Tuesday, February 25, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي



با اين همه غم در خانهْ دل
اندكي شادي بايد
كه گاه “ نوروز “ است ...
بهار در راهست
و “ نوروز “ بهمراه او مي آيد
شاد و اميدوار و زنده بايد بود ...

---------------------------
ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند.

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناسي
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

سركوب ؛ شكنجه و كشتار « خوارج » توسط خلفا .

« گرديزي » - در عين حال - از چگونگي شكنجه و كشتار « خوارج » توسط خلفا ؛ سندي بدست ميدهد كه نشانگر قساوت ؛
خشونت و كينهْ سوزان حكومت هاي اشراف نسبت به « خوارج » ميباشد : “ در يكي از روستا ها ؛ سپاهيان خليفه ؛
سيصد تن از زنان و مردان « خارجي » را بكشتند ؛ مال و دارائي روستائيان را به غارت بردند و گروهي از آنان را نيز اسير كردند “ :
“ ... و ايشان ( روستائيان ) را بياوردند و دو شاخ قوي از درخت به رسن ( طناب ) هاي قوي ؛ فراز يكديگر كشيدندي
و دو پاي ( خارجي ) را بر آن دو شاخ ؛ بستندي ؛ و پس ؛ رسن بگشادندي ؛ تا آن دو شاخ - بقوٌت خويش - مرد را دوپاره كردندي ... “ --»
--» ( تاريخ گرديزي - ص 134 - به نقل از رسالهْ منتشر نشدهْ : نهضت سرخ جامگان ؛ بابك ’خرمدين - از همين قلم ).

در برابر چنين شقاوت و خشونتي است كه ما “ خونريزي خوارج “ كه ( مؤلفان و محققان اسلامي “ آنهمه “ بر آن تاكيد ميكنند ) را يك عكس العمل و واكنش طبيعي ميدانيم ؛
با اينحال بايد يادآور شد كه بر اساس منابع تاريخي معتبر ؛ اين “ خونريزي “ اساسا” مشمول اشراف و عوامل حكومتي بوده است :
“ يعقوبي “ ( مورخ شيعي ) در حملهْ خوارج به “ بصره “ يادآور ميشود كه :
“ « خوارج » ؛ مردم آنجا را محاصره كرده و بر همهْ روستاها و آبادي هاي آن دست يافته بودند و جز خود شهر ؛ در دست مردم باقي نمانده بود
و چون “ مهلب “ ( سردار خليفهْ ا’موي ) رسيد ؛ بزرگان و آبرومندان مردم ؛ دست بدامان او شدند و ... “ --» ( تاريخ يعقوبي - ج 2 - ص 211 )

« ابو حنيفهْ دينوري » نيز تاكيد ميكند كه : “ « خوارج » بسياري از اشخاص سرشناس را كشتند “ .
بطوريكه گفتيم : « خوارج » در شهرها و ولايات ايران نيز از محبوبيٌت و پايگاه توده اي گسترده برخوردار بودند.
انگيزه هاي طبقاتي ؛ خواست ها و آرمان هاي ملي و ميهني ؛ عوامل و انگيزه هاي اصلي ايرانيان در حمايت و پشتيباني از خوارج در جنگ با خلفاي ا’موي و عباسي بود.

مورخين در ذكر جنگ هاي « خوارج » با سپاهيان » ا’موي و عباسي » از مقاومت و پايداري خوارج در نواحي :
« سيستان ؛ كازرون ؛ رامهرمز ؛ شاپور ؛ شوشتر ؛ اهواز ؛ كرمان ؛ اصفهان ؛ و فارس خبر ميدهند ». --»
--» ( تاريخ طبري - ج 7 - ص 3264 + ج 8 - ص 3486 + اخبار الطوال - ص 290 - 325 ) .

بر اساس نوشته هاي « دينوري » : دهقانان ايراني به خوارج كمك و ياري ميكردند.
همهْ اين پايداري ها و مقاومت ها صحت گفته هاي ما را تائيد ميكند كه :
« خوارج » در مبارزه با خلفاي « ا’موي و عباسي » از حمايت و پشتيباني توده هاي مردم برخوردار بودند
بطوريكه خلفاي ا’موي - با اعلاميه هاي تهديد آميز - همراه با فروتني و تواضع - از مردم شهرها و نواحي ايران درخواست ميكردند تا ضمن خوداري از پشتيباني « خوارج » ؛
عليه “ كافران خونخوار خارجي “ جهاد نمايند ؛ اما مردم ؛ اعتنائي به اين اعلاميه ها و تهديد ها و ارعاب ها نداشتند. --» ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج8 - ص 3513 و 3514 ).
-------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home