من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.
از آنطرف راه نیست !
گفتگو با « علی میرفطروس » را که در نشریهء تلاش بچاپ رسیده است دنبال میکنیم.
- س - شما در آثار و مصاحبه های خود ، به عملکرد روشنفکران ، سازمان ها و شخصیت های سیاسی - نظری در آمیزش تفکر اسلامی با سایر افکار اجتماعی بویزه اندیشهء سوسیالیستی برخورد انتقادی نموده اید.
صعف معرفتی ، عدم آگاهی نیروهای دیگر و بویزه چپ ها از مبانی فکری و برنامهء واقعی مسلمانان انقلابی و از جمله عدم اطلاع از افکار و برنامهء رهبر انقلاب اسلامی
« آیت الله خمینی » و برداشت های مطابق میل از مجموعهء آثار و گفته های وی ، نکاتی هستند که شما از آنها در کتاب « ملاحضاتی در تاریخ ایران » بعنوان عوامل
توضیح دهندهء همراهی و همسوئی و در نهایت اتحاد عملی در مقاطع گوناگون بویزه در مقطع انقلاب اسلامی 57 میان این نیروها با اسلامی ها نام می برید.
آیا از نظر شما در این اتحاد نقشی برای مبانی و اصول اعتقادی مشترک در نگرش نیروهای غیر مذهبی و مذهبیون میتوان قائل شد ؟
برخی بر این اعتقادند که تنها ضعف معرفتی و بی اطلاعی پاسخگوی همسوئی و همرآیی و حتا آمیزش فکری نیروهای ظاهرا" متضاد اجتماعی نبوده
بلکه مسئله را باید در مبانی مشترک در دیدگاه های آنها جستجو نمود.
از نظر شما کدام مبانی و دیدگاه های مشترک ، نیروهای اجتماعی مختلف و حتا مارکسیست های ایران را به سمت اتحاد با مذهبیون مدعی قدرت سوق داد ؟
پس از تجربهً خونین بیست و چند سالة حکومت اسلامی ، جامعهً ایران و خصوصا" نسل جوان ایران اینک خواستار تنفس کردن در فضاهای آزاد
و نوین است و لذا به بسیاری از " سُنت " ها و ارزش های اسلامی پشت کرده است.
- « میرفطروس » :
در طول سال های قبل از انقلاب 57 ، مبانی و اصول اعتقادی مشترکی نیروهای مارکسیستی و مذهبی را به هم پیوند میداد.
این پیوند حتا در شعارهای اوایل انقلاب 57 نیز خود را نشان میداد. « مجاهد ! فدائی ! پیوندتان مبارک ! »
میدانیم که اکثریت قریب به اتفاق مارکسیست های ایرانی در خانواده های اسلامی - خصوصا" شیعه - رشد و پرورش یافته بودند. در واقع گسست از مذهب
و رسیدن به مارکسیسم حاصل یک روند معرفتی و تربیتی نبود بلکه بیشتر واکنشی میکانیکی بود. بسیاری از پایه گذاران و ایدئولوگ های جنبش چریکی مارکسیستی
( از جمله امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده و دیگران ) جزو اعضاء اولیهء « کانون نشر حقایق اسلامی » ( به سرپرستی محمد تقی شریعتی ) در مشهد بودند.
شهادت طلبی و مرگ گرائی ( در " رد تئوری بقا " نوشتهء پرویز پویان ) فقرگرائی ، روحیهء ریاضت و روزه داری ، نفی و ندیدن زیبایی های هنری و ستایش خون
و شهادت ، جلوه هایی از این خصلت ها و اخلاقیات شیعی - ماکسیستی بودند. خصلت ضد مدرنیستی و ضد آزادی گروه های مذهبی و مارکسیستی
( که خود را در شعار های ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی پنهان میکرد ) به وجوه مشترک اخلاقی و مبارزاتی نیروهای مارکسیستی و مذهبی ، بُعد گسترده تری میداد.
دنبالهً این گفتگو را فردا پی میگیریم. تندرست و پایدار باشید.
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.
((( هميشك )))
تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home