Tuesday, May 13, 2003

من ايرانيـــــم آرمانــــم رهائـــــي
از اين ديــــن مردم فريب ريائــــــي

« مـــــزدک »
****************************
نگاهي به مسئلهً « جدايي دين از حکومت»

آريابرزن زاگرسي ( آلمان )
تاريخ نگارش: چهاردهم آوريل سال 2003 ميلادي


در نظر فقها و مراجع تقليد و آخوندها براي دوام و نفوذ ديانت، مسئله از دو حالت بيرون نيست. يا حکومت بايستي تابع و مقهور ديانت باشد يا ديانت بايستي از حاکميّت مردم تبعيت کند و در راستاي خواستها و آرزوها و منافع و فرهنگ مردم گام بردارد. ولي اسلاميستها بر اين عقيده اند که اسلام، جامع همه چيز است و هر چيزي که ادّعاي جامعيّت کرد در طلب وحدت است و ضرورتا همه چيز را در خود جمع مي کند و در باره ي هر چيزي فتوا مي دهد و آن را توجيه و تفسير نيز مي کند. عقيده و مذهب و ايدئولوژيي که مي تواند هر چيزي را تفسير و تبيين و توجيه کند، به خودش اين اجازه را مي دهد که در هر چيزي دخالت و تصرّف کند و از پس تغيير آن به نفع و در راستا و سمت و سوي مباني اعتقادي خودش برآيد.

از آنجا که وحدت بر روابط قدرتورزي استوار است، خود به خود به حاکميّت بر جهان تن و روان انسان ختم مي شود و با نفي و جدايي به شدّت در تضاد است؛ زيرا وحدت، وابستگي مطلق ( ايمان ) را خواهان است. با گرايش و وابستگي مطلق انسانها به دين، سراسر زندگي انسانها در مسير مشخّص و قالب بندي شده اي معنا پيدا مي کند. انسانها در وابستگي به دين يا ايدئولوژي مي خواهند که آرزوها و خواستهاي خود را ترضيه و برآورده کنند. اگر وابستگي مطلق، جامعيّت و وحدت خود را از دست بدهد، بلافاصله مومنان به بحرانهاي رواني دچار مي شوند؛ زيرا مسئله ي احتياجات روحي آنها مطرح مي شود. با خواست « جدايي دين از حکومت »، ما متوليان و مومنان به دين را به « جهاد اکبر » فرامي خوانيم و پيشاپيش پيداست که بازنده ترين طرف کيانند.

براي دينمداران و متوليان اسلام، « جدايي دين از حکومت » به معناي بود و نبود اسلام است؛ زيرا ديانت در قدرت مطلق داشتن است که دوام و پايدار مي باشد و بدون قدرت مطلق، امکانهاي فروپاشي آن قطعي هستند. از اين رو، نبايد آنقدر سادگير و خوش باور بود که فقها و آخوندها و مراجع تقليد با رضايت تام از قدرت مطلق کناره گيري کنند. هيچ فقيهي يا مجتهدي يا آخوندي حاضر نيست که از موجوديّت قدرت خود سر سوزن کاسته شود؛ چه رسد به اينکه بخواهد براي هميشه از آن بگذرد. در اسلام زماني مي توان به وحدت عقيدتي رسيد که روابط انسانها به تابعيّت محض ختم شود و مسئله ي کثرت نابود شود. دين هيچگاه نمي تواند چيزي را جداي از خود ببيند؛ زيرا جدايي به معناي نفي حاکميّت مطلق و کسب استقلال است. چنين استقلالي به مختلف شدن و فرقه فرقه شدن و کثرت مي انجامد و کثرت نيز در دين به معناي شرک قلمداد مي شود. شرک، آسيبگاه دين است.

هر ديني يا ايدئولوژيي نمي تواند کثرت را بشکيبد و با آن مدارا باشد. وحدت خواهي و تابعيّت محض از خصوصيّات ذاتي مذاهب و ايدئولوژيهاست حال به هر شکلي که مي خواهند خود را عرضه کنند، فرقي در ماهيّت قضيه نمي کند. مبارزه ي تلاشگران آزادي و روشنگري نمي تواند و نبايد فقط به ساقط کردن حاکميّت فقها و مراجع تقليد و آخوندها بسنده کند؛ بلکه گستره ي پيکارهاي فرهنگي ما بسيار وسيعتر و دشوار روتر و مداومتر خواهد بود. در نبرد ما براي گسلاندن ذهنيّت انسانها از تابعيّت محض بايستي روابط انساني به تاثيرات متقابل بيانجامد تا استقلال افراد و گروهها و فرقه ها و سازمانهاي اجتماعي امکانپذير شود. تاثيرات متقابل بر مفهوم پذيرش فرديّت و استقلال انديشيدن انسانها استوار است. رويدادها و پديده ها و دگرگشتهاي اجتماعي را بايستي در مفاهيم تاثيرات متقابل دريافت و بازشکافي فکري کرد؛ نه در مقولات عليّتي و زيربنا و روبنا. انديشيدن در مقوله ي عليّتي و روبنا و زير بنا به رابطه ي حاکميّت و تابعيّت و وحدت عقيدتي ختم مي شود. از چنين نگرشهايي بايستي با تمام نيرو گريخت و پرهيز و با آنها مبارزه کرد. در روابط تابعيّتي و عليّتي همه ي مناسبات به يک رهبر يا هيئت رهبري بازبسته است و خطر شکل گيري حکومتهاي توتاليتر از همينجا نشات مي گيرد. ولي در دامنه ي تاثيرات متقابل ما با فرديّت و شخصيّت مستقل انسانها روياروييم که به وحدت عقيده هيچ نيازي ندارند؛ بلکه به تفاهم و همبستگي و همگرايي و همکاري يکديگر براي خشنودي و بالندگي و فراخبيني و نيکبختي همنوعان خود گرايش دارد.

تمام جدائيها از سيطره ي اقتدار نفوذ دين به تاثيرات متقابل داشتن بر يکديگر اتمام مي شود و همين روند پوياست که جامعه را به رشد و شکوفايي و باروري در تمام عرصه هاي زندگي فردي و اجتماعي سوق مي دهد. جدايي و مستقل شدن از سيطره ي نفوذ دين هرگز بدين معنا نيست که ساختار اجتماع از هم مي پاشد و ارگانهاي اجتماعي نسبت به يکديگر بيگانه وار رفتار مي کنند؛ بلکه بدين معناست که هر کدام کار و وظيفه و اهداف و روشهاي خودش را در راستاي خوشبود همگاني و شکوفايي جامعه و گسترش مناسبات بين المللي اجرا مي کند.


آريابرزن زاگرسي
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: azagrosi@yahoo.de
درج اين جُستار در مطبوعات و تارنماهاي اينترنتي بدون دخالت در متن در سراسر جهان، آزاد است.
از نامه هايي که مرا به تفکّر و بازانديشي و ژرفبيني بيانگيزانند، دلشاد مي شوم.
اين نوشته در تارنماي اينترنتي « فرهنگشهر » بايگاني مي شود: www.farhangshahr.com
***************************


ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را
( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بابک دوستدار »



((( خبــــــرچين)))
((( هميــــــــشك)))

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home