Monday, November 04, 2002

حلاج ديگري را بر « دار » مي برند...



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ” »»»

««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»» « علي ميرقطروس »
**************
زمان به مردم نادان دهد زمام ’مراد
تو اهل فضلي و دانش ؛ همين گناهت بس !
حافظ
*************
قرمطي گفت :
«... سه تن ( نفر ) مردم چهان را گمراه كردند !
اوٌل : شباني ( حضرت موسي’ )
دوٌم : طبيبي ( حضرت عيسي’ )
سوٌم : ’شترباني ( حضرت محمد )
... و اين ’شتربان ( يعني ” پيغمبر اسلام ” ) از ديكران ” شعبده بازتر ” و ”‌مكارتر ” بود ....
*************
« آخرين شعر » ... بهمن پنجاه و هفت ” بابك دوستدار ”

” نه ”!!!
مرگ است اين
كه به هيا“ت قديسان
بر شط شاد باور مردم
پارو كشيده است --
آوازهاي سبز چكاوك نيست
اين زوزه هاي پوزهْ ” تازي ”هاست
كز فصل هاي كتابسوزان
وز شهرهاي تهاجم و تاراج مي آيند...
خليفه /// خليفه /// خليفه!!!
چشم و چراغ تو روشن باد !
اخلاف لاف تو اينك
( در خرقه هاي توبه و تزوير
... با مشتي از استدلال هاي لال )
««« ... حلاج ديگري را بر ” دار ” مي برند ... »»»
(( بابك دوستدار ))
*******************

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home