Friday, May 16, 2003




مـــن ايـرانيـم آرمانم رهائــــي
ازاين ديـن مـردم فريب ريائـي

« مــــزدک »

نگاهي مجدّد به مسئلهً « جدايي دين از حکومت»


آريابرزن زاگرسي ( آلمان )
تاريخ نگارش: چهاردهم آوريل سال 2003 ميلادي



[ شيخ جنيد قدس الله روحه در سماع بود و سماع در نمي گرفت. شيخ گفت: « بنگريت تا هيچ ناجنس در ميان ما هست؟ ».
طلب کردند، هيچ نيافتند. شيخ فرمود: « بهتر بنگريت ». تفحص کردند. کفش صوفي با کفش عامي، بدل شده بود!. سماع از آن در نمي گرفت. ]
اورادالاحباب و فصوص الآداب – يحيا باخرزي – نشر فرهنگ ايرانزمين – 1358 – ص 209


برغم واکنشهاي بسيار مثبت و نامه هاي همدلانه و تائيدي شخصيّتها و نويسندگان و پژوهندگان و اساتيد و همچنين تشويق کثيري از هموطنان گرامي از گوشه و کنار جهان؛ بويژه ايران در همفکري با مقاله ي « نگاهي به مسئله ي جدايي دين از حکومت »، برخي افراد نيز از دو الي سه جمله ي مقاله، کژبرداشتهايي را داشته اند که نگارنده، تلاش کرده است در اين جُستار، نکات مبهم را، گذرا بازشکافي کند.

آن طيف از گرايشهاي سياسي و شخصيّتها و سازمانها و پيکارگران و پژوهشگران ايراني که سالهاست شعار « جدايي دين از حکومت » را سرداده اند و هنوز آن را پيگيري مي کنند، دست کم بايستي بتوانند مستدل و توام با راستمنشي توضيح دهند که چنان شعاري را چگونه مي توان از لحاظ فرهنگي و اجتماعي و سياسي و حقوقي وقانوني اجرا کرد؟. در کلّي گوئيهاي نوشتاري و بحثهاي تئوريک مي توان در باره ي بسياري از مقولات انساني تا آنجايي که در امکانهاي تخيّلي و دانشي و فکري ماست، با آب و تاب، قلمفرسايي کرد. فقط در جزئيات و شيوه ي کاربست انديشه ها و تصميمات و نگرشهاست که مسئولين و مقامداران و مجريان با دشواريها و بغرنجهاي بسيار آزارنده رويارو مي شوند.

در اين راستا، بالطّبع هستند گرايشها و سازمانها و افرادي که آرزومندند پس از سرنگوني حکومت فقها، تمام آخوندها را يک شبه از دم تيغ بگذرانند. مساجد را تخريب و با خاک يکسان کنند. قرآن را در هر کوي و برزن به آتش بکشند و خلاصه، هر چيزي که رنگ و بويي از اسلام را داشته باشد بدون لحظه اي ترديد و نگراني سر به نيست کنند. چنين گرايشها و آرزوهايي بسيار خطرناک هستند و بايستي از هم اکنون به سنجشگري و صف آرايي فکري با آنها رو آورد. چنين گرايشها و افرادي هنوز متوجّه نيستند که اگر کُشتن و خونريزي و ويرانگري و شکنجه، کارساز مسائل انساني بود، امروز حتّا در پرت افتاده ترين نقاط جهان نيز، متولّيان اسلام به برکت شمشير ذولفقارشان مي توانستند حکومت مطلق « الّله » را برپا کنند. وليکن خونريزي و کشتار و ويرانگري، هيچگاه پاسخگو و راه رويارويي با مسائل انساني و ميهني و جهاني نبوده است. ديگر آنکه در مسئله ي کُشتن و خونريزي، تاريخ اسلام، بزرگترين دليل و گواه آشکار است که اثبات مي کند اسلاميستها در توحش و ويرانگري و کشتار از سرآمدترين و خبيث ترين و حرفه اي ترين جلّادان تاريخ بشر هستند. آنها براي قتل عام و خونريزي مي توانند بدون عذاب وجدان و دغدغه ي خاطر از اوامر « الّله »، تبعيّت کنند؛ زيرا سراسر آيه هاي قرآن با « اقتلو ! اقتلو ! » مزيّن شده است. بنابر اين، کُشتن و خونريزي و شکنجه و تبعيد و محبوس کردن نبايد و نمي تواند کار و راه و شيوه ي تلاشگران آزادي و روشنگري باشد. ما بايستي بکوشيم که با کاربرد امکانها و راههاي کاربست عدم خشونت؛ ولي قاطع و راستمنشانه و روشنگرانه به سنجشگري قرآن و اسلام رو بياوريم و کلّيّه حقايق الهي و آکادميکي و زميني و فراکائناتي و ايدئولوژيکي را در پاي وجود خدايي و شاهنشاهانه انسانها قرباني کنيم؛ ولي عکس قضيه هرگز نبايد رخ دهد. مهمترين اصل، کاربست سنجشگري است.


نبايد از ياد برد که مسئله ي خدايان نوري، مسئله ي قدرتخواهي مومنان به آنهاست. ظهور و شکل گيري خدايان خونريز و قصاص دهنده و انتقامجو از خواست قدرت طلبي و حاکميّت توتاليتر خواه انسانها نشات مي گيرد. بنابر اين، بايستي در اين باره انديشيد که چگونه مي توان در مناسبات انسانها، لبه هاي تيز و خشن و ويرانگر خدايان قدرت پرست را تحت کنترل درآورد و خونريزي و کشتار و خشونتگرايي مومنان به آنها را تعديل و کرانمند کرد. خداي ايرانيان [ سيمرغ گسترده پر ] تنها خدائيست که برغم حقّانيت دهي به قدرت، چنانچه قدرتورزان بخواهند زندگي را آزار دهند با تمام نيرو بر ضدّ آنها پيکار مي کند. سيمرغ، خداوند قدرت – ستيز هست. انديشيدن و پروراندن خداي ضدّ قدرت از عاليترين و با خجسته ترين و ژرفترين فروزه هاي فرهنگ ايرانزمين است. بر شالوده ي فرهنگ ايرانزمين، انسانهايي که زندگي را بپرورند و پاس بدارند و شکوفا کنند، آنها دارنده ي « فرّ » هستند و سزاوار به حکومتگري. ولي آناني که زندگي را بيازارند و امر به کُشتن و خونريزي بدهند، هرگز لياقت به حکومت ندارند و فاقد « فر » مي باشند.

ايراني از نخستين لحظه هاي سپيده دم فرهنگش، نگاهبان زندگي بوده است و براي قداست زندگي و جان تا امروز پيکار کرده است و همچنان خواهد کرد. ايراني هيچگاه به کُشتن، امر نمي کرده است و نمي کند و هرگز نيز نخواهد امر کرد؛ زيرا خداي ايرانيان، خداوند مهر است و زندگي پرور. زندگي و جان در فرهنگ ايراني، قداست دارد و بايستي از آن، بي چون – و – چرا نگاهباني کرد؛ زيرا هر چيزي که هستي دارد چه جاندار باشد چه بي جان، چهره هاي ديگرساني از خدا هستند. خدا خودش را در گيتي و کائنات مي گستراند و در هر پديده اي، چهره اي نو از گوهر جوينده ي خودش را پديدار مي کند. به همين دليل، آزردن زندگي و پديده ها، آسيب زدن به خداست. آزردن و آسيب رساندن به چهره هاي رنگارنگ و متنوّع و ضدّ و نقيض و ناهمخوان خدا در گيتي و کائنات، بزرگترين علّت و عامليست که خباثت و نکبت و غارت و خونريزي و جنايت را در مناسبات بشري شدّت مي دهد و در روند به قهقرا رفتن جوامع و فروپاشي حکومتها، نقش بسيار اساسي و تعيين کننده اي را ايفا مي کند. از اين رو، در ايران آينده که سپيده دم آن، اکنون برآمده است، قانون اساسي اش بايستي با پرنسيپ و شيرازه ي فرهنگ ايرانزمين مزيّن و تضمين و اجرا شود؛ يعني اصل « زندگي، مقدّس است »؛ وگرنه هيچ حکومتي به قدرتورزي حقّانيّت ندارد و فاقد « فرّ » است و بايستي با آن، مبارزه کرد.


آريابرزن زاگرسي
آدرس پست الکترونيکي نگارنده: azagrosi@yahoo.de
درج اين جُستار در مطبوعات و تارنماهاي اينترنتي بدون دخالت در متن در سراسر جهان، آزاد است.
از نامه هايي که مرا به تفکّر و بازانديشي و ژرفبيني بيانگيزانند، دلشاد مي شوم.
اين نوشته در تارنماي اينترنتي « فرهنگشهر » بايگاني مي شود: www.farhangshahr.com


ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خــبرچيــن)))
((( هــمــيــشــك )))

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home