مـــن ايــــرانـــيـــم آرمــــانـــم رهــــائــــي ازايـــن ديـــن مــردم فـــــــريـــب ريـــــائــــــي « مــــزدک » |
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »
::::::::::::::::::::::::::::::::::::
11 سـپــتــامـــبــر : ريــشــه هـا , بــازانــديـــشــی هـا و رهــائـــی مــلــّی مــا
گـفـتــگو نشریهً تــلاش بـا « عــلــی مــيــرفــطــروس »
تلاش ـ حتماً خاطرتان هست که در گفتگوی با تلاش ( شمارة 4 ) در پاسخ به پرسشی در خصوص گفتگوی تمدنها گفتيد :
" من اصلاً به چيزی بعنوان " تمدن اسلامی " معتقد نيستم , همچنانکه تمدن مسيحی , علوم اسلامی واقتصاد اسلامی هم بنظرم نادرست می باشند . "
آيا می توان گفت گروههای بنيادگرای اسلامی که وظيفة خود را دفاع از " فرهنگ و هويت اسلامی " ـ حتا به قيمت تهاجم و خشونت عليه حاملان فرهنگ مدرن ـ می دانند در اصل بازتاب و نتيجة تلاشهای روشنفکران اسلامی است که دهه هاست سعی می کنند مشخصه های يک تمدن خيالی را در مقابله با تمدن مدرن ترسيم نمايند ؟
ميرفطروس ـ بنيادگرائی اسلامی ابتداء خصلتی " روشنفکرانه " و غيرتوده ای داشت و حضور آن , بيشتر در محافل روشنفکری و دانشگاهی احساس می شد , امّا چندان نمی توان آنرا " بازتاب و نتيجة تلاش های روشنفکران اسلامی " دانست , بلکه ـ بتدريج ـ يعنی با رشد ناموزون و شتابان مناسبات سرمايه داری و ورود ارزش های غربی به جوامع اسلامی , و سيل مهاجرت روستائيان از دهات به حاشية شهرهای بزرگ , بنيادگرائی از حالت گروهی و " روشنفکری" به جنبشی گسترده و مردمی بَدَل گرديد .
جنبش های اسلامی اگرچه در شهرهای بزرگ ظاهر شدند و " جنبش شهری " بشمار می آيند , امّا از نظر انديشه و ايدئولوژی , حامل انديشه ها و ارزش های قبيله ای و پيش سرمايه داری ( با الهام از تعاليم قرآن ) هستند . در اين ايدئولوژی , " حکومت صدر اسلام " چنان " ايده آليزه " گرديده که در باور توده های مسلمان , دوران حضرت محمد يا علی , دوران اوج آزادی , عدالت اجتماعی , برابری و برادری بشمار می آيد .
مشخصه های اين " تمدن خيالی " روان آسيب ديده و روح تحقير شدة مسلمانان را تسکين می داد : فريب بزرگی که انعکاسات فکری آن به جامعة ما نيز کشيده شد بطوری که مثلاً بعضی از روشنفکران ملی ـ مذهبی ما انتشار کتاب " سير تحول تدريجی قرآن "( نوشته مهندس مهدی بازرگان ) را " کشفی همسنگ کشف اسحق نيو تن " دانستند !!!
تلاش ـ به " روشنفکران ملّی ـ مذهبی " اشاره کرده ايد , اين کلمة روشنفکران ملی ـ مذهبی واقعاً چقدر می تواند درست باشد ؟
ميرفطروس ـ کاربُرد اصطلاح " ملّی ـ مذهبی " هم مانند بسياری از کلمات و اصطلاحات سياسی ديگر ( مثل محافظه کار , ميانه رو , اصلاح طلب و غيره ) دارای ابهام , اشتباه و آشفتگی است . اين کلمه ( ملّی ـ مذهبی ) نشانة همان التقاط فکری , فلسفی روشنفکران ما از مشروطيت تا کنون است . به زعم اين دسته از روشنفکران , هويّت ملی ما بر دوپاية ايرانيت و اسلاميت استوار است . خوب ! اولين اشکال اين " تعريف " اينست که : پس آن ميليون ها ايرانی زرتشتی , ارمنی , کليمی و آسوری و غيره در کجای اين " هويت ملی " جای دارند ؟ می دانيم که مثلاً در طول اين قرن های سلطة اسلام , زرتشتی ها در حفظ آئين ها و عقايد ملّی ما نقش اساسی داشته اند .
از اين گذشته , اسلام با اعتقاد به " اُمّت " ـ اساساً ـ با هرگونه " مليّت "
و ملی گرائی مخالف است بهمين جهت است که بسياری از کشورهای متمدن ( مانند مصر و سوريه ) با پذيرش اسلام , خود را در اُمّت اسلامی , منحل و مضمحل کرده اند , در اين ميان فقط ما ـ ايرانيان ـ بوديم که با اسلام به گونه ای خاص و شايد هم رندانه و هنرمندانه برخورد کرده ايم , يعنی بجای آنکه در تماميّت اسلام , ذوب شويم , برخوردی خاص و ايرانی با آن داشته ايم , بعبارت ديگر , در طول تاريخ ايران بعد از اسلام , هويت ملی ما از طريق زبان پارسی و آئين هائی مانند نوروز و مهرگان و جشن سده و غيره تداوم يافت و اسلام ( با همة فرقه های متعدد و مخالف و مختلفش ) در واقع " تابع " اين رَوَند تاريخی بوده است , با توجه به اينکه در طول تاريخ ايران بعد از اسلام , علمای اسلامی ما بيشتر " عَرَب زده " بودند و 90 درصدر آثار و تأليفات اين " حضرات " به زبان عربی نوشته شده , هويّت ملی ما جز در زبان پارسی , شعر و عرفان و حماسة ما پايگاه و پناهگاهی نداشت از اين طريق بود که حسّ ملّی ما از گذشته به آينده تداوم يافت . شما اين مسئله را در هيچيک از کشورها و ملّت های مسلمان ديگر نمی توانيد ببينيد .
واقعاً اين چه " تمدّن اسلامی " , است که از خودش حتّی يک صفحه کتاب نداشت , بزرگترين هنرمندان و نويسندگان و مورخين و متفکرانش , ايرانی هستند و حتی دستور زبان و صرف و نحو اين " تمدّن اسلامی " را يک نفر ايرانی انديشمند ـ بنام سيبوَيه نحوی ـ تهيه و تدوين کرده است . . .
در اين 23 سال حکومت اسلامی در ايران , اسلام و روشنفکران ملی ـ مذهبی ما ـ در يک موقعيّت استثنائی ـ تمام بضاعت و توان فکری , فلسفی و سياسی خويش را " عرضه " کرده اند که نتيجه اش : اين شکست و شرمساری بزرگ تاريخی است که روی دست ملّت ما باقی گذاشته اند , اين شکست و شرمساری ـ يک بار ديگر ـ اين حقيقت را تاکيد می کند که : جامعة ما تا زمانی که از اين صحرای کربلای احساس و انديشه , از اين فلکلورعزا و مرثيه و زاری , از اين " دينخوئی " و بردگی روحی و از اين دُور باطل ايدئولوژی اسلامی بيرون نيايد , نخواهد توانست جايگاه شايستة خود را درجهان شتابان و پيشرفتة امروز , بدست آورَد . ( برای نمونه نگاه کنيد به دو کشور هند و پاکستان بعد از استقلال : يکی با تکيه بر يک سياست غيردينی , به يکی از بزرگترين دموکراسی های جهان بَدَل شد , امّا ديگری ( پاکستان ) با تکيه براسلام و اسلاميّت به نمونه ای از استبداد سياسی , فقر , عقب ماندگی و بنيادگرائی اسلامی ) بدل شد . . . اين فرهنگ عزا و شهادت و عاشورا , قرن هاست که انسان ايرانی را دچار " از خود بيگانگی " و عدم تعادل کرده است . انسانی که بجای " سر" , همواره با " دل " ش می انديشد . انسانی که هميشه " آينده " را در نابودی " حال " جستجو کرده است . دوستانی که بعنوان " حفظ ارزش های ثابت و سُنت ها " در حفظ و تداوم سلطة اسلام تلاش می کنند , در واقع بی اعتقادی خود را به " انديشه مدرن , خردگرائی و اصالت فرد " عيان می کنند . من نگرانم که بعضی از روشنفکران مذهبی ما ( مانند دکتر عبدالکريم سروش ) به سبک دکتر علی شريعتی بخواهند يک " شيعة علوی " يا يک " اسلام نَبَویِ " ديگر برای جامعة در حال تحول ايران , " اختراع" کنند . در حاليکه مسئله ما ـ امروز ـ مسئلة " قبض و بسط شريعت " نيست . ما امروز ـ بيش و پيش از اسلام ـ بايد به ايران بيانديشيم و آرمان های خيالی تمدن اسلامی را به افسون شدگان اصلی آن ( يعنی اعراب مسلمان ) واگذارکنيم . آنهمه جشن و اميد و تلاش و شادخواری و شادزيستی در فرهنگ ايران پيش از اسلام , برای ما ايرانيان , ذخائر ارزشمندی برای رسيدن به يک ايران مدرن , شاد و سرفراز , بشمار می روند .
متن کامل این گفتگو در سایت نشریه { تــلاش } بایگانی میباشد.
::::::::::::::::::::::::::::::::
هــمــراهــی بــرای دمــوکــراســی آری ،::
هــمــراهــی بــرای نــجــات جــمــهــــوری اســلامــی هـــــــرگــز !. ::
دمـــکــراســــی به فرهنگ دمکراتیک نیاز دارد ، و این فرهنگ را نمی توان وارد کرد ؛
بلکه آن را باید زايــانــيــد ، رویــانـــیــد ، پــرورانـــيــد و فــراگــســتـــرانــيـــد .....
««« ایـــرج ارجـــمــنـــد راد »»»
""""""""""""""""""""""""""""
((( خــــــــــبــرچـيــن)))
:::::::::::::::::::::::::::::::::::
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home