Sunday, May 25, 2003





مـــــن ايـــــــــرانــــــــيــــــم آرمـــــــــــانـــم رهــــائــــي
ازايـــــن ديــــــــن مــردم فـــــــريــــــب ريـــــــائـــــــــي

« مــــزدک »


:: مـسـئـلـهً « جــدائــی حکـومـت از دیـــن » در فــرهـنـگ ایـــران ::

::: نگارش : « مــنــوچـــهـــر جـــمــالــی » :::

مسئلهً جدائی دین از حکومت یا مسئلهً « رابطهً بینش انسان با حکومت »
اولویت « جان یا زندگی » بر « ایمان »


:: این مهم نیست که دین حقیقی کدامست. ::
:: این مهمست که چگونه ما با هم زندگی کنیم ! ::
« میشل دلـــو هــوپــیــتــال در 1562 میلادی »


در جامعه ، یا باید الله ، حکومت کند یا ملت. هم این و هم آن ، یک کلاهبرداری و فریب و خدعه است،
که البته در اسلام ، خدعه و مکر ، جایز است ، و این را « مصلحت و حکمت » مینامند ، که چیزی جز همان « دروغ مُقدس » نیست. در چنین صورتی ، در این ادیان ،
خود « دین » ، مسئله میشود . الله یا یهوه یا پدر آسمانی یا اهورا مزدائی که از او سلب قدرت شود ، یا قدرتمند بماند ، ولی نتواند قدرتش را به کار ببندد ، دیگر ، الاه نیست ،
و دینش هم بی معنی است . این است که حل مسئله « جدائی دین از حکومت » ، در این ملتها ، در صورتی بطور منطقی ممکن است که ، منکر وجود این الاهان بشوند ،
یعنی " آتـــیــســم " ( ناخــــداگـــری ) غلبه کند. ولی این راه در این اجتماعات ، در تاریخ دویست سالهً معاصر ، با شکست روبرو شد. و راه حل های دیگر ،
همه راه حل های نیم بند و نوعی شعبده بازیهای منطقی و حقوقی شده است. البته بستن راه قدرت ورزی مستقیم و رسمی یک دین ، به هیچ روی ، بستن راه نفوذ غیر رسمی
و غیر مستقیم آن دین نیست . اگر با این معیار ، این حکومتها در باختر بررسی گردند ، دیده میشود که « اصل جدائی دین از حکومت » ، در همهً این کشورها ، لنگ میزند
و در هیچکدام ، این مسئله تمام عیار حل نشده است . حل مسئلهً « جدائی دین از حکومت » ، فقط از راه « تغییر تصویر خدا در اذهان »
و « تغییر مفهوم دین » در اذهان ممکن میگردد. مسئله « جدائی دین از حکومت » ، موقعی حل میشود که اصالت انسان و اصالت خرد انسان پذیرفته شود .
حل مسئلهً « جدائی دین از حکومت » ، حل مسئله « رابطه بینش انسان با حکومت » است . اگر بتوانیم رابطه « بینش انسان را با حکومت » که نظم اجتماعی باشد ،
مشخص سازیم ، رابطه دین را با حکومت ، روشن میسازیم . البته هر نظمی در اجتماع ، و سقف نظامهای اجتماعی که حکومت است ، باید بر بینش استوار باشد .
سقف نظامهای اجتماعی در عربی ، « حکومت » ، و در باختر ، staat , state ، و در ایران ، « سامان » و خشتره ( یا خشترات ) نامیده میشده است .
فرهنگ ایران ، استوار بر این سر اندیشه بزرگ بوده است که حکومت یا سامان ، باید از بُن جانهای مردمان ، پیدایش یابد و بجوشد .
سامان ، چیزی جعلی و ساختگی و وضعی نیست ، بلکه سامان ، پیدایش و زایش خرد کاربند ، از بُن جانهای انسانهاست ، چون سامان یا حکومت ،
« ساماندهی زندگانی همهً مردمان و همهً طبیعت با همست. » این روند را « جهان آرائی » یا « آرایش گیتی » نیز مینامیده اند .



اين نوشته در تارنماي اينترنتي { فرهنگشهر } بايگاني مي باشد:
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

روشنفکران خودشيفتهً "اپوزيسيون" (کاسه ي داغتر از آش) يا متحدين اصلاح طا لبان حکومتي!
:::رضا ايراني - آمريکا تاريخ نگارش پتجشنبه‏، 2003‏/15‏/05 :::

آنچه مردم ايرانزمين از بدو بقدرت رسيدن آخوندهاي عمامه بسر و يا کت وشلواري دريافت نموده اند، چيزي جز دروغ و رياکاري، سرکوب و اختناق و پايمالي آرمانها و ايده هاي آنان نبوده است. اينرا خود مردم با تجربهً مستقيم و رويارويي با حکومت اسلامي شيعهي، پس از 24 سال، به روشني ميبينند و همواره از هر فرصتي بسود بيان نظر خود استفاده کرده و به برهنه ترين شکل ممکن آرائ خود را ابراز نموده اند. نمونهً آشکار آن در اسفند ماه سال پيش با تحريم عملي انتخابات فرمايشي رژيم، مردم بار ديگر راي خود را بيان نمودند. عملي که گوشهاي ناشنوا و چشمهاي کم سو، هنوز کنه آنرا درنيافته اند. اما اين ناشنوايي گوشها و کم سويي چشمها، تنها قدرت ورزان حکومتي و نوع اصلاح طلبش را در بر نميگيرد، بلکه روشنفکران خودشيفتهً اپوزيسيون وآناني که هر روزه با سياه مشقهاي خود در نشريات و تارنماها ي اينترنتي و مصاحبه هاي بي محتوا، به خيال خود به "دموکراسي" از ديد " بينش علمي و جهانشمول" دامن ميزنند را نيز شامل ميشود.
از آنجايي که قصد نوشتن جستاري بلند را ندارم، تنها به يک نمونه از خروار ميپردازم. نوشتهً آقاي رضا فاني يزدي به عنوان "خروج از حاکميت: اشتباهي جبران ناپذير در لحظهً کنوني" (تارنماي ايران امروز پنجشنبه 25 ارديبهشت 1382) مصداق کامل همين نوع گوشها و چشمها هستند. ايشان خروج اصلاح طلبان حکومتي را از حاکميت در "شرايط امروز و لحظهً کنوني بزرگترين اشتباه و خطاي جبران ناپذير" دانسته و "حضور اصلاح طلبان در حاکميت، در شرايط همه پرسي و انتخابات آينده (؟) و يا هر شکل عبور از بحران در شرايط کنوني، تضميني براي عبور مسالمت آميزتر(!؟) و تضميني براي جلوگيري از هم پاشيدگي و گسيختگي در تمامي ارکان اجتماعي" ميدانند. ( همهً تاکيد ها از من است). من دراينجا از پرداختن به واژه " ارکان"[ از ريشه ارکه] که آقاي فاني بدون شناخت آنرا بکارگرفته و مفهوم آن در فرهنگ ايران را نمي داند، ميگذرم.
حال بايد ديد اين شرايط حساس و امروزي و يا بقول آقاي فاني "لحظهً کنوني"(!) چه مفهومي دارد. راستي در اوضاع و احوال مردم ايرانزمين چه اتفاقي رخ داده که ايشان اين چنين نگران و به اصطلاح "کاسهً داغتر از آش" موقعيت و وضعيت اصلاح طلبان گرديده است؟ اين اصلاح طلبان حکومتي چگونه انسانهايي و داراي چه افکار و انديشه هايي ميباشند؟ و چرا آقاي فاني يزدي آنان را "بخش موثر و جدي از نيروهاي مقاومت در مرحلهً کنوني و براي مرحله ي گذار و پس از آن" ارزيابي ميکند؟
من پاسخ اولين پرسش را از ديد خودم چنين بازگو ميکنم: تنها تغيير، در "پيرامون" ايرانزمين و حضور نيروهاي آمريکايي ميباشد. آيا در عملکرد رژيم آخوندي در رابطه با مردم، که همان سرکوب، اعدام در سر چهارراهها، شلاق زدن جوانان در ميدانها، دست و پا بريدن و چشم در آوردن، سرکوب گسترده ي زنان، صدور احکام و دستگيري و محکوميت روزنامه نگاران و فعالين سياسي جنبش دانشجويي، صدور احکام زندان افراد به اصطلاح "ملي مذهبي" (بخوان اسلاميستهاي راستين)، بستن و سانسور تارنماهاي اينترنتي و اساسا" ادامهً همان سياستهاي سرکوب آخوندي 24 ساله، چه تغييري را ميتوان ديد؟ و اساسن "از هم پاشيدگي و گسيختگي" اگر اين نيست پس چيست؟ هرچند اين پرسشي هست که آقاي فاني يزدي را دعوت به پاسخگوئي مي کند. اما پاسخ اصلاح طلبان حکومتي و يا بقول آقاي فاني يزدي "اين بخش موثر و جدي از نيروهاي مقاومت" (!!) تابحال چه بوده و اکنون چيست؟
"اين بخش موثر و جدي" در نامه اي خطاب به ملت ايران (نامه ي 24 نماينده ي مجلس خطاب به ملت ايران "اتحاد ملي حول محور حاکميت مردم"، ايران امروز پنجشنبه 18 ارديبهشت 1382) رسالت خود را به روشني "دفاع از آرمانهاي بلند انقلاب اسلامي يعني استقلال، آزادي و حفظ نظام" ميداند! و خطا از آنرا "فاجعه اي" مينامد که " هيچ ايراني شرافتمند و آزاده اي خواهان آن نيست"!! و يا ادعا ميکند: "ما با مردم عهد و پيمان بسته ايم که از حقوق آنها دفاع کنيم (!) و در اين مسير از هيچ تلاشي دريغ نخواهيم کرد". حال بماند که چه قدمي در راه ايده ها و آرمانهاي مردم، پس از گذشت شش سال بر داشته اند. دستکم اينان با پاسخ نيرومندي که از مردم در اسفند ماه گذشته دريافت داشته اند، در صدد فکر چاره اي بوده و برخي از گوشهاي ناشنوا هم از شدت طنين آواي مردم، از ترس فردا لختي ارتعاشات را دريافت کرده اند. اما آقاي فاني يزدي اينرا برنتابيده و با شتاب به اصلاح طلبان حکومتي ميگويد صبر کنيد که "براي خروج از حاکميت ميبايد که آمادگيهاي لازم را فراهم کرد،" اينبار " جبهه فراگير جمهوري خواهان دموکرات ... ميتواند زمينه را براي خروج...فراهم نموده و... عبور نهايي از بن بست کنوني را پايه ريزي نمايد." 24 سال از فاجعهْ انقلاب اسلامي گذشته است و روشنفکران خودشيفتةْ ما هنوز همان نظريه هاي "علمي و جهانشمول" و تز "متحدين مرحله اي" و نگاه از بالا براي "کسب قدرت سياسي" را دنبال ميکنند، با اين تفاوت که امروز از روي ناچاري، آمريکا را با "شوروي سوسياليستي" سابق عوض نموده اند؛ توجه بفرماييد: "خروج عناصر اصلاح طلب و تغييرات سياسي احتمالي پس از آن نقطهً پاياني است بر اميد تحول دموکراتيک از درون، يا از نگاه غرب بويژه آمريکا پايان اميد به تغيير حاکميت سياسي در راستاي سياستهاي مورد قبول آمريکا در منطقه."
در سرتاسر نوشتهً ايشان حتا يکبار نيز به مردم ايرانزمين و آراء آنان اشاره اي هم نميشود. آيا اين تصادفي است؟ آيا در اين برهنگي تمام عيار، ميتوان نگاه از بالا ونقش قيوميت مردم ايران را در تفکر آقاي فاني يزدي انکار کرد؟
نميدانم چرا بي اختيار به ياد "جناح ضد امپرياليستي و مردمي" و "تصرف لانهً جاسوسي امپرياليزم آمريکا" مي افتم. شما چطور؟
آيا آنروزها نيز اين "تحليل علمي و جهانشمول" روشنفکران خودشيفتهً ما نبود که در امتداد آن امروز "بخش موثر و جدي از نيروهاي مقاومت" را به جاي آن "جناح ضد امپرياليستي" نشانده است؟ پوسته عوض شده اما مغزه و بُن همان است.
من ميپرسم روشنفکر ايراني کي به خود خواهد آمد؟ کي از انديشه هاي کهنه و گفته هاي نسنجيده که با روح او سازگاري يافته و در وجودش ريشه دوانيده، خواهد گسست؟ کي آزادي انديشيدن را با داشتن چنين سترون فکري، تجربه خواهد کرد؟ اينکه ما بايد به عقيده اي يا مذهبي يا ايدئولوژيي ايمان و اعتقاد مطلق داشته باشيم نشانگر توانايي و زايندگي فکر ما نيست، بلکه بيان فقر عقيم گونه ي انديشهً ماست. تنها زمانيکه نو انديشي و انديشيدن با مغز خود (نوشوي) و بر بنياد شالوده هاي فکري بر آمده از فرهنگ مردم خود، اينهماني پيدا نمود است که توانايي و زايندگي هاي آن آشکار ميگردد و آغاز به جوانه زدن ميکند. ميبايست اين چشمهاي کم سو و نابينا را، با نوانديشي تبديل به چشمهاي "خورشيد گونه" نمود.
براي روشنفکر ايراني تجربهً انقلاب مشروطيت و 24 سال گذشته کافي نيست تا با سنت و تفکري که هيچ دگر انديشي را بر نمي تابد، صف آرايي کند؟ تا به کي مردم و فرهنگشان را که هزاره ها توسط قدرت ورزان سرکوب گرديده ناديده گرفته خواهد شد؟ چرا اين روشنفکران با توانايي مردم ايرانزمين وبن مايه هاي فرهنگي آن، اين چنين بيگانه هستند؟ چرا هنوز نتوانسته اند جمهوري اسلامي شيعهي را و ويژگي اين سرزمين را درک نموده وبا انگيخته شدن از فرهنگ آن به صف بندي و مبارزه با آن بپردازند؟ چرا اين روشنفکران هنوز مي انديشند ميتوانند بدون سنجشگري خردمندانه ي اسلام ، آنرا گويا دور زده و يا از آن جهش به دموکراسي نمايند؟

من آقاي فاني يزدي و ديگر دوستان هم ذهن ايشان را به انديشيدن در بارهً اين پرسشها دعوت ميکنم.



رضا ايراني - آمريکا
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: .omc.iranirez@yahoo
نويسنده از دريافت ديدگاه هاي خوانندگان شاد مي شود
اين نوشته در تارنماي اينترنتي { فرهنگشهر } بايگاني مي باشد:

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم ، و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بــابـــک دوســــتـــدار »

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


((( خبرچين)))
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home