Wednesday, November 06, 2002

حلاج ديگري را بر « دار » مي برند...



ايران آرا



من ايرانيم آرمانم رهائي
از اين دين مردم فريب ريائي

««« ملتي كه تاريخ خود را نشناسد ؛ ناچار است آنرا تكرار كند. »»»



تاريخ ر’شد و گسترش اسلام و “ مسلمان سازي “ را نميتوان فهميد ؛ مگر آنكه: ابتدا خصلت “ خشن “ ؛ “ تند “ ؛ “ متجاوز “ و “ مهاجم “ آنرا بشناسيم .


««« آنچنان به ” ايران ” علاقمندم كه حتا تمامت ” بهشت ” را به يك وجب ” خاك ايران ” ؛ معاوضه نميكنم..... »»» ” عارف قزويني ”

««««« ما - اينك - بيش از هر زمان ديگر نيازمند به شهامت و شجاعت اخلاقي هستيم تا حقيقت را ( همهْ حقيقت را ) ابراز كنيم
و آنچه را كه تا حالا ( بدلايل مذهبي يا سياسي ) مدفون بوده از دل تاريخ مان استخراج كنيم.»»»»»

گفتگو با « علي ميرقطروس » و « ديدگاه ها »ي او را دنبال ميكنيم :
بخش هاي قبلي اين گفتگو را حتمآ مطالعه بفرمائيد

” شكل شناسي ” جنبش هاي اجتماعي و فكري ايرانيان ( بعداز سلطهْ اسلام )
بابك دوستدار ميگويد : من معتقدم در پس پشت واژگان ادبي و مفاهيم عرفاني ما ؛ عقايد ديگري نهفته و پنهان اند كه بخاطر شرايط دشوار مذهبي ؛
نقاب عرفان و مذهب به چهره گرفته اند.
اين ” شكل شناسي ” در مورد بسياري از ضرب المثل ها و واژه هاي ادبي ما نيز صادق است ؛ مثل ” پوستت را مي كنم ” ؛ ” ديوار موش داره ؛ موش هم گوش داره ” ؛
و مثلا“ : همين واژهْ ” ’تركتازي ” براي يك ’محقٌق غربي ؛ تنها بيانگر يك مفهوم ’لغوي ( تاخت و تاز و هجوم ) است ؛ امٌا براي محقق ايراني ؛
اين واژه - در عين حال - داراي يك ” بار تاريخي ” نيز هست ؛ به اين معنا كه لغت ” ’تركتازي ” حامل يك سرگذشت تاريخي هم ميباشد.
به اين معنا كه لغت ” ’تركتازي ” ؛ حامل يك سرگذشت تاريخي هم ميباشد. اگر بدانيم كه ايران بعداز اسلام - در طي هزار سال تاريخ خود -
-- حدود 800 سال تحت هجوم هاي ويرانگر و مرگبار ” تركمانان غزنوي ” ؛ ’غز ؛ سلجوقي ؛ تيموري ؛ قاجار و ... بوده ؛
آنگاه واژهْ ” ’تركتازي ” ( علاوه بر مفهوم ’لغوي ) مفهوم تاريخي مهمي نيز خواهد داشت. مسئلهْ ديگري را كه بايد اضافه كنم :
ناميدن بسياري از جنبش هاي اجتماعي و فرقه هاي ضد اسلامي - مانند ” قرمطيان ” ؛ ” سزخ جامگان ” (‌بابك خرمدٌين ) و ” مشعشعيان ” -
-- بعنوان ” ’غلاهٌ شيعه ” يا ” مسلمانان افراطي ” است. در حاليكه براي انتساب اين جنبش ها به ” شيعه ” ؛ ابتداء بايد ديد كه اصول اساسي و اوٌليه اسلام يا شيعه چيست ؟
در همهْ متون تاريخي آمده است كه مثلا” : ” سيد محمد مشعشع ” در ” نجف ” بارگاه ” حضرت علي ” را ويران كرد و پيروان او ؛
چوب ضريح آن حضرت را بعنوان هيزم زير اجاق سوزاندند....
و يا ” قرمطيان ” به خانهْ كعبه حمله كردند و مراسم ” حج ” را تعطيل نمودند و جواهرات و اشياء قيمتي ” خانهْ خدا ” را به غنيمت بردند.
آنان به نماز و روزه و حج و ديگر اصول و عبادات اسلامي اعتقاد نداشتند بطوريكه در قلمرو خود ؛ هرچه قرآن و تورات و انجيل بود ؛ همه را به صحرا بردند و سوزاندند.
بنظر ” قرمطيان ” : سه نفر مردم جهان را گمراه كردند ؛ / اوٌل : شباني ( حضرت موسي’ ) / دوٌم : طبيبي ( حضرت عيسي’ ) / سوٌم : ’شترباني ( حضرت محمد )
و ” اين ’شتربان ( يعني پيغمبر اسلام ) از ديگران شعبده بازتر و مكارتر بود ... ” خوب !!! كجاي اين اقدامات و عقايد ؛ اسلامي وبويژه ” شيعي ” است ؟؟؟

با توجه به اينكه همهْ عقيده شناسان اسلامي تاكيد كرده اند كه در اين زمان
« ” ’ملحدان ” ؛ بعضي عقايد صوفيه و شيعه را سپر و گريزگاه بي اعتقادي و الحاد خود كرده اند... »
چرا نبايد اين جنبش ها را ادامهْ مبارزات ايرانيان عليه اسلام بشمار آورد ؟ ...
’محققي كه اين ” شكل ”ها ( نقاب ها ) را نشناسد ؛ دربارهْ « حلاج » يا به افسانه سازي هائي از اين دست خواهد رسيد :
« ” حلاج ” دلقي پوشيده داشت كه 20 سال از تن بيرون نكرده بود و گزندهْ بسيار در وي افتاده بود ؛ يكي از آن ؛ وزن كردند ؛ نيم دانگ وزن داشت » !!!..
و يا در نهايت ” حلاج ” را با ” مسيح ” برابر و همطراز خواهد كرد... . همين جا بگويم كه ” حلاجٌ ” حتا اگر يك متفكر ” وحدت وجودي ” باشد ؛
از مقام و منزلت وي هيچ نمي كاهد ؛ مسئله اينست كه نشان دهيم كه او - واقعا” - يك متفكر بوده و در عرصه هاي اجتماعي - فرهنگي ( و حتا سياسي ) جامعه ؛
حضور داشته و اين ” حضور ” - بهر حال - خوشايند بسياري از شريعتمداران و عارفان و حاكمان زمانه اش نبوده ؛ بهمين جهت :
پس از صدور فتواي تكفير عليه او ؛ ” حلاجٌ ” - مدتها - تحت تعقيب ؛ مخفي و متواري بود و در اين تعقيب و گريز ؛
او در مكاتبات خود با ياران و پيروانش از ” كلمات رمز ” استفاده كرده و ....
وقتي با خيانت شخصي بنام ” الدٌباس ” مخفيگاه او در شهر ” شوش ” بوسيلهْ مآموران خليفه ؛ كشف شد ؛ ” حلاجٌ ” - مدت ها - هويٌت واقعي خود را انكار كرد
و خود را ” محمد بن احمد فارسي ” معرفي نمود تا پس از مواجهه با ” الدٌباس ” ...
اين ها را شما مقايسه كنيد با آن ” سيماي آشفته و تكيده و مجنون و رياضت كش و عاشق مرگ و دوستدار شهادت ” كه مؤلفين اسلامي براي ما تصوير كرده اند...

« بابك دوستدار » ميگويد : كوشش اساسي من در كتاب كوچك « حلاج ٌ » نفي اين جنبهْ شخصيت و عقايد او بوده است.
برگرفته از كتاب «« ديدگاه ها »» گفتگو با : ” علي ميرفطروس ” به همتٌ : بهروز رفيعي
فردا ادامهْ اين گفتگو را دنبال خواهيم كرد.با ما باشيد

هميشك و خبرچين يادتان نرود.


((( خبرچين)))
((( هميشك )))

0 شـمـا چــه می گوئيـد؟:

Post a Comment

<< Home