Friday, December 30, 2005

وقـاحت و حمـاقـت!؟


تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


دو چيز است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


رسالت هیچکس، حتی پیغمبر اسلام این نبود که همه دنیا را مسلمان کند.

هوشنگ معین زاده
به نقل: از کیهان لندن 22 دسامبر شماره 1087

اینکه چرا چند سال بعد از فوت پیغمبر اسلام، مسلمانان مانند مور و ملخ به کشورهای دیگر سرازیر شدند، داستان دیگری دارد که به هیچ وجه ربطی به اسلام و خدا پرستی و دین و ایمان ندارد. در این باره بسیاری از پژوهشگران چه شرقی و چه غربی با دلیل و مدرک علت حمله اعراب به کشورهای دیگر را بررسی کرده و نوشته اند. در اینجا به عنوان نمونه تنها به ذکر یک سند بسنده می کنیم ، آنهم نامه عُمر ابن الخطاب آغازگر و عامل اصلی حمله به کشورهای دیگر، به عمرو عاص و پاسخ او به عُمر ابن الخطاب است و واکنش همین خلیفه در مقابل غنائیمی که برایش فرستاده بودند:
- محمد علی خلیلی در( ظلم تاریخ ) مینویسد:« از نامه عُمر به عمرو عاص میتوان به علل اقتصادی کشورگشایی اعراب(یامعنویت اسلام) پی برد.ترجمه این نامه چنین است:

«از بنده خدا عُمر؛ امیر مومنان؛ به عمرو عاص . سلام برتو؛ ای عمرو؛ به جان خودم سوگند که اگر من و همراهانم از گرسنگی بمیریم؛ تو و همراهانت که سیر هستید هیچ نگران ما نمی شوید؛
چرا غنیمت نمی فرستی؟!!! بداد برس؛ بداد برس؛ بداد برس!!!» و عمرو عاص در پاسخ چنین نوشت: « به بنده خدا امیر مومنان از بنده خدا عمرو عاص: و اما بعد؛ لبیک لبیک؛ کاروانی از خواربار برایت فرستادم که آغازش نزد تو و پایانش نزد من است !!!).

- ابو یوسف انصاری د رکتاب الخراج در رویه 55 می نویسد: « ... وقتی غنائم ایران را نزد عُمر آوردند ؛ بار ها را گشود و چشمانش به آنقدر گوهر و مروارید و زر و سیم افتاد که هرگز ندیده بود بگریه افتاد؛ عبدالرحمن بن عوف به او گفت: "جای شکر است چرا گریه می کنی" ؟ گفت: "آری ولی خداوند اینهمه ثروت را بمردمی نداد مگر آنکه دشمنی و کینه را میانشان افکنده باشد" ».

با اندک تاملی در نامه عُمر ابن الخطاب هر انسانی با کمترین بضاعت علمی متوجه می گردد که حمله اعراب به کشورهای دیگر به چه منظوری انجام گرفته است. در نامه این امیر مومنان، یک کلمه از خدا و خداپرستی و دین اسلام و گسترش آن نیست، بلکه طلبش سیر کردن شکم گرسنه خود و دیگر اعراب است.

تمدنی که در قرن پنجم هجری مُرد، تمدن اسلامی نبود، بقایای تمدن ایران و تمدن ملل متمدن قبل ازظهور اسلام بود.

اینکه آیا تمدنی بنام اسلام وجود داشت که بمیرد؟آیا اسلام و اسلام آورندگان حامل تمدن بودند؟ تمدن حاصل تلاش و کوشش مردمان متمدن است، آیا اسلام آورندگان مردمان متمدن بودند؟اگر بودند گوشه هایی از متمدن بودن آنها را بازگو کنید که به تاریخ تمدن بشریت افزوده شود.
تمدنی که اسلامزدگان می کوشند به اسلام پیوند بزنند، ادامه تمدن کشورهایی بود که قبل از تازش اعراب صاحب تمدن بودند. این ملت های متمدن تنها در دورانی که شمشیر تاراجگران عرب از کار افتاده بود، توانستند نفسی بکشند و تمدن گذشته خود را بازسازی کنند. اگرصاحبان این تمدن بناچار به زبان اشغالگران عرب، سخن می گفتند و مینوشتند، ربطی به اسلام نداشت. مهمتر از همه اینکه اعراب مسلمان به گفته قرآن همه علوم و فنون را در کتاب خود داشتند و خود را نیازمند علم و دانش و معرفت نمی دانستند که به دنبال آن بروند. مگر در قرآن نیامده است که:«هیچ خشک و تری وجود ندارد که کتاب قرآن آنرا مورد بحث قرار نداده باشد(ولارطب ولابس الافی کتب مبین)(آیه 59 سوره انعام)
در میان کسانی که کاروان تمدن قرن های سوم و چهارم و پنجم هجری را راه می بردند، چند عرب مسلمان وجود داشت که شما تمدن ملل متمدن آن روزگاران را تمدن اسلامی می نامید؟

ما تمدنی بنام اسلام نداشتیم و نداریم. همچنانکه تمدن مسیحی و یهودی و بودایی و غیره هم نداریم.

اگر چند صباحی در دوران سطله اعراب مسلمان، تمدنی بوجود آمد، تمدن ایرانی و تمدن دیگز ملل متمدن قبل از اسلام بود که اسلام آورندگان افتخارات آنرا نیز مانند بسیار چیزهای دیگر ملل تحت اشغال خود به عنوان غنیمت جنگی تصاحب کردند و بنام خود به ثبت رساندند.
پاريس 17 نوامبر 2005 – هـوشنگ معين راده
متن کامل اين مقالهً رادرکیهان لندن 22 دسامبر شماره 1087 مطالعه بفرمائيد

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

از قبضه روح کننده گان

... آخوندها و ملّایان و فقها و مراجع تقلید بوزینه ای از خاصمان(دشمنان) سر سخت « اندیشیدن و بازاندیشی و نو اندیشی و ایده آفرینی » هستند؛ زیرا خودشان هیچ مایه ای برای اندیشیدن ندارند. آنها به جای آنکه به خود زحمت بدهند ایده ها و افکار نو را بفهمند و دریابند، تمام همّ و غم خود را بر این می گذارند که ایده ها و افکار تازه را نه تنها زشت و تحریف و لجن مال کنند؛ بلکه آفریننده ی چنان ایده ها و افکاری را نیز از لحاظ فیزیکی نابود کنند. کلمه ی « روحانی » بر شالوده ی تجربیاتی که تاریخ و فرهنگ و مردم ما دارند در اصل به معنای انسانی نیست که در باره ی فراگستری و فراخبینی و خودگشایی فکری و گشوده اندیشی خودش و انسانهای دیگر می اندیشد و تلاش می کند؛ بلکه به معنای قصّابی می باشد که به محض تمییز و تشخیص دادن نشانه هایی از « روح » در دیگر انسانها به قبضه و سر به نیست کردن آن، همّتی الهی و خالص کانیبالیستی می کند. « روحانی » در ایرانزمین به کسانی می گویند که « قبضه روح کننده » هستند و قصّاب آفرینشگران روح و فرهنگ. ما ایرانیان با تمام ذکاوتهای هزاره ای خود در عرصه ی فرهنگ و دانش بشری، سرانجام ابعاد بلاهت خود را نیز بیش از دو دهه است که در ایجاد و دوام حکومت قصّابان روح به محک زده ایم تا آنها بتوانند سراسر آن چیزهایی را درو و سر به نیست کنند که هزاره ها برای به ثمر رسیدنشان جانفشانیها شده است. فریاد از این حماقت! فریاد!.
متن کامل[+]"کيهانگشت"

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home