مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي :: مــــزدک :: |
« شــجـاع الــدیــن شــفــا » : پـس از هــزاروچــهــارصـــد ســـال
امـــــام زمــانـــی کـــه ســاخــتـه و پــرداخـــتــه دکــانــداران دیــن اســت چــه مــشــخــصــاتــی دارد ؟
امام زمان و غیبت او افسانه ای است که دکانداران دین برای سلطه گری خود ساخته و پرداخته اند .
• مـُـلایان شیعه با استناد به یک وکالت نامهً مجعول از صاحب زمان خود را جانشین او معرفی کردند و اختیار جان و مال شیعیان را در دست گرفتند.
• از یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان ، تنها شش در صد که شیعه اثنی عشری است به وجود امام زمان اعتقاد دارد .
غـــیــبــت
پیش از درگذشت امام حسن عسگری در بیست و هشت سالگی ، این فرزند او با عنوان مهدی و امام دوازدهم به جانشینی وی می نشیند ، ولی هیچکس اجازه دیدن او را نمی یابد ،
زیرا که از آن پس تمام امور امامت به نمایندگی او توسط افرادی بنام وکیل یا باب اداره میشود که رابط امام با شیعیانند و خود امام در همهً مدت در پشت پرده باقی میماند ،
این غیبت صغری نام دارد شصت و نه سال ادامه مییابد و در این مدت چهار وکیل عرب و ایرانی جانشین یکدیگر میشوند ، ولی چون ادامهً این وضع بیش از این مقدور نمیشود .
امام برای وکیل چهارمین " توقیع " خاصی صادر میکند که دیگر برای خود جانشینی معین نکند ، چون بزودی خود امام به غیبت کبرایی خواهد رفت
و تاریخی برای پایان آن معین نشده است
و در تمام مدت این غیبت ، مؤمنین میباید در حوادث به راویان حدیث مراجعه کنند که وی آنها را حجت خود برایشان معین کرده است همچنانکه خودش حجت خدا براین راویان است
و چون بدین ترتیب آینده دور و نزدیک این راویان بزرگوار براساس مورد اطمینانی قرار میگیرد ، دیگر اشکالی باقی نمی ماند که خود این امامی که هیچکس او را ندیده است
از داخل چاهی در سامره به غیبتی نامحدود برود و میدان امامت را یکسره در اختیار راویان احادیث خود بگذارد.
البته این توقیع پـُـر آب و نان را مانند خود صاحب توقیع تاکنون هیچکس به چشم ندیده است و نخستین باری هم که از آغاز این غیبت ، در کتاب غیبت شیخ طوسی است ،
ولی با آنکه در همین توقیع ادعائی قید شده بود که از میان شیعیان کسانی پیدا خواهند کرد ، و هرکس که این ادعا را بکند دروغگوست و به من افترا بسته است ،
در طول هزار و صد ساله گذشته بارها و بارها همین راویان بزرگوار حدیث در مواردی که لازم دانسته اند مدعیان دیداری برای او تراشیده اند که بد نیست دست کم به دو مورد خاص
از آنها اشاره کنم :
مورد اول . مورد شاه اسماعیل بنیانگذار سلسلهً صفوی لست که در زمانی که هنوز اسماعیل میرزای هجده سال ای بیش نبود ، نه تنها به هوای پادشاهی ایران ،
بلکه به هوای فرمانروائی بر سراسر جهان افتاد و درست در همین هنگام بود که به روایت عالم آرای عباسی پیش از خروج او از لاهیجان امام غائب شخصا" با وی دیدار کرد
و به او فرمود که : " ای اسماعیل ، وقت آن رسیده است که خروج کنی و ربع مسکون را به زیر بیرق شیعه درآوری ، و آنگاه کمرش را گرفت و سه بار از جای برکند
و باز بر زمین گذاشته و سپس با دست مبارک خود شمشیر بر کمرش بست و فرمود " که : " برو که ترا رخصت است " ، بر اساس چنین رخصتی بود که چندی بعد از آن ،
به دستور این کمر بستهً امام ، در شهر تبریز که مردم آن به علت سـُـنی بودن حاضر به لعن ابوبکر و عـُـمر نشده بودند ، تنها در یک روز بیست هزار نفر مرد و زن ،
حتا زنان آبستن به دست تبرائیان او کشته شدند و در ماههای بعداز آن نیز به نوشتهً شادروان نصرالله فلسفی در کتاب زندگانی شاه عباس نزدیک به دویست
و پنجاه هزار نفر دیگر در نواحی مختلف ایران بنام همین صاحب الزمان به فرمان او به قتل رسیدند.
اما خود این کمر بستهً امام در نخستین منزل از سفر جنگی خود برای آنکه سراسر جهان را به زیر پرچم شیعه درآورد در جنگ چالدُران از ترکان عثمانی شکست خورد
و با همهً قاطعیت ماموریتی که در این راه به عهدهً او گذاشته شده بود ، موضوع امپراتوری جهانی شیعهً به فراموشی سپرده شد و صاحبالزمان نیز فرمانش را پس گرفت.
مورد دومین : در سالهای خود ما بود که بنا به تعبیر معروف « کارل مارکس » : " تــاریــخ بــه جــای ایــنــکــه بــه صــورت تــراژدی تــکــرار شـــده بــاشـــد ،
کــمــدی وار تــکرار شـــد. " هنگامی که آیت اللهی به نام روح الله خمینی بنوبهً خود به هوای صدور انقلاب اسلامی خویش به همهً بلاد اسلام و کفر افتاد
و به عنوان مرحلهً آغازین صدور این انقلاب با قوای کفر صدام عفلقی پنجه در پنجه انداخت و برای اطمینان از حصول پیروزی ، صاحب الزمان های متعددی را سوار بر اسب سفید
یا بر روی تانک چیفتن ، در صورت سیدی نورانی یا در لباس پاسدار انقلاب به فرماندهی عساکر اسلام برگزید ، و آنها را به رفتن در سنگرهای بسیجیان
و آبگوشت خوردن با آنها واداشت ، ولی علیرغم همهً این امدادهای غیبی ، آیت الله ما نیز مانند شاه اسماعیل شمشیرش را غلاف کرد و جام زهر شکست را سر کشید
و صاحب الزمانهای گوش به فرمانش را شکست خورده و بی اعتبار به پنهانگاههایشان فرستاد در انتظار اینکه کمر بسته دیگری ، دیر یا زود برای تجدید آزمایش کشور گشائی اسلامی ،
آنها را به میدان هایی تازه باز گرداند
گفتگوئی با « شجاع الدین شفا » - به مناسبت انتشار کتاب { پس از هزاروچهارصد سال }
:::::::::::::::::::::::::
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي )
مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »
:::::::::::::::::::::::::::::
((( خــــــــــبــرچـيــن)))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home