روزي تو باز خواهي گشت سرفراز
ايران آرا
از اين دين مردم فريب ريائي
««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»
««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»
««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»
« علي ميرقطروس »
*********************
با ياد و خاطرهْ ” كلاغ سياه ” وبلاگ آباد كه خيلي زورد پر كشيد و رفت!!!
و ياران را تنها تو خماري گذاشت (؟)
و اين چند بيت از كارهاي ” رضا مقصدي ” تقديم به همهْ پرنده هائي كه هنوز توي جنگلاي وبلاگ آباد
از اين شاخه به اون شاخه مي پرند و آواز مي خونند
و از زندگي ميگن ؛ از فرداهاي روشن ؛ از اميد و رهائي
از بودن ؛ ماندن و رسيدن ؛ از زيبائي و شكوه دوست داشتن...
اي آنكه بر سپيده نظر داري ....... تا بشكفد شكوفهْ بيداري
آئينه از زبان تو ميگويد ....... بيرون فكن ز خود ؛ غم زنگاري
زاري مكن ؛ فسرده مشو ؛ منشين! ..... بشكن شب سترون بيزاري
كم نيست شعله هاي بلند عشق ..... با اين بلند شعله ؛ تو بسياري
با آئينه دوباره ’مدارا كن ! ..... يارا ! در آستانهْ ديداري !
( ” رضا مقصدي ” )
*********************
هميشك و خبرچين يادتان نرود.
((( هميشك )))
0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:
Post a Comment
<< Home