Wednesday, April 30, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

حکومت صدر اسلام یک فریب بزرگ


آغازگری نامدار ؛ اثرگذار و پایدار.
علی میرفطروس روشنفکر یگانهء کشور ما از انگشت شمار اهل علم و تحقیق و تتبع است
که نسبت به پدیدهء های ویرانسازی که سالیان دراز در باور تحصیل کرده ها ، جوانان و روشنفکران و همچنین عوام ، جایگزین شده بود
( از جمله " اسلام راستین " ، اسلام انقلابی و غیره همچنین شایعات زهرآگینی که چپ متمایل به مسکو ، چپ ملی گرا در طی تمام سالیان دورهء نظام گذشته عنوان کرده بودند ) ،
او نه این که هشدار داد ، که تحقیقات مستند خود را نیز به آن ضمیمه کرد و یادگارهایی بس درخشان از خود باقی گذاشت که خود آغازگر بسیاری از تحقیق ها در این زمینه ها گردید.
ولی نام « علی میرفطروس » بعنوان نخستین گام ها همیشه در تاریخ ایران ، خواهد ماند.
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوهای سال گذشته او با نشریهء " تلاش " است که در
هفته نامهء ایرانیان غرب کانادا « اطلس » شمارهء 49 پنجشنبه 7 فروردین سال 1382 بچاپ رسیده است.



دوران صدر اسلام ، مشخصه یک تمدن خیالی است که روان آسیب دیده ، روح تحقیر شده مسلمانان را تسکین میدهد.
ایرانیان هویت خودشان را در برابر اسلام حفظ کردن.


بخشی از گفتگو با « علی میرفطروس » اندیشمند فرزانه

شکست و شرمساری کنونی نتیجه و عملکرد روشنفکران ملی ، مذهبی ماست !

حتما" خاطرتان هست پاسخ به پرسشی در خصوص گفتگوی تمدن ها گفتید :
" من اصلا" به چیزی بعنوان { تمدن اسلامی } معتقد نیستم ، همچنان که تمدن مسیحی ، علوم اسلامی و اقتصاد اسلامی هم به نظرم نادرست میباشند " .
آیا میتوان گفت گروه های بنیادگرای اسلامی ، که وظیفه خود را دفاع از " فرهنگ و هویت اسلامی " - حتا به قیمت تهاجم و خشونت علیه حاملان فرهنگ مدرن -
میدانند در اصل بازتاب و نتیجهء تلاش های روشنفکران اسلامی است که دهه هاست سعی میکنند مشخصه های یک تمدن خیالی را در مقابل با تمدن مدرن ترسیم نمایند ؟


« علی میرفطروس » : بنیادگرائی اسلامی ابتداء خصلتی روشنفکرانه و غیر توده ای داشت
و حضور آن ، بیشتر در محافل روشنفکری و دانشگاهی احساس میشد ، اما چندان نمیتوان آنرا " بازتاب و نتیجه تلاش های روشنفکران اسلامی " دانست ،
بلکه - بتدریج - یعنی با رشد ناموزون و شتابان مناسبات سرمایه داری و ورود ارزش های غربی به جوامع اسلامی ،
و سیل مهاجرت روستائیان از دهات به حاشیه شهرهای بزرگ - بنیادگرائی از حالت گروهی و " روشنفکری " به جنبشی گسترده و مردمی بدل گردید.
جنبش های اسلامی اگر چه در شهرهای بزرگ ظاهر شدند و جنبش شهری بشمار میآیند.
اما از نظر اندیشه و ایدئولوزی حامل اندیشه ها و ارزش های قبیله ای و پیش سرمایه داری ( با الهام از تعالیم قرآن ) هستند.
در این ایدئولوزی ، " حکومت صدر اسلام " چنان ایده آلیزه گردیده که در باور توده های مسلمان ، دوران حضرت محمد یا علی ،
دوران اوج آزادی ، عدالت اجتماعی ، برابری و برادری بشمار میآید.
مشخصه های این تمدن خیالی ، روان آسیب دیده و روح تحقیر شده مسلمانان را تسکین میداد ، فریب بزرگی که انعکاسات فکری آن به جامعه ما نیز کشیده شد -
- بطوریکه مثلا" بعضی از روشنفکران ملی - مذهبی ما ( مثل دکتر علی شریعتی ) انتشار کتاب " سیر تحول تدریجی قرآن "
( نوشته مهندس مهدی بازرگان ) را کشفی همسنگ کشف اسحق نیوتن " دانستند !!!


معمای ایرانیت و اسلامیت ؟


به " روشنفکران ملی - مذهبی " اشاره کرده اید . این کلمهء روشنفکران ملی - مذهبی واقعا" چقدر میتواند درست باشد ؟


« میرفطروس » :
کاربرد اصطلاح " ملی - مذهبی " هم مانند بسیاری از کلمات و اصطلاحات سیاسی دیگر( مثل محافظه کار ، میانه رو ، اصلاح طلب و غیره )
دارایابهام ، اشتباه و آشفتگی است. این کلمه ( ملی - مذهبی ) نشانه همان التقاط فکری ، فلسفی روشنفکران ما از مشروطیت تاکنون است.
به زعم این دسته از روشنفکران ، هویت ملی ما بر دو پایه ایرانیت و اسلامیت استوار است. خوب ! اولین اشکال این " تعریف " این است که:
پس آن میلیون ها ایرانی زرتشتی ، ارمنی ، کلیمی و آسوری و غیره در کجای این " هویت ملی " جای دارند ؟؟؟
میدانیم که مثلا" در طول قرن ها سلطهء اسلام ، زرتشتی ها در حفظ آئین ها و عقاید ملی ما نقش اساسی داشته اند.
از این گذشته ، اسلام با اعتقاد به " امت " - اساسا" - با هرگونه " ملیت " و ملی گرائی مخالف است به همین جهت است که بسیاری از کشورهای متمدن
( مانند مصر و سوریه ) با پذیرش اسلام ، خود را در امت اسلامی ، منحل و مضمحل کرده اند ، در این میان فقط ما ایرانیان بودیم که با اسلام به گونه ای خاص
و شاید هم رندانه و هنرمندانه برخورد کرده ایم ، یعنی به جای آن که در تمامیت اسلام ، ذوب شویم ، برخوردی خاص و ایرانی با آن داشته ایم ،
به عبارت دیگر، در طول تاریخ ایران بعداز اسلام ، هویت ملی ما از طریق زبان پارسی و آئین هائی مانند نوروز و مهرگان و جشن سده و غیره تداوم یافت
و اسلام ( با همهء فرقه های متعدد و مخالف و مختلفش ) در واقع " تابع " این روند تاریخی بوده است ، با توجه به اینکه در طول تاریخ ایران بعداز اسلام ،
علمای اسلامی ما بیشتر " عرب زده " بودند و 90 درصد آثار و تآلیفات این حضرات ، به زبان عربی نوشته شده است و هویت ملی ما جز در زبان پارسی ،
شعر و عرفان و حماسه های ملی ما پایگاه و پناهگاهی نداشت. از این طریق بود که حس ملی ما از گذشته به آینده تداوم یافت.
شما این مسئله را در هیچ یک از کشورها و ملت های مسلمان دیگر نمی توانید ببینید.


واقعا" این چه " تمدن اسلامی " است که از خودش حتا یک صفحه کتاب نداشت ،
بزرگترین هنرمندان و نویسندگان و مورخین و متفکرانش ، ایرانی هستند و حتا دستور زبان و صرف و نحو این " تمدن اسلامی " را یک نفر ایرانی اندیشمند -
- به نام « سیبویه نحوی » تهیه و تدوین کرده است .....


در این بیست و چند سال حکومت اسلامی در ایران ، اسلام و روشنفکران ملی - مذهبی ما -
- در یک موقعیت استثنائی - تمام بضاعت و توان فکری ، فلسفی و سیاسی خویش را " عرضه " کرده اند که نتیجه اش :
این شکست و شرمساری بزرگ تاریخی است که روی دست ملت ما باقی گذاشته اند ، این شکست و شرمساری - یک بار دیگر - این حقیقت را تآکید میکند که :


جامعهء ما تا زمانی که از این صحرای کربلای احساسی و اندیشه ، از این فلکلور عزا و مرثیه و زاری ،
از این " دینخوئی " و بردگی روحی و از این دور باطل ایدئولوزی اسلامی بیرون نیاید ، نخواهد توانست جایگاه شایسته خود را در جهان شتابان و پیشرفته امروز ، بدست آورد.


( برای نمونه نگاه کنید به دو کشور هند و پاکستان بعداز استقلال:
یکی با تکیه بر یک سیاست غیر دینی ، به یکی از بزرگترین دموکراسی های جهان بدل شد ، اما دیگری " پاکستان " با تکیه بر اسلام و اسلامیت ،
به نمونه ای از استبداد سیاسی ، فقر ، عقب ماندگی و بنیادگرائی اسلامی ) ...
این فرهنگ عزا و شهادت و عاشورا ، قرن هاست که انسان ایرانی را دچار " از خود بیگانگی " و عدم تعادل کرده است.
انسانیکه بجای " سر " ، همواره با " دل "ش می اندیشد. انسانی که همیشه " آینده " را در نابودی " حال " جستجو کرده است.
دوستانی که بعنوان " حفظ ارزش ها ثابت و سنت ها " در حفظ و تداوم سلطه اسلام تلاش میکنند. در واقع بی اعتقادی خود را به " اندیشه مدرن ، خردگرائی
و اصالت فرد " عیان میکنند. من نگرانم که بعضی از روشنفکران مذهبی ما ( مانند دکتر عبدالکریم سروش ) به سبک " دکتر علی شریعتی " بخواهند یک
" شیعهء علوی " یا یک " اسلام نبوی " دیگر برای جامعه در حال تحول ایرانی ، " اختراع " کنند. در حالیکه مسئله ما - امروز - مسئله " قبض و بسط شریعت " نیست.
ما امروز - بیش و پیش از اسلام - باید به ایران بیاندیشیم و آرمان های خیالی" تمدن اسلامی "را به افسون شدگان اصلی آن ( یعنی اعراب مسلمان ) واگذار کنیم.
آن همه جشن و امید و تلاش و شادخواری و شادزیستی در فرهنگ ایران پیش از اسلام ، برای ما ایرانیان ، ذخائر ارزشمندی برای رسیدن به یک ایرانی مدرن ،
شاد و سرفراز ، بشمار میروند.


ظاهرا" این متفکران اسلامی جهت " عقلانیت دینی " تلاش میکنند ؟

« میرفطروس » :
بله ! اما از استثناها که بگذریم ، بیشتر این متفکران نه برای " عقلانی کردن دین " بلکه برای " دینی کردن عقلانیت " تلاش میکنند !
نگرانی من از همین جاست که باز هم با اصلاحات شبه علمی و جامعه شناسی ( مانند ترمودینامیک ، اگزیستانسیالیسم و غیره ) بخواهند برای دین " تشریف " علمی بدوزند.
به نظر من ، این امر نه به سود اسلام و باورهای اسلامی است و نه به سود تحول و پیشرفت اجتماعی ما است.....


اسلام - همانند دیگر ادیان و مذاهب - میتواند به تلطیف اخلاقی جامعه و تقویت تعاون اجتماعی کمک کند ،
نه اینکه به فکر حکومت و سیاست باشد. تنها در این صورت است که هم جنبه قدسی و هم جایگاه معنوی روحانیت ، محترم و محفوظ خواهد ماند.


نکته ای را که در رابطه با روشنفکران " ملی - مذهبی " یادم رفت بگویم این است که
با نگاهی به آثار این متفکران ، ملاحضه میکنیم که تقریبا" همهء نوشته ها و آثار این متفکران ، دربارهء اسلام و مسائل اسلامی است !
( از آثار آقای مهندس مهدی بازرگان و دکتر حبیب الله پیمان بگیرید تا آثار دکتر علی شریعتی ، دکتر ابراهیم یزدی ، دکتر عبدالکریم سروش و دیگران )
دانسته نیست که این روشنفکران و متفکران آیا ابتداء " ایرانی مسلمان " هستند یا " مسلمان ایرانی ؟؟؟ " در صورت اول ، پرسیدنی است که :
پس چرا مسائل ملی و هویت ملی ما ، تا این حد در آثار و نوشته هایشان ، غایب اند ؟؟؟؟؟؟؟




((( هميشك )))


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home