مـــن ايـرانيـم آرمانم رهائــــي ازاين ديـن مـردم فريب ريائـي « مــــزدک » |
نگاهي مجدّد به مسئلهً « جدايي دين از حکومت»
آريابرزن زاگرسي ( آلمان )
تاريخ نگارش: چهاردهم آوريل سال 2003 ميلادي
آن گرايشها و اشخاص و سازمانها و افرادي که بخواهند کُشتن و خونريزي را بپسندند و با خونريزي و جنايتکاران همداستان شوند نه تنها هيچ نشانه اي از فروزه هاي ايراني بودن در وجود آنها نيست؛ بلکه با اقدامات و خواستهاي خود، فقط مي توانند امتداد و سيماي تمام عيار « امّت اسلام » را آشکار کنند؛ زيرا ايراني مي داند و آگاه است که « ديو » را نبايد کُشت؛ بلکه بايستي آن را بست و تحت کنترل در آورد. ايده ي « ديوبندي »، يکي ديگر از مهمترين و کليدي ترين فروزه هاي فرهنگ ايرانزمين است. علّت دوام و جاذبه هاي شگفت انگيز فرهنگ ايراني نيز تا کنون به اين بازبسته بوده است که از کاربست و تائيد و پذيرش خشونت در هر فرمي که مي خواهد باشد با شدّت تمام مي پرهيزد و به زندگي ارج مي نهد. مدّعيان اسلام پس از هزار و چهارصد سال توحش و کشتار و خونريزي و تکفير و شکنجه و تبعيد مخالفان خود، سرانجام وقت آن رسيده است که آخوندها و فقها و مراجع تقليد بياموزند که بايستي شمشير شرع انور اسلام را براي هميشه و ابد به خاک بسپارند و « آدم » بشوند و به گفت – و – شنود با دگرانديشان رو بياورند و پاي ميز استدلال بنشينند.
ايجاد و دوام و استحکام دمکراسي به تفاهم انسانها نياز مبرم دارد. چنين آرزويي موقعي امکانپذير مي شود و واقعيّت عيني پيدا مي کند که تمام مخالفين در مبارزات سياسي، گشوده فکر و حقيقت گريز باشند. زيرا کساني که مدّعي و مالک « حقيقت » هستند، هيچگاه به انديشه ها و تجربيات و ديدگاههاي دگرانديشان، شانس پذيرفتن نيز نمي دهند؛ چه رسد به آنکه بخواهند در مسائل کشوري با دگر انديشان، همفکري و همآزمايي و همکاري نيز داشته باشند. دمکراسي، هنر ديدن و کشف ديگري در مقام انسان است. هر انساني، دلبستگيها و گرايشها و افکار و آرزوها و سليقه ها و احساساتي دارد که بسان من نيست؛ بلکه موجودي منحصر به فرد است. از اين رو، ديگران هستي دارند و مي زييند و زيستن آنها، مقدّس هست؛ زيرا من به آنها در مناسبات گوناگون اجتماعي همبسته ام. من، جداي از ديگران نيستم؛ بلکه ما در کنار يکديگر هستيم. چنين همبستگي همواره بدون واسطه و يکراست است. هر فردي، يک انسان ديگريست که فرديّت خود را دارد. مردم در همبستگي فردي با يکديگر، ميهن خود را مي آفرينند و از بهر خشنودي و شادکامي و رشد و شکوفايي استعدادهاي يکديگر و حلّ و فصل مسائل اجتماعي، با همديگر همکاري و همدردي و همآزمايي مي کنند.
افراد به اين دليل گرد هم نمي آيند تا به مذهب يا ايدئولوژي يا مرام و مسلک واحدي شهادت بدهند؛ بلکه هر کس، خود را با ديگري همبسته مي کند تا ديگري را در فرديّتش از اين راه به رسميّت بشناسد و فرديّتش به رسميّت شناخته بشود. ارزش دادن به فرديّت و تکبودها، کشف کردن و ارجگزاري به واقعيّتهاست. ارزش دادن به بسياري از چهره هاي ناشناخته و رنگارنگ زندگي و پديده ها و جهان است. شناختن عنصر تصادف و ملزوم زندگاني و اجتماع انساني است. به همين دليل هر چيزي در همان فرد بودن و اختلاف بينش و اصالت شخصيّتش، در انسان، ايجاد مهر و عشق مي کند. رويارويي با هر انساني فقط در دنياي آزادي امکانپذير است.
در جامعه اي که وابستگي و تابعيّت محض حکمفرماست ما هر گونه رابطه ي بي ميانجي را با انسانها و پديده ها از دست مي دهيم. عشق و گرايش به جست – و – جو و کشف ناشناخته ها فقط مي تواند در يک روند ماجراجويانه ي انسان با پديده ها و انسانهاي ديگر تحقّق پيدا کند. يافتن هر چيز تازه و نو به نو با خطاها و اشتباهات انسان توام است. ما اشتباه مي کنيم؛ زيرا اختلاف و دگرساني را نمي بينيم. فقط از راه خطاهاست که چشمان ما حسّاستر و باريک بين تر و فهم ما ژرفنگر تر مي شود. براي مثال: آنچه را که « حافظ شيرازي » از نامکرّر بودن حديث عشق بر زبان مي راند، دقيقا به طيف بسيار پيچيده و متنوّع انسانها و ظرايف روحي و تجربي و فکري و شخصيّتي آنها بازمي گردد. واقعيّتها هرگز يکسان و يک شکل نيستند و با مفاهيم خرد ابزاري نيز اينهماني ابدي ندارند. حقيقت هيچگاه يک چهره ندارد يا به زبان « پروتاگوراس »: ( Anthropos metron hapanton| آنتروپوس مترون هاپانتون | ανθρωπος μετρον απαντων [ = فرد، فرد انسانها، سنجه و معيار و اندازه گذار هر چيزي هستند. ] ).
تلاشگران آزادي و روشنگري بايد همواره در نظر داشته باشند که بدون کسب ضمانتهاي کتبي و گفتاري و تاکيدي و مکرّر و همچنين پيکارهاي گسترده ي فرهنگي در تمام ابعاد تصوّر شدني، محال است که بتوان اقتدار فقها و آخوندها و مراجع تقليد را کاهش داد و دخالتهاي بي جاي آنها را در سياست، کرانمند و خنثا کرد. در قانون اساسي ايران آينده بايستي آشکارا و با تاکيد مبرم از لحاظ حقوقي و قانوني، اين اصل، عبارت بندي شود که کلّيّه مراجع تقليد و فقها و آخوندها موظّف و مکلّف و مسئول هستند که ديدگاهها و گرايشهاي عقيدتي خود را با استدلال و برهان و توضيح منطقي در اختيار افکار عمومي بگذارند و هرگز مجاز و محقّ نيستند که
در مسائل اجتماعي و ميهني و منطقه اي و جهاني از حربه ي « فتوا دادن » استفاده کنند.
چنانچه فقها و آخوندها بخواهند در شکست آتوريته و مسئله ي قدرت طلبي خود به حربه ي « فتوا دادن » استناد کنند و عوام را تهييج و تحريک کنند يا با موعظه کردن اخلاقيات متعفن خود بر سر منابر، روند رشد و شکوفايي اقتصاد مملکت را آسيب برسانند و چرخ مملکت را ورشکست و فلج کنند، ارگانهاي اجرايي دولت منتخب مردم، مجاز و محقّ هستند که عاملان « فتوا » را رسوا و محاکمه علني کنند و همزمان با محاکمه ي آنها، کلّيّه مطبوعات و رسانه ها در راديکالترين فرم ممکن به سنجشگري رفتارهاي ضدّ فرهنگي و ضدّ حقوق بشري آنها بکوشند. اگر تلاشگران آزادي و روشنگري گمان مي کنند که بدون کاربست روشها و راههاي قاطع و مستحکم حقوقي و فکري مي توان اقتدار فقها و مراجع تقليد و آخوندها را از دامنه ي قدرتورزي و دخالتهاي بي جا در مسائل سياسي به کناري نهاد، من همینجا با صدايي رسا فرياد مي زنم که آنها خشت بر آب زده اند؛ زيرا آخوندها و فقها و مراجع تقليد، حقّانيّت حربه ي « فتوا دادن » را از حقيقت ازلي – ابدي اسلام مي گيرند. آنها ادّعا مي کنند که « قرآن »، کتابي الهي است. « محمّد ابن عبدالّله » نيز آخرين رسول مي باشد و اسلام، تنها دين برگزيده از سوي « الّله » است که بايستي با تکيه به نصّ مطلق و صريح آن، ابناي بشر را که « ظلوم و جهول » هستند براي تابعيّت و عبوديّت « الّله »، تربيت کرد.
آريابرزن زاگرسي
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: azagrosi@yahoo.de
درج اين جُستار در مطبوعات و تارنماهاي اينترنتي بدون دخالت در متن در سراسر جهان، آزاد است.
از نامه هايي که مرا به تفکّر و بازانديشي و ژرفبيني بيانگيزانند، دلشاد مي شوم.
اين نوشته در تارنماي اينترنتي « فرهنگشهر » بايگاني مي شود: www.farhangshahr.com
*************************
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را
( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بابک دوستدار »
((( خبرچين)))
((( هميشك )))
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home