Monday, November 04, 2002

همه كاره ها !



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

س - با توجه به اينكه ؛ شما خودتان در شعر ؛ فعال بوديد و حتا كتابهاي شعر اوٌل و دوٌم تان چندين بار در ايران و خارج از كشور تجديد چاپ شده اند ؛
برايم عجيب است كه چرا شعر را ترك كرده ايد ؟ (!) من هنوز - بعداز گذشت 20 سال - شعر زيباي « روزي تو باز خواهي گشت سرفراز »
را ( كه در ” سهند ” چاپ شده بود ) بخاطر دارم كه گوئي براي اكنون مان سروده شده است ...

ج - من هيچگاه شعر را ” ترك ” نكرده ام. خودتان ميدانيد كه من هميشه با شعر و در شعر زيسته ام.
آخرين شعر ”م ( بهمين نام ) در سال 58 - 57 سروده شده كه در آن ؛ درك عمومي خودم را از انقلاب 57 و شخصيت ” خميني ” ابراز كرده ام....
” كناره گيري ” من از سرودن شعر ؛ در واقع به درك جديد من برميگردد.
متآسفانه ما - هنوز - مفهوم ” تقسيم كار اجتماعي ” را درك نكرده ايم ؛ از اين رو بيشترمان هم شاعريم ؛ هم نويسنده ايم ؛ هم ’محقق تاريخ هستيم ؛
هم منقد ادبي هستيم ؛ هم كارشناس امور سياسي هستيم ؛ هم اقتصاددان هستيم ؛ هم فيلسوف هستيم و هم.... همه چيز !.
اين ” همه كاره بودن ” از ما آدم هاي ” ميان مايه ” و ” متوسط ”ي ساخته است كه در مجموع به نفع فرهنگ و ادبيات نيست.
اين وضع ؛ ناشي از اين است كه در طول اين سالها ؛ مرزها و حوزه هاي تخصٌصي كار ؛ معلوم و مشخص نبود ؛
اين امر ؛ در عين حال ؛ ناشي از ” سياست زدگي ” نسل ما بود ... يادم هست ؛ در زمان دانشجوئي - كه من درگير تحقيق و تآليف كتاب « حلاج » بودم
بعنوان ” آقاي مطالعه ” ( يعني كسي كه اهل مبارزهْ سياسي نيست ) مورد تمسخر گروه هاي سياسي دانشكده بودم...

بهرحال : در اين سالها ؛ كوشيدم كه به اهميت ” تقسيم كار ” و تخصٌصي كردن آن در حوزهْ فرهنگ و تاريخ و ادبيات ؛ واقف شوم...
بعداز آمدن به اروپا و برخورد با تحقيقات ابرانشناسان غربي و خصوصا“ با پي بردن به ضرورت كار فرهنگي
( بعنوان اساسي ترين ؛ اوٌليه ترين و مهم ترين كار در راه رهائي ملي ) كوشيدم حوزهْ كارها وكوشش هاي فرهنگيم را محدودتر يا بقول معروف ” تخصٌصي تر ” كنم.
اينست كه از فعاليت هاي شعري - كاملا“ - بريدم و به تاريخ اجتماعي ايران بعداز اسلام پرداختم ( آنهم ؛ بيشتر روي جنبش هاي اجتماعي ايران )
آنچه را هم كه الان دربارهْ شعر و شاعران امروز گفته ام - اساسا“ - جنبهْ شخصي و فردي دارد و بعنوان يك دوستدار يا خوانندهْ شعر ابراز شده است و لاغير...
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home