Friday, November 15, 2002

اسلامشناسي : « ’اميٌ » بودن پيغمبر



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»


تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


اسلام شناسي
زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام
علي ميرفطروس

« ’اميٌ » بودن پيغمبر
بنابراين : بر خلاف آنچه كه منابع مذهبي ميگويند ” حضرت محمد ” نه تنها آدمي « ’اميٌ » ( بمعناي بيسواد ) نبوده (1) ؛
بلكه مردي با هوش و با فرهنگ و مجهز به آگاهي هاي اجتماعي و مذهبي زمانش بوده و با پشتوانه اي از اين آگاهي ها و فرهنگ ها ؛ دين اسلام را بوجود آورد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) - قرآن : سورهْ اعراف - آيهْ 158 + سورهْ عنكبوت - آيهْ 48 + سورهْ يوسف - آيهْ 3 + سورهْ شورا - آيهْ 52 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از بعضي متئن و منابع معتبر تاريخي نيز به روشني استنباط ميشود كه « پيغمبر علاوه بر سواد خواندن ؛ سواد نوشتن نيز داشته است »
از جمله ؛ « طبري » در ذكر صلح ” ’حديبيهٌ ” يادآور ميشود :
« پيغمبر در ماه ذيقعده ( سال ششم هجري ) به قصد زيارت كعبه رفت. اما اهل مكه نگذاشتند كه پيغمبر وارد شود و صلح شد كه ” محمد ”
سه روز در مكه بماند و چون صلحنامه ” مي نوشت ” ( يعني محمد ) چنين ” نوشت ” :
” اين صلحنامهْ محمد پيغمبر خداست ” -- اهل مكه گفتند : ” اگر تو را پيغمبر خدا مي دانستيم مانع ورود تو نمي شديم ؛ ولي تو محمد بن عبدالله هستي ”
پيغمبر گفت : ” من پيغمبر خدا هستم و محمد بن عبداله هستم ” - و به ( حضرت ) علي گفت : ” ( كلمهْ ) پيعمبر خدا را ( از متن صلحنامه ) محو كن! ”
امٌا ” علي ” گفت : ” نه! هرگز تو را محو نمي كنم ”(پيغمبر صلحنامه را بگرفت و كلمهْ محمد را بجاي پيغمبر خدا نوشت.) » تاريخ طبري - ج3 - ص1125

لذا مسئلهْ « ’اميٌ بودن پيغمبر » يك دروغ تاريخي است كه بوسيلهْ آن ؛ كوشيدند تا به شخصيت ” محمد ” ’بعدي افسانه اي
و ” فوق طبيعي ” بدهند و از اين ” ’معجزه ! ” در پيشبرد انديشه هايش ( در لباس كلام خدا ) بهره برداري نمايند ؛
در حاليكه ميدانيم « ’اميٌ » منسوب به « ا’مٌ القراء مكه » زادگاه پيغمبر ميباشد. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(2) - قرآن : سورهْ انعام - آيهْ 92 وسورهْ شورا - آيهْ 7+جاويدان نامه- فضل الله حروفي- ص 23 - الف+حبيب السير- خواند مير- ج 1- ص227 - 327و...
مؤلفين و محققين اسلامي در رٌد اين نظر ؛ معتقدند كه : اولا” ” ا’مٌ القراء ” اسم خاص براي مكه نيست ؛ بلكه بمعني شهري است كه مركزيتي داشته باشد-
-- خواه مركز كشور و خواه مركز استان يا شهرستان - و اسم عام است كه بر مكه هم به لحاظ مركزيتش اطلاق ميشود.
ثانيا” : جميع كلماتيكه جزء اولشان : اب و ابن و ام باشد ؛ (ي) نسبت به جزء دوم ملحق ميشود . مانند : حنفي ؛ سائيه و غيلاني در نسبت به :
ابوحنيفه - ابن سياء و ا’م غيلان . و بنابراين در نسبت به « ا’مٌ القراء » بايد ” قروي ” گفته شود نه ” ا’ميٌ ”
( تفسير نوين قرآن - محمد تقي شريعتي - ص 8 + محمد خاتم پيغمبران - مقالهْ مرتضي مطهري - ص 571 )
روشن است كه همهْ اين نويسندگان اشتباه كرده اند زيرا :
اوٌلا” : ” ا’مٌ القراء ” بعنوان اسم خاص تنها براي شهر مكه بكار رفته است و در متون عربي نيز شهرهاي عمدهْ ديگر ( مانند شام و مدينه )
كه از مركزيتي برخوردار بوده اند ؛ بنام ” ا’مٌ القراء ” ناميده نشده اند. نگاه كنيد به : ( مجمع البيان - شيخ طبرسي - ج 3 و 4 - ص 334 + اعلام قرآن - دكتر خزائلي - ص - 586 )
ثانيا“: قاعدهْ نسبت (ي) در ابوحنيفه و سائيه و ا’م غيلان اگر چه صحيح مي باشد در ” ا’مٌ القراء ” درست نيست زيرا :
1) - ” ’قراء ” جمع ” قزيه ” است و در زبان و صرف عرب ؛ ايامي و كلمات جمع مكسر منسوب نميشوند.
2) - بر خلاف نظر نويسندگان اسلامي مذكور ” قروي ” منسوب به ” ’قراء ” ( جمع قريه ) نيست بلكه ” غروي ” و ” قروي ” منسوب به ” ’غري’ ” و ” قري’ ” ميباشند.
3) - در قواعد زبان عرب نيز داريم كه : اسم هاي ” ناقص ” بر وزن ” فعيل ” و كلماتي مانند ” شتي’ ” كه حرف آخر آنها داراي ” الف مقصور ” است
در نسبت ؛ حرف ناقص و الف مقصور تبديل به ” و ” ميشود ؛ مثل : عليٌ و رضيٌ كه در نسبت ؛ ” علوي ” و ” رضوي ” ميشوند
و مانند كلمهْ ” شتي’ ” ( زمستان ) و ” عيسي’ ” كه در نسبت ؛ ” شتوي ” و ” عيسوي ” ميشوند.
نويسندگان و محققان اسلامي ؛ ظاهرا” كلمهْ ” قراء ” ( جمع قريه ) را با ” قري ” و ” شتي ” ( به فتح اوٌل ) اشتباه كرده اند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
««« بابك دوستدار »»»
ادامهْ مباحث كتاب « اسلام شناسي » و زمينه هاي اقتصادي - اجتماعي پيدايش اسلام را فردا دنبال خواهيم كرد . با ما باشيد

ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.

((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home