Sunday, December 25, 2005

بـی آبـرويـان را شـرم نيست!؟


تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

..::: به امضای دل ::..

آخرين سروده سيمين بهبهانی

اي ديار روشنم، شد تيره چون شب روزگارت
کوچراغي جز تنم کاتش زنم در شام تارت:

ماه کو، خورشيد کو؟ ناهيد چنگي نيست پيدا!
چشم روشن کو؟ که فانوسش کنم در رهگذارت؟!

آبرويت را چه پيش آمد که اين بي آبرويان
مي گشايند آب در گنجينه هاي افتخارت؟

شيرزن شيرش حرام کام نامردان کودن
کز بلاشان نيست ايمن گور مردان ديارت

مي فروشند آنچه داري: کوه ساکن، رود جاري
مي ربايند آهوان خانگي را از کنارت

گنج هاي سر به مهرت رهزنان را شد غنيمت
درج عصمت مانده بي دُردانگان ماهوارت

شب که بر بالين نهم سر، آتش انگيزم ز بستر
با گداز سوز وساز مادران داغدارت

در غم ياران بندي، آهوي سر در کمندم
بند بگشا- اي خد!- تاشکر بگذارد شکارت

مدعي را گو چه سازي مُهر از گِل درنمازت
سجده بر مسکوک زر پُر سودتر آيد به کارت!

اين زن - اي من- برکمر دستي بزن، برخيز ازجا:
جان به کف داري همين بس بهره از دار وندارت!
پنجم ديماه 1384- تهــران


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home