Sunday, November 03, 2002

روزي تو باز خواهي گشت سرفراز



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .

««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»

« علي ميرقطروس »

*********************

با ياد و خاطرهْ ” كلاغ سياه ” وبلاگ آباد كه خيلي زورد پر كشيد و رفت!!!
و ياران را تنها تو خماري گذاشت (؟)
و اين چند بيت از كارهاي ” رضا مقصدي ” تقديم به همهْ پرنده هائي كه هنوز توي جنگلاي وبلاگ آباد
از اين شاخه به اون شاخه مي پرند و آواز مي خونند
و از زندگي ميگن ؛ از فرداهاي روشن ؛ از اميد و رهائي
از بودن ؛ ماندن و رسيدن ؛ از زيبائي و شكوه دوست داشتن...

اي آنكه بر سپيده نظر داري ....... تا بشكفد شكوفهْ بيداري

آئينه از زبان تو ميگويد ....... بيرون فكن ز خود ؛ غم زنگاري

زاري مكن ؛ فسرده مشو ؛ منشين! ..... بشكن شب سترون بيزاري

كم نيست شعله هاي بلند عشق ..... با اين بلند شعله ؛ تو بسياري

با آئينه دوباره ’مدارا كن ! ..... يارا ! در آستانهْ ديداري !

( ” رضا مقصدي ” )


*********************

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home