دنبال گریزگاهی هستند تا بدان وسیله خود را از چنگ موهومات و خرافات نجات دهند.
مكتب و فلسفه خیام همان روشنائى روحپرورى است كه در پرتو آن مى توان از افکار گذشتگان و تار و پودی که مکتب هاى بى محتواى ادیان به گرد ذهنیت آدمیان تنیده است نجات پیدا كرد. و همه قصه هاى موهوم و خیالات پوچ و بیهوده را به کناری نهاد.
مكتب و فلسفه خیام [+] وسیله اى است كه مىشود با توسل بدان، پیچیدگی های ادیان و مذاهب را به ذربین خِرد کاوید و احكام تعبدى و جبرى و بى منطق آنان را بر ملا كرد و از آنها دوری جست.
مكتب و فلسفه خیام دلنشین ترین پاسخ ها را به مسائل اساسی و وجودی انسانها ارائه میدهد. مسائلی همچون زندگى و مرگ، بهشت و جهنم و خیر و شر و...یعنی کلیه درگیریهای بنیادینی که ذهن بشر را همواره به خود مشغول داشته و مشغول خواهد داشت. کوتاه سخن آن که «فکر می کنم زمان آن فرا رسیده است كه پیران قوم و فرزانگان جامعه ما با دیدى نو، افکار و اندیشه های خیام را بازبینی و بررسی کنند، او را از نو بشناسند و به مردم ایران و جهان بشناسانند.
[+] پاریس 1367- هوشنگ معین زاده
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم