Wednesday, December 21, 2005

اســلام شنـاســی!؟


تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


سفسطـه ها و مغلطـه ها
برنامه های آموزشی - ديداری آقای مهندس بهــرام مشيـری [+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~


کجا شاهنامه آخرش خوش است؟همنشین بهار


امیدوارم اشتباه نشود، در تاخت و تاز و ویران‌سازی‌ِ کسانی که در ایران‌زمین، به جای «دعوت همه به اسلام»، «تحمیل اسلام بر همه» را دستور کار خود قرار دادند، هیچ تردیدی نیست.
بی‌خود که مردم ما نمی‌گقتند «نه شیر شتر و نه دیدار عرب» !
تازیان حتی به آداب و رسوم نیاکان ما نیز تاختند.

حمله اعراب به ايران چه از نظر سياسی و چه از نظر اجتماعی ـ اقتصادی از حملات اسکندر و مغول و غُز و تيمور...موثرتر بود. نهاد دين و دولت را در شخصيت خلفا و سلاطين تمرکز داد و علاوه بر به کرسی نشاندن یأس و دوچهرگی و مشیت گرائی کور و قناعت سیاه، بنده پروری و چاکرمنشی و روحيه قبيله ای را هم رواج داد.

با حمله اعراب، فرهنگ بدوی عرب با اشرافییت دوران ساسانی مخلوط شد وجامعه را دچار تناقضات سهمگین روحی و روانی و فرهنگی سیاسی کرد که هنوز کمر راست نکرده است. این ها همه به جای خود درست، امّا اجازه می‌خواهم بپرسم آیا ما حق داریم در دافعه آنچه «عَرب‌زدگی» می‌نامیم، ری و روم و بغداد را به هم ببافیم و با نفی دیگران خود را اثبات کنیم؟
متن کامل مقاله نوشته "همنشین بهار" - 20 آذر 1384[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



گیرم «سی‌بویه» بود فاضل/از کوشش او‌، تو را چه حاصل؟ همنشین بهار


هنگامی که خلقی برای آزادی بپا‌ ‌خیزد، از درون شب تار می‌شکوفد گل صبح، زنجیرها یکی بعد از دیگری می شکند. باید بشکند...

از سال ۳۱ هجری که چراغ «یزدگرد» در گردباد افتاد، تا سال ۱۲۹ هجری که ابومسلم پرچم مقاومت را در دست گرفت، حدود یک قرن جامعه ایرانی همچون صاعقه زده ها گیج و ویج بود، اما کم کم «درد»، درد ِتحقیر و غم‌های عزیزی که قدمش مبارک باد به دادش رسید و تکانش داد و در برابر عَرب زدگی و دجالانی که در جلد ِاسلام رفته بودند ــ قد عَلم کرد.

نیاکان ما برای رهائی از دست اعراب و نیز، ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمی، و سپس مغول و تاتار ... از قیام ابومسلم تا آخوندبازی های دوران صفویه ، ۸۰۰ سال ! بیچارگی کشیدند و مبارزه کردند تا ایرانی بمانند و به بیگانگان تسلیم نشوند... چه «حلاّج» ها که بر دار نرفت و چه «عین القضات» ها که شمع‌آجین نشد...
بعد از صفویه که خود به قول فردوسی «یکی داستانی‌است پُر آب چشم» ــ بماند...

هنوز زنجیر محنت نگسسته و از مرز و بوم غم نگذشته‌ ایم! هنوز ایران ما غرق در بلا است و نوادگان «سندی بن شاهک» و «حجاج بن یوسف» از پستان دین شیر دنیا می دوشند...
مگر نه اینکه در این شب های تار، قلم قرشمال نوکران استعمار و ارتجاع، بذر یأس می کارد و در چشم صبح خاک می پاشد؟ مگر نه اینکه سنگ‌ها را بسته اند و سگ‌ها را رها کرده اند.
در برابر تندباد عصر جدید، که طالبان نفت و دلار، دَم به دَم «راهبندان» ایجاد می کنند و برچسب می زنند ــ فریاد ابوالقاسم فردوسی، شمشیر ابومسلم خراسانی، رندی حافظ شیراز، طنز عبید زاکانی و شب‌زنده داری «سیبویه»... همه انگشتان یک دست اند و باید با هم بر سر خصم بکوبند...
متن کامل مقاله نوشته "همنشین بهار" - 28 آذر 1384[+]

~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~



بی‌خــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـران‌زمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم


~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home