Friday, November 01, 2002

شعر يا جوهر شعري



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

س - آيا ” شعر ” يا ” جوهر شعري ” تعريف بردار است ؟

ج - تعريف مطلق شعر بنظر من دشوار است ؛ اما ميتوان با تعريف نسبي آن ؛ اركان يا عناصر سازندهْ شعر را ؛ باز شناخت :
« شعر ؛ عبارتست از گره خوردگي عاطفي انديشه و خيال ( تصوير ) در زباني فشرده و آهنگين » .
در اين تعريف ( كه من آنرا از دوستم ” اسماعيل خوئي ” شنيده ام ) عناصر اساسي يك شعر واقعي بيان شده است :
اوٌل : هر شعري داراي ” انديشه ” است.
دوٌم : اين انديشه به شكل ” خيال ” ( تصوير ) ارائه يا بيان ميشود. ( در اينجا ” تصوير = خيال ” شامل هرگونه تشبيه ؛ استعاره ؛ ابهام و غيره است ).
سوٌم : اين گره خوردگي انديشه و خيال ؛ بصورت ” عاطفي ” ( احساسي ) انجام ميشود.
بنابراين ؛ برخورد شاعر با طبيعت و هستي ؛ تفاوت ماهوي با برخورد مثلا“ يك پزشك يا رياضي دان دارد.
چهارم : همهْ اين عناصر ؛ در ” زباني فشرده و آهنگين ” ( كه با زبان ” نثر ” و نظم ” تفاوت اساسي دارد ) ابراز ميشوند.
مجموعهْ اين عناصر ؛ چنان درهم ” گره ” مي خورند كه تفكيك هر يك ؛ غير ممكن و يا فقدان هريك از آنها ؛ باعث آشفتگي ؛ ضعف يا نا رسائي شعر ميشود.

كار مهم « نيما » ( علاوه بر ’سنتٌ شكني و نوآوري ) اين بود كه در شعرها و نامه ها و نوشته هايش ؛ به شاعران تآكيد كرد كه از فراز حواذث
و رويدادها به مسائل بنگرند ؛ نه عضو ” حزب توده ” شوند ( چنانكه برادرش ” لادبن ” بود ) و نه درگير شعارها و جريانات مشكوك روز ؛
بلكه با ذهنيٌتي منفرد و آزاد ؛ به هستي نگاه كنند و از آرزوها و آرمان هاي عام بشري سخن بگويند ...
« نيما» ( و بعد ؛ ” فروغ فرخزاد ” و ” سپهري ” ) در زندگي ادبي خود به شاعران و هنرمندان ما آموختند كه ” مفتون ” نشريات و باندهاي ادبي
يا ” مرعوب ” هياهوهاي رايج نباشند بلكه با اعتقاد به داوري ” آينده » معتقد شوند :
×××××
« صبح
( وقتي كه هوا روشن شد )
همه كس خواهند دانست و
بجا خواهند آورد مرا
كه در اين پهنه ور آب
به چه ره رفتم و از بهر چه ام بود
عذاب » ...
×××××
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home