Saturday, December 24, 2005

شيادان لکاتـــه!؟


تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


به جای لعنت به تاریکی ، شمعی بر افروز/همنشين بهار


ايران زمين، که امثال مانی و مزدک و بومسلم و استادسيس و صاحب الزنج و بابک و مازيار و سي‌بو‌‌يه و المقَفع ... را در دامان خويش پرورانده است، سرزمين‌ ِ رادمردان قرمطی و علوی و اسماعيلی و حروفی و بابی و مجاهدان مشروطه و جنگل...، ميهن ِ قره العين و مصدق و فاطمی و وارطان و پويان، مهد حنيف و گلسرخی و پاکنژاد و موسی و الله قلی و هزاران هزار قلب شوريده و عاشق ــ برای رسيدن به صبح آزادی، همواره با شب های تيره و تار گلاويز شده و سر از پا نشناخته است.
بررسی جنبش های انقلابی در ايران نشان می دهد که کشور ما از جهت سنن قيام خلق و نبرد بی امان عليه ستمگران بسيار غنی است، چه بسيار بودند شمع های شبانه، که خوش و بی پروا سوختند تا روشنی بخش محفل ديگران باشند و چه جان های پاکی که فدای آزادی نشد.
به راستی در اين ميهن سربردار، کدام روز بود که سياوشی به خاک نيافتاد يا «ابراهيم» ی در آتش نمرود نسوخت؟

در شرائطی که قلم قرشمال‌ِ نوکران استعمار و ارتجاع بذر یأس می‌پاشد، در حالی‌که به قول دکتر ساعدی «شبه‌نويسندگان» و «شبه‌روشنفکران» چون «شبه وبا» فضا را مسموم کرده، طنز را هم به لودگی می‌آلايند و با آرمان‌زدائی و مدح و ثنا، و های و هوی، نسل جوان ما را که چون تشنه به آب و خسته به خواب، به کند و کاو در تاريخ معاصر ايران نيازمند است، دست به سر می‌کنند ــ بازهم بايد بايد چون شرائط خيلی حساس است (کی حساس نبوده؟) ، تنها کليشه‌ای و بفرموده نوشت؟...
متن کامل[+]همنشين بهار//1384- دی

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home