Friday, May 02, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

از آن طرف راه نیست !

تجدد و موانع رشد آن در ایران

آغازگری نامدار ؛ اثرگذار و پایدار.

بازنگری و نقد گذشته بازتاب شکست است و بررسی دلائل شکست ، رفتاری بخردانه و نشانه ی بلوغ فکری ملتی است که عزم راهگشایی به آینده ی روشن دارد.
در این راستا ملت ایران بیش از هر زمان دیگر به روشنفکرانی نیاز دارد که با صریح ترین زبان ها و قلم ها و با تیزترین نگاه ها و اندیشه ها ، ضمن نقد گذشته ،
از دشواری های راه و اندیشه ها ، ضمن نقد گذشته ، از دشواری های راه و سرزنش های " خار مغیلان " نهراسند.
« علی میرفطروس » از نخستین روشنفکرانی است که با نگاهی هشیار ، خیلی زود نشانه های آخرین شکست را ( و بر خلاف بسیاری ) قبل از فرا رسیدن قطعی آن دریافت
و به ضروت نقد گذشته رسید و تا به امروز نیز دمی از سیر در تاریخ میهنمان ، پی جوئی علل شکست و نقد صریح و روشن اشتباهات نیاسوده است.
بر بستر بحث های " سنت و مدرنیته " مصاحبه ای با « علی میرفطروس » انجام شده که طی چند شماره در ( تلاش ) منتشر شد
که در این مصاحبه همراه با « علی میرفطروس » و از دیدگاه وی نگاهی خواهیم داشت به تاریخ صد سالهء ایران ، الزامات و اجبارهای تاریخی
و نقش و تآثیر نیروها و اندیشه های اجتماعی در پیدایش این اجبارها و وضعیت کنونی.


* س - طی دهه های گذشته برای نخستین بار ، انقلاب مشروطه و تفکر غالب بر آن یعنی اندیشهء نوگرائی
و تجدد ، مرجع و معیار سنجش قرار گرفته است. بدین مفهوم که اندیشه های اجتماعی و دیدگاه های مختلفی که پس از دوران مشروطه در ایران آمده و رفته اند
و هر یک در مقایسه با افکار ، مطالبات و فضای دوران نهضت مشرطه محک خورده و مورد نقد قرار میگیرند.
از نظر شما علت اصلی این رویکرد تاریخی چیست ؟ و چرا این مقطع تازیخی به عنوان مرجع و مبداء قضاوت
و نگرش نقادانه نسبت به دوره های بعدی و امروز ایران برگزیده شده است ؟
آیا فکر میکنید این رویکرد تنها یک نوستالزی و بازگشت به گذشتهء خویش است که در میان ایرانیان کم سابقه نیست ،
یا اینکه این رویکرد در اصل نقطهء عطفی است که راه به سوی آینده ای بهتر را میگشاید !


« میرفطروس » :
- انقلاب مشروطیت در واقع انفجاری بود در مرز انحطاط و پوسیدگی ، هم در حوزهء ذهن ( اندیشه و جهان بینی ) و هم در حوزهء زبان ( ادبیات و شعر ) ،
این انقلاب ، جامعهء ایران راس از قرن ها سکوت و سکون ناشی از تحجر و استبداد ، ناگهان بخود آورد .
شکستهای ایران در دو جنگ با روسیه و عقد قرادادهای گلستان و ترکمانچای ( که بر اساس آنها هفده شهر قفقاز و امتیازات اسارت بار دیگر به روسیه واگذار شد ) ،
مسافرت بازرگانان و برخی از محصلین و روشنفکران ایران به روسیه و عثمانی و خصوصا" مشاهدهء اوضاع سیاسی - اجتماعی و صنعتی کشورهای انگلیس و فرانسه ،
ذهنیت ایرانیان را نسبت به اوضاع و عقب ماندگی های کشورشان تغییر داد. جامعهء ایران و خصوصا" روشنفکران ایران عامل اصلی این عقب ماندگی و فساد را ،
هم در استبداد حکومت قاجار و هم در سلطهء بلامنازع دین و علمای مذهبی میدیدند. بنابراین جنبش مشروطیت اساسا" با تداوم " سنت " و مظاهر عینی و ذهنی آن -
- ( یعنی قدرت مطلقهء سلطان و سلطهء بلامنازع دین و علمای مذهبی ) به مخالفت برخاست.
نکتهء مهم اینست که بر خلاف دوره های بعداز مشروطیت ( خصوصا" دوران رضا شاه تا انقلاب 57 ) روشنفکران و مبارزان عصر مشروطیت -
- ( به جز " حیدر عمواوغلی " و " سید حسن تقی زاده " ) عموما" اصلاح طلب بودند نه اکثر این متفکران ، تحول جامعهء ایران را به صورت گام بگام
و خصوصا" از طریق مشروط کردن قدرت شاه ، استقرار قانون و گسترش آموزش و پرورش مد نظر داشتند ، بهمین جهت مشروطیت ،
هم به لحاظ شعارها و خواست ها و هم به لحاظ پایگاه ها و گسترهء اجتماعی آن ، " انقلاب " ( بمعنای تعریف شده و شناخته شدهء این کلمه ) نبود
از اینرو اطلاق " نهضت " و یا " جنبش " به مشروطیت شاید درست تر باشد.
اما برخلاف نظر شما " طی دهه های گذشته " برای جامعهء روشنفکری ایران ، مشروطیت به هیچ وجه " مرجع و معیاری نبود "
بلکه در طی دهه های گذشته ( خصوصا" از دوران رضاشاه تا انقلاب 57 ) برای اکثریت قریب به اتفاق رهبران و روشنفکران و احزاب و سازمان های سیاسی ما ،
ایدئولوزی های سیاسی - اجتماعی بودند. بهمین جهت ، مشروطیت و مبانی فکری و فرهنگی آن ، در واقع جزو " محرمات " یا " ممنوعه "ها بود -
- و اگر بدانیم که رزیم رضاشاه و محمد رضاشاه نیز با نام " سلطنت مشروطه " تعریف میشد ، آنگاه نزدیک شدن به این " محرمات " و " ممنوعه ها "
" انگ سلطنت طلبی " را برای دوستداران مشروطیت به همراه داشت. بنابراین : با توجه به خصلت انقلابی ایدئولوزی های رایج ، طبیعی بود -
- که خصلت اصلاح طلبانهء اندیشهء مشروطیت برای بیشتر رهبران سیاسی و روشنفکران ما ، مطرود و مردود باشد.
رویکرد کنونی روشنفکران ما به مشروطیت قبل از اینکه ناشی از نوعی " نوستالزی " و " بازگشت به گذشته " باشد ، حاصل نوعی شکست -
- و نشانهء نوعی بیداری و آگاهی ملی است. سرکوب و تعقیب مبارزان و روشنفکران ایران توسط رزیم اسلامی و در نتیجه :
فرار و مهاجرت بسیاری از نیروها و رهبران سازمانهای مارکسیستی به " کشورهای کمونیستی " ، و بعد ، مهاجرت و مسافرت بسیاری از آنان به کشورهای غربی -
- و مشاهدهء تفاوت های عظیم دو اردوگاه ( سرمایه داری و سوسیالیستی ) باعث تردیدها و تغییراتی در ذهن و ضمیر رهبران سیاسی و روشنفکران ما گردید
( تازه ترین این تجربه ها و تردیدها را در کتابی بنام " خانهء دایی یوسف " میتوان خواند. نویسندهء کتاب - آقای اتابک فتح الله زاده که یکی از فعالان معروف -
- سازمان فدائیان خلق ( اکثریت ) بوده - پس از فرار به بهشت موعود اتحاد جماهیر شوروی ، با شگفتی بسیار و با وجدانی بیدار " خانهء دایی یوسف " ( ززف استالین )
را اردوگاهی یافت سرشار از عقب ماندگی ، باندبازی ، فساد ، و فحشا ... صحنه های تکان دهندهء این کتاب دربارهء مهاجرین و تبعیدیان ایرانی عصر استالین
و زندگی مرگبارشان در اردوگاه های سیبیری ، هر ایرانی وطن دوستی را افسرده و نسبت به توجیهات رهبرانی که این عقب ماندگی ها و فسادها و جنایات را -
- " تبلیغات امپریالیستی " می نامیدند ، ربآشفته و خشمگین میسازد. )
میخواهم بگویم که در چنین چشم اندازی است که بازگشت به مشروطیت و بررسی عقاید و افکار روشنفکران آن عصر ، به عنوان تجربه ای راهگشا -
و آینده ساز ، اهمیت روزافزون می یابد.


دنبالهء این گفتگو را فردا ادامه خواهیم داد.

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( هميشك )))

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home