Sunday, May 04, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

از آنطرف راه نیست !

گفتگو با « علی میرفطروس » را که در نشریهء تلاش بچاپ رسیده است دنبال میکنیم.

- س - اما در این میان پروزه و طرحی توسط روشنفکران عصر مشروطه ارائه گردید
و نوگرائی و تجدد به مفهوم رفتن به راهی بود که در کشورهای غربی در آن زمان مورد آزمون قرار گرفته و نتایج مثبتی نیز به بار آورده بود.
اما با وجود اینکه امر نوگرائی و تجدد توسط مشروطه خواهان در مرکز توجه و بحث ها قرار گرفت و با همهء تلاشها در جهت تحقق این طرح اجتماعی ،
ولی این جنبش به هدف اصلی و مورد نظر خود یعنی انداختن جامعه در مسیر ترقی و رشد نرسید . به نظر شما علت یا علل آن در چه بود ؟


« علی میرفطروس » :
- نوگرائی یا تجدد به زمینه های اقتصادی - اجتماعی خاص نیاز دارد. تجدد ، محصول یک دورهء مشخص تاریخی است و با درجهء معینی از تکامل شهرنشینی
و رونق مناسبات اجتماعی و بازرگانی پیوند مستقیم دارد. به عبارت دیگر : تجدد محصول دوران سرمایه داری و حاصل پیدایش نیروها
و طبقات نوین اجتماعی است. بنابراین : در یک جامعهء فئودالی ، پیدایش تجدد و استقرار آزادی و دموکراسی ، امری محال یا " سالبه به انتفاء موضوع " است.
در تحلیل های رایج ، پیدایش تجدد و استقرار جامعهء مدنی در ایران به نوعی " اراده گرائی " تقلیل یافته است و رشد یا عدم رشد تجدد و جامعهء مدنی را غالبا"
به خواست یا ارادهء این پادشاه یا آن شخصیت سیاسی نسبت میدهند. در این تحلیل ها گمان میشود که اگر دیکتاتوری رضا شاه یا محمد رضا شاه نمی بود ،
گویا جامعهء مدنی و نوگرائی ( تجدد ) میتوانست به وسیلهء دکتر محمد مصدق ( و اینک توسط سید محمد خاتمی ) تحقق یابد !
نکتهء دیگر در تحلیل های رایج ، نوعی " اینهمانی " یا شبیه سازی جامعهء ایران با جوامع اروپایی است و با این شبیه سازی از درک تاریخ تحولات جوامع اروپایی غفلت میشود.
به عنوان نقطهء شروع باید گفت که مسئلهء اساسی در درک درست تاریخ اجتماعی ایران ، میآله " دولت " است. بنظر من :
تاریخ اجتماعی ایران را نمیتوان فهمید مگر اینکه ابتداء مفهوم " دولت " و چگونگی پیدایش آن در ایران و تفاوتش با مفهوم اروپایی دولت درک شود.
بطور خلاصه باید گفت که در اروپا ، دولت ، حاصل کشمکش های طبقاتی و نمایندهء این یا آن طبقهء معین اجتماعی بود. مثلا" دولت های فئودالی در اروپا ،
وابسته و نمایندهء اشراف و فئودال ها بودند. فئودالیسم در اروپا دارای اصول و قراردادهایی بود که هم حقوق اشراف و فئودال ها را مشخص میکرد
و هم حقوق و اختیارات پادشاهان را. هیچ یک از این دو نمی توانستند از حقوق و وظایف خویش ، تجاوز نمایند. این تفاوت یا تقسیم حقوق و وظایف ، یکی از زمینه های
حقوقی پیدایش دولت - ملت ( Etat-Nation ) در اروپا بود. در حالیکه در ایران ، بخاطر شرایط جغرافیایی و بطور مشخص بخاطر کمبود آب
و بعد - خصوصا" - بعلت حملات و هجوم های پی در پی ایلات و عشایر و فقدان ثبات و امنیت اجتماعی ، از آغاز ، سرپرستی ، تعمیر و ادارهء شبکه های آبیاری
و تولیدی بر عهدهء " میرآب " ( حاکم و سلطان آینده ) بود. بنابراین : در ایران ، دولت ( حکومت ) حاصل انکشاف یا تبلور طبقات اجتماعی نبود.
خصلت قبیله ای سلاطین ( دولت ها ) را تشدید کرد. فقدان مالکیت خصوصی و رواج مالکیت دولتی و در نتیجه : سلطهء مطلق سلاطین بر قدرت اقتصادی
و سیاسی و مذهبی باعث شد تا چیزی بنام " طبقه " به معنای اروپایی کلمه ، در ایران بوجود نیاید. بهمین جهت در ایران ( بر خلاف اروپا ) هر قشر و صنفی
برای پیشبرد اهداف سیاسی یا اقتصادی خویش ، خود را به سلطان ( حکومت - دولت ) وابسته میکرد بطوریکه سلطان بعنوان " قبلهء عالم " و " ظل الله " -
- مالک جان و مال و حیثیت مردم بود و در این میان - حتا - درباریان و اشراف و اعیان و خصوصا" تجار و بازرگانان نیز امنیتی نداشتند
و چه بسا با اشارهء انگشتی یا با صدور فرمانی ، جانشان بر باد میرفت و یا اموال و دارائی شان ، مصادره میشد. بعبارت دیگر :
در ایران هیچگاه مفهوم دولت - ملت ( Etat-Nation ) به معنای اروپایی آن ، شکل نگرفت و هم از این روست که مفاهیم " دولتی " و " ملی "
در جامعهء ما ، معنایی متفاوت با آنچه که در اروپا رایج است دارند.
این وضع در سراسر دوره های تاریخ ایران تا زمان مشروطیت ادامه داشت . « گاسپار درو ویل » که در عصر قاجاریه ار ایران دیدن کرده بود ، در سفرنامه اش مینویسد:
" ارادهء شاه به منزلهء قانون بود. مردم ایران - جملگی - رعایای شاه محسوب میشدند و شاه با آنها به هر وضعی که میخواست ، رفتار میکرد.
عنوان « قلی » ( بنده و غلام ) ضمیمهء نام بسیاری از اشراف و درباریان بود و هنگامیکه شاه ، فرمانی بعنوان قانون صادر میکرد وزراء آن را
مستقیما" به حکام ولایت ابلاغ میکردند در حالیکه روح مردم از این قانون گذاری ، بی خبر بود. بنابراین :
روشن میشود که چرا اولین شعارهای رهبران و متفکران مشروطیت ، حکومت قانون و محدود و مشروط کردن اختیارات شاه بود.
اینکه جنبش مشروطیت " به هدف اصلی و مورد نظر خود نرسید " فکر میکنم کمی اغراق آمیز باشد. بر خلاف نظر برخی از محققان ،
جنبش مشروطیت یک " انقلاب بورزوا - دموکراتیک " نبود چرا که با توجه به ساختار های اقتصادی 0 اجتماعی و فرهنگی جامعه ،
چنین انقلابی در ایران - اساسا" - غیر ممکن بود. بافت اقتصادی ایران در آستانهء مشروطیت یک بافت پیش سرمایه داری و اساسا" ایلی - روستائی بود.
هشتاد در صد از جمعیت هشت - نه میلیون نفری ایران در آن هنگام روستائیان و ایلات و عشایر بودند و سرمایه داری صنعتی و تجاری تنها سه درصد را تشکیل میداد.
هفده درصد دیگر را کارگران تولیدات یدی و صنعتی ، پیشه وران خرده پا ، بازاریان ، گروه های کارمندان شهری و طلاب تشکیل میدادند.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی کوشش هایی برای تآسیس کارخانه های بلور سازی ، پارچه بافی ، نخ ریسی ، کبریت سازی ، صابون سازی ،
قند کهریزک در تهران و تبریز و اصفهان و رشت صورت گرفت اما بخاطر نفوذ دولن های روس و انگلیس و در نتیجهء هجوم تولیدات خارجی به ایران ،
این صنایع نو پا تاب مقاومت در برابر کالا های خارجی را نیافتند و بزودی ورشکست - یا تعطیل شدند. بسیاری از تجار و بازرگانان عمده -
پس از مقاومت های اولیه ( مثلا" در جنبش تنباکو ) - سرانجام با نزدیک شدن به دو قدرت سیاسی آن روز ، به " دلال " کالا های روسی و انگلیسی تبدیل شدند.
ایجاد کارخانه های بلور سازی ، نخ ریسی ، صابون سازی ، پارچه بافی و کبریت سازی در شهرهای تهران و تبریز و رشت و اصفهان ،
باعث رشد کمی کارگران یدی و صنعتی ، پیشه وران خرده پا و بازاریان گردید. بنابراین شگفت انگیز نیست که این شهر ها در جریان جنبش مشروطه
پایگاه های اصلی مجاهدان و مبارزان علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بود ، با این حال بخاطر ضعف ها و محدودیت های موجود ، کارگران یدی و صنعتی ،
پیشه وران خرده پا و بازاریان و بطور کلی طبقهء متوسط شهری ، فاقد آگاهی های لازم سیاسی - فرهنگی ( یعنی عدم رشد کیفی ) بودند
و لذا - بتدریج - وعده ها و وعظ های دشمنان مشروطیت ( که اینک دیگر لباس مشروطه خواهی پوشیده بودند ) قرار گرفتند. با اینحال باید تاکید کرد که روشنفکران
عصر مشروطه با وجود ضعف ها و محدودیت های تاریخی و تعداد اندک شان ، نقشی کار ساز در ارتقاء آگاهی و پیشبرد شعارهای اساسی جنبش داشتند.
با چنان ساختار اقتصادی - اجتماعی و با چنان دستگاه فکری و مفهومی ، انقلاب مشروطیت نمی توانست به بسیاری از شعارها و آرمان های خویش برسد
و اصلا" با چنان سطحی از رشد نیروهای اجتمتعی و اقتصادی تحقق جامعهء مدنی ، مدرنیته ، آزادی و دمکراسی در ایران ، غیر ممکن بود.
با اینحال باید تاکید کرد که : جنبش مشروطیت ، فضای ذهنی و روانی جامعهء ایرانی را دگرگون کرد و شاید بتوان گفت که از ایرانی ، انسان دیگری ساخت ،
برخاسته از خاکستر قرون اعصار. به عبارت دیگر : " با جنبش مشروطیت ، انسان ایرانی از پیلهء قرون وسطایی بدر آمد و چشم بر جهان معاصر گشود.

ادامهء گفتگو با آقای « علی میرفطروس » را فردا دنبال میکنیم. پایدار و شاد باشید.


ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( هميشك )))

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home