Monday, May 12, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

« مزدک »
*****************************
نگاهي به مسئله ي « جدايي دين از حکومت»

آريابرزن زاگرسي ( آلمان )
تاريخ نگارش: چهاردهم آوريل سال 2003 ميلادي



در اين راستا، دين در روند مستقل شدن از حکومت بايستي فقط به وجدان فردي و اعتقادات شخصي عقب نشيني کند و مراجع تقليد و فقها و مجتهدان نيز بايستي به شهروندان عادي تبديل شوند. وليکن دوام دين و استمرار حاکميّت مطلق فقها و قدرتورزي مجتهدان به اين بازبسته است که دين بر سراسر شئون زندگي انسانها سيطره و نفوذ ممتد داشته باشد. با از دست دادن چنين حاکميّتي، موجوديّت دين به مخاطره مي افتد و مراجع تقليد و فقها، امکانهاي قدرتورزي و تکثير و ضمانت منافع خود را از دست مي دهند. دين تا زماني که بر اذهان و شئون مردم مسلّط است، قدرت و نفوذ دارد و تا زماني که دين در روان و ذهنيّت مردم، کاربرد دارد، اقتدار و منافع فقها و مجتهدان و آخوندها تضمين شده است. فرق اساسي دين در کشورهاي اسلامي و عرب زبان با دين در کشور ايران و فرهنگ کهنسال سيمرغي اش در اينست که در کشورهاي اسلامي و عرب زبان، تمام مراجع تقليد و آخوندها و فقها از سلاطين و حاکمان تابعيّت مي کنند؛ ولي در ايران ما، مسئله کاملا متفاوت است.

سرانديشه ي فرّ در فرهنگ ايراني به دليل سرکوب سده ها از سوي غارتگران و سلاطين نالايق و خادمان دست به قلم و خائن فقط توانست در باور عوام به جا ماند و در دامنه ي رهبري مذهب تشيّع، راه نفوذ پيدا کند. انتخاب آخوندها و مراجع تقليد و فقها در مسئله ي رهبري در تشيِع به آفرينگويي بر شخص دارنده ي فرّ بازمي گردد که آبشخور خود را از فرهنگ ايران مي گيرد؛ نه مباني عقيدتي باتلاق اسلام. سرانديشه ي فرّ در فرهنگ ايراني، شيوه ي حقّانيّت دهي مردم ايران به انسانها و شاهان و حکومتهاي سزاوار و لايق است که همچنان در وجود ايرانيان، فعّال و کارگذار هست. بزرگترين ميراث فرهنگ کشورداري ما به دليل زمين لرزه هاي اجتماعي و فکري و سياسي و ژئوپوليتيکي در طول تاريخ، جابجا شده اند و از دامنه ي کشورداري به لايه هاي مذهبي فروغلتيده است و دقيقا با همين انتقال است که سراسر تاريخ ما به فجايع اجتماعي و خونين آغشته شده است. اساسي ترين و بنياني ترين دليل دوام قدرت و نفوذ و پايداري ولايت مطلقه ي فقها و مراجع تقليد و آخوندها در ايرانزمين به همين سرانديشه ي فرّ بازمي گردد.

تلاشگران آزادي و روشنگري بايستي چنين سرانديشه اي را در تمام دامنه هاي گوناگون اجتماعي و فرهنگي و آموزشي و کشورداري و غيره گسترش دهند و فرابالانند و نگاهباني کنند تا قدرت آخوندها و فقها رفته رفته کاسته شود؛ زيرا تا چنين سرانديشه ي پُرمايه اي از دامنه ي آخوندها خارج نشود و کارکرد گسترده ي اجتماعي پيدا نکند، قدرتورزي آخوندها دوام خواهد آورد. فرّ، ايده ي حقّانيّت دهي ايراني به هر شخصيّت و سازمان قدرتورز است و هرگز نصّي و تباري و ارثي نيست. سرچشمه ي قدرتورزي آخوندها و فقها و مراجع تقليد از يک ايده ي ايراني [ فرّ ] نشات مي گيرد و اين حقّانيت دهي با مشروعيّت اسلامي اش همواره در طول تاريخ در تنش بوده است و همچنان مي باشد. آخوندها با تمام امکانها و نيروهايي که در اختيار دارند پيوسته در تلاشند که سرانديشه ي فرّ را سرکوب کنند و به حاکميّت خود دوام بدهند. ولي درست با همين گلاويزي سرکوبگرانه است که حقّانيّت خود را به حکومت از دست داده اند و ملّت ايران اکنون در تضاد با حاکميّت آنهاست. نبرد مردم ايران با فقها و مراجع تقليد و آخوندها، نبرديست که گلاويزي سرانديشه ي حقانيّت دهي ايراني را به حکومتگران نشان مي دهد.؛ يعني نبردي که بر ضدّ مشروعيّت دهي به قدرت بر شالوده ي اصول مذهب اسلام مي باشد. شکست آخوندها و حکومت اسلامي در ايران، شکست مدنيّت متوحشانه ي اسلام از فرهنگ جهان آرا و بشر دوستانه و زندگي پرور ايرانزمين است يا به عبارت بهتر؛ شکست ملّايان و فقها و آخوندها در ايرانزمين، شکست « مشروعيّت [ بر پايه ي مباني عقيدتي اسلام ] » از « حقّانيّت [ بر شالوده ي فرهنگ جهان آرا و سيمرغي ايران | فرّ ] » مي باشد.


آريابرزن زاگرسي
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: azagrosi@yahoo.de
درج اين جُستار در مطبوعات و تارنماهاي اينترنتي بدون دخالت در متن در سراسر جهان، آزاد است.
از نامه هايي که مرا به تفکّر و بازانديشي و ژرفبيني بيانگيزانند، دلشاد مي شوم.
اين نوشته در تارنماي اينترنتي « فرهنگشهر » بايگاني مي شود: www.farhangshahr.com

******************************
معرفی یک اثر ارزشمند خواندنی و ماندگار از « استاد شجاع الدین شفا » :
تولــّـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی دیگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر


« تولدّی دیگر »
کتاب حاضر در آخرین سال یک سده ، و در آخرینسال یک هزاره نوشته شده است ،
و با این انگیزه نوشته شده است که بتواند راهنمای فکری نسل نوخاسته ای باشد که در کوتاه زمانی پا به قرنی تازه و به هزاره ای تازه خواهد گذاشت.
اگر من چنین راهنمائی را تلاشی ضروری دانسته ام ، برای این است که میراث بر یکی از والاترین تمدنها و فرهنگهای تاریخ بشری است
و در جریان اینستکه این جابجائی سره ها و هزاره ها را در بدترین صورت ممکن ، یعنی بصورت نسلی ضغیر - صغیر شرعی و صغیر سیاسی - انجام دهد.


گزیده ای از سرآغاز کتاب :
توصیف وضع اجتماعی ایران در سال 2000 :
... جماعت عمامه به سر همه جا را پُر کرده اند و همهً مقامات را صاحب شده اند.
کسی نمیداند کدامیک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آیت الله و حجت الاسلام و شیخ و مُلا دارند ، و کارشان اینست که به اسم شریعت هر جه میخواهند بکنند،
و جلم هر چه را که نمخواهند - بگیرند - تکفیر میکنند. ... معاملهً بهشت و جهنم میکنند . کسی جرئت ندارد بگوید " آقا! دروغ میگوید " - زیرا بیرق واشریعتا بلند میشود.
به آنها ایراد میگیری ، میگویند ایراد به مجتهد جایز نیست. - تکذیب میکنی ، مثل اینست که خدا و پیغمبر را تکذیب کرده ای.
به هیچ آخوند گردن کلفتی نمیتوان گفت که مجتهد نیست یا عادل نیست ، زیرا جمعی قلچماق پشت سر دارد که هرچه بگوید - میکنند...
و اما مردم ، گرد اندوه بر روی همه نشسته ، رنگ ها زرد ، بدن ها لاغر ، لباس ها کثیف ، لب ها آویخته ، چشم ها بر زمین ...
گویا خُرمی و نشاط از این مملکت بار بسته است و بغیراز نوحه و گریه چیزی نمانده است . آنچه از اسلام باقی است :
زیارت رفتن و نماز خواندن . نعش کشی است ، وگرنه واجبات شرع متــــروک است.


یاران ! برای مطالعهً کامل کتاب « تولـــّـدی دیگـــر » به سایت استاد { شـــــفا } مراجعه بفرمائید.

****************************

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
« بابک دوستدار »

((( هميشك )))


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home