Friday, February 21, 2003

من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي


Boycott


آي مردم ! در انتخابات - نمايشي - سركاري - رژيم شركت نكنيد .


با اين همه غم در خانهْ دل
اندكي شادي بايد
كه گاه “ نوروز “ است ...
بهار در راهست
و “ نوروز “ بهمراه او مي آيد
شاد و اميدوار و زنده بايد بود ...

رژيم آدمخوار « ’ملا » ها بدون سركوب و زندان ؛ شكنجه و اعدام ؛ بريدن دست و پا و زنده زنده سوزاندن آدم ها ؛
حتي’ يك روز هم قادر به ادامهْ حيات ننگين خود نبوده و نخواهد بود !

تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

اسلام شناس
پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ”
علي ميرفطروس

««« خوارج »»»

طبري - همچنين - در ذكر حوادث سال هاي 64 و 76 و 77 هجري - از پيكارهاي گستردهْ خوارج و كشته شدن “ بسيار كس از خوارج “
در زمان خلافت “ عبدالملك بن مروان ا’موي “ ياد ميكند . --» ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 7 - ص 319 + ص 3541 - 3646 ) .

در تمامت دوران خلافت « معاويه » و در اوج مبارزات خونين خوارج با “ نمايندهْ اشرافيت تاريخي “ و “ مظهر و مركز ارتجاع سياسي “ ؛
يعني « معاويه » --» ( به تعبير آقاي ورداسبي - كتاب جزميت فلسفهْ حزبي - ص 292 ) ؛
پيشوايان شيعه و خصوصا“ « امام حسين » از يكطرف در ملاقات ها و پيام هاي خود ؛ به « معاويه » ابراز ارادت و آشتي و دوستي ميكردند
و از طرف ديگر : از كمك هاي مالي سرشار و هنكفت « معاويه » برخوردار ميشدند.

« خوارج » در شهرها و ولايات اسلامي ( خصوصا“ در ايران ) از پايگاه گسترده اي در ميان مردم برخوردار بودند؛
وگرنه چنين جنبشي - عليرغم سال ها سركوب خشن و گسترده - چگونه ميتوانست بدون پايگاه توده اي به حيات و مبارزات خويش ادامه دهد ؟

طبري - در گزارش خود - علل اجتماعي و افتصادي - سياسي استقبال مردم از خوارج را يادآور ميشود و مينويسد :
“ بسياري از مردم ؛ كه دنيا ميخواستند و نيز بسياري از آنان كه “ حجاجٌ “ ( حاكم ا’موي در عراق ) به سبس مال يا مظلمه اي در طلبشان بود
يا آنان كه “ حجاج “ كسان شان را كشته بود ؛ روي به « خوارج » آوردند “ --» ( تاريخ طبري - ج8 - ص 3585 )

صاحب “ تاريخ سيستان “ نيز تاكيد ميكند :
“ ... هر جاي « خوارج » بيرون آمدند و مردم - خاص و عام - بديشان پيوسته همي گشتند “ . --» ( تاريخ سيستان - ص 109 )

حكومت هاي ا’موي با آگاهي از پايگاه مردمي « خوارج » در شهرها و روستاها و نيز با آگاهي از عدم علاقهْ مردم به جنگ با « خوارج » ؛
ميكوشيدند تا با تهديد و ارعاب ؛ مردم شهرها و روستاها را به جنگ با « خوارج » ودار نمايند بطوريكه در سال 75 هجري « ’حجاجٌ » ( حاكم عراق )
از مردم كوفه خواست تا براي جنگ با « خوارج » آماده شوند و تهديد كرد كه : “ پس از سه روز - هركس را بيابم - خونش را بريزم و مالش را به غارت دهم “ ؛
پير مردي كه پسرش را - ناچار - به جنگ « خوارج » برده بودند - چون خود در رفتن تعلٌل نمود ؛ متهم شد بطوريكه دو دنده اش را شكستند.
مرد ديگري را كه بعلت بيماري - از رفتن به جنگ « خوارج » خوداري نموده بود - كشتند ؛ آنچنان كه : “ مردم متوحش شدند. “ --»
--» ( نگاه كنيد به : تاريخ طبري - ج 8 - ص 3523 و 3525 و 3591 و 3599 - 3600 ).
-------------------
« بابك دوستدار »
ادامهْ مروري بر گزيده هائي از كتاب « پندار يك ” نقد ”و نقد يك ” پندار ” » را فردا دنبال خواهيم كرد .
بخش هاي قبلي را حتما” بخوانيد. تا فردا ؛ ”مزدك ” « پايدار وپيروز باشيد. » .
--------------------
ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home